Surveillance cameras. Airport security lines. Barred store windows. We see manifestations of societal fears everyday, and daily news reports on the latest household danger or raised terror threat level continually stoke our sense of impending doom. In A Philosophy of Fear, Lars Svendsen now explores the underlying ideas and issues behind this powerful emotion, as he investigates how and why fear has insinuated itself into every aspect of modern life.
Svendsen delves into science, politics, sociology, and literature to explore the nature of fear. He examines the biology behind the emotion, from the neuroscience underlying our “fight or flight” instinct to how fear induces us to take irrational actions in our attempts to minimize risk. The book then turns to the political and social realms, investigating the role of fear in the philosophies of Machiavelli and Hobbes, the rise of the modern “risk society,” and how fear has eroded social trust. Entertainment such as the television show “Fear Factor,” competition in extreme sports, and the political use of fear in the ongoing “War on Terror” all come under Svendsen’s probing gaze, as he investigates whether we can ever disentangle ourselves from the continual state of alarm that defines our age.
Svendsen ultimately argues for the possibility of a brighter, less fearful future that is marked by a triumph of humanist optimism. An incisive and thought-provoking meditation, A Philosophy of Fear pulls back the curtain that shrouds dangers imagined and real, forcing us to confront our fears and why we hold to them.
Lars Fredrik Händler Svendsen is a Norwegian author and philosopher who is professor at the University of Bergen. He has published several books translated into 24 languages. He is also engaged as project manager in the think tank Civita. In 2008 he was awarded the Meltzer Prize for outstanding research, and in 2010 he was awarded the prisoners' Testament.
خوشحالم که توی زمانی زندگی میکنم که امثال این مجموعه منتشر میشه و در اختیار من و باقی کتابخونها قرار میگیره. خشایار دیهیمی با این مجموعه هم میزان خوشفکریش رو نشون داد و هم یه الگو ساخت برای کار درست فکری و فرهنگی.
قدیم وقتی کسی ازم میپرسید برای شروع فلسفه چه کتابی بخونه؟ چند تا از تاریخهای فلسفهٔ ساده رو بهش معرفی میکردم، با تردید و ترس که نکنه بندهخدا با خوندن این کتابها از فلسفه زده بشه و دیگه ادامه نده. چون خوندن تمام نظریاتی که در طول تاریخ مطرح شده، ممکنه مناسب طبع هر خوانندهای نباشه، ممکنه کسی به بعضی موضوعات علاقه نداشته باشه یا به نظرش بعضی مسائل در زندگی تأثیری نداشته باشن. خیلیها ترجیح میدن راجع به یه موضوع عمیق بخونن و اثرش رو توی تغییر دیدگاهشون نسبت به زندگی حس کنن، تا گزارشی سطحی از نظریات فلاسفه رو مثل کتاب درسی بخونن و حفظ کنن.
اما از وقتی با این مجموعه آشنا شدم، دیگه با اطمینان کتابهای این مجموعه رو برای شروع فلسفهخوانی معرفی میکنم. موضوعات کتابها همه کم و بیش از بین مسائل عمیق و اساسی و مورد ابتلای خوانندهٔ امروزی انتخاب شدهن، زبان کتابها برای خوانندۀ غیرمتخصص ساده و قابل فهمه، مباحث و استدلالها ترکیبی از علم و فلسفه است و به همون اندازه که از هایدگر و مرلوپونتی صحبت هست، به نشریات علمی عصبشناسی و پزشکی هم استناد شده. همۀ اینها در کنار هم این مجموعه رو جزء بهترین گزینهها برای شروع فلسفهخوانی میکنه، گیرم نه فلسفهٔ آکادمیک، بلکه به قول خشایار دیهیمی «هنر زندگی» یا به قول شوپنهاور «حکمت زندگی».
برای من بسیار به درد نخور و کلیشه ای و کسل کننده بود. عین همایش هایی که سالهای قبل می رفتم و طبق معمول فقط عنوان و ظاهر خوبی داشتن و با هر کلمه و بحث حس می کنی همۀ اینها رو تو می دونی و یا در زندگیت اونقد بدیهی و شاید عادیه که دوس نداری به چشم یک تخصص بهش نگاه کنی
یک روز بارانی در کلاس خالی ای که بچه ها به خاطر بارش باران نیامده بودند نصف کتاب رو خوندم و الباقیشو کمی سرسری تورق کردم و چیزی برایم نداشت
. مسئله از میان بردن ترس نیست. ترس بوده و همیشه خواهد بود، اما شاید تنها معنای آن این باشد که اینجا در این زندگی چیزهایی هستند که برای ما معنا دارند و عزیز هستند. آنچه ترس را برمیانگیزد نگرانی از چیزهایی است که زندگی ما و دیگرانی را که برای ما مهم هستند تهدید میکند. 📙️ 📝کتاب در هفت فصل به بررسی فرهنگ ترس، چیستی ترس، ترس و خطر و ارتباط آن دو و تعریف هر کدام، جذابیت ترس، ترس و اعتماد، سیاست ترس و فراسوی ترس میپردازد. کتاب خوب و مفیدی بود، اصلا سختخوان نیست. چون خودم به شخصه فکر میکردم این کتابهای نشر گمان سختخوان باشند که نیستند. با بیان ساده و روان و قابل درک به فلسفه و چرایی ترس پرداخته چرا که اگر فلسفهی چیزی را بدانیم و بخواهیم نگرش خودمون را نسبت بهش تغییر بدیم و بهتر درکش کنیم، الزاما باید نسبت بهش آگاهی داشته باشیم تا از رهگذر آن به عوامل ایجادکننده در افراد مختلف بپردازیم. موارد جالب با آمارهای خوب و مفیدی در کتاب آمده بود که میتونه نگرش ما را تغییر بده به این امر و نگاه معنادارتری نسبت بهش در زندگی داشته باشیم. به نظرم کتاب به همهی جوانب پرداخته بود و هوشمندانه و با تفکر از هر کلمه برای تفهیم، بهرهبرداری کرده بود.
