Jump to ratings and reviews
Rate this book

پارک شهر

Rate this book
رمان پارک شهر نوید حضور یک نویسنده‌ی رئالیست جزئی‌نگر را می‌دهد که واهمه‌ای از روایت زیر پوست تکه‌ای از شهر و آدم‌هایش ندارد. نویسنده‌ای که در نخستین رمانش تلاش کرده شر را بی‌هیچ واهمه و محافظه‌کاری‌ای روایت کند. رمان داستان مرد جوانی است که در مرکز پزشکی قانونی تهران در خیابان بهشت کار می‌کند. مردی که مادرش را از دست داده و پدرش نیز در آستانه‌ی مردن است. کار او راه انداختن مراجعینی است که برای تحویل اجساد یا شناسایی‌شان می‌آیند. او عاشق سینماست و البته کتاب. قهرمانی که در تنهایی خودش فرو رفته و رابطه‌ی بسیار کمی با جهان بیرون دارد. او طی اتفاقی تصمیم می‌گیرد برای به هم زدن این نظم کسالت‌بار کاری بکند... سلطان‌پور با فضاپردازی‌های ضربه‌زننده و دیالوگ‌های درخشان، قهرمان خود را می‌سازد و آدم‌های اطرافش را،‌ که هر کدام قصه‌ای برای خود دارند. جوان داستان او در حال له شدن است و خشونت تا اعماق ذهنش پیش رفته. مرگ برایش عادی است و در عین حال نمی‌تواند با آن کنار بیاید. نویسنده‌ی جوان رمان او را واردار به عمل می‌کند و مخاطب را همراهش به جاهایی می‌برد و تکه‌هایی از ذهن او را برایش آشکار می‌کند که نشانی از شر دارند. پارک شهر روایت برآمدن این ذهن متناقض است.
چاپ اول ۱۳۹۹

233 pages, Paperback

First published April 1, 2020

2 people are currently reading
43 people want to read

About the author

هانیه سلطان‌پور

3 books2 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
13 (11%)
4 stars
35 (31%)
3 stars
30 (27%)
2 stars
23 (20%)
1 star
9 (8%)
Displaying 1 - 23 of 23 reviews
Profile Image for MAhdis.
52 reviews4 followers
September 21, 2023
"انسان باید به تقدیر حرمت بگذارد، همان تقدیر که به ناتوان گوید نیست شو و از میان برو."

یک رمان استخوان‌دار و جذاب ایرانی. پارک شهر روایت پسری به اسم آیدینه که تو پزشکی قانونی کار می‌کنه و هر روز با مرگ و جنازه و جسدهای بی‌ کس‌وکار سروکار داره. مردی که تنهاست... مادرش رو از دست داده و پدرش هم در آستانه‌ی مرگه.

داستان پارک شهر از جلوی غسال‌خانه شروع میشه، جایی که بارها در ادامه‌ی داستان باهاش روبه‌رو میشیم. آیدین با بی‌تفاوتی و خونسردی منتظره تا جنازه‌ی مادرش رو برای خاکسپاری تحویل بدن. از همینجا متوجه متفاوت بودن احساسات راوی قصه میشیم.
پسری که انگار احساس نداره ولی تا عمق وجودش تنهاست. دلش میخواد از طرف کسی دوست داشته‌ بشه، ولی هم از سمت خانواده، هم از سمت جامعه و هم از سمت زنان زندگیش طرد میشه و هرروز بیشتر و بیشتر غرق در سیاهی و مرگ و تنهایی میشه.

داستان کتاب و قلم نویسنده به شدت جذاب و گیرا بود و تو رو مجبور می‌کرد که تا آخرش ادامه بدی، حتی اگه یه جایی حس میکردی که دیگه از توصیف مرگ و جنازه و تنهایی و سیاهی داری اذیت میشی. نویسنده به خوبی تونسته بود که احساسات و زندگی مردانه رو به تصویر بکشه و این خیلی نکته جالبی بود. ضمن اینکه داستان در دو روایت موازی از گذشته و حال پیش میره تا خواننده متوجه بشه چی باعث شد که آیدین به اینجا برسه... آیدینی که روزی دانشجوی موسیقی بود، آهنگسازی می‌کرد و دوست داشت هنرمند بشه...

