Jump to ratings and reviews
Rate this book

حفره

Rate this book
در انبوهه‌ی کتاب‌ها و خاطره‌نگاری‌های ما، در میان خیل عظیم نوشته‌هایی که جنگ را مقدس و خواستنی دیدند و عاشقانه در آغوش کشیده و عرضه‌اش کردند، در هیاهو و سروصدای کرکننده‌ی مدعیان نویسندگی که این مهم را درنیافتند که مقدّس‌ترین جنگ‌های تاریخ، همانا ویرانگرترین‌هایشان بوده‌اند، نام‌های کمی وجود دارند که برابر این ماجرا ایستادند و چهره‌ی پلید جنگ در معنای جدّی‌ترین مضحکه‌ی تاریخ را برایمان عریان کردند. آن جدی‌ترین مضحکه‌ی تاریخ، آن ویرانگر مهارنشدنی، که هیچ، مطلقا هیچ، در خود ندارد جز مرگ، کشتار و تباهی و خون و خون و خون که وقتی ریخته می‌شود، دیگر هیچ کاری از کسی برنمی‌آید و هیچ خون ریخته‌شده‌ای در تاریخ، به هیچ رگ و تن و قلبی بازنگشته است و نخواهد گشت. اگر «احمد محمود» با «سرزمین سوخته»اش، با رئالیسم نابش، ویرانی بی‌حد جنگی که بر سر این ایران آوار شده بود را روایت کرد، «محمد رضایی راد» با گذشت چهار دهه از آن جنگ، با رمان «حفره»، به یکی از راویان راستین آن ویرانی بزرگ تبدیل شده است. پسرک عرب ایرانی «حفره» هنوز به درستی نمی‌داند زندگی و مرگ و جنگ چیست که مصیبت جنگ بر سر خودش، خانواده و سرزمینش آوار می‌شود. نه فقط او، که هیچ‌کس فرصتی برای فکر کردن ندارد و فقط انگار هرکس باید جانش را در جایی پنهان کند، گودالی، چاهی، غاری، حفره‌ای! در هنگامه‌ای که جهان تیره و تار شده و آوار تیر و ترکش و جنون مرگ و خون بر همه فرود آمده، آیا دیگر نشانه‌ای از خیر وجود دارد؟ غیر از این است که در هنگامه‌ای چنین، چنان شر همه‌گستر است که هرچه می‌بینیم نشانه‌های ابدی شر هستند؟ رضایی راد در «حفره»اش از ریتم و کوبش بی‌وقفه‌ی کلمه‌ها و جمله‌ها نهایت استفاده را می‌کند و داستانش را با ظرایفی از تاریخی که در بافت رمان تنیده شده پیش می‌برد. در رمان «حفره» به طور مدام، شوک‌آورترین وقایع بر خواننده فرود می‌آیند، ولی نه به قصد ارعاب و صحنه‌گردانی خطرناک، بلکه برای مواجهه با آن شر عظیم که انگار هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند از ویروس همه‌گیرش نجات یابد. جنگ حفره‌ای‌ست که همه‌چیز را در خود حل می‌کند، حتی زمان را، گذشته و حال و آینده را! در این میان، در این «حفره»، آیا برای رستگاری و نجات، امکانیّتی وجود دارد؟

