رتروتوپیا، به معنای بازگشت به یوتوپیاست. آن را بازگشت به آرمانشهر یا بازگشت به آینده هم میتوان گفت. رتروتوپیا فراخوانی به نوعی بازاندیشی نو، ژرف و نقادانۀ شرایط موجود جامعۀ جهانی و وضعیت مدرن انسان امروز است؛ جامعهای که وعدۀ پیشرفت، رفاه، آزادی، رستگاری و برپایی بهشت بر روی زمین را شنیده بود، اما با جهنمی از خشونت، قبیلهگرایی، نابرابری، تنهایی و ازخودبیزاری روبرو شد. رتروتوپیا هشداری برای توقف در مسیری است که بیمحابا به سوی فساد و تباهی میرود و بازگشت به گذشتهای که عینیت نیافت اما همیشه در قالب آرمانها و ارزشها یا چارچوبی نظری، الهامبخش و امیدوارکننده بوده است. مانند روح یوتوپیا، محرک رتروتوپیا نیز از امید به صلح و آشتی ریشه میگیرد. رتروتوپیای زیگمونت باومن، برای دستیابی به «جامعهای آزادتر، برابرتر، دموکراتیکتر و زیستپذیرتر» همگان را به برخاستن و تلاش فرامیخواند. او کتاب را با این جمله به پایان میبرد: ما ــ ساکنان زمین ــ با یکی از این دو موقعیت روبرو خواهیم بود: یا دستهای بههم پیوسته یا گورهای مشترک.
Zygmunt Bauman was a world-renowned Polish sociologist and philosopher, and Emeritus Professor of Sociology at the University of Leeds. He was one of the world's most eminent social theorists, writing on issues as diverse as modernity and the Holocaust, postmodern consumerism and liquid modernity and one of the creators of the concept of “postmodernism”.
برخلاف آیزاک آسیموف که در رمان علمیتخیلی "غارهای پولادی" هشدار به عقبنشینی انسانها (فرار گروهی) و خوداسیرسازی در غارهای خودساخته در آینده رو میده، زیگمونت باومن تصویری از غارهای دیجیتالی امروز ما میده که گرچه در بادی امر پلهایی بین ما و جهان هستند در واقع ما رو در تنهایی بیحدوحصری محصور میکنند که به شکل من در برابر تمام دیگران دراومده. بادهای تغییر که پیشرفتشان مینامیم به سرعت در حال وزیدناند و نه به ما حق انتخاب میدهند و نه حتی فرصت لحظهای تأمل در این تغییرات برقآسا. نتیجه اینکه ما دائماً احساس سرگشتگی و ناامنی میکنیم و به لاک تنهایی خود پناه میبریم.
همهی اینها سبب شدهاند که ما امروز (برخلاف زمانی در گذشته) آرمانشهر خیالی خود را نه در آینده که در گذشته جستجو کنیم. زیگمونت باومن ابعاد این نوستالژی آرزومندانه را به چهار بخش تقسیم کرده است: بازگشت به هابز (معطوف به شرایط توصیف شده در کتاب "لویاتان")، بازگشت به قبایل (تمایل بیشتر به بازگشت قومیتگرایی و ناسیونالیسم)، بازگشت به نابرابری (اشاره به دورهی ظاهراً شکوهمند طبقاتی در سه دههی پس از جنگ جهانی دوم و مفهوم محرومیت نسبی و راهحل دولت رفاه) و بازگشت به رحِم (یا رانده شدن به سوی اصل "من در برابر دنیا").
برای توضیح و توصیف شرایط امروز، باومن از نتایج تحقیقات و ایدههای پژوهشگران و اندیشمندان زیادی در این کتاب استفاده میکنه. به نظر من این کار که میتونه ریسک عدم چسبندگی مفاهیم رو به دنبال داشته باشه در کتاب رتروتوپیا در حد قابل قبولی موفق از کار دراومده. این به من کمک کرد تا با اسامی مهمی که در زمینههایی از قبیل مهندسی کلان اجتماعی، ریشهها و جهت حرکت نابرابری، اعتراض به وضعیت جدید انسانی و ایدههای جالب دیگری که در کتاب مطرح شدهاند فعالیت کردند و میکنند، آشنا بشم. اندوختهی دیگر من از این کتاب دیدی کلیتر به اینجا و اکنون انسان بود و هست که کمک میکنه جای خودم رو در جغرافیای انسانی بهتر درک کنم.