به نظر من مهم‌ترین هدف داستان نشان دادن خانواده و جامعه‌ای بود که هنر رو لگدمال میکنه و فقط به پول و جایگاه اجتماعی توجه میکنه. و اینکه نشون داد چطوری سرکوب‌ها و خشم‌های فروخورده و تحقیرهایی که یک فرد از سمت خانواده و اطرافیانش تحمل میکنه، میتونه بعدها نتیجه‌های منفی و مخرب به بار بیاره.

متن کتاب خیلی تلخ و سیاه بود، چیزی که من عاشقشم ولی ممکنه برای خیلی‌ها آزاردهنده باشه. پوسته زیر شهر تهران تو این کتاب عریان بود، فقر، اعصاب خراب مردم، بی‌تفاوتی و بی‌احساسی‌شون نسبت به هم دیگه و...
یک جاهایی از کتاب به وضوح حس می‌کردم رگه‌هایی از سمفونی مردگان تو کتاب هست و احتمالا نویسنده ایده رو از این کتاب برداشته. هرچند تونسته بود ایده رو به خوبی شکل بده و یک داستان مستقل و متفاوت با روایت خوب و پایانی منطقی و جذاب ارائه بده. اگر از سمفونی مردگان یا کتاب‌های تلخ خوشتون میاد، این کتاب رو از دست ندید.
Profile Image for مسعود.
Author 5 books338 followers
Read
October 24, 2021
مواجهه با مرگ، آن‌قدر دغدغه‌ی ذهنی انسان امروز بوده که توجه به آن در هر داستانی خواندنش را برای مخاطب امروز جذاب می‌کند؛ اما این دغدغه‌‌ی همیشه ذهنی و چه بسا انتزاعی، سویه‌ای عینی هم دارد. راوی داستان پارک شهر، روزانه با همین سویه‌ی عینی مرگ دست و پنجه نرم می‌کند: در پزشکی قانونی، در سردخانه، و در غسال‌خانه.
پارک شهر روایت ذهن آدمی از این دست است. روایت پرسه‌هایش در گذشته و امروز، در سردخانه‌ی پزشکی قانونی، در یک خانه‌ی قدیمی، در خیابان‌های تهران، در یک شهر شمالی، در بهشت زهرا، در کارخانه‌ی سیگار و انبار و خط تولید و دفتر رئیس و منشی‌اش، و در پارک شهر. داستانی که اگرچه حادثه هم دارد، معما هم دارد، و گاه توصیف‌های تصویری زیبا هم دارد، اما بدون همه این‌ها هم خواننده را با خود پیش می‌برد.
جوانی که دلش می‌خواهد در دانشگاه، هنر بخواند و ساز بزند، اما پدرش معتقد است باید در کارخانه سیگار در جنوب شهر کارگری کند. روحی لطیف که هر روز از دنیای هنر با یک اتوبوس خط واحد به دنیایی تمام‌مردانه و خشن تبعید می‌شود و آنجا هم کنار دیوار کارخانه با معتاد کارتن‌خواب مارکسیست مجنونی دمخور می‌شود.
مردی که دلش پیش زنی جا مانده که هر روز به دنبال جنازه‌ی برادرش به پزشکی قانونی می‌آید و جنازه در اختیار راوی است؛ تنها بهانه‌ای که دیدار دوباره زن را برای راوی میسر می‌کند. اگرچه گفتگوی خیلی تدریجی و مرحله به مرحله راوی با زن، دست آخر به دورترین فرجام ممکن از تصور اولیه راوی از این رابطه می‌رسد.
پارک شهر، روایت مردی است که مرگ، به همه گوشه‌های زندگی‌اش سرک می‌کشد، سایه می‌افکند و ذهنش را چنان فرا می‌گیرد و به خود آغشته می‌کند که حتی آنجا که نشانی از مرگ نیست هم باید احضارش کرد: با کاردی، گلدانی، یا دستی که به آرامی مردی را از بالای پله‌ها هل می‌دهد. و در پس‌زمینه همه این صحنه‌ها هشدار و تعمقی توامان در ذهن خواننده بی‌تابی می‌کند.
گفتم: «من می‌خوام برم.»
آمد طرف پله‌ها و نشست کنارم. «تهران کار و بار داری؟… اصلاً بذار همین الان به رفیقم تلفن کنم.»
لیوان چای را برداشتم. «حالا دیر نمی‌شه.»
گفت: «تو که مرده‌شوری کردی دیگه چرا؟ هر وقت فکری به کله‌ت خورد اقدام کن وگرنه دیر می‌شه.»
Profile Image for Lina Gholami.
344 reviews6 followers
December 8, 2021
رمان پارک شهر اولین رمان هانیه سلطان پور، نوید حضور یک نویسنده رئالیست جزئی نگر را می دهد که واهمه ای از روایت زیر پوست تکه ای از شهر و آدم هایش ندارد.
حکایت آیدین، مرد جوانی عاشق موسیقی و هنر اما دست روزگار او را به مرده شورخانه می کشاند و کار در سردخانه پزشکی قانونی.