لارس اسوندسون فیلسوف و استاد دانشگاه در کتاب فلسفه ترس تلاش کرده تا تعریفی برای ترس و فلسفه ترس پیدا کند ، کتاب او را می توان پاسخی به سوالاتی مانند ترس اصولا چه جور احساسی ایست ، چه نقشی در فرهنگ امروزین ما دارد و سیاستمداران چگونه با تحریک و ترساندن ما از ترس استفاده یا سواستفاده می کنند دانست . نویسنده نوشتن کتابی درمورد فلسفه ترس در روزگاری که زندگی ما نسبت به هر دوره تاریخی دیگر امن تر است را ناسازگار با روح زمانه می داند . اسوندسون فرهنگ حاکم و جاری بر انسان را هم فرهنگ ترس می داند و هم فرهنگ ملال یا زندگی اولش ملال است ، بعدش ترس . او ترس را صرفا چیزی نمی داند که انسان برخلاف خواستش در معرض آن قرار بگیرد بلکه گاهی ما خود را دوطلبانه دراختیار ترس قرار می دهیم تا به کمک آن بتوانیم از زندگی روزمره ملال آور فرار کنیم . کتاب هفت فصل دارد ، اسوندسون با فرهنگ ترس ، تعریف ترس ، نقش ترس در جامعه خطرخیز ،جذابیت ترس کتاب خود را شروع کرده و سپس در فصل ترس و اعتماد ، وجه اقتصادی ترس و در فصل سیاست ترس به فلسفه سیاسی ترس و بررسی آن از دیدگاه ماکیاولی و توماس هابز پرداخته . او پروژه جنگ علیه تروریسم را یکی از مصادیق بارز بهره برداری سیاسی از ترس می داند .در فصل آخر هم نویسنده این پرسش را مطرح کرده که آیا راهی برای برون رفت ازاین جو ترسی که ما را دربرگرفته است وجود دارد یا خیر . محتوای کتاب هم اندیشه و آرا فلاسفه را در بر گرفته و هم دانش و حس عمومی ایست که همه نسبت به ترس دارند . کلام او آنجا که از فلاسفه استفاده و دیدگاه های آنان را در مورد ترس و احساس با هم مقایسه کرده سخت غنی و ارزشمند است . از ارسطو تا کانت و دکارت تا هایدگر و سارتر در کتاب اسوندسون حضور دارند و کلام آنان زینتی شده برای کتاب . اما شوربختانه هنگامی که نویسنده از فلاسفه فاصله می گیرد کتاب او مطلب خاصی نداشته و دانشی به خواننده منتقل نمی کند . درپایان نویسنده ترس امروز را ( احتمالا در جوامع غربی ) برخاسته از تجمل می داند . از نگاه او زندگی بشر امروزه آن چنان امن است که به او فرصت اندیشیدن در مورد خطرهایی را می دهد که عملا بخت بسیار کمی برای آسیب رساندن به انسان دارند . او راه حل غلبه بر این ترس را درایمان به توانایی بشر برای حل کردن گام به گام مشکلات و خوش بین بودن می داند .
تـــــــرس! احساسی که در عین حال ضامنی است برای بقای بشر گاهی فلج کننده و مانع از تفکر و تعقل درست است.در کتاب "فلسفه ترس" نویسنده به یکی از قدیمی ترین و قوی ترین احساسات انسانی می پردازد و این موضوع را از منظرهای مختلف چون فلسفی، اجتماعی، سیاسی و ...مورد بررسی قرار می دهد.این که ترس چیست و این موضوع چه اثرات سازنده یا مخربی بر زندگی ما دارد، واکنش های ما در قبال این احساس به چه صورتی است و چرا حتی ما گاهی به صورت داوطلبانه به استقبال ترس می رویم.نقش رسانه ها در گسترش بی مورد ترس در جامعه را مورد بررسی قرار می دهد و با آمار و ارقامی جالب در خصوص مسائلی چون حملات تروریستی یا بیماری های واگیردار که برای بسیاری از ما باعث ترس و نگرانی است خواننده را متعجب خواهد کرد.یکی از بهترین بخش های کتاب در خصوص این است که چطور ترس باعث به وجود آمدن تمدن بشری شد و سیاست مداران چطور و چگونه با گسترش ترس در جامعه از این موضوع بهره برداری سیاسی می کنند.ترس، احساسی که نبودش در زندگی بسیار ملال آور خواهد بود اما قطعا مطالعه این کتاب در تناسب عکس العمل با موضوع ترس تاثیر بسزایی دارد یا حداقل ما را در مواجه با ترس هایمان به فکر وا خواهد داشت
بالاخره تمام شد و حتماً حتماً حتماً باید یک بار دیگر بخوانمش و یادداشت بردارم، به خاطر گسستهایی که میان خواندنش افتاد. در ابتدا باید بگویم ترجمۀ بسیار بسیار خوب که از خشایار دیهیمی کمتر از این هم انتظار نمیرفت البته. علیالخصوص واژههای برساختهای که به عنوان معادل استفاده شده بود بسیار وزین بود و به نظرم چنین مترجمهای اندیشمند و باذکاوتی در راه توسعۀ زبان فارسی به مثابه یک زبان علمی، خیلی نقش مهمی ایفا میکنند. دید نویسنده به مسائل بسیار بسیار عالی بود و ارجاعات و مآخذش بسیار عالیتر. یعنی به نظرم هر کدام از مسائل امروز بشریت نیاز به یک تحلیل بدین شکل دارند. به مسئلۀ ترس از تمام جوانب فلسفی، اجتماعی و سیاسی پرداخته بود و نظریات برجسته و مهم را نقل کرده بود. بزرگترین مشکلش این بود که به طرز اجتناب ناپذیری به دلیل زیاد بودن حجم و فشرده بودن مطالب، انسجام کتاب از دست مولف درمیرفت و کتاب خیلی سریع پیش میرفت و همین خواندن را سخت میکرد. و چقدر خواندن این کتاب، علیالخصوص دو فصل آخرش برای همۀ ما واجب است. که مفهوم دموکراسی آمریکایی و تروریسم را بهتر بفهمیم و بدانیم سیاست جهانی با سبک زندگی ما چه کرده. چقدر زندگی همهمان قابل تطبیق با الگویی است که که ابرطبقهها به دنبال ترویجش هستند. متشکرم از مثالهای تاریخی کتاب که ترس کاذبی را که بر پایۀ فلسفه سیاسی هابز و اصل احتیاط شکل گرفته و تمام زندگی ما را تحت شعاع قرار داده، بهتر نشان میدهد. کاش وقت لایتنهایی بود و میشد حرفهای این کتاب را بیشتر دنبال کرد، یا همین کتاب را بیشتر خواند و منابعش را دید.
این کتاب را روزی گرفتیم که مریض شده بودم و میترسیدم و گرفتیم که کمتر بترسم. حالا باز هم میترسم، اما دانستهتر، و یحتمل کمتر خواهم ترسید.
