Jump to ratings and reviews
Rate this book

کورسرخی: روایتی از جان و جنگ

Rate this book
کورسرخی، روایتی از جان و جنگ، نه جستار تکان‌دهنده است از تجربه‌های تلخ و گزندهٔ نویسنده از جنگ؛ از مرزنشینی؛ از خون‌هایی که شوروی در افغانستان ریخت تا زن‌ها و مردهایی که طالبان بی‌جان‌شان کردند. عطایی مشاهداتش را گره می‌زند با روزگاری که انگار نمی‌خواهد و البته نمی‌تواند سپری شود. کورسرخی تجربهٔ چندین سال تلاش نویسنده است در فرم جستار و انتخاب این نه روایت از میان صدها داستان دیگری که او به شخصه شاهد، ناظر یا شنونده‌شان بوده است. نویسنده پیش از این با رمان «کافورپوش» و مجموعه داستان «چشم سگ» گام بلندی در این عرصه برداشت.

131 pages, Paperback

First published January 1, 2021

25 people are currently reading
680 people want to read

About the author

Aliyeh Ataei

6 books8 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
297 (28%)
4 stars
306 (29%)
3 stars
197 (19%)
2 stars
40 (3%)
1 star
192 (18%)
Displaying 1 - 30 of 227 reviews
Profile Image for Amin.
418 reviews438 followers
January 4, 2022
سوگ‌نامه‌ها در رنگ و نقش‌های مختلف در بازار روایت‌های ما همیشه خریدار داشته‌اند. وقتی هم کمی از روایت‌های رنج و درد و ناامیدی خودمان در دوران جنگ و پس از جنگ خسته شویم، در همین نزدیکی مردمانی پیدا می‌شوند که دردهای تاریخی مشترک‌مان را به یاد بیاورند و رنگ تازه‌ای به بوی جنگ در منطقه بدهند

انگار رنگ و بوی اگزوتیسم در داستان‌پردازی جنگ می‌تواند روحی دوباره بدمد در کالبد مخاطبان رنج‌های سرسام‌آور جنگ و مهاجرت و پناهندگی. جنگی که از آن ما نیست و مردمانش بدبخت‌تر از ما هستند و حتی بجای اراده و رشادت‌هایی که گاه چاشنی روایت ما می‌شود، به تقدیری این چنین تن داده‌اند:
"رویای شلیک به تن‌مان را در سر داریم. فقط باید وقتی گلوله شلیک می‌شود جای درستی باشیم. اگر نمیریم می‌شود یک عمر رنج، با جای زخمی که از جنگ است و نیست. ما مردمی هستیم که اعتبار و شان‌مان را از قبرهامان می‌گیریم. اگر دیگری هم سر از خاک ما دربیاورد گرفتار سرنوشت ما می‌شود"

نویسنده‌ای که تکلیفش با داستان‌هایش روشن است و می‌داند مسبب این رنج‌ها چیست. نگاهی بدبینانه به دشمنان خارجی سرزمینش دارد امّا حرف دل خودش را هم می‌زند و تمام داستان‌هایش را یکجا خلاصه می‌کند:
"ما وارثان طوایف‌مان هستیم. شهر و بیابان توفیری ندارد، وقتی بی‌رحم به جان هم می‌افتیم. ما به جان هم می‌افتیم و غریبه خانه‌مان را فتح می‌کند. ساده است که ما همدیگر را بخوریم و دیگران ما را بخورند. ما دعا بخوانیم و هم سر ببریم و دیگران صلیب بکشند و ما را بمباران کنند. ما مسلمانانی که در تمام جهان تروریست‌ایم، در خانه خودمان کشته می‌شویم و غیرمسلمانان منجی ما می‌شوند"