اما انتقادی که میتونه به نظریات افرادی مثل باومن که به نظر میرسه گرایشات سوسیالیستی دارند و کسانی مثل یوال نوح هراری (نویسندهی کتاب انسان خردمند) که به نظر نمیرسه این گرایشات رو داشته باشند وارده این میتونه باشه که اونها در سطح کلان گم شدهاند. درسته که همگرایی و اتحاد انسانی میتونه راهحلی برای نجاتِ گونهی ما باشه و درسته که انواع نمودهای قومیتگرایی ما رو برخلاف جهت راهحل اصلی جابهجا میکنه اما شما تمام ریشههای این جداافتادگی رو در کف کوچهها و خیابانهای ما نمیبینید. عدم اعتماد و بازگشت به واحدهای کوچکتر اجتماعی تا حدی ناشی از منفعتطلبی خودخواهانهی بیحدومرز تئوریسینها و سیاستمداران کشورهای صاحب قدرته (چه از نوع اقتصادی و مناسبات قدرت چه از لحاظ فرهنگی) که خیلیها رو به سمت ایدهی "هرکسی برای خود" هل میده. در واقع این تفکر بلندمدت نجاتِ گونهی ما در ایدهی قدرتمتدان کشورهای صاحب نفوذ جهانی کمتر دیده میشه (گرچه باومن به این مسأله اشاراتی داره). و نهایتاً اینکه همگرایی به زور به دست نمیاد تنها به این دلیل که میتونه مفید باشه بلکه باید شرایطش فراهم بشه.
بریدههایی از کتاب ___________________________________________________________________
"مورخ لزوماً انتخابگر است. باور به این که هستهی سخت حقایق تاریخی به طور عینی و مستقل از مورخ وجود داشته باشد، یک مغالطهی مضحک است، اما از بین بردن این باور بسیار سخت است...گفته میشد حقایق برای خودشان صحبت میکنند. این البته نادرست است. حقایق فقط زمانی که مورخ آنها را فرامیخواند، صحبت میکنند: این اوست که تصمیم میگیرد چه حقایقی را با چه ترتیب یا چه زمینهای ارائه کند."
به نقل از کتاب " تاریخ چیست؟" اثر ای.اچ. کار
"هدف دیگر جامعهای بهتر نبود (همانطور که بهتر ساختن آن هم، به دلیل تمامی انگیزهها و دلایل علمی، ناامیدکننده است) بلکه بهبود وضعیت فردی خود در جامعهی اساساً و قطعاً اصلاحناپذیر بود. به جای پاداشهای مشترک برای تلاشهای جمعی در اصلاحات اجتماعی، در عرصهی رقابت، غنایم مناسبی برای هر فرد وجود داشت."
"رها شدن قدرت از قید قلمرو از سنگینترین ضرباتی است که فرایند پایاننیافتهی جهانی شدن در پی داشته است."
"نمایشنامهنویس بزرگ، آنتون چخوف، ...، میگوید: اگر در پردهی نخست نمایش تفنگی به دیوار آویزان است، در سومین پرده به ناگزیر باید با آن شلیک شود. انتظار این که بسیاری، چه رسد به آن که عمدهی نزدیک به یک میلیون اسلحهی کوچکی که سالانه تولید شده، در طول سال شلیک نخواهند شد، بسیار سادهلوحانه خواهد بود."
"برای مصرفکنندگان تهیدست، آن بینوایان دوران معاصر، ناتوانی از خرید لکهی ننگی تکاندهنده و چرکین از یک زندگی ناکام، بیکسی و《به هیچ دردی نخوردن》است. این فقط فقدان خوشی نیست، بلکه فقدان کرامت انسانی و فقدان معنای زندگی است؛ نهایتاً فقدان انسانیت و فقدان هر زمینهی دیگر برای احترام به خود و احترام به دیگرانی است که در اطرافند."
"امروز ما در دنیایی از انزوا و اتمیزه شدن زندگی میکنیم؛ جایی که مردم به نهادهای جامعهی خودشان بیاعتمادند. در چنین مواقعی، بسیاری از مردم به بیقدرتی خود با اعمال بیهدف خودویرانگرانه پاسخ میدهند."
به نقل از David Brooks
"زندگی در نسخهی بهروزشدهی جهان هابزی ما، مشابه راه رفتن در یک میدان مین است که نقشهی آن یا هرگز طراحی نشده یا گم شده است."