برگرفته از متن کتاب:
«دنیای آدم های با دسته گل لاله ی ارغوانی کجا، دنیای من کجا؟ دنیای منِ بی پدر همه اش گل گلایل بود سر قبر کس و کارم، دنیای این ها پر از گل رز هلندی تو دست های لطیف عشق.»
Profile Image for Ebrahim.
11 reviews
September 19, 2021
یکی از بهترین رمان هایی که در این چند ماه خواندم.
Profile Image for مهشید.
567 reviews29 followers
May 5, 2024
به نظرم موضوع و درونمایه‌ای جالب و اثرگذار، با این قلم تخریب شده. داستان از زبان مردی جوان روایت میشه که تو پزشکی قانونی کار میکنه، حوادث زندگی ازش آدمی خشمگین، خشن و افسرده ساخته . این آدم هیچ احساسی نداره و راحت میتونه یک نفر رو بکشه. این موضوع جذابه برای کسی که به داستان‌هایی با درونمایه روانشناسی و جنایی علاقه داره . پس ممکنه مثل من، بره سراغش. اما متاسفانه شخصیت‌پردازی به شدت ضعیفه. روابط علل و معلولی تو داستان مشخص نیست و بدون هیچ دلیلی تمام آدم های داستان سیاهن. معلوم نیست آیدین چرا دانشگاه رو ترک کرده و چرا با دنیا سر جنگ داره؟فقط اینکه آیدین افسرده‌س و پدری دیکتاتور داشته، محرک کافی نبست مگر اینکه بهس پرداخته بشه. داستان پرداخت نشده و نویسنده فقط با کلمات و توصیف‌ع
هایی که احتمالا به نظرم زیبا اومده و اون هم به دلیل استفاده بیش از حد ازشون ارزشش رو از دست داده، داستان رو پیش برده. در مجموع داستان بسیار خام و ناامیدکننده‌ای بود.
Profile Image for Sanaz Pch.
72 reviews10 followers
March 23, 2022
افکار درون ذهن یه سایکو
جملات قصار کتاب رو میپسندیم
در کل کتاب متوسط خوبی بود
38 reviews7 followers
February 3, 2022
به به! چقدر کیف کردم از خوندن این کتاب. از همون صفحه اول من رو به خودش جذب کرد. جمله‌های کوتاه که باعث میشه بخوای بدون نفس کشیدن و به سره کل کتاب رو بخونی و تصویرسازیهای عالی. همزمان با خوندن کتاب انگار فیلمش هم داشت جلوی چشمام پخش میشد و حتی از زمین خوردن شخصیت داستان دردم میگرفت یا وقتی حالت تهوع داشت منم دلپیچه میگرفتم. عجب توصیفات محشری و چه زیبا خشونتهای محیط رو نویسنده توصیف کرده. آفرین به این پایان‌بندی. موقع خوندن بخش آخر ضربان قلبم تند میزد. چه خوشحالم که این چند وقت رمانهای خیلی خوبی از نویسنده‌های جوان ایرانی خوندم. آدم امیدوار میشه به آینده :)
Profile Image for Amene.
814 reviews84 followers
May 11, 2023
روایت نامنظم جالبی داشت هرچند که پایان‌بندیش واقعا دوست نداشتم.
یک جامعه ستیزی بسیار جالب و ملموسی داشت که به نظرم در کارهای ایرانی گاهی یه شدت کلیشه‌ای هست ولی در این نبود.
14 reviews
February 8, 2022
حکایت هبوط روح . همه اش تو فکرم که اگه روایت قصه بجای سینوسی، خطی بود، میزان اثرگذاری قصه بیشتر نمیشد
Profile Image for Parisa.
263 reviews
March 22, 2024
عمیقا توصیه نمیکنم!
آیدین که دوست داشته موسیقی بخونه اما پدرش موافق نیست، پدرش تنبیهش میکنه به تو زیرزمین موندن و …
حس این قسمت کاملا تورو یاد سمفونی مردگان میندازه
آیدین انصراف میده، تو کارخونه سیگار کار میکنه، یه مدت مرده شور میشه و بعد هم توی پزشکی قانونی کاری پیدا میکنه
داستان هی از حال به گذشته میپره، ولی باعث شناخت شخصیت یا علت بروز واکنش هاش نیست
به نظر میاد دوست داره زندگی تشکیل بده! اما حتی عاشق شدنش هم چرک و تاکسیکه در عین حالیکه بسیار آدم بی اخلاق و بی فرهنگیه
کش دادن داستان و شخصیت هایی که واردش میشن بیجهت و بدون کمک به قصه است
ازینجا اسپویل میشه:
و ناگهان آیدین خیلی عاشق میشه
و چون نه میشنوه ز�� رو میکشه
و بعد دو قتل دیگه، اسون، راحت
بدون شخصیت سازی درستی از آیدین، بدون اینکه به مخاطب امکان شناخت اختلالات روانی این آدم داده شه
داستان ژانر جنایی هست ولی نه به نحوه قتل نه به بررسی جنایت و حتی بازپرسی از قاتل یا اینکه چطور قاتل مثل آب خوردن گلدون رو میکوبه تو سر یکی و راه میفته میره و کسی نمیفهمه، پرداخته نمیشه و حتی هیچ احساس و فکری توضیح داده نمیشه
در نهایت آیدین خودش رو میکشه که یک انگل واقعی از جامعه ای که تصویرسازی شده بود کمتر بشه