این‌گونه می‌توان بین ساختار داستان‌های مختلف ارتباط برقرار کرد. یک موقعیت سرشار از رنجی کلّی که بر محور زندگی انسان‌هایی عموما آواره و مرزنشین می‌گذرد. داستان ذکر مصیبت با نقد فرهنگ خود و دست‌اندازی‌های غرب ادامه می‌یابد و در نهایت چندخطی خارج از خط سیر داستان به شعارهایی در قالبی به‌ظاهر ادیبانه و گاه عالمانه می‌انجامد:
"ژن‌های حامل درد بی‌وقفه هم را می‌جورند و می‌یابند. بی‌شک خاورمیانه می‌تواند قواعد علم ژنتیک را نقض کند. چطور باید به آدمیانی رنجور گفت شما همه با هم نسبت دارید؟ نسبت خونی! شما خون‌تان از یک رنگ است. اهل کجایش مهم نیست. افغانستان، ایران، عراق، سوریه،‌پاکستان... همه هم‌خون‌اید. هیچ آزمایش ژنتیکی نمی‌تواند به من ثابت کند آن که در میدانی در لاهور اعدام شده، آنی که در عراق پایش را از دست داده، کسی که در حلب جانش را دست گرفته یا کسانی که در کابل در بمب‌گذاری تکه‌هاشان آویز در و دیوار شده برادر و خواهر من نیستند. برگه ژنتیک رنج هم خونانم را تاییدخواهد کرد"

افسوس و صدافسوس که چنین قلم‌هایی شیوا باید در خدمت سوگ و روایت جبرگرایانه سوگواری باشند. به‌جای حرف از دنیای تازه‌ای که می‌تواند از منظر ادبیات به روی ما گشوده‌شود، انگار در این آشفته‌بازار رنج‌طلبی تا وقتی تقاضا هست عرضه رنج‌هایی با رنگ و بوی تازه هم ادامه خواهد داشت
Profile Image for Negin.satfard.
148 reviews40 followers
August 14, 2021
من این کتاب رو دو روز بعد از سقوط «هِرات» خوندم و بنظرم در هیچ زمان دیگه‌ای مثل الان نمیتونستم انقدر دوستش داشته باشم و انقدر برام تکان‌دهنده باشه.
قدرت قلم خانم عطایی واقعا جادویی بود.
چه نثر قشنگی داشت، چه روایتهایی.
یه‌جا راوی میگه مگه میشه این همه خون سرخی که رو خاک خاورمیانه ریخته شده رو ندید گرفت؟
پ‌ن: کتاب رو میشه در طبقه‌بندی نان فیکشن و زندگی‌نامه دسته بندی کرد.
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
March 11, 2022
من این کتاب رو دوست داشتم، کتاب هایی که درباره جنگ نوشته میشن رو دوست دارم، وقتی از درد و رنج دیگران میخونیم، کاتارسیس رخ میده و پالایش میشیم، وقتی برای رنج دیگری اشک میریزیم، تصفیه میشیم و از طرفی هم خوشحالیم که اون درد ها رو خودمون تجربه نکردیم. بخاطر همین خوندن کتاب های درباره رنج رو دوست دارم، خوندن کتاب درباره جنگ رو دوست دارم. اما اینبار من این کتاب رو انتخاب نکرده بودم، اون منو انتخاب کرد، خوشحالم یکبار هم درست انتخاب شدم. اما حیف ما کافی نبودیم...
قلم خانم عطایی شاهکاره، خیلی نثر دلنشین و پخته ای داره.
به نویسنده های مورد علاقه ام اضافه شد.
اما مشکلی ‌که با کتاب داشتم، به دیدگاه سیاسی ایشون مربوطه. من میدونم که روابط سیاسی خیلی پیچیده ان، درک میکنم عوامل متعددی باعث جنگ ، انقلاب یا پیشرفت یک کشور میشن، اما مخالف اینم که نقش ملت ها رو نادیده بگیریم و فقط کشورهای بیگانه رو عامل بدبختی یا خوشبختی خودمون بدونیم. فقط همین ...
Profile Image for Keyhan Mosavar.
64 reviews53 followers
January 4, 2022
"اما در خلوت خودمان فکر می‌کنیم: مردان ما کجای جنگ جا مانده بودند وقتی ما فرزندان دورگه مان را باردار بودیم؟ بیگانه‌ها خاک ما را فتح کردند یا ما را؟"
قبل از خوندن کتاب با خودم فکر می‌کردم کسی که تمام زندگیشو ایران بوده و نه لحجه افغان هارو داره و نه شمایلش چه رنج و حرفی برای نوشتن داره. سه صفحه اولش رو توی کتاب فروشی خوندم و‌ بدون هیچ شکی خریدمش. کتاب برام فراتر از تصورم بود و از لحظه شروع نمیتونستم کتاب رو زمین بذارم.