"چرا تفاوتهای بین گروههای جمعیتی همیشه به روابط پایینتر/بالاتر تقلیل پیدا میکند؟ قبیلهگرایی پاسخ این چراست:《و هدف قبیله این است که مشخص کند از چه کسانی باید حمایت کرد و چه کسانی را باید کشت.》" "تعداد جهانگردانی که مشتاق به کشف و دیدار《کشور غریبهی》آیندهاند، به سرعت در حال کاهش است و در حال حاضر به خوشبینترین و ماجراجوترین (و بنا بر دیدگاه برخی، خوشخیالترین و الکیخوشترین) کسانی که در میان مایند، محدود مانده است... رمانها و فیلمهای علمی-تخیلی اغلب بیشتر در بخش فیلمهای ترسناک و ادبیات گوتیک فهرست میشوند."
"در موضوع ایمان، هدف مباحثه توافق نیست، بلکه نشان دادن این نکته است که رقیب نسبت به《واقعیت موضوع》به نحوی علاجناپذیر کور و ناشنواست و به شکل مهلکی به بداندیشیِ از پیشمعلومی معتاد است."
"خشم محرومان و مطرودها معدن غنی منحصربهفردی است که از آن منابعی پایدار از سرمایهی سیاسی سرشار میتواند استخراج شود."
"...دولت موظف میشود با یارانهی آموزش، بهداشت، تأمین مسکن مناسب و دیگر هزینههایی که چنین تلاشی را میطلبد، کارگر را به گونهای حفظ کند تا به صورت کالایی جذاب برای خریداران آیندهاش در دسترس باشد. به عبارت دیگر، دولت در تأمین هزینههای بازتولید کارگر با کیفیت خوب باید مشارکت کند تا سرمایهدارها قادر باشند، با نشستهای منظم و موفقیتآمیز بین سرمایهی مشتاق به خرید کارگر و کارگر علاقهمند به فروش کار، قیمت بازاری آن را بپردازند. در نتیجه اطمینان حاصل شد و شرایط برای هر سه بازیگر [سرمایهدار، کارگر و دولت (م)] به عنوان راهحلی خوب – یا حداقل بهتر از جایگزینهای قابلتصورش – به نظر رسید. اگر از آنها سؤال شود، شاید هر سه دربارهی این راهحل همان اعتقاد را داشته باشند که وینستون چرچیل ظاهراً راجع به دموکراسی داشت؛ این که دموکراسی بدترین رژیم سیاسی است، اگر همهی رژیمهای دیگر مستثنا شوند."
(the worst political regime except for all the others)
"در ابعاد جهانی (بر اساس گزارش اخیر کِرِدیت سوییس) نیمهی پایینی بشریت (۳/۵ میلیارد نفر) حدود یک درصد کل ثروت جهان را دارند؛ دقیقاً به اندازهی هشتادوپنج نفر از ثروتمندترین افراد کرهی زمین."
"در جامعهای که《دیگری》(هر دیگری) یا تهدیدی است که از پیش آشکار شده، یا نقابی بر چهره دارد یا هنوز ناشناخته – و به همین دلیل حتی مخوفتر و ترسناکتر – است، همبستگی (به خصوص همبستگی متعهدانهی مبتنی بر سوگند یا پیمان) چیزی شبیه تلهای خائنانه برای افراد سادهدل، زودباور، نادان و ظاهربین به نظر میرسد. این《منطقی》است (دقیقتر اینکه فلسفهی غالب کنونی آن را جایگزین منطق کرده است) که افراد به هر تلاشی متوسل شوند تا از افتادن در این تله پیشگیری کنند."
"امید در حال خصوصی شدن است. در سراسر جهان، و به ویژه در ايالات متحد و انگلستان، یک جابجایی زلزلهآور آغاز شده است که آرزوها و مسئولیتها را از جامعهی بزرگتر به دنیاهای فردی خود ما منتقل میکند. جدا کردن انتظارات شخصی از دنیایی گستردهتر هر دو را دگرگون میسازد..."
به نقل از مقالهای از Ronald Aronson
"《این داستانی است دربارهی ما: مردمی که متقاعد شدهایم پولی را که نداریم، برای چیزهایی که نیاز نداریم خرج کنیم تا کسانی را که به آنها اهمیتی نمیدهیم، به گونهای تحتتأثیر قرار دهیم که دیری نمیپاید.》"
به نقل از Tim Jackson استاد توسعهی پایدار دانشگاه Surrey
"مرد قدرتمند مردی است که لازم نیست پاسخگوی هر تلفنی باشد، بلکه برعکس، همیشه آنگونه که گفته میشود، در جلسه است... بنابراین هرکس که تلفن همراه خود را به عنوان نماد قدرت به رخ میکشد، برعکس، موقعیت درماندگی و فروتری خود را به همه اعلام میکند؛..."