This entire review has been hidden because of spoilers.
72 reviews2 followers
November 14, 2021
سخن در باب این رمان قطعا در چند پاراگراف نخواهد گنجید.
گفتنی بسیار دارد و صحنه صحنه اش به دل می نشیند. رمانی که واضحا وقت بسیاری برایش صرف شده و البته واضح است که قسمت هایی از آن هم حذف شده است.
پشتوانه ی ادبی غنی نویسنده ی جوان بیش از همه در صحنه هایی هویداست که از آثار فاخر ادبیات فارسی به عاریت گرفته است:
شرایط آیدین مرادخانی و پدرش بی شباهت به آیدین و پدرش در "سمفونی مردگان" نیست.
و فضاسازی کتاب مرا به شدت یاد "کوچه ی ابرهای گمشده" کوروش اسدی می اندازد.
اما با این همه "پارک شهر" خود خود خودش است. یک رمان کامل با دغدغه و صحنه ها و استیل ناب.
نکته ی قابل توجه آن است که در طول داستان جنسیت زدگی و خشونت مردانه به قدری خوب توصیف شده که یادت می رود نویسنده دختری است از نسل جوان.
دختری که به شدت با کلیشه نویس های زن امروز ایران فاصله گرفته و بخوبی نشان داده که در ترسیم فضای مردانه یک زن چقدر می تواند بهتر باشد.
امیدوارم باز هم شاهد رمان های ناب هانیه ی جوان باشم.
Profile Image for Afshin Hakimiyan.
127 reviews1 follower
November 22, 2023
۰
آیدین از عشق و علاقه خالی نیست، ولی توی بد زمانه‌ای گیر افتاده. آیدین آن‌قدری به موسیقی علاقه دارد که حتی حاضر نیست سه‌تار را حاضر و آماده برود از بهارستان بخرد. می‌رود و اسباب و لوازم ساخت سازش را از بازار می‌خرد و می‌افتد به جان کُنده‌ی درخت تا از آن یک سه‌تاری بیرون بکشد.