کتاب از زبان یک دختر مرز نشین در مرز بین ایران و افغانستان هست که نه روایت داره. آخر هر روایت جوری تموم میشد که قلبم به درد میومد.‌ 

1400.10.14
Profile Image for Leyla Eskandarnejad.
50 reviews13 followers
August 10, 2025
_ انگار من را کشانده بود کابل تا برایم روشن کند باید خجالت بکشم که در ساخت وطن سهمی ندارم و من در آن دقایق همان‌قدر که در تهران با واژه‌ی "مهاجر" مشکل داشتم، در کابل با واژه‌ی "وطن" گرفتار بودم. من که بودم؟


پ.ن۱: در ستایش طراحی جلد
پ.ن۲: در ستایش اسم فوق‌العاده و خلاقانه و مناسب کتاب
Profile Image for مسعود.
Author 5 books338 followers
Read
June 18, 2021
«مانده بودم در ایران و از روی کوه‌ها به مرز نگاه می‌کردم. خاک را مشت می‌کردم و مشتم را به زمین می‌کوبیدم و برای تن معشوق جوانم ضجه می‌زدم... لرزش دست‌هام از همان جا شروع شد.»

«کورسرخی» روایتی از جان و جنگ است، پیرامون مرز. روایتی ژرف از خشونت و آسیب، از آنچه آن سو و این سوی مرز، و درست روی مرز، بر آدمیان رفته و می‌رود: از جوانی افغان که با شنیدن خبر مرگ پدر، خود را به ایران رسانده تا دست کم پدری مرده داشته باشد، از معشوقی که با بودای بامیان از دست رفته، از عبور پنهانی از مرز و دست‌خالی رها شدن در خاکی که نمی‌شناسی و از امید به بازسازی میهنِ جنگ‌زده؛ و کجاست این میهن؟ انگار وطن برای «مهاجر» و «مرزنشین» فرمی دارد بدون محتوا و از این روست که مدام گرفتار تولید محتوا می‌شود.

کتاب با زبانی شفاف (و گاه کلماتی تازه و دلنشین) در فصل‌هایی کوتاه، مجموعه‌ای از تصاویری به یادماندنی پیش روی مخاطب می‌گذارد از آسیب‌های جنگ بر کسانی که سرباز هم نیستند. البته که در فصل‌های نخست با تصاویری دهشتناک و گاه آزارنده مخاطب را میخکوب می‌کند: دختری که دستش میان دندان‌های مصنوعی پدر به خون افتاده یا مادری بی‌سر که برای درخواست کمک به حیاط دویده… اما هر چه پیشتر می‌رویم، تصاویر اگرچه مهربان‌تر اما ژرف‌تر می‌شود: انسان در بزنگاه پرسش‌های هستی‌برانداز.

گرچه، هر جا زندگی هست تصاویر شیرین و دلچسبی هم هست؛ مثلاً کودکانی که بر گنبدی بازی می‌کنند: تخمینِ چشمیِ فاصله با پایتخت دیگر کشورها از روی بام، کشف لانه‌ی مورچه‌ها، شمارش عنکبوت‌های روی گنبد، دنبال کردن رد مارهای کویر تا زیر بوته‌های زرشک، و البته… شکار عقرب.

راوی، چون «مرزنشین» است، افغان‌ها را از فاصله می‌بیند و ایرانی‌ها را هم. اما گاه چونان به درون هر دو نقب می‌زند که گویی از خودت به تو نزدیک‌تر است: «دوربین روی چشم‌هام زوم کرده بود و مردمک‌هایم دودو می‌زد. با چشم‌های هراسان به جای دوری خیره بودم و انگار چیزی را جست‌وجو می کردم. مستأصل و بلاتکلیف و متناقض، تمام تلاشم را برای بازی ٬من ایرانی‌ام٬ کرده بودم اما در شکار دوربین لو رفته بودم، بیشتر از آنچه حتی خودم از خودم می‌فهمیدم.»

