شیراز دچار تهدید بزرگی شده؛ ساکنان نیمه تاریک ماه می خواهند به شیراز حمله کنند. ماه نشین ها سلاحی مخفی دارند، سلاحی که سرنوشت جنگ را مشخص خواهد کرد. رئیس جمهور « پیازی » از همه کمک می خواهد، حتی از ساکنان نیمه ی روشن ماه، که به آفتاب پرست ها معروف اند. « امیر و رامین » برای دفاع از شیراز شجاعانه می جنگند؛ اما در این میان رازهای بزرگی برملا خواهد شد...
ای کاش نویسندههای جوونی مثل مصطفی اوصانلوی بیشتر بنویسن. سراسر لذت بردم از خوندن کتاب. طلسم لوناری فضاسازی و قصهگویی خوبی داره، در خیلی از بخشهاش از وقوع اتفاقات غیر منتظره بسیار شگفتزده شدم. شخصیتپردازی و همچنین خرق عادتهای مناسبش هم برام لذتبخش بود، مسائل و جزئیاتی هم داره که علیرغم هشت ساله بودن شخصیت اصلی داستان، کتاب رو برای گروه سنی بالای پانزده سال مناسب میکنه. در کل توصیه میکنم به خوندن کتابهای نوجوان تالیفی.
ساعت یک ربع مونده به چهار صبح و من درحال نوشتن... طلسم لوناری فانتزی ایرانی بود، از جنگ و عشق میگفت، از کودکی هشت ساله با تمام احساسات درمانده اش، از پدری که انقدر غصه خورد که توپ شد و... این کتاب، ژانر نوجوان بود. که یعنی نثر روانش بیشتر با خلقوخوی نوجوان ها سازگاره و همچنین موضوع و هدف و.. اش. غیر از چند مورد به دور از ذهن، کتاب فانتزی شسته رفته ای بود که پنجاه صفحه آخرش رو یک سره خوندم (از من بعید بود) اغراق درش زیاد بود اما احساسات شخصیت ها و به طور کلی شخصیت پردازی به دل من یکی که خیلی چسبید. از خوندنش پشیمون نیستم و میدونم یکی دو سال دیگه، وقتی این کتاب رو لابهلای کتاب های دیگه ببینم یاد قشنگیش میفتم یاد دلهره ای که برام به ارمغان آورد.
وای که چقدر سر خوندنش عذاب کشیدم. چهار بار برش داشتم هر دفعه رفتم توی ریدینگ اسلامپ، این دفعه دیگه تمومش کردم. کلا با روحیات من جور نبود، فضاسازی رو دوست نداشتم، زیادی آشفته بود، با شخصیتها ارتباط برقرار نکردم، خیلی نچسب و غیر قابل درک بودن. لحن دیالوگها هم اصلا جذاب نبود و در نهایت باید بگم اصلا برام کشش نداشت. البته نمیگم کتاب بدیه، چون نظر من صد در صد بر اساس سلیقههای عجیب خودمه و یه نفر دیگه ممکنه با دلایل منطقی دوستش داشته باشه.