165 pages, Paperback

First published January 1, 2021

6 people are currently reading
225 people want to read

About the author

محمد رضایی‌راد

22 books83 followers
محمد رضایی‌راد فیلمنامه‌‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان و پژوهشگر در سال ۱۳۴۵ در محلۀ بیستون رشت متولد شد. فیلمنامه‌های او برنده جوایز متعددی از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر و جشنواره آسیا پاسفیک شده‌است. فیلم کودک و سرباز با فیلمنامه ای از او برنده بالن نقره ای جشنواره سه قاره نانت فرانسه شد. رضایی‌راد از سال ۱۳۵۸ در کلاس‌های تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرد. در سال 1366، دبیرستان را نیز به پایان رساند. در سال ۱۳۶۴ در کلاس‌های انجمن سینمای جوان شرکت کرد. پس از پایان دبیرستان به دانشگاه آزاد رشت رفت و آنجا ادبیات فارسی خواند. در این سال‌ها فعالیت مطبوعاتی مختصری نیز داشت. او پس از آنکه خدمت سربازی‌اش به اتمام رسید تحصیل در مقطع فوق لیسانس را آغاز کرد و در دانشگاه آزاد تهران در رشتۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی ادامه تحصیل داد. رضایی‌راد در سال ۱۳۷۲ نخستین فیلمنامه‌اش را با نام بچه‌های مدرسۀ همت به رضا میرکریمی می‌فروشد که بعدها به مجموعه‌ای ۱۳ قسمتی تبدیل می‌شود. او در این سال‌ها به کارهای پژوهشی و فعالیت مطبوعاتی نیز مشغول است. در سال ۱۳۸۶ تدریس تاریخ نمایش و نمایش‌نامه‌نویسی در دانشکدۀ هنر و بعد در دانشگاه سوره و دانشگاه تهران را آغاز می‌کند. در سال ۱۳۸۸ به فرانسه رفت و فعالیت‌های پژوهشی و فیلمنامه‌نویسی‌اش را آنجا دنبال کرد. بعد از حدود ۱۰ سال دوری از تئاتر بار دیگر از روز ۵ تیر ماه ۱۳۹۳ نمایش و آنک انسان را به روی صحنه برد. او همچنین در سال ۱۳۸۴ نمایش «بازگشت به خان نخست» را در سالن قشقاییِ تئاتر شهر و در سال ۱۳۹۶ نمایش «فعل» را در سالن چهارسوی تئاتر شهر به صحنه برد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
78 (20%)
4 stars
146 (38%)
3 stars
97 (25%)
2 stars
32 (8%)
1 star
30 (7%)
Displaying 1 - 30 of 84 reviews
Profile Image for Fahime.
329 reviews257 followers
November 10, 2021
همین امروز، حدودا ساعت سه از کتابفروشی خریدمش و الان، هفت ساعت بعد، بالای سرش نشستم و زار می‌زنم برای این پسرک گِلیِ از هم پاشیده‌یِ رویِ جلد...
جالب اینکه توی کتابفروشی صفحه‌ی اولش رو خوندم و نفهمیدم و نپسندیدم. بعد دلم نیامد دست خالی از کتابفروشی برگردم و خریدمش.
بسیار بسیار بسیار پرکشش و خوش‌خوانه. دو داستان، فصل به فصل، به صورت موازی روایت می‌شن: داستان یک پسر عرب مرزنشین که روز اول جنگ، برای زنده ماندن داخل یک حفره پنهان میشه و داستان یک سرگرد که دنبال یک قاتله.
پایانش به شدت درخشانه. خیلی.
مطمئنا باز هم از این نویسنده می‌خونم.
Profile Image for مسعود.
Author 5 books338 followers
Read
July 15, 2021

داستان‌هایی هستند که با توصیفات و شگردهای ادبی، جهانی زنده می‌سازند و مخاطب را با تصاویر تاثیرگذار جذب این جهان می‌کنند؛ داستان‌های دیگری هم هستند که با تعلیق و کشمکش و ماجرا مخاطب را با خود پیش می‌برند. رمان «حفره» از اندک‌شمار داستان‌هایی است که هر دو این‌ها را با هم دارد.

داستان تعقیب و گریز قاتلی سریالی و کارآگاهی که به دنبال او است و در این راه با تنش‌ها و معماها و خطرات درخور توجهی رو‌به‌رو می‌شود؛ و داستان پسرکی در یکی از جزیره‌های هور که از ترس عراقی‌ها تونلی زیرزمینی کنده و پنهان شده است.

محمد رضایی راد، قدرتمندانه مخاطب را به درون جهان داستان می‌کشاند و او را پابند قصه می‌کند. روایتی یک در میان، تا آن گاه که دلت نخلستان می‌خواهد بوی خاک و نموری تونل را با شرجی هور نفس بکشی و پیش از آنکه چنین جهانی دلت را بزند، ماجرای جذاب و ورق‌برگردان پلیسی، بلغزاندت به فصل بعد، جایی که اتفاقات پرشتاب دیگری به انتظارت نشسته‌اند و راهی جز ورق زدن و پیش رفتن در داستان برایت باقی نمی‌گذارند.

قاتلی که اصرار دارد نشانه‌ و امضایش را در هر قتل برای سرگرد آگاهی‌ای که پیگیر اوست به جا بگذارد و غافلگیرش کند و چابکی‌اش را به رخ او بکشاند، سرگرد خبره‌ای که در کشاکش میان قانون و انسانیت، به هر روشی برای پیشگیری از قتل‌های بعدی چنگ می‌اندازد، پرستاری که گویی ارتباطی دوسویه با قاتل و کارآگاه دارد و صدالبته پسربچه‌ای که به زیستن در تونل‌های زیرزمینی که با دست خود کنده خو گرفته و شهر و عالم خود را در جهانی متفاوت از ما شکل داده است؛ «حفره» داستان چنین شخصیت‌هایی است که در پله پله وقایع داستان شخصیت‌پردازی می‌شوند و مخاطب را با خود در دل ماجرایی مخوف و پرهیجان همراه می‌کنند.