و بدین‌سان کتابی که ممکن بود تنها روایت خشونت و آسیب در زندگی مرزنشینان باشد، نه تنها تو را با وجهی از گذشته و امروز ایران و افغانستان، که با حفره‌هایی از درون خودت رو به رو می‌کند، که فکر می‌کردی می‌شناسی و نمی‌شناختی. سفری فراموش‌نشدنی که در آن عالیه عطایی دستت را می‌گیرد و به عمق خراسان می‌برد، با ۹ بازدید: ۹ روایت کوتاه که در کتاب «کورسرخی» گرد هم آمده و نشر چشمه آن را در ۱۳۱ صفحه روانه بازار کرده است.
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
July 18, 2023
برای من کتابی خواندنی بود از این جهت که خبر میدهد از زندگی هایی که دیوار به دیوار ما در جریان است و ما کمتر از آنها اطلاع داریم. شرح زندگی افغانها در ایران و در مرزهای میان ایران و افغانستان ��سیار خواندنی است. این هویت ملی نداشتن یا دست کم تا جایی که به حس و درونیان مربوط میشود خود را متعلق ندانستن به مرز و سرزمینی خاص برای من خاصیت سوژۀ پس از مدرن است که نمونۀ عمیقاً زیست شده اش را در این نوشتارهای کوتاه (از کلمۀ جستار خیلی خوشم نمیاید و نمیدانم چرا) دیدم و خواندم.
قدرت پردازش کلمات عالیه عطایی بالاست، که یعنی کتاب خواندنی است و زمین نگذاشتنی. اگر شرح مصیبت است، این شرح مصیبت مازاد نیست و زورچپان نیست، بلکه جهانی که نویسنده به آن نگاه کرده این مصیبتها را در روزمرۀ خود دارد. و «فقط» شرح درد نیست و شرح درد نیست برای خاطر شرح درد، بلکه دارد جهانی را ترسیم میکند با مناسبات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و قهری و لطفی میان مردمانش؛ دارد نوعی مردم نگاری میکند از دریچۀ یک جفت چشم خاص. مفهوم جنگ را و آن معنایی را که برای ما مردم - چه افغان و چه ایرانی - دارد، برای ما بازمیگوید و اگر شرح درد است، این شرح درد با اغراق ناواقعی آمیخته نشده تا اشک از چشمها طلب کند، بلکه توصیف واقع است.
اگر سانتیمانتال است - که من میگویم نیست و صرفاً به آنچه در برخی مرورها خواندم جواب میدهم - به دلیل این است که از نگاه مشاهده گری واقعی و نه داستانی به این جهان فروریخته نگاه میکنیم.
بسیار تا بسیار خواندنی است و توصیه میشود.
Profile Image for Nirvana.
209 reviews34 followers
November 10, 2025
تلخ تلخ تلخ
به تلخی مهاجرت اجباری، جنگ، بی‌عدالتی، بی‌وطنی.
از متن کتاب:
"اولین گلوله که شلیک شود، کمانه می‌کند به ده نسل بعد، تباهی تمامی ندارد. یک بار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی، حتی با پرچم سازمان ملل، صلیب سرخ...
پرچم سفید صلح ار هزار جا سوراخ است!"
بعد از مدتی دوباره به ابن کتاب برگشتم و این بار با صدای نویسنده بهش گوش کردم...
Profile Image for Alireza.
198 reviews40 followers
August 30, 2023
جنگ، مرگ، آوارگی، مهاجرت، غربت، بی‌وطنی، گمگشتگی و ...
تاریخ معاصر افغانستان برای کسانی که از این کشور خارج شدند با این کلمات همراه هستش
حسرت یک دوره شکوفایی و رونق و زیبایی و بعد از اون کودتا، جنگ، شوروی، مجاهدین، طالبان، جنگ، آمریکا و دوباره طالبان.
من این روایت‌ها رو دوست داشتم چون با خوندنش بدنم درد میگرفت و نفسم به شماره می‌افتاد و این یعنی نویسنده داره کار خودش رو درست انجام میده
داستان‌ها به نوعی از تجربیات نویسنده و اطرافیانش شکل میگیره و خب وقتی قرار هست در مورد افغانستان بخونیم نباید انتظار گل و بلبل داشت، اینها تازه تجربیات بعد از جنگ و خارج از مرزهای افغانستان بوده.
نویسنده جهت‌گیری‌های فکری توی داستان‌ها داره که به نظر من آسیبی به داستان نمیزنه و خیلی تو ذوق نمیزنه (به نظر من به مردمی که از یک شخص خاص یا گروه آسیب دیده نمیشه ایرادی گرفت که چرا از فلان شخص یا کشور خوشت نمیاد و انتقاد می‌کنی، این میتونه شوروی باشه یا آمریکا، کمونیست‌ها یا طالبان و یا حتی طرفداران احمد شاه مسعود در اون کشتار)