در روزگاری،که ترس از دست دادن جان و زندگی مان بیش از هر زمان دیگری بر امنیت روانی و آزادی های فردی ما سایه انداخته،روزگاری که در آغوش کشیدن دوستان و عزیزانمان،یا لبخند ی گرم به غریبه ای که در پیاده رو روبروی ما گام میزند،ناممکن ترین اتفاق شده...روزگاری که تمام رسانه ها تن های بیجان شده را،مرگ ها،را جار میزنند و ترس می پراکنند.خواندن این کتاب موهبتی است خارج از حد و اندازه،کتابی که ما را روبروی احساس ترس مان،فلج شدگی و وحشت و جنون امروزمان می نشاند،و اتفاقا راه حلی معقول برای مواجه با این امر پیش رویمان می گستراند...امید!امید به فردایی بهتر،....دوست دارم چند بار دیگر کتاب را بخوانم و نفس بکشم.کتاب به من بینشی برای مواجه با ترس هایم میدهد،و این مواجه من را به حس خوب رهایی و آزادی نزدیک میکند.کتاب را قویا در این روزگار تیره و تار، و هر زمان و روزگاری توصیه میکنم.
نام کتاب: فلسفه ترس (A philosophy of fear) "پنجمین کتاب از مجموعه کتابهای تجربه و هنر زندگی" نویسنده: لارس اسوندسن (Lars Svendsen) ژانر: فلسفه مدرن، خودیاری ترجمه پیشنهادی: نشر گمان، خشایار دیهیمی
نویسنده کتاب معتقده که ما با عینک ترس به مسائل مختلف نگاه میکنیم و همین باعث میشه چیزهایی که حتی ترسناک نیستن یا احتمال وقوعشون بسیار ناچیز و حتی صفره رو بزرگنمایی کنیم. بدین ترتیب ما همیشه و در هر لحظه چیزی برای ایجاد حس ترس در خودمون داریم. در پیشگفتار کتاب، جمله جالبی وجود داره که منظورم رو بهتر میرسونه: "یک خصیصه تناقضآمیز فرهنگ ترس این است که ترس درست زمانی سر بر میآورد که با احتساب همه جوانب، زندگی ما نسبت به هر دوره تاریخی دیگری امنتر است."
درواقع ما با حس ترس خودمون رو تبدیل به موجودی محدود، بدون آرامش و همیشه نگران میکنیم.
فصل موردعلاقهام، فصل اول، فرهنگ ترس: "آسیبپذیری و شکنندگی ما بدان معناست که بیش از چیزهایی که میکوشیم به دست آوریم، چیزهایی هست که میخواهیم از آنها بگریزیم."
حقیقت اینه که زندگی پر از خطرات و تهدیدهاست و ما برای محافظت از خودمون و همینطور بقا، نیاز به این حس داریم. اما نکته اینجاست که این ترس وقتی از حد بگذره و بدون تحقیق و درک درست از وقایع باشه، ما رو به سمت قوانین سفت و سخت، نگرانیهای بیمورد و سیاستها و فریبهای رسانهای سوق میده.
به طور مثال، یک نظرسنجی از افراد شاغل در یک شرکت وسایل ایمنی صورت گرفت که پرسیده شد چقدر از وقوع پدیدههای گوناگون میترسن و بنظرشون بیشتر از قبل رخ میدن. طبق نتایج به دست اومده، نگرانیها به ترتیب از بیشتر به کمتر، درباره جنایتهای خشونتبار، وقوع تصادفات جادهای، اعمال تروریستی، آتشسوزی، بلایای طبیعی و ... بوده. درحالیکه طبق آمار واقعی، میزان خطر بسیاری از پدیدههای اینچنینی کاهش داشته.
همینطور درباره سوءاستفاده مقامات از ترس به نفع خودشون اینطور میگه که با استفاده از ایجاد ترس میشه مردم رو پای رسانهها و تلویزیون نشوند و پیامهای سیاسی رو منتقل کرد.
"قدیمیترین احساس انسانی ترس است، و قویترین و قدیمیترین شکل ترس، ترس از ناشناختههاست." "ایچ. پی. لاوکرافت"
این از جملات محبوب من در فصل دوم این کتابه. درواقع این چیزیه که خودم بهش اعتقاد دارم و حالا در این کتاب به چشمم خورد. من فکر میکنم گاهی ترسِ ما از پدیدهها با شناختشون از بین میره. درواقع متوجه میشیم که واقعا خطرناک نبوده یا تهدیدی برای ما وجود نداشته. یعنی حس ترس ِما برگرفته از این مسئله هست که نمیدونیم ممکنه چه خطری در کمین باشه یا اصلا درک اشتباهی از اون پدیده داریم.
"ترس وقتی که خیلی نزدیک نشود لذتآفرین است."
این جمله در فصل چهارم به نکته جالبی اشاره میکنه. بذارید از مثال خود کتاب کمک بگیرم. فرض کنید وسط یک زلزله یا گردباد گیر افتاده باشید. در این وضعیت جون شما واقعا در خطر هست و قطعا ترسی که تجربه میکنید لذتبخش نخواهد بود. حالا فرض کنید این حوادث رو در یک فیلم ببینید. شما از خطر دور هستید و یک فاصله ایمن ایجاد کردید. بنابراین شما میتونید با تجربه پدیدههایی خارج از زندگی واقعی از این دست اتفاقات لذت ببرید. از طرفی بر موقعیت مسلط هستید و هرزمان بخواید میتونید فیلم رو نگه داشته و اون رو پشت سر بذارید.
روایت جالبی هم در فصل هفتم، فراسوی ترس نوشته شده:
"آدام فیلیپس، یکی از روانکاوان مشهور،لطیفهای نقل میکند درباره یک خارجی که بیرون در خانهاش در لندن ایستاده بود و مشتمشت دانههای ذرت روی زمین میپاشید. یک انگلیسی که از آنجا عبور میکند پیش میرود و از او دلیل این کارش را میپرسد. آن خارجی جواب میدهد:«برای دور نگاه داشتن ببرها.» مرد انگلیسی میگوید:«اینجا که ببری نیست.» و خارجی جواب میدهد:«پس معلوم است این کار موثر افتاده.»"