ولی آیدین مرادخانی با این همه عشق‌وعلاقه، روزوروزگار باهاش خوب نا نخواهد کرد که دنیای حول‌وحوش او از هر عشقی و از هر علاقه‌ای تهی است. هیچ‌کس حال دیگری را ندارد. هیچ‌کسی حتی زبانش به مهر و مهربانی باز نمی‌شود. همه همدیگر را انگاری که گاز می‌گیرند.

پدر مهرِ گلوله‌ی برفی‌ایی که مادر به سمت‌اش پرت می‌کند را نمی‌فهمد و لیچار بارش می‌کند. پدر آن‌چنان دور از دنیای آیدین هست و البته دست‌تنگی‌اش آن‌چنان دمار از روزگارش درآورده است که از قبولی آیدین در دانشگاه هنرهای زیبا، چیزی از زیبایی حالی‌اش نشود و آیدین را حُکم کند که هم‌چنان باید توی همین کارخانه سیگاری که او برایش راست‌وریس کرده است بماند و از خیر دانشگاه بگذرد.

البته دنیای سراسر خشن و عبوث روزوروزگار آیدین به پدر که ختم نمی‌شود. مگر رئیس کارخانه‌ی سیگار حال برادر نزارش را می‌فهمد. مگر کارگران کارخانه بلدند به خوبی و خوشی باهم تا کنند. مگر راننده‌های خط جمهوری چیزی از مهر بلدند. مگر اصلأ مردم روزگار آیدین از عشق رؤیایی دارند و می‌توانند باورش کنند که حتی دو جوان دل‌داده‌ای که توی خیابان جمهوری دارند قدم می‌زنند می‌توانند سهمی از عشق ببرند؟

شهر درب‌وداغان است. همه در لاک تنهایی خود انگاری دارند دق می‌کنند. کسی زبان مهر و عشق‌ورزی را بلد نیست. هر مردی توی این شهر یا طلاق داده زنش را، یاکه زنش به خونش تشنه است. و آن‌هایی هم چون آیدین دربه‌در دنبال این‌اند که سر تنهایی خود را بر پای معشوق خود بگذارد، دنیا چنان در سوئ‌تفاهم عمیقی فرو رفته است، که آیدین دست‌اش از عشق کوتاه باشد و نتواند که تنهایی‌های انسان‌کُش خود را درمان کند.

کتاب "پارک شهر" کتاب تلخ و تاریکی است. روایتی است از تنهایی بی‌امان انسان. تنهایی‌ایی که بر این روزوروزگار سایه انداخته است و هیچ‌کس را توان التیام آن نیست. حتی زبان مردم نیز در مزمزه‌ی مدام این تنهایی، از عشق و مهر خالی است.

آیدینِ عاشق هنرهای زیبا را روزوروزگارش چنان لَت‌وکوب می‌کند، که دستش کوتاه از مضراب و ساز و سنتور؛ برای استمرار حیات راه به کار کردن با نعش مرده‌گان در پزشکی قانونی کج می‌کند.

خانم #هانیه_سلطان_پور به‌خوبی توانسته است تلخی نشسته در روزوروزگار آیدین مرادخانی را به تصویر بکشد. شاید از مطالعه تلخی مدام #کتاب_پارک_شهر رنج ببرید؛ ولی از روایت نویسنده مطمئناً لذت خواهید برد، از دست‌اش ندهید.

#نشر_چشمه
@haniesoltanpour
18 reviews14 followers
September 24, 2021
اشتباهی دستم رفته روی ستاره های ریتینگ و مجبورم ریت ستاره ای کنم.

این کتاب ستاره بردار نیست، ریت کردنی نیست. حس من اینه که انگار کتاب یک سری حوادث و داشته‌های "اگزیستانسیال" است که به حکم انسان بودن تجربه می کنیم.