کنار هم نشستن چنین شخصیت‌ها و ویژگی‌هایی از «حفره» داستانی پلیسی معمایی و در عین حال جدی ساخته که هم جهانی زنده و هم ماجرایی پیش‌برنده دارد و کتابی ورق‌برگردان پیش روی مخاطب می‌گذارد که نه تنها نمی‌توان آن را بست و کنار نهاد، که حتی نمی‌توان برای نفس‌گرفتنی زمینش گذاشت. داستانی از آن جنس، که اتفاقاً ادبیات داستانی این سال‌های ما از آن بسیار کم داشته و چه بسا که انتشارش جان تازه‌ای در فضای داستان معاصر بدمد و دایره مخاطبان داستان فارسی را به سهم خود گسترش دهد.
Profile Image for Milad.
1 review1 follower
July 25, 2021
رمان عجیبی بود. مخصوصا بخش آخرش که حالت نمایشی به خودش گرفت. و شخصیت کارآگاه که خیلی خوب پرداخت شده بود. تفاوت زیادی داشت با رمان و این بازی آخر جهان بود که رضایی راد نسخه صوتیش را منتشر کرد. من رمان را دوست داشتم.
3 reviews
July 15, 2021
فقط قسمت ابتدایی رمان را دوست نداشتم. بقیه اش در یک‌کلمه فوق العاده بود. فوق العاده
Profile Image for Sarvenaz.
129 reviews5 followers
February 25, 2022
این داستان ارزش پنج‌ گرفتن رو داشت
لعنت به هرچی جنگه💔
Profile Image for Masi.
7 reviews
October 13, 2021
حفره برای من تداعی کننده داستان های قاضی ربیحاوی و بود. البته خود ربیحاوی هم داستان معروفی به این نام دارد که البته سوژه آن متفاوت است. داستانی که در آن شخصیت در حال پوسیدن است اما چاره ای ندارد. شرایط باعث شده تا او سرنوشتی مخوف را در پیش گیرد که از عهده و توان او خارج بود. برای همین جبر جغرافیا و خاورمیانه و جنگ او را در خود اسیر کرده. رمان بسیار زیبا و‌تلخی که شرح دهنده پوسیدن یک انسان از هر نظر است. و آقای رضایی راد به خاطر قدرت در نمایشنامه نویسی توانسته است با دیالوگ های خواندنی به جذابیت رمان بیافزاید.
Profile Image for Hilda hasani.
164 reviews181 followers
September 2, 2021
در انتخابم مردد بودم، این یکی را هم کتابفروش‌ها به من پیشنهاد دادند، آقای کتابفروش نشر ثالث که انتخاب‌هایش را قبول دارم گفت که بدبینی‌ام را به کتاب‌های نشرچشمه کنار بگذارم، این یکی استثنایا خوب از آب درآمده، محمد رضایی راد نمایش‌نامه نویس است و در این کتابمی‌داند می‌خواهد از چه صحبت کند. حفره را خوندم، اعتراف می‌کنم که روایت جنایی تمیزی بود. بیشتر از همه از ذهنیت پشت اثر لذت بردم، بیشتر از همه «فرحان» مرا جذب کرد، فرحانِ کودک پناه گرفته در حفره‌اش، چه هم‌ آوایی عجیبی از حروف «ف» و «ح» کنار هم، انگار که سرنوشت این کودک در گرو آن حفره‌ی چند سانتی و روزهایی است که در عسرت آن گودال گذشت. اینکه کسی چه می‌داند همان قاتل زنجیره‌ای چه داستان‌هایی را از سر گذرانده تا رسیده پای چوبه‌ي دار، همه‌ی می‌توانیم او باشیم، همه‌‌ي ما می‌‌توانیم فرحان یا یاسین باشیم.
عجیب است این زندگی، کتاب را که می‌بندم به این فکر می‌کنم که چگونه یک قربانی می‌تواند قصه‌هایش را سلاحی کند تا با آن بقیه را قربانی کند. انگار رضایی راد از آن پشت پوزخندی به من بزند و بگوید فکرش را نمی‌کردی آن کودک مظلوم تبدیل به این قاتل وحشی شود نه؟ چرا می‌شود. همه چیز ممکن است. و این فکری‌ست که بیان کردنش قدرت می‌خواهد و نویسنده خوب از پسش برآمده.
اما چرا دو ستاره کم دادم؟ چون جاهایی از روایت کم‌جزییات و درگیر کلیشه‌ي مرسوم فیلم ایرانی شده بود. اما مطمینم تصویر فرحان حفره نشین در حافظه‌ام ثبت خواهد ماند. حفره از رمان‌های ایرانی خوبِ معاصر است.
Profile Image for Mohsen.khan72.
324 reviews45 followers
August 22, 2021
خب خب!!!
با یه رمان جذاب جنایی روانشناسانه طرف هستیم که از زخم روان یک کودک میگه از حفره ای درون روان همون کودک در واقع و اثرش، روان زخمی و پر چاله و چوله کودک در بزرگسالی...
در واقع حفره ای برای پناه حفره ای جا مونده تو قلب و ذهن...
کتاب اوایل شما رو وسط داستان می ندازه بعد خیلی ماهرانه و با رعایت عنصر جذابیت و فراز شما رو با داستان همراه میکنه...
در واقع کتاب به نظر من خوب از آب در اومده بود هر چند آخرش به نظرم خوب نبود مخصوصا دو سه صفحه پایانی به خاطر همون هم یه ستاره کم شد... اما خوبه همچین اتفاق هایی برای ادبیات داخلی که ما کمی هم ژانر در واقع داشته باشیم و همش رئالیسم نباشه...