شاید مهمترین نتیجه این فصل این باشه که گول سروصدای رسانهها و اغراق فروشندهها و دروغ خبرگزاریها رو نخوریم. قبلا جایی خوندم که برای هر متنی در رسانه، یک فرامتن وجود داره که هدف اصلی نوشته شدن متن رو نشون میده. گاهی برای رسیدن به اون فرامتن، از ابزار القای ترس در متن استفاده میشه. پس سعی کنیم زودباور نباشیم و به خاطر چیزهایی که احتمال وقوعشون پایینه یا تاثیر زیادی بر زندگی ما ندارن یا دروغهای رسانهای برای فروش محصول یا خدمتی به ما، ترس به دلمون راه ندیم.
احتیاط خوبه؛ مثل وقتی که میخوایم از خیابون رد بشیم و مراقب ماشینها هستیم. اما ترسی که باعث میشه پا به خیابون نذاریم مخربه. ما رو منفعل میکنه و کمکم لذت زندگی رو از ما میگیره. مراقب ترسهامون باشیم.
مواردی که باعث میشه کتاب رو پیشنهاد نکنم:
نتونست کمک خوبی برای برطرف ساختن ترسهای من باشه. یعنی راهکار عملی نداده. بیشتر شبیه به معرفینامه ترس میمونه. آغاز کتاب جوریه که فکر میکنی اومده ترسهارو بشوره ببره ولی زهی خیال باطل!
بعضی قسمتها الکی زیاد توضیح داده بود و نتیجه؟ هیچی! مثلا تفاوت ترس و اضطراب. از نظریات بقیه برای توضیحش استفاده میکنه اما میگه قبولشون نداره. درآخر هم میبینیم نظر بقیه رد شده، کلی حرفای نویسنده رو خوندیم اما نظر جدیدی هم مطرح نشده.
از یکسری بدیهیات مثال میزنه تا باهاش ارتباط بگیریم اما بعد رهاش کرده و برای توضیحش واقعا وقت نذاشته. مثلا میگه بعضیامون در کودکی از هیولای زیر تخت میترسیدیم بعد فقط میاد میگه دلیلش اینه که این در دسته ترس از ناشناختهها طبقهبندی میشه و این بزرگترین نوع ترسه و هیچ توضیح دیگهای وجود نداره!
جملات مبهم و نامفهوم داره. مثلا اینکه میگه "عادتها پارههای جهان رو به هم وصل میکنن و کلی میسازن که در اون تکتکِ چیزها میتونن شاخص و معنادار باشن." حداقل من نفهمیدم. حالا شایدم بقیه سر در بیارن چی میخواسته بگه.
بنظرم کتاب برای یک بار خوندن مناسبه اما اینطور نیست که به کسی پیشنهاد کنم حتما بخونه.
چه تجربهای است زیستن در ترس، مگر نه؟ بردگی همین است و بس. Roy Batty, Blade Runner 1982. صفحه ۲۱ کتاب مشکل میتوان جهانی را که به کلی عاری از ترس است چنان به تصور درآورد که جای خوشایند و جالبی باشد. در جهانی که از هر جهت دیگری امن است، ترس میتواند ملال را بتاراند… ترس هم میتواند شما را زمین بزند هم میتواند دریچهی تازه و بهتری به روی جهان و رابطهتان با آن بگشاید. صفحه ۱۶۰ کتاب [ماکیاولی و هابز] متفقالقول اند که هر آن کس که بتواند ترس را در جامعه در مهار خود داشته باشد دیگر پس از آن به راحتی مهار و زمام کل جامعه را در دست میگیرد. صفحه ۱۸۴ کتاب از ترس به صورت ابزاری برای کنترل اجتماعی استفاده میشود. آنچه سبب ترس شهروندان میشود صرفاً تروریستهایی نیستند که در مکانی نامعلوم زندگی میکنند، بلکه درضمن، اطلاعات و اخباری عمومی در این مورد است که این تروریستها تا چه حد خطرناکاند، سپس از این اطلاعات و اخبار استفاده میشود تا اقدامات گوناگون برای تضمین امنیت همین شهروندان توجیه شود. صفحه ۱۹۸ کتاب مونتنی میگوید: «چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس میشود.» صفحه ۲۳۰ کتاب من این ادعا را ندارم که ما «در بهترین جهانهای ممکن» زندگی میکنیم، اما جهان میتوانست جای بسیار بدتری از اینی که هست باشد- و درطول تاریخ بشر در دورههایی طولانی چنین بوده است. اگر ما میتوانستیم آزادانه مقطعی را در تاریخ انتخاب کنیم که در آن مقطع زندگی کنیم، احتمالاً بهترین گزینه مان همین مقطع فعلی میبود. صفحات ۲۳۴-۲۳۵ کتاب
یکم - لبّ کلام کتاب یه جمله است : انسان عصر مدرن، در فرهنگ ترس می زیید و همه چیز را از منظر ترس می نگرد و همه ی پدیده ها را بر مبنای ترس تفسیر و توجیه میکند
دوم - انسان عصر حاضر به جای آنکه هم چون نیاکانش ترسیدن را نوعی ناسازگاری با محیط پیرامونش بداند و درصد نرترس بارآوردن فرزندان خود باشد، علاقه مند است که بیش از پیش از همه چیز و همه کس بترسد. «به نظر میرسد که ما یه گونه ای وسواس آمیز دلمشغول هر خطر قابل تصوری شده ایم.ما از خطرها فقط ترس نداریم بلکه آن برای ما به نوعی سرگرمی تبدیل شده اند.» و البته این ناشی از یک اندیشه به ظاهر طبیعی و پذیرفته شده در پس ِ پشت ذهن انسان عصر مدرن است و آن این که ما بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر هستیم و آینده وضع از این هم بدتر میشود، نتیجتا باید نگران خودمان باشیم و بترسیم. از نقش رسانه ها در ترویج و توسعه هر چه بیشتر ترس نباید غافل شد، گویی که آدمیان امروز هم چندان بدشان نمی آید ، بلکه آنها خبرهایی را معتبرتر میدانند که منفی تر و ترسناک ترند.«ترس با ترسیدن ماست که شروع می شود.ترسیدن از فلان چیز و بهمان چیز اما این ترس شامل تعداد زیادی از چیزها میشود و به پدیده های هرچه بیشتری تسری پیدا میکند.آن وقت دیگر ترس بدل به منظر عمومی زندگی می شود.»