مجموعه داشته ها و حقایقی که هم بیرون ماست و هم درون خود آن را با خود داریم.

یک پوچ گنده که مثل یک ابر، خواب گونه یا کابوس وار، همه ی انسان ها را در برگرفته.


به نظرم نویسنده خیلی خوب به برداشتی منحصر بفرد از اطرافش دست یافته بود. توصیفات خوبی داشت کتاب و به نظرم رسیدن به چنین شناختی در جامعه ی ما که شعار زده ست کاری بس دشوار است.

یک جور هایی در طول مطالعه ی کتاب به عنوانش هم فکر نمی کردم. عنوان یه کتاب همیشه برای من مهم بوده ولی شاید به خاطر ژانر گریزی و نو بودن موضوع و معاملات داستان اهمیت نداشت برام.
Profile Image for Hami.
302 reviews3 followers
September 1, 2024
موضوع داستان خیلی جذاب بود و همین من رو وسوسه کرد که بخونمش. همچنان فضاها و اتفاقات جذاب بودند اما همه چیز بی منطق بود. کارکردن توی اون محیط، رفتار با همکاران؛ رفتار همکارا با راوی، عشق، حرف زدن، تردد در شهر ...
هیکچدوم از اتفاقات دلیل و منطق کافیپشت خودشون ندارن. اگرچه به نظرم خلق فضای تیره و زرد و غم انگیز و تلخ داستان، اتفاقا خوبی بود.
36 reviews1 follower
July 15, 2022
نویسنده ریسک بزرگی کرده که راوی را مرد انتخاب کرده اما لنگان لنگان از پس روایت برآمده. شخصیت پردازی ضعیف بود. مخصوصا زن‌های داستان. چرایی وجود خیلی از شخصیت‌ها هرچه جلوتر می‌رفتم پررنگ‌تر می‌شد. فضاسازی نقطه قوت رمان بود. پیرنگ استخوان‌داری نداشت. در نهایت رمان ایرانی سطح متوسط و قابل پیشنهادی است.
Profile Image for Sohrab.
12 reviews
April 7, 2024
بعد مدت ها یک رمان به دردبخور ایرانی خواندم. هرچند با راوی مشکل داشتم و شکلی که نویسنده رمان را جمع کرد توی ذوق می زد ولی همین جسارت در آفریدن شخصیتی منزوی و متنفر از جامعه خشن در فضای سالن تشریح خیلی عالی بود.
Profile Image for Mohammad Ersi.
101 reviews
April 1, 2023
سرد
خاکستری
خاکستری تیره، با رگه های قرمز خشکیده و زردی لاجونی که شاید تنها پیام آور زندگی توی کل این داستان باشه...
7 reviews1 follower
November 6, 2023
روایت فقر و ناکامی ها ....
طوری که جذبت می کند و نهایت درام حال اونایی که حتی اگه خودشون هم بخوان اجازه ی رشد پیدا نمی کنند
و بعضی قسمت ها شبیه سمفونی مردگان مرحوم عباس معروفی ست
Profile Image for Dina.
36 reviews3 followers
February 3, 2024
خیلی دوست داشتم. عین یه فیلم بود که از جلوی چشمام میگذشت
Profile Image for Ronak AhmadyAhangar.
384 reviews55 followers
May 6, 2024
هیچ تصوری از این کتاب نداشتم، کاملا تصادفی خوندم، و واقعا شگفت‌زده‌ شدم. مثل زهرمار تلخه، ولی عالی بود.
Profile Image for Tina:|.
12 reviews
September 23, 2023
_خالی، سرد، تنها و تا مغز استخوان غمگین _


30/شهریــور/1402
Profile Image for Parvaneh.
153 reviews
August 22, 2024
امتیاز من سه ست ولی چهار می‌دهم چون این نویسنده از همین اولین رمان جرات کرده خودش را وارد فضایی کند که پر از ریسک است. چقدر هم خوب از پس آن بر آمده و راوی مردش کاملا جا افتاده است.
Displaying 1 - 23 of 23 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.