پانوشت: این کتاب برای من خاطرات خوندن «هزار خورشید تابان» رو زنده کرد
Profile Image for Mahdia.
64 reviews5 followers
June 25, 2025
من از عمیق تر کردن رنجم لذت می‌برم. اگه دندونم درد بگیره همون لحظه دارو نمیخورم. اگه اتفاقی اذیتم کنه مدام بهش فکر میکنم. اگه خیابونایی که تا هفته پیش فارغ از غم دنیا توش قدم میزدم ویرانه بشه، درباره جنگ کتاب میخونم.
توی روزای اول جنگ و سردرگمی "کورسرخی" درد رو توی قلبم ته‌نشین کرد.
تنها کاری که این روزا میتونم بکنم، کورسرخی نداشتنه. دیدن خون هایی که ریخته میشه. در تهران، در تل‌آویو، در غزه، در کی‌یف و در کابل.
Profile Image for معصومه توکلی.
Author 2 books259 followers
April 10, 2022
به قول آن خوانندهٔ علیه ما علیه: درد می‌پیچد در دلمان یک‌هو...
:(
Profile Image for Laleh.
131 reviews13 followers
November 14, 2022
۱سال و نیم پیش کتاب را در نسخه فیزیکی خواندم و حالا در لحظاتی که مردم کشورم برای ازادی خود میجنگند دوباره دست به مطالعه کتاب زدم اما اینبار در نسخه صوتی...
نسخه صوتی کتاب با صدای خود نویسنده خانوم عطایی بسیار لذت بخش و تیری زهرالود بود که به غم الوده است.
روایت ها از انچه در افغانستان میگذشت در مرز میگذشت در المان و برلین و...هرجا که میگذشت فقط با غمی از دوری از استیصال و درد همراه بود...
و برای بار دوم در پایان چه ۱ سال و اندی پیش چه امروز ارزو کردم که تن کم رمق خاورمیانه از هر دیکتاتور و مستبدی جان سالم به در ببرد:)))
Profile Image for Soophia Yaghoobi.
82 reviews31 followers
June 3, 2021
«شما... شما که سال هاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید... چه طور از شما بنویسم؟»

از قول خود نویسنده ، «کورسرخی» روایت جان و جنگ است. روایت آدمهایی که بی وطنند.

برای من فرقی نمی کند چقدر روایتهایی از جنگ بخوانم یا ببینم؛
فرقی نمی کند که این جنگ در کدام جغرافیا جریان داشته باشد؛
فرقی نمی کند که دین و آیین طرفین جنگ چه باشد؛
اینها هیچ کدام فرقی نمی کند
زشتی و کثافتِ جنگ هرگز عادی نمی شود
چشمان من هر بار تر می شود و اشک از گونه هایم پایین می لغزد
من هر بار خودم را جای شخصیتها می گذارم
و اینگونه ترس، خشم، حسرت، ناامیدی و بیزاریشان از همه چیز، تا مغز استخوانم رسوخ می کند...