سوم - ترس به صورت پدیده ای تکاملی ظهور کرده است چرا که هر آنکه فاقد قوه ی ترس باشد محکوم به زوال نسل است.ترس نشان از علاقه و حبّ ما به چیزها و کسان است. ترس مصری ست، ترسیدن از فلان چیز و بهمان چیز شروع شده و زمانی که این ترس ها افزایش یابند تبدیل به عرف و یک منظر عمومی خواهند شد. ترس همیشه با پیش نگری و آینده بینی نسبت به درد و صدمه و مرگ احتمالی توام است.ترس جذاب است، نیچه می گوید: ملال و عدم جذابیت دنیای ما از آن روست که دیگر آدمی به اندازه ی گذشته و گذشتگان نمی ترسد. ترس جنبه هایی از زیبایی شناختی و جنبه هایی از لذت و وجد دارد و برخی چونان به ره ِ اغراق رفته اند که قتل را از زیباترین و هنرمندانه ترین صحنه ها می دانند ، البته نه از نگاه قربانی بخت برگشته که از نظرگاه ِ قاتل و در نظر ایشان هر چه شیوه ی قتل دهشتناکتر و ترسناکتر ، زیباتر.
چهارم - برخی ابتذال فزاینده ی ملال در عصر حاضر را ناشی از فرهنگ ترس می دانند ، اما ترسی که خفیف و کم رمق است فلذا ترس های شدیدتر علاجی برای ملال خواهند بود یا دست کم آن را تخفیف می دهند!! از این روست که آدمیان عصر حاضر رو به ژانر وحشت در فیلم و کتاب و بازی می آورند... این مضحکه بیشتر به حکایت کسی می ماند که چون پس از خوابیدن بسیار بیدار شد برای رهایی و رفع خستگی ِ ناشی از خواب زیاد ، رفت تا دوباره بخوابد !
پنجم - ترس بهترین ابزار برای اعمال قدرت و حکومت است؛ تنها کافی ست که شهروندان را بترسانیم که از زمین و زمان زندگی شان در خطر است، اینجاست که آنها برای رهایی از ترس این خطرات خیالی (یا دست کم خطرات بالقوه ای که اکثرا درجه ی احتمال وقوعشان نزدیک به صفر است)، بی چون و چرا خود را به دامان حاکمان خویش انداخته و به زعم خود از ترسی بزرگتر به ترسی کوچکتر (استبداد) پناه می برند ... چیزی که جز محدودسازی ِ دامنه آزادی هاشان در پی نخواهد داشت..
ششم - این دومین کتاب است که از لارس اسوندسن ، فیلسوف نروژی خواندم (اولی کتاب کار از همین مجموعه نشر گمان بود)، قلمی عمیق، تحلیلی و همه سونگر دارد و تلاش برای بررسی مصداق های حقیقی زندگی روزمره در بحث مورد نظر، به ملموسی و شیرینی کتابهایش افزوده ... بی تردید در آینده نزدیک به سراغ کتاب فلسفه ملال خواهم رفت
کتاب هفت فصل دارد. «فرهنگ ترس»، «ترس چیست؟»، «ترس و خطر (ریسک)»، «جذابیت ترس»، «ترس و اعتماد»، «سیاست ترس» و «فراسوی ترس». نویسنده بیشتر بر روی نوعی از ترس تاکید دارد که ذهنی هستند، مثل ترسیدن از خبرهایی که در در رسانهها منتشر میشود و یا ترس از اتفاقهای بدی که ممکن است برای ما بیفتد. نویسنده در فصلهای مختلف توضیح میدهد که چطور رسانهها و سیاست ترسهایی را در جامعه تزریق میکنند که برای بیشتر آنها دلیل منطقی برای ترسیدن وجود ندارد و از طرف دیگر بر این نکته هم تاکید میکند؛ آرمانشهری که در آن هیچ ترسی وجود ندارد نیز جای جذابی برای زندگی نیست. فصلِ «جذابیت ترس» را دوست نداشتم. یک جاهایی از کتاب هم به نظرم با گقتن یکی دو مثال چیزی را رد یا تایید میکرد که موضوعش بحث و چالش زیادی میتوانست داشته باشد مثل ماجرای استفاده نکردن از د.د.ت و یا عامل شیوع وبا در پرو را به کلر نزدن آب تقلیل دادن (که خودش هم در پینوشت فصل سوم این را گفته). در مجموع کتاب خوبی بود و با این زوایهی نگاهش موافق بودم که جهان به اندازهی کافی ترس دارد و دیگر نیاز ندارد خودمان ترسهای بیهودهای به آن اضافه کنیم و از چیزهایی بترسیم که منطقی نیستند. goo.gl/GTHUI1
در ستایش و معرکه بودن این کتاب سخنی نیست. لارس اسوندسن در ابتدا با مخاطبان یک اتمام حجت فرمودند که کتاب های به اصطلاح زرد که شامل 20 راه برای خوشبختی 60 راه برای موفقیت و غلبه بر اظطراب و زندگی اجتماعی و شخصی منبع خوبی برای گسترش جهان بینی یک فرد نیست صرفا اینها کتاب های بالای تاقچه برای قمپز در کردن است و خطرناک نیز هست چون افراد را از اندیشیدن به مسائل و مشکلاتشان و در کل درک معاف می کنند. عادات وصف هایی امکانی برای ادراک حسی هستند، اما در عین حال دایره فهم و درک ما را تنگ تر می کنند. * اعتماد نوعی سرمایه اجتماعی است. * اعتماد نیاز به انگیزه و توجه دارد. * در اعتماد نوعی انتظار نهفته است که آن طرف دیگر چگونه عمل خواهد کرد. * اعتماد نمی تواند مطلق باشد بلکه همیشه درجات دارد یعنی ما همیشه فلان قدر اعتماد به کسی داریم. * ما یاد گرفتیم که اگر اعتماد کنیم، کل زندگی مان را به دست کسی دیگر می سپاریم.
*اعتماد همیشه پیوندی با استقبال از خطر دارد. *اعتماد در فرهنگ ترس سخت آسیب می بیند.