من خوشم اومد بنابه دلایل خودم و فکر میکنم واقعا کتاب از نمونه های خارجی هیچ چیز کم نداشت و این نشون میده میشه نویسنده یه همچین سبک هایی رو بیارن و کار کنن...
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Negar Afsharmanesh.
388 reviews71 followers
August 26, 2025
کتاب رو دوست داشتم، این دومین کتاب کوتاهی بود که داستانی درباره جنگ ایران و عراق بود و خوندم و دوست داشتم. داستان درباره پسری هست که برای نجات جان خودش درگیر داستان هایی میشه.
Profile Image for Negin.satfard.
148 reviews40 followers
October 21, 2023
وه که کیفی کردم با این کتاب.
درست همونطور که دوست دارم، غمناک و له‌کننده.
بیشتر مواقع اینجا خلاصه‌ای از کتاب رو میذارم که اگر مدتی بعد ‌کلیت کتاب از خاطرم رفت بیام و دوره کنم. ولی فکر نمیکنم که این داستان از ذهنم براحتی پاک بشه.
کم خوندم از ادبیات معاصرِ معاصرِ ایران که انقدر توجهم رو جلب کنه.
دوست دارم سراغ باقی اثار نویسنده هم برم(اگر نوشته باشند باز هم)
Profile Image for Hesam.
156 reviews67 followers
August 23, 2021
حفره به شکل اعجاب آوری کتاب خوبیه،درامش رو پرورش میده،تعلیق به اندازه است،حرف زیادی نمیزنه و ادعا هم نداره.همه اینا از نویسنده ای است که سالهاست در کار تئاتر چه��ه موجهی داره.
نتیجه رمانی است خواندنی که در این برهوت داستان نویسی ادبیات ایران.
Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
September 4, 2021
این اولین کتابی بود که از محمد رضایی‌راد می‌خواندم و دیدم از حدود آنچه فکر می‌کردم بهتر است. راستش به اهل تئاتر در نوشتن داستان کوتاه امید دارم ولی در رمان نه، اغلب کار را تبدیل می‌کنند به «تئاتری که نمی‌شود ساخت» یعنی ناممکن‌های تئاتر را در ادبیات دنبال می‌کنند و این مطلوب من نیست. به رمان باید به رمان فکر کرد و به کلمات. فقط به کلمات و جست‌وجوی در روح آدمی با لغات و روایت و تصادم آدم با موقعیت‌ها و خودش و جهان. این رمان این را داشت. حرف زیاد نمی‌زد. البته یک خط روایت گنجاییِ آن قدر نداشت و ایجازش از استیصال می‌آمد. نه در ذهن مفری بود بیش از این نه در واقعیت. از بعضی ریزه‌کاری‌ها هم خالی بود. (که البته با تمهید چهار صفحه آخر کار یکجوری دست و پایی کرده بود نویسنده ـــ‌حالا نه آنقدر). برگشتم سطرها و بخش‌هایی را بعد از اینکه رمان تمام شد بازخواندم پیگیر بودم بدانم چرا اینچنین شروعی و آنچنین اختتامی برای کار تمهید کرده و بی اینها کار چه از دست می‌دهد. به این ترتیب که اگر این دو نبودند در بدنه‌ی داستان چه تغییری لازم می‌افتاد؟ همینجوری خودش سر پا بود؟ (در بازخوانی دیدم که «یاسین» در صفحات آغازین آمده و «فرحان» اگر در بازنویسی به نام اصلی بدل شده باید در آن روایت آغازین هم راوی فرحان بخواندش یا اگر بی‌نامی اصل کار است نام نبرد ازش).
سه شخصیت اصلی خوب از کار درآمده ولی سه شخصیت جنبی اصلاً. حتی قدری به عمد کلیشه شده‌اند انگار. کرامت و زنش و مهتاب. بعضی شخصیت‌ها هم جای کار یا دیالوگ یا اکت یا تاریخچه داشتند که رد شده بودند. یکیش کلهر و آن صحنه‌ی آغازین آشنایی ما با کلهر. با سابقه‌ی پرونده هم باید بیشتر آشنا می‌شدیم. انگار آشنایی و شناساییِ شخصیت اصلی برای نویسنده کفایت کرده بود. اینجاهاست که عرض می‌کنم رمان از اهل تئاتر سخت برمی‌آید ولی داستان کوتاه که نیازی به این چیدمان و تمهیدها ندارد چرا. نمی‌خواهم اینطور بنویسم که نیت‌خوانی کرده باشم ولی انگار به نیت سینما نوشته شده بود.
اما قصه‌ی اصلی: از این چیزها اگر بگذریم، و از زبان کار بگذریم که می‌شود ازش چیزهایی گفت خود قصه با دو اغماض درست کار می‌کند. یکی چاقوکشیِ امیر و یکی تحول کرامت. ما و نویسنده «دوست داریم» چنین چیزهایی رخ بدهد ولی این دوست داشتن کافی نیست باید در کار تمهید شود. اگر در کار تمهید نشود اولش دلمان خنک می‌شود و خیالمان از جهان راحت می‌شود ولی بعدش حس نقصانی به آدم دست می‌دهد از داستان. بخصوص با آن ختمِ داستان که دقت بیشتر می‌طلبد.