روایت خانم عطایی زیبا بود. زیبا و خواندنی امّا پردرد و استخوان سوز.
Profile Image for Awrixa.
44 reviews18 followers
November 12, 2023
«مهاجرت شبیه خوردن قهوه‌ای تلخ بود که در عین تلخی آرامش‌بخش است و مهاجر موفق کسی است که مثل شکر در قهوه حل شود، شیرین کند و بودنش را طعم بدهد در سرزمینی که پناهش شده.»
Profile Image for Rozhan Sadeghi.
312 reviews455 followers
July 7, 2025
این یک یادداشت نیست، صرفاً دقیق‌ترین چیزیست که در وصف این روزها و ضرورت گفتن از رنج می‌توانم بنویسم.
-------------------------------------
۱. از صفت‌ها می‌گوید. شیفته‌ی نویسنده‌هایی هستم که انقدر دقیق به اجزای زبان فکر می‌کنند‌. صفت‌ها بر اسامی سوار می‌شوند، با اعطای ویژگی‌ای منحصربه‌فرد، جایگاه دقیق پدیده‌ها را در سنت، فرهنگ و روزمره سفت می‌کنند. زورشان زیاد است. برای همین است که حال این روزهای خودم را نمی‌فهمم. تماشا می‌کنم خودم را و دنیای اطرفم را، با زحمت. تصویری شکسته و مبهم می‌بینم و صفتی برایش پیدا نمی‌کنم.
گیج و گنگ‌ام و این نهایت سخاوت من و زبانم است برای الصاق یک صفت.

۲. «کورسرخی» تمام می‌شود. می‌گوید راوی قبر است. آخ که چه جمله‌ی بی‌رحمانه‌ای، چه قرعه‌ی نحسی. می‌شناسی قدرت و ضرورت بازگو کردن را و از بین تمامی چیزها، باید مرگ و قبر را روایت کنی. کتاب که تمام می‌شود می‌گویم رنج را فهمیدم، چه فایده دارد؟ کاری مگر از دستشان برآمده، کاری مگر از دستم برمی‌آید؟ نوشتن از رنج چه فایده دارد؟

۳. نزدیک صبح بخش کوتاهی از مقاله‌ای را می‌خوانم که از جعبه‌ی پاندورا و امید و جنگ گفته. بازنمایی درست و دقیقی از کلاف پیچیده‌ی ذهنم. در تقدیم‌نامه‌اش زنانی را نام می‌برد که از جنگ ویتنام جان سالم بدر برده‌اند، اما روان سالم نه. این زن‌هایی که دردشان دیده نشد و چون زخم‌ها به چشم نمی‌آمدند، نه جنگ‌زده شناخته شدند و نه از شمار قربانیان. از تاریخ حذف شدند بدون آنکه گوش شنوایی باشد برای قصه‌ی دردشان.