Leila: فلسفه ترس چیزی که اول منو جذب این کتاب کرد نوشته روش بود "ترس" چیزی که مسلما همیشه دارم و داشتم و توی زندگیم نقش پر رنگی داشته و کلمه فلسفه در کنارش،ترس انقدر پیچیده و مهم هست که کناره این مفهوم بیاد؟ و بالاخره کتاب رو سریع گرفتم خوندم و خیلی هم بهم چسبید. کتاب ترس رو از ابعاد خیلی وسیع تر از اونچه ما فکر میکنیم هست بررسی میکنه و در کنار انواع و اقسام ترس و دلایلش حتی جاهایی وارد بحث سیاست و جامعه هم میشه و ما رو دربرابر خیلی از ترسهامون مخصوصا نگاهی که به تروریسم و نسل به نسل ترس و وحشتی که جامعه و حتی سیاست به ما وارد میکنه و بیخبریم آگاه میکنه،چیزی که اول توجهم رو جلب کرد نگاه به ترس از دید یک احساس بود و با توضیحاتی که داده بود بیشتر ترغیبم کرد به سمت کتابهایی در مورد احساسات که (emotions) معنی میده برم ( خود نویسنده در آخر هرفصل تعدادی معرفی کرده) اینکه ترس هم مانند بقیه احساساتمون مثلا عشق غیر قابل کنترل و غیر قابل پیش بینی و قابلیت گنجوندن در عقل و منطق رو نداره و این بهم کمک کرد یکم لطیف تر به حس ترس و ترس هام نگاه کنم و جالبتر از اون قرار دادن ترس کنار جذابیت،مثلا ما میتونیم همونطور که واسه رقیق کردن حس های مثلا رمانتیک گونه مون یه فیلم رمانتیک ببینیم و کلی خودمون رو درگیر کنیم و به اصطلاح تخلیه کنیم خیلی ها در برابر ترس همین کار رو میکنن یعنی ترس یه حس خوب و جذاب و هیجان انگیزه،حس ترس حتی باعث میشه جهان جای جذاب تری بشه و نه کسل کننده و بدون چالش و ماجراجویی در کل اشاراتی هم به فرهنگ ترس و اشتباهات و عقاید و تفکر پوچ میکنه که دلیل مدرکی خوبی هم ارائه میده. در آخر اینکه ترس یه پایه ای از امید داره ،یه چیزی به اسم امید لای همه ترس ها قایم شده و نشون میده ما هنوز زنده ایم بخاطر چیزایی که تو اطرافمون حس میکنیم حتی اگر اون حس ترس باشه، ترس از آینده، آدم ها، اعتماد کردن و... بنظرم اینا نشون میده این کتاب بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم مفید بود پس باید خوند و خوند. این کتاب از مجموعه تجربه و هنر زندگیه کتاب های دیگه ای هم تو این دسته دارن که خیلی خوبن.
اسوندسن در این کتاب از ترسگفت و مزایا و معایبش. سعی کرد هر دو بعد مزیت و معایب را بگوید. از اعتمادی گفت که با ترس فرو میپاشد و چقدر ترس میتواند باعث فروپاشی دیوار اعتماد در یک رابطه باشد و به تبع آن در جامعهای که اعتماد وجود نداشته باشد پیشرفت و کارآمدی نیز از آنجا رخت بر میبندد. از نقش رسانهها در ایجاد ترس گفت. در روزگار کنونی انسان زندگی با دغدغهتری نسبت به خطرات زیستی، جنگ و نقش قوانین بشری دارد اما رسانهها سعی در ایجاد رعب و ترس میکنند و تمام تلاششان القای ترس بیشتر است مانند آمار غیرواقعیای که از کشتگان و مصدومین ماجرای چرنوبیل ارائه میدهند. و در فصل آخر از ترس به عنوان ابزاری کارآمد جهت استفاده سیاسیون برای اعمال هرچه بیشتر قدرتهایشان نام برد. اما تجربه من از خواندن این کتاب؛ کتابی بس کارآمد و روان بود که سعی داشت بسیاری از مسائل مرتبط با ترس را از منظرهای گوناگون با زبانی روان و قابل فهم برای خواننده بیان کند. اسوندسن سعی کرد برای بررسی مفهوم ترس تنها به یک بعد اکتفا نکند؛ وی در این راه برای واکاوی مفهوم ترس به جامعهشناسی، ادبیات، علوم زیستی و... سر زد. به گمانم از فصلهای خواندنی این کتاب فصل آخر آن "سیاست ترس" بود. در این فصل نویسنده از نظریات ماکیاولی و هابز میگوید و نشان میدهد که چگونه حکومتهای دیکتاتوری با استفاده از ابزار ترس پایههای مشروعیت خویش را بنا میکنند و رسانهها چگونه در این راه یاریرسان آنان هستند؛ بنابراین در چنین جامعهای پیشرفت محال است!
کتاب دیگری از سری مجموعه "تجربه و هنر زندگی" که در این جلد نویسنده لارس اسوندسن به بیان ترس این ویژگی مسلم و پیچیده انسانی پرداخته است. زیستن در ترس خوشایند هیچ کسی نیست اما به سختی می توان روزی را تصور کرد که ترس از زندگی انسانی رخت بسته باشد(البته به جز آسیب آمیگدال مغز) آدمی می تواند بسیاری از چیزها را در درون خود بکشد، مانند عشق، نفرت، ایمان و حتی تردید. اما ترس تا زمانی که انسان زنده است همراه او وجود دارد.. شاید تنها معنای ترس نگرانی از چیزهایی است که زندگی ما و دیگرانی که برای ما مهم هستند را تهدید می کند. ترس می تواند چنان گسترش یابد که تاثیری خرد کننده داشته باسد . اما اکثر ترس ا تنها در ذهن ما وجود دارد و اغلب چیزهایی که از آن می ترسیم هرگز به وقوع نمی پیوندد. شاید تنها چیزی که باید از آن به طور واقعی بترسیم خود ترس است که می تواند در کیفیت زندگی ما علیرغم تمام خوشبختی و بدبختی هایمان تاثیر جدی بگذارد در این کتاب حتی به ترسهایی که در قرن حاضر بر جهان حاکم است اشاره شده و مسائلی که شاید در نتیجه ی سیاست های حاکم نیز باشد. اما در هر صورت ترس پدیده ی قابل انکاری نیست و علیرغم آن باید به زندگی ادامه داد و فردی که به ترسهای محدود تری اجازه ی نفوذ در زندگی اش را بدهد مسلما حیات با کیفیت تری خواهد داشت.