از اینجا خطر اسپویل:


اگر ویراستاری می‌آمد خط دوم کار را به یک‌سوم تقلیل می‌داد تا در گرفت‌وگیر نیفتد، حرکت خون و قایم شدن زیر گاومیش و عقرب طلایی و اینها را لازم نیاید (از توی کلاه راوی خرگوش در نیاید) و به برشی بریده و درست اکتفا می‌کرد؛ اگر آن ویراستار کرامت را قدری رنگ انسان ایرانی دهه هشتاد می‌داد؛ اگر قدری شهر «شهر» می‌شد نه بوف و قلعه خرابه و قعه مرغی فقط؛ اگر ویراستار نیمه دوم کار را از گذشته خالی می‌کرد و روی احضار گذشته از طریق روایت امروز کار می‌کرد (عین همان کاری که نویسنده در صحنه حفره زیرزمینی نمک‌زار انجام می‌دهد.)؛ اگر «ساز و کار» خلاف جمعی فرحان مردم‌گریز (مثلاُ در پیدا کردن شماره تلفن مهتاب) و عمله خلاف جور کردن یکطوری با سبک زندگیش تمهید میشد (اصلا نیازی بهش نیست اگر مثل یونابامبر تنها کار می‌کرد و گیر افتادنش کار «گذشته»اش میشد نه همکار)؛ اگر قتلها را تنهایی انجام می‌داد در موقعیتهای خاص (یادداشتها هم پنهان‌شدنی نیست و با قدری تغییر میشد در پرونده بماند)؛ اگر محبوبه اینقدر خودآزار پارسا نبود و ربطی داشت به تحول فرحان... اینها همه سوداست و رمان رضایی‌راد رمان است. دستش درد نکند. دست مریزاد دارد. خیلی چیزها هست من نوعی دوست دارم ولی مهم ان کار اصلی‌ست که نویسنده کرده و رمان خواندنی نوشته.

[برای چاپ دیجیتال فاجعه و صحافی و کاغذ و همه چیز اینجوری ناشری نصف ستاره هم زیاد است.]
Profile Image for Amin Sedaghatpour.
86 reviews11 followers
September 15, 2023
به جرات میتونم بگم تکنیک آقای رضایی‌راد در نوشتن و روایت کردن در بین نویسنده‌های ایرانی کم نظیره.
هم راوی خوبیه، هم اطلاعات خولی در خصوص داستان‌هاش داره و هم تکنیک نویسندگی خوبی داره.
پیشنهاد میدم بخونیدش ... ⭐️⭐️⭐️⭐️
Profile Image for آرزو.
159 reviews17 followers
June 22, 2024
چی بگم از این کتاب؟ بی‌نظیر بود. آخراش نفسم تو سینه حبس شده بود و داشتم به پهنای صورت اشک می‌ریختم. نویسنده قلم و امضای خاص خودش رو داره و فرم روایت هم واقعاً شایسته‌ی تحسینه. خواهش می‌کنم بهش فرصت بدید و اجازه بدید شگفت‌زده‌تون کنه.
Profile Image for Parisa.
51 reviews15 followers
October 29, 2023
ریویوهای ضد و نقیض زیادی راجع بهش خونده بودم ،فصل اولش دلگیر بود،در ادامه دلم میخواست خیلییی بهتر باشه هرچند یه جاهاییش خوب بودولی یه جاهایی بود که میگفتی چرا بهتر نبودواقعا میتونست خیلی بهتر باشه
Profile Image for Atefeh.
85 reviews12 followers
June 8, 2025
من بین کتاب‌هایی که جنگ رو مقدس جلوه میدهند و کتاب‌هایی که ضدجنگ هستند بدون شک دومی را انتخاب می‌کنم و این کتاب هم از همان دست بود.
داستان روال جذابی داشت، یک جاهایی به خودم میگفتم با عقل جور درنمی‌آید و واقعا هم نمی‌آمد تا جایی که خود نویسنده هم آخر کتاب گفت!
به همان علتی که ابتدا گفتم به نظرم حتما ارزش خواندن دارد.
Profile Image for Sadra Kharrazi.
539 reviews102 followers
January 21, 2025
این کتاب در مورد جنگ ایران و عراقه و داستان پسر بچه‌ای رو به تصویر می‌کشه که می‌خواد جان خودش رو نجات بده و نویسنده مشکلات و مسائلی که در این بین پیش میاد رو روایت می‌کنه