۴. حداقل تماشا می‌کنم، این را به خودم به عنوان دلگرمی می‌گویم. که سخت است و توانم را می‌گیرد اما محکومم به تماشا، هرچند اگر گسسته از هم و گسیخته از جریان باشم. انی آرنو سوپرمارکت‌ها را دید و من شهری را می‌بینم که از درد جنگی ۱۲ روزه، زخم عمیقی برداشته است. مثل زن‌هایی که رنجشان به چشم نیامد، اما فریاد کشیدند. می‌نویسم که حداقل رنج من در تاریخ گم نشود. که داستان منِ کوچکتر مصادره نشود. شاید قصه‌ی دیگران را هنوز خوب تعریف نکنم، اما بلدم خودم را خوب بنویسم.
همینم که می‌خوانید، نه بیشتر و نه کمتر.
Profile Image for Boshra.
90 reviews8 followers
October 20, 2021
همه ی روایت هایش فوق العاده بود ولی سومی (ازبک ها خفته بودند که روس ها ما را فتح کردند) خیلی برای من تکان دهنده تر بود. ما عادت کرده ایم جنگ زده رو کنار یکسری عناصر ثابت ببنیم. سوگ، زخم، درد،اشک، کابوس، افسردگی، آوارگی و خیلی چیزهای دیگری که همه شون ابعاد رنج جنگ زده هارو فقط از زاویه محدودی نشانمان میدهند. و این عناصر انقدر در ادبیات و سینما تکرار شده اند که فکر می‌کنیم جنگ زده بودن به همین ها ختم میشود.
روایت سوم خاص بود. بعله. میشود بچه باشی و با هیجان بازی کنی و بدوی و بخندی و جیغ بکشی و ذوق کنی در حالی که همه این ها بوی جنگ و مرگ بدهد. بدون اینکه لازم باشد زخم های جنگت را نشانم دهی یا از کابوس ها و دلتنگی هایت بگویی، از بازی های کودکانه ات میگویی و ما عمق جدیدی از رنجت را می‌بینیم. کاش عالیه عطایی کتاب دیگری هم بنویسد فقط برای این سبک روایت ها.
Profile Image for Mohsenam.
135 reviews19 followers
September 23, 2021
روایت دردناک از جنگ و کاری که با آدم و جانش می‌کند. جنگی در همین همسایگی ما که سه نسل را به خون کشید و آدم‌های زیادی را ناخواسته بین مرزهای دیگر دنیا پراکنده کرد.
روایت عالیه ��طایی برخلاف مجموعه داستان چشم سگ کاملا ملموس، تلخ و دردناکه و چه بد که هیچ نقطه‌ی پایانی بر این رنج نمی‌بینم.
Profile Image for Katayoon.
155 reviews66 followers
December 31, 2022
کتابی سراسر درد، دردی به وسعت خاور میانه...
Profile Image for Roya Arbabi.
92 reviews73 followers
August 27, 2021
تک روایت‌هایی از زندگی مرزنشینان ایران و افغانستان، از زندگی زاده‌شدگان در جغرافیای درد و رنج...

"مهاجرت شبیه خوردن قهوه‌‌ای بود که در عین تلخی آرامش‌بخش است و مهاجر موفق کسی است که مثل شکر در قهوه حل شد، شیرین کند و بودنش رو طعم بدهد در سرزمینی که پناهش شده".