پ ن : مطالعه کتاب های این مجموعه را پیشنهاد می کنم
خب اولین کتاب خریداری شده از نمایشگاه امسال تموم شد. تا قبل از دو فصل آخر قصد داشتم بهش ۴ بدم. ولی راستش دو فصل آخر خیلی تکراری شده بود مطالب و فصل آخر عملا تکرار فصل قبلش یعنی سیاست ترس بود. البته قصد من از انتخاب و خوندن کتاب بیشتر مواجهه با ترسهای شخصی بود و فکر میکردم جنبهی روانشناختی شخصی داشته باشه. ولی کتاب به ترس در سطح اجتماع پرداخته بود بیشتر. که از همون هم میشد تا حدودی در جهت انتظاراتم استفاده کنم.
آها یه چیز دیگه. کتاب خیلی خوشقطع ه. قشنگ تو دست جا میشد و همین خوندنش رو ساده کرده بود :-)
فک میکنم نویسنده نگاه بیش از اندازه غربی به مسائل داشت و شاید اگر در یک کشور جهانسومی زندگی میکرد، نظرات متفاوتی درباره بعضی از مسائلی که مطرح کرده بود ابراز میکرد. اما فصل ترس و سیاست خیلی جذاب بود و فکر میکنم دراینده بیشتر درباره این مبحث بخونم
نویسنده حرفای خوبی زده و من از فصل یک تا ۵ رو خیلی سریع خوندم ولی یهو دیگه کلا کتابو رها کردم به چند دلیل : خیلیییییییی تکرار شده بود، شاید یک جمله رو صدبار به روش های مختلف از اول تا اخر کتاب نوشته. احساس میکنم خیلی ادم مثبت اندیشی هست نویسنده، مثبت اندیش بودن خوبه ولی تا حدی!
درخشان. اولا راضیم از نویسنده کتاب. که خیلی فقط خشک و حوصلهسربر فقط از موضوع خودش حرف نزد. کلی مثال از فیلم و کتابهای داستانی و ارجاع به خبر و آمار و نقلوقول از هزاری فیلسوف و روانشناس و جامعهشناس و اینا آورد برای هر حرفش. اینو فهرست و پانویس آخر هر فصل ثابت میکنه. اینکه یکی میتونه اینقدر خوب این همه تیکه رو کنار هم بچینه واسهم دلپذیره. دوما آقای دیهیمی عزیز. همیشه باید موقع کتابهای فلسفی خوندن پای گوگل و دیکشنری میبودم، اما ترجمه عالی بود. واژههای معادل خیلی خوبی داشت و حتی هرجا احساس میکرد ممکنه خواننده دچار چیزی غیر بشه کلمه رو پانویس میکرد. زنده باشن ایشالا. آخرا، موضوع ترس، اینکه دچار فرهنگ ترس شدین. که دچار چه ریسکها و خطرهایی میشیم در موقعیت و این واقعیت که در عین حال جذابیتها داره ترس و در فصل درخشان ششم اینکه چه طور دولتها دارن مارو با این ترس کنترل میکنن و عملن آزادیهای مارو گرفتن بهخاطرش. پیشنهاد میشه.
قدیمی ترین و قوی ترین احساس انسانی، ترس است؛ و قدیمی ترین و قوی ترین شکل ترس، ترس از ناشناخته هاست. تفاوتی میان احساس ترس واقعی و تجربه کردن امر والا وجود دارد، اگر ما معتقد هستیم که زندگی و جان ما واقعا در خطر است، نمی توانیم هیچ احساس لذتی داشته باشیم _ این تجربه ی صرفا هولناک است. مثلا گردبادی تند میتواند منظره ای والا باشد؛ اما به شرطی که از فاصله ای امن تماشایش کنی و در معرض این خطر بلافصل نباشی که در دل آن گردباد گرفتار شوی.وقتی این عنصر فاصله وارد کار میشود؛ تا احساس امنیت هم بکنیم؛ همه چیز عوض میشود؛ مقدمه ی بنیادین برک این است که ترس فقط وقتی که خیلی نزدیک نشود لذت آفرین است؛ اگر دوست داشتید این کتاب بخونید،
ابتدا می خواستم به این کتاب سه ستاره دهم اما فصل های آخرش جالب بود ، بسیاری از ترس هایی که داشتم اکنون برایم بی معنی شده . کتاب بسیار خوش خوانی است و سایز و حجم مناسبی دارد .
۱- نگاه کتاب به ترس، به نظرم افراطی و تا حدودی غیرمعقول بود.
ابعاد مختلف ترس رو بررسی نمیکرد و زاویه دید نسبتاً منفی به ترس داشت که باعث میشد احساس اعتماد رو، به من، به عنوان خواننده، القا نکنه.
۲- یکی از کارهای ظریف و مهم برای نوشتن مثال، توجه به اینه که یک مثال، برای شفاف ساختن موضوعه. وقتی مثالها فراتر از این حد آورده میشن، یعنی نویسنده یک مثال رو مطرح میکنه و مثال رو به موضوع تعمیم میده، باعث میشه پشتوانهی علمی کتاب، ضعیف جلوه کنه که تو این کتاب، مکرراً شاهد این مثالها بودیم.
۳-فلسفهٔ ترس، سومین کتاب از لارنس اسوندسن بود که خوندم. فلسفهٔ ملال رو عمیقاً دوست داشتم. فلسفهی تنهایی کتاب خیلی خوبی بود و عجیب بود که فلسفهی ترس هم، نوشتهی همون نویسنده بود. البته ممکنه دیدِ متفاوت منِ ایرانی، تو جامعهی جهان سومی با نویسندهی نروژی اونقدر متفاوته که کتاب واسم ملموس و قابل درک نیست.
مثل تمام کتابهای این مجموعه که تا بهحال خوندم خوبه و واقعاً باید از خشایار دیهیمی بابت این مجموعه تشکر کرد. هدف کتاب، آشنایی مقدماتی با مباحثیه که در مورد ترس در جهان در جریانه و در واقع در پایان کتاب، شما دیدی کلی نسبت به رویکردهای مختلف به ترس دارین. تازه بعدشه که ما میتونیم تصمیم بگیریم کدوم حوزه برامون جالبتر بود و میخوایم مطالعاتمون رو توی اون مسیر ادامه بدیم. برای من «سیاست ترس» از همه جذابتر بود. و انتقادم به کتاب؟ نویسنده نگاهی کاملاً اروپایی، غربی و خوشبینانه داره، بهخصوص در فصل آخر که از اهمیت امید صحبت میکنه. این برای من کمی توذوقزننده بود.
کتاب روانی بود در بارهی این که ترس چیه و فرهنگ ترس چیه و زندگی در جهانی با فرهنگ جنگ چه عواقبی داره ولی به اندازهای که انتظار داشتم مفید نبود. جالبترین بخش کتاب برای من بخش جذابیت ترس بود. نمره ۳.۵ برای کل محتوای کتاب مناسبتره.