در مجموع فکر می‌کنم اثر قابل قبولیه
Profile Image for Saied Morvarid.
9 reviews4 followers
August 22, 2022
نه شخصیت پردازی های کتاب رو دوست داشتم ، نه تعلیق ها رو. آدم هابی که می آن و می رن بدون اینکه هدفی داشته باشند ، بدون پرداخته شدن، نامزد هدایت ، مادر ناتنی فرحان و پدرش.
داستان موازی که قرار به جایی برسه و نمی رسم. در کل جز کتاب های خیلی بدی بود که اخیرا خوندم
Profile Image for Shahab Samani.
140 reviews65 followers
November 20, 2021
زمانی قاسم هاشمی‌نژاد در ابتدای نقدش به مجموعه داستانی از مهشید امیرشاهی نوشته بود که خواندن آنها احساسی متضاد را در او بر انگیخته است: رضایت و نومیدی. شاید این دو کلمه‌ی متضاد بهترین توصیف از احساس من نسبت به رمان "حفره" باشد. "حفره" محمد رضایی‌راد می‌توانست از ‌قصه‌های خوب و جذاب ایرانی‌ای باشد که در دو سه سال اخیر خوانده‌ام. ماجرای قاتلی پنهان، گریزپا و دست‌نایافتنی که برای کارآگاه آشنا می‌نماید. داستان کشش داشت و در حین خواندن آن مدام تلاش می‌کردم که معماهایی که در این ماجرای جنایی وجود دارد را حل کنم. سعی داشتم از سر نخ‌هایی که نویسنده در طول داستان برای حل معما به جا گذاشته بود بفهمم چیزی که قرار است احتمالا چند صفحه جلوتر کشف شود چیست. خب راستش خیلی موفق نبودم. نه این که داستان پایان بسته ندارد و حتی نه این که از میانه‌ی داستان نمی‌توانید پایان آن را حدس بزنید، اتفاقا نویسنده خیلی زود قاتل ماجرا را لو می‌دهد. اما یک چیزی در داستان‌های جنایی وجود دارد که اگر اتفاق بیفتد معمولا توی ذوق خواننده می‌زند.
اول این که فهمیدن ارتباط بین نشانه‌هایی که در کتاب به عنوان سر نخ رها می‌شوند به چیزی بیشتر از اطلاعاتی که در کتاب آمده است احتیاج داشته باشد و یا ربط آن‌ها گنگ باقی بماند چرا که مثلا خواننده خبر ندارد که فلان سر نخ می‌تواند نشان از چه چیزی باشد. ما در حفره کارآگاهی داریم که خیلی بیشتر از خواننده در مورد ماجرا می‌داند. او مدام به اطرافیان خود و خواننده متذکر می‌شود که در یک قدمی دستگیری قاتل است اما حداقل من که نفهمیدم چگونه و از چه راهی دارد به پایان پرونده نزدیک می‌شود. چیزی که شاید خواننده را آزار می‌دهد این است که این موفقیت کارآگاه ما به خاطر هوشمندی و توانایی ویژه‌ی او در حل معما چنان خانم مارپل یا پوارو نیست، مسئله این است که او فقط اطلاعات بیشتری نسبت به خواننده در مورد پرونده دارد و این موضوع باعث می‌شود که ناعادلانه پیش‌دستی کند و خواننده را در فضایی مبهم رها کند. آن چیزی که خواننده از خواندن داستان دستگیرش می‌شود با آن چیزی که کارآگاه ماجرای ما در مورد قاتل و پرونده و ارتباطات نشانه‌ها می‌داند برابر نیست و این موضوع باعث آن می‌شود که از جذابیت داستان برای خواننده‌ای که می‌داند قرار نیست به پای کارآگاه برسد، کاسته ‌شود.
دومین چیزی که ممکن است در مورد یک داستان جنایی به عنوان یک امر منفی بروز کند می‌تواند این موضوع باشد که نویسنده در یک فصل مانیفست‌گونه (معمولا فصل آخر یا حتی همان فصل اول) دست به افش��ی ماجرا بزند. یعنی این که همه‌ی معماهایی که در طول کتاب ساخته و بدون پاسخ رها شده‌اند ناگهان در یک فصل فشرده‌ی پایانی توسط نویسنده حل شوند و نویسنده به ما بگوید که ای خوانندگان حالا متوجه آن شدید که کارآگاه ما چطور موفق شد که قاتل را دستگیر کند یا فهمیدید که چطور قاتل داستان ما قاتل شد؟ معمولا این اتفاق وقتی رخ می‌دهد که خود نویسنده هم گویی متوجه شده باشد که احتمالا نتوانسته داستان و نشانه‌ها که اتفاقا در یک قصه‌ی جنایی و معمایی مهم‌ترین بخش از ساخت آن است را خوب به هم چفت کند و خواننده به ضمیمه‌ای نیاز دارد تا نویسنده برای او از چگونگی حل ماجرا بگوید. معمولا در مورد داستان‌های جنایی این سوال مطرح می‌شود که آیا بدون چنین فصل‌هایی، یعنی فصل توضیحات نویسنده، داستان می‌تواند روی پاهای خود باایستد؟ راستش من در مورد حفره خیلی خوشبین نیستم. خیلی از نشانه‌ها در کتاب برای خواننده گنک باقی می‌مانند مثل قضیه‌ی اسماعیل، کلهر، محبوبه و نمک‌زار . از ارتباط آنها با ماجرا و قاتل، خواننده یا در فصل توضیحات نویسنده با خبر می‌شود و یا اصلا بدون پردازش درست و حسابی رها می‌شوند چرا که انگار برای نویسنده کفایت می‌کند که تنها کارآگاه از چند و چون ارتباطات و ماجراها با خبر باشد و خیلی لازم نیست خواننده از جزئیات باخبر شود.
من از محمد رضایی‌راد پیش‌تر دو نمایشنامه خوانده بودم، فعل و فرشته‌ تاریخ. دو نمایشنامه‌ای که به باور بسیاری از خوانندگان و منتقدان اتفاق ویژه‌ای در ادبیات نمایشی ایران بودند. رضایی‌راد در آن دو نمایشنامه و به طور ویژه در "فعل" از امکانات زبان بهره گرفت تا مدام رفت و آمدی خوشایند در زمان داشته باشد. چیزی که در "حفره" احتمالا غیابش را احساس می‌کنید. پیوند بین دو خط روایت داستان (گذشته و ماجرای در حال رخ دادن) که در اپیزودهایی مجزا روایت می‌شود جز به شکلی کارگردانی شده رخ نمی‌دهد. منظورم از کارگردانی شده حالتی است که نویسنده گویی برای پیوند اپیزودها مجبور می‌شود روایت را بیش تر از حد معمول کارگردانی و دست‌کاری کند. و این صحنه‌ی کارگردانی شده چون به شکلی مصنوعی و فشرده می‌خواهد پیوندی را بین اپیزودها بسازد ناخواسته به چیزی نابسنده تبدیل می‌شود که نمی‌تواند سوالات ذهن خواننده را پاسخ گوید و این جا است که نویسنده مجبور می‌شود از فصل توضیحات استفاده کند.
متاسفانه باید بگویم که هر چقدر نیمه‌ی ابتدایی کتاب را با رضایت خواندم، در نیمه‌ی دوم نومیدی چیره شد. یعنی انتظار داشتم که معماهایی که در نیمه اول ساخته شدند به مرور قابل حل کردن شوند که به دلایلی که در بالا ذکر کردم این اتفاق رخ نداد. همچنین من انتظار تصاویر بدیع‌تری را در کتاب داشتم. کاراکتر کارآگاه صادق اما شک بر انگیزی که بی انضباط است و قوانین درون سازمانی مثل نکشیدن سیگار در حین خدمت را رعایت نمی‌کند دیگر تکراری شده است و تصویر ویژه‌ای از او در ذهن خواننده ساخته و ماندگار نمی‌شود. فکر می‌کنم همه‌ی ما هزاران بار این تصویر کلیشه‌ای از سرباز تیر خورده‌‌ی در آستانه‌ی مرگی را دیده‌ایم که در آخرین لحظات زندگی‌اش عکس فرزند و همسرش را از جیب لباس خون آلودش بیرون می‌آورد و می‌بوسد و بعد می‌میرد. خب انتظار نداشتم چنین تصویری از مرگ یک سرباز در یک داستان مربوط به دهه 90 شمسی مجددا ساخته شود. انتظار من این بود که از نویسنده‌ی چیره دستی همچون رضایی‌راد تصاویری بدیع و ماندگار از جنگ، قتل، جنایت و ترس ساخته شود. اما متاسفانه چیزی جز کلیشه و تکرار نبود. کارآگاهی بی‌انضباط که کابوس می‌بیند و زندگی شخصی‌اش از درگیری‌های شغلی او در حال آسیب دیدن است. همسر کارآگاه که طبق معمول دست و پا گیر است. دستیار کارآگاه که یک پلیس نو رسیده است و مدام چارچوب‌های حقوقی و قانونی را به کارآگاه بی‌انضباط ما تذکر می‌دهد و قاتل. قاتلی غریبه، گوشه‌گیر و قربانی جنگ که جامعه‌ی میزبان پس از جنگ را پس می‌زند. این کاراکترها و تیپ‌های تکراری معمولا به راحتی فراموش می‌شوند.