به نقل از مقالهای از اومبرتو اکو در سال ۱۹۹۱
So Sad Today: Personal Essays by Melissa Broder
"BRINGING A CHILD INTO THE world without its consent seems unethical. Leaving the womb just seems insane. The womb is nirvana. It’s tripping in an eternal orb outside the space-time continuum. It’s a warm, wet rave at the center of the earth, but you’re the only raver. There’s no weird New Age guide. There’s no shitty techno. There’s only you and the infinite. I was born two weeks late, because I didn’t want to leave the womb. When they finally kicked me out, I was like, oh hell no. I’ve been trying to get back there ever since."
"آن رحِمی که ملیسا برودر رؤیای بازگشت به آن را داشت، همانطور که خودش میگوید، نوعی از نیرواناست. در آیین بودایی که مفهوم نیروانا از آن گرفته شده، آن را به《خاموش کردنِ》هوسها، اشتها، شهوتها و اشتیاقها، همراه با آزارها، ناراحتیها، شکایتها و ارعابها ارجاع میدهند؛ در واقع (همچون فوت کردن شمعی)《خاموش کردنِ》همهی محرکها و احساسها، چه مثبت چه منفی، لذتبخش یا دردناک، راضیکننده یا ناراحتکننده. نتیجهی وعده داده شده در آموزههای بودیسم حالت《بیخویشتنی》(egolessness) است؛"
"در شعر فاجعهی لیسبون اثر وُلتر، طبیعت، اساسیترین مخلوق در بین آفریدگان خدا، متهم شد که چهرهی واقعی بیتفاوتی اخلاقی و بیعدالتی کیفریاش را در لیسبون نشان داد: بیگناهان همانند مجرمان از این شرارت اجتنابناپذیر به یک اندازه رنج میبرند و به این ترتیب، اثبات میشود که طبیعت در تأمین پیروزی خیر بر شر کلاً ناتوان است، مگر این که تحت کنترل انسان درآید. بنابراین نتیجهی فرعی آن رأی این بود که خدا، هنگامی که کار آفرینش به پایان رسید، پنهان شد و جهان نیاز داشت تحت مدیریتی جدید این بار انسان قرار گیرد."
No sé si se puede hablar de spoilers, cuando se habla de un ensayo. Sin embargo, debo advertir que cualquier cosa escrita para este espacio, será una pálida representación de esta obra y debo decir, muy a mi pesar, será una pálida representación también de los pensamientos y reflexiones que suscito en mí. Así que, con esta pequeña reflexión, por favor lean esta breve reseña con la convicción de que no se va arruinar la lectura de este ensayo.
Llevo varios días cavilando sobre este fantástico ensayo (¿testamento?) de Zygmunt Bauman y creo que en este momento tan difícil que estamos viviendo todos, encuentro más lucidez del que me esperé, cuando lo tomé por primera vez, cuando el coronavirus aún era lejano.
En este momento de zozobra e incertidumbre, vuelvo sobre mis apuntes y sobre mi memoria, y pienso en la Retrotopía de Bauman, en ese anhelo no por un futuro mejor, sino en el anhelo de un pasado idílico, y lo entiendo, porque no existe ese pasado idílico, en mi realidad nunca ha habido un pasado mejor, pero tampoco ha estado a mi alcance, y quizás tampoco en mi imaginación, un futuro utópico mejor. Al menos no sufro de nostalgia y evito sus peligros.
¿Pero como es que llegamos a la nostalgia? En ese anhelo del pasado idílico inexistente. Para llegar a la nostalgia, Bauman nos da un paseo por la historia del Estado, desde su temprana concepción en el Leviatán de Hobbes hasta la nostalgia de nuestros días.
Como explica Bauman, el Estado, nace del anhelo de alcanzar la utopía de un mundo mejor, en el estilo e idea de Tomás Moro, un mundo idílico donde somos felices y hay más equidad. El tiempo transcurre y de repente el futuro es el presente y no alcanzamos la felicidad ni la equidad, ni han mejorado las condiciones de vida, parece todo lo contrario, como si en un momento dado todo empezara a empeorar ¿Cómo sucedió? Si el Estado fue el mecanismo diseñado para alcanzar la felicidad y no se ha logrado ¿qué pasó?