نام "فلسفه ی ترس" بر این کتاب رساننده ی این مفهوم ه که بحثی نظری در باره ی ماهیت ترس پیش روی خواننده ست. با تعریفی که از فلسفه و جامعه شناسی وجود داره، از دیدگاه من این کتاب بیشتر یک کتاب جامعه شناسانه ست. گمان می کنم این موضوع به هدف نوشته شدن این کتاب ها، که کاربردی کردن فلسفه در زندگی روزمره ی افراد جامعه ست، مربوط می شه. با در نظرگرفتن هدف توضیح داده شده در مقدمه ی کتاب، طبیعی ست که در بخش کوتاهی از کتاب به "ماهیت" ترس پرداخته بشه. در این بخش کوتاه تئوری های علمی و فلسفی به طور خیلی خیلی مجمل گفته می شه و بلافاصله بعدش مثال نقضی براش آورده می شه[حس می کنم این به نتیجه نرسیدن طبیعی ه، چون عموما این نوع احساسات مبتنی بر آگاهی ن و آگاهی چیزی نیست که دانشمندان چندان علاقه ای برای حرف زدن در موردش داشته باشن.] . بعد از این تسلسل تئوری ها و مثال نقض ها، خود نویسنده از توضیح دست می کشه و برامون می گه که منظورش از ترس، ترس عظیم و واقعی مثل ترس از طوفان یا فی المثل یه حیوان درنده نیست، بلکه منظورش ترس های خفیف از چیزهایی ست که ممکنه اتفاق بیافته، که به صورت یک اپیدمی جوامع رو فراگرفته. نویسنده با انتقاد از رفتار حکومت ها، رسانه ها و ذی نفعان تزریق ترس به جامعه، سعی کرده منفی بافی مردم و ترسیدن شون رو ریشه یابی کنه و از پیامدهای جبران ناپذیر این ترسیدن ها حرف بزنه. مثلا این که چرا خبرهای بد رو راحت تر از خبرهای خوب می پذریم. بخش های اعتماد و سیاست ترس به نظرم هیجان انگیزترین بخش های کتاب بودن.
در ابتدا خوندن کتاب کمی به نظرم دشوار اومد، اما هرچه قدر پیش می رفتم مطالب جذاب تر می شد و خوندن ش راحت تر.
به طور خلاصه در فصل آخر می خونیم: ترس همیشه وجود داشته و خواهد داشت. بقا مرهون ترس ه. ترس تمدن رو به وجود آورده. ما همواره در حال گسترش فضای امنیتی ای هستیم تا ما رو از خطرات بالقوه ای که احتمال وقوع شون نزدیک به صفره حفظ کنه. اگر قرار باشه ما برای انجام هر کاری "همه" خطرات بالقوه رو در نظر بگیریم و به شون اهمیت بدیم، عملا هیچ کاری نباید انجام بدیم. در واقع ما به دنبال یک اوتوپیا هستیم، جایی که هیچ ترسی در آن ها وجود ندارد. "وقتی درباره ی اوتوپیاها می خوانیم، به نظر می آید که مطلقا جایی زیستنی نیستند. انگار در اوتوپیاها، این جوامع به اصطلاح کامل و بی نقص، آنچه حذف شده ست خود زندگی است. " مسئله از بین بردن ترس نیست، ترس همیشه بوده و خواهد برد. "اما شاید تنها معنای آن این باشد که این جا در این زندگی چیزهایی هستند که برای ما معنا دارند و عزیز هستند. " آنچه ما رو می ترسونه تهدید این چیزهاست. در واقع انسانی که نمی ترسه، به هیچ چیز اهمیت نمی ده، اما ترس می تونه اون قدر فراگیر بشه که چیزهایی که برای ما معنا دارند رو نابود کنه. چیزی که در کنار این ترس نیازه امیده که فعال و رهاکننده ست، در حالی که ترسیدن غرقمان می کنه. خلاصه ما نیازمند یک خوشبینی انسانی هستیم.
شاید تنها مشکل کتاب به خاطر حجم مطالب گسترده ای که توی حجم کمی گنجانده شده، پراکندگی ش باشه.
× کتاب خوشخوان و خوبی ه. با وجود منابعی که در آخر هر فصل وجود داره، می شه گفت یه مرجع قابل اعتنا برای رفتار اجتماعی ه.
کتابی بود بسیار بسیار خواندنی و جذاب. واقعا ازش لذت بردم. از زاویه های جالبی به ترس نگاه میکنه و نشون میده این ترس ریشه کرده در ما چه پیامدهای ویرانگری میتونه باشه. یکی از جالب ترین فصل های کتاب، جذابیت ترس بود. در این فصل ترس منشا تجربه ای زیباشناختی و یه سری از نظریه های فیلسوفان در این راستا بیان میشه که به شخصه برای من خیلی تازگی داشت. در آخر باید بگم از اون دست کتاباییه که من یه بار خوندنشو به همه پیشنهاد میکنم
ترس رو در جنبه های مختلف برسی کرده و عواملی که باعث تشدید و حتی ایجاد نوعی ترس کاذب میشن رو به نقد کشیده مثل جامعه و فرهنگ، دولت و سیاستها، عصر مدرن، تکنولوژی و رسانهها.... که در شرایطی از ترس استفاده ای ابزاری برای راهبرد اهداف و کنترل افراد میکنند و حتی به طور افراطی ترس رو رواج میدن. ترس میتونه شمیری دو لبه باشه که یا امنیت و مصنونیت میاره (که بهاش محروم موندن از خیلی چیزهاست) یا بالعکس باعث محدودیت و صلب آزادی، گسست و تفرقه بشه. تصویر ترس اگه نامعقول و با واقعیت تطابق نداشته باشه فلج کنندست. ترسی که به عادت تبدیل شده رو آگاهانه باید شناخت و جایگزینی عملی و رفتاری براش پیدا کرد تا موقع بروزش بتونیم عکسالعملی درست داشته باشیم. (از ترس هامون فرار نکنیم بلکه بشناسیمشون) کتاب قابل تأملی بود و از فلاسفه و روانشناسان و منابع مختلف مثالهای زیادی آورده. (شاید با ویراستاری مجدد خوش خوان تر بشه چون بعضی جاها ساختار جملات عجیب بود)