این یادداشت را برای سایت وینش نوشته‌ام.
آبان ۱۴۰۰.
Profile Image for Shahab Salamat.
18 reviews7 followers
Read
April 2, 2023
اولین بار که این کار را کردم، مجبور شدم کلی دلیل و برهان بیاورم که چرا؟ چون کتاب رو به یکی از دوستانم دادم که بخواند، و او دیده بود که من دور بعضی واژه ها و جمله ها خط کشیده ام. البته کار معمولی هست این در کتاب خواندن. شاید بیشتر در کتابهای غیر داستانی، که خط بکشیم زیر جملات مهم و کلیدی. اما دور تک‌واژه ها، آن هم در رمان!
در "حفره" هم این کار را نکردم. ولی در ذهنم دور خیلی از واژه ها خط کشیدم. مثل "ماغ گاومیش."
شمایی که کتاب را می‌خوانید، شاید من را بفهمید و وزن این عبارت را.
دلم نمیاید دست به نقد بزنم، چون غیر حرفه ایی هست نقدم، و مهمتر اینکه، دخالت در ساحتی هست که از آن من نیست. ساحتی که خدایی دارد، و خودش هرطور بخواهد می‌چرخاندش.
پس شمارو دعوت میکنم که وارد این ساحت شوید. و ایمان بیاورید، و باورش کنید. حتی انتهای آن نگویید که نمی‌شود. در این ساحت اگر نشود، پس کجا بشود؟ اینجا هیچ چیز غیر ممکن نیست.
Profile Image for Farhad Riazi.
10 reviews2 followers
August 18, 2021
محمد رضایی‌راد را با جادوی واژگانش در «فعل» به خاطر می‌آورم.
و این بار این هیبت واژه‌ها به روایتی تاریخی- معمایی آمده.
سفری از وسط مهلکه جنگ ایران و عراق به اکنون..
خیلی خیلی لذت بردم
Profile Image for Maede Ebrahimi.
40 reviews2 followers
November 11, 2025
كتاب حفره بسيار براى من دوست داشتنى بود.كتاب محمد رضايى راد به خوبى شما رو با قصه همراه مى كنه و كارى ميكنه كه شما حتى نتونيد كتاب رو زمين بذاريد.براى من در عرض سه ساعت تموم شد.نويسنده به قدرى خوب شرايط پسربچه رو توصيف ميكنه كه شما هر بار مى تونيد خودتون رو در موقعيت تصور كنيد و حتى فكر ميكنم ميتونست از توصيفات بيشترى هم استفاده كنه.دليل اينكه يك ستاره كم كردم هم پايان كتاب بود كه احساس ميكنم فقط سر هم اومده بود.
Profile Image for Tannaz.
732 reviews52 followers
July 26, 2021
لعنت به تمام جنگ‌های دنیا...
Profile Image for Ebrahim.
11 reviews
September 19, 2021
اگر نویسنده از مانیفست نویسی انتهایی خود دست می شست رمان بسیار بهتر بود با این حال از کتاب هایی ست که پیشنهاد می کنم بخوانید. واقعا خوب نوشته شده.
Profile Image for Ali QS.
108 reviews23 followers
Read
August 22, 2022
قطعاً چشمه بسیاری از آثار قوی ادبیات ما را منتشر کرده و می‌کند؛ اما برخی کتاب‌ها را هم در بوق و کرنا می‌کند و قطعاً هدف چیزی نیست جز فروش. این رمان به گفته‌ی خود نویسنده –در کانال تلگرامش– چندان بلندپروازانه نیست و ادعای چندانی ندارند. بااین‌حال چشمه و دوستانش سنگ تمام گذاشتند برایش. حقیقتاً رمان چیزی ندارد که بتوان تحسینش کرد. داستان کارآگاهی و جنایی تا دل‌تان بخواهد از این بهتر ریخته. کشش آن‌چنانی نداشت. البته رضایی‌راد تلاش کرده که با حفره و ماجرایش، روایت را فراتر ببرد از جنایت و کارآگاه‌بازی؛ حفره‌ای که حتی زحمت توصیف درست‌وحسابی‌اش را هم به خود نداده. کلاً باید گفت که همان توصیف نویسنده برای کتاب کافی است: ادعای چندانی ندارد.
Profile Image for Arisarah.
121 reviews138 followers
September 2, 2021
جنگ سیاهی‌ست و ادبیات معجزه.
Profile Image for Sanaz Pch.
72 reviews10 followers
April 29, 2022
رمانی هولناک که هر لحظه غافلگیر کننده تر میشد
Profile Image for Pegah Poshtareh.
15 reviews7 followers
September 19, 2021
نفس گیر ،
جذاب،
پر کشش

نویسنده با تسلطی بی نظیر بین زمان ها و مکان ها در حرکت است ، قصه ها را موازی جلو می برد و در اوج به هم می رساند . گذشته و حال ، داستان جنگ ،کودکان جنگزده ،خرابی ،آوارگی و تنهایی گره میخورد با معمایی پلیسی و محله های بدنام تهران و پلیس های خاکستری . داستان خسته کننده نمی‌شود ، معماها و گره ها درست و به موقع باز می‌شوند و در انتها درست وقتی که فکر میکنی قصه تمام شد ، محمد رضایی راد تصمیم می‌گیرد ورق را برگرداند و قهرمان داستانش را تنها نگذارد .
Profile Image for Zari salimi.
84 reviews83 followers
October 24, 2022
طرح داستان و قلم نویسنده عالی بود.
بیشتر از همه از پرداختن به نقشی که اتفاقات کودکی توی رفتارها و سلایق بزرگسالی میذاره، خوشم اومد.
Displaying 1 - 30 of 84 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.