El Estado nace como un acuerdo social, que sirve en primera estancia para poner orden y sanar la zozobra e incertidumbre que pululaban por el mundo, conformamos el Estado y por lo tanto nos pusimos de acuerdo en que íbamos a adherirnos y respetar las leyes del Estado, en el acuerdo social subyugamos la libertad individual por la seguridad y la estabilidad y en su momento no fue un mal trato. El Estado, como garante de la seguridad y la estabilidad, debía cumplir el papel de mediador entre la empresa (economía) y las personas (proletario) al mejor estilo del estructuralismo clásico. Las reivindicaciones sociales logradas a lo largo, principalmente de la primera mitad del siglo XX, auguraban que se alcanzaría la utopía, y no fue así. El Estado lentamente fue renunciando a sus poderes (el acuerdo social) y a su responsabilidad (mediador) en favor de una autorregulación del mercado, que dio como resultado el debilitamiento del Estado y que la brecha entre los menos favorecidos y los ricos y muy ricos fuera abismal y por lo tanto insalvable. ¿se les hace conocido este escenario? ¿Demasiado contemporáneo?
Nuevamente ante la zozobra en el presente y la incertidumbre del futuro, parece que lo único que queda es abocarnos a la nostalgia del pasado idílico-. En ese pasado se encuentra los peligros de la nostalgia, pensar que todo tiempo pasado fue mejor, e ignorar consciente o inconscientemente eso que no podía ser, no recordar los crímenes del nacionalismo, aplaudir dictaduras y sostener que son mejores a la alternativa.
Ahora, en este presente imperfecto e inestable, aún tenemos el ideal de mejorar (la sociedad) (¿?), y nos encontramos con que cada vez estamos más solos, con responsabilidad moral individual y así mismo con un narcisismo exacerbado, el yo como premisa, con una fascinación enorme por nosotros mismos. Si la premisa es el yo, y aun se tiene como ideal mejorar ¿Cómo se logra desde el individuo? La sociedad tiene la respuesta, se vende el discurso de salud, de vivir bien (YO) y se tiene al alcance de todos, cuida tu salud, cuida tu cuerpo, cuida tu figura, se nos ofrece el “bienestar” individual. De este modo el narcisismo, tiene dos caras: el egoísmo individual (racional) y la victimización del narcisismo. Bauman, describe este fenómeno de la siguiente manera:
“Por la naturaleza misma del objeto, los asesores y los terapeutas están condenados a oscilar torpe e incómodamente – en respuestas a las peticiones de sus clientes/pacientes- entre dos exigencias (en apariencia contradictorias) centradas en uno mismo fenómeno: como ser un narciso eficaz y como despojar a un narciso (hombre o mujer) de su eficacia” (p.133).
¿Cuál es la identidad del yo? Por antonomasia, no puede existir un YO, sin un Ellos. Paradójicamente, todo el avance de la tecnología de las comunicaciones en vez de unirnos, nos ha separado. El internet, como herramienta, se ha encargado no de que conozcamos a otros, sino de conocer seres que son cada vez más parecidos al YO, por lo tanto, el otro (diferente) no tiene cabida. Cada tiempo ha tenido su Otro, su Ellos. ¿Acaso será el Ellos moderno el inmigrante?
Aunque parece un hilo conductor sombrío, desesperado y melancólico, este ensayo de Bauman, deja un resquicio de esperanza. Hay que dejar de buscar la solución a los problemas globales en mentes individuales, hay que seguir buscando alcanzar la felicidad como sociedad y plantearnos otros escenarios, otras formas de vivir. Hay que propender por alcanzar mejores condiciones de empleo y que los jóvenes tengan acceso a estos. Este sería el primer paso a la esperanza, pero Bauman va más allá y con la indulgencia que sólo concede el tiempo, se atreve a apoyar la noción de renta vitalicia para todos. Si bien, Bauman no ha sido el primero (y esperemos que no se el ultimo) en proponer esta idea (el mismo presenta a otros a otros proponentes de esta), la explica como una alternativa a un futuro a mediano plazo, donde la mayoría de los trabajos serán automatizados, sin mayor injerencia del ser humano. Entonces, en un mundo con muchas manos y pocas ocupaciones habrá que garantizarle al individuo (no núcleo familiar) su sustento.