"ایرانی‌ها وابسته بودند به اصالت حضور. سعیشان بر این بود که ثابت کنند از زمان پیداش زمین اولین انسان‌ها بودا‌ند، اولین تمدن‌ها بوده‌اند. در هر شهر و دیاری که زندگی می‌کردند می‌خواستند ثابت کنند اصیل هستند و زمان زیادی از حضورشان می‌گذرد. اما برای افغان‌ها یکجانشینی امتیازی نیست؛ امتیاز در جنگندگی است: اینکه ثابت کنند اهل آن طایفه و قومی هستند که پیروز جنگ است، شده به قیمت خوردن هم نوع، به قیمت خوردن خود".
113 reviews86 followers
October 4, 2021
خدا از سر تقصیراتم بگذره اگه بخوام بگم اتفاقات و تاریخ افغانستان (و حتی کل خاورمیانه) چیزیه که نیاز به رمانتیزه کردن داشته باشه، اما این کتاب بیش از حد رمانتیزه شده‌ست. خود جنگ به قدری تلخه که صرفِ نوشتن از جنگ، نوشتنِ خشک و خبرنگاری از جنگ، و روایتگریِ محض از جنگ (بدون هیچ سانتی‌مانتالیسمی) کافیه برای برانگیختن حس درد و همدلی. ولی کیفیت متنهای این کتاب با نثر ناملموس و تصنعیش، فرسنگها دورتر از هر کتاب "ادبیات جنگ" دیگه‌ای بود که تا قبل از این خوندم.
Profile Image for Hanieh.
4 reviews
August 2, 2021
واقعا نویسنده دنبال چی بود جز ذکر مصیبت؟
16 reviews4 followers
June 14, 2022
زرناله با اشک درآوردن با روضه خواندن در این کتاب که مشخص است بسیاری ماجراهای آن جعلی هم هست حرف اول را میزند.
Profile Image for Parinaz.
117 reviews125 followers
July 30, 2025
خیلی از بازخوردهایی که نسبت به این کتاب دیده بودم با این مضمون بود که خانم عطایی توی این کتاب درد و رنج رو‌ خیلی بزرگ‌نمایی کرده و کتاب رو به یه غم‌نامه تبدیل کرده، اما حسی که من از نوشته‌ها گرفتم با این بازخورد‌ها متفاوت بود.
به‌نظرم جایی که ما داریم زندگی می‌کنیم، _به‌خاطر جغرافیا، نژادمون یا به‌خاطر هر چیزی که شما اسم‌ش رو می‌ذارید_ این‌قدر درد و رنج توش بوده و هست که من احساس تصنعی بودن از متن نگیرم.
من کتاب رو غم‌نامه نمی‌دونم، بلکه زندگی_حداقل تو خاورمیانه_ غمیه که داریم باهاش سر و کله می‌زنیم.
تابستان ۱۴۰۴
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
June 23, 2024
عالیه عطایی نویسنده‌ی ایرانی-افغانستانی در کتاب کورسرخی به روایت‌هایی از جنگ و درد عمدتاً در ناحیه‌ی مرزی بین ایران و افغانستان پرداخته، نه گفتار از مشاهدات و اتفاقات از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۹۵. اگر هدف نویسنده در آوردن اشک خواننده باشه، به نظرم موفق شده. با یه جاهایی از کتاب مشکل دارم، گفتارها دردش خیلی زیاده اما روایتش اونی که باید نیست. یه سری از اتفاقات مبالغه‌آمیز بیان شده و نقش بقیه خیلی پر رنگ‌تر از خود شده توی دلیل بدبختی مردم کشور افغانستان مثلاً یه جایی از زبان شخصی میگه اگه ایرانیا خوبن چرا نمیرن به جای آمریکایی‌ها توی افغانستان بجنگن؟ ببخشید؟؟؟ بگذریم. ما ایرانی‌ها عمدتاً احساساتی هستیم و در مواجهه با درد و غم بقیه از خود بیخود میشیم لذا اینجا هم از خود بیخود شده و خیلی از این کتاب تعریف شده ولی این سه که من دادم هم بد نیست.ه
Profile Image for Moshtagh hosein.
469 reviews34 followers
August 15, 2021
پرچم سفید صلح،هزار سوراخ دارد.
این که با توجه به شرایط امروز افغانستان فکر کنیم،حتی فکر کنیم قراره بخشی و فقط بخشی ازین رنج تکرار بشه،آزار دهنده‌ست.
Profile Image for Arvin.
3 reviews
March 13, 2022
خاطره‌نویسی نانفیکشن نیست. هر چه قدر هم که این خاطرات تاثرآور باشند. این کتاب بسیار تلخ و دردناک است اما «ادبیات» نیست.
Profile Image for مِستر کثافت درونگرا .
250 reviews49 followers
September 17, 2023
برخلاف آثار دیگه‌ایی که از خانم عطایی خونده بودم جذاب بود، سراسر درد، از دلشون برخواسته بود که به وجود ماهم نشست،
جنگ جنگ جنگ، مرگ مرگ مرگ.
Profile Image for Faeze Zoleykani.
57 reviews2 followers
June 27, 2021
سال ها هر روز از  افغانستان در اخبار شنیده بودم پیشروی طالبان انفجار انتحاری حضور نیروی های امریکایی ولی سال ها شنیدن اخبار نتوانست کاری کند که این کتاب در ۱۳۱صفحه کرد و اگر رسالت ادبیات این نیست پس چیست؟
کتاب نه جستار از مشاهدات نویسنده است پیرامون مردمانی که سی سال در جنگ زیست می کنند. بعد خواندنش رنج این مردم را  درک خواهید کرد.(البته قطعا، فقط" ذره ای" از عمق رنجشان را)
"آخ، چه بیزارم از شما که ما را کشتید و می کشید. بیزارم از شما که خاک ما را چنین میراث دار درد و رنج کردید[...] شما که سال هاست که در تماشا ی ذبح ما کور سرخی."
پی نوشت :جنگ هم پنج سال، ده سال، نه دیگر سی سال عجب جغرافیای عجیبی است این خاورمیانه.
Displaying 1 - 30 of 227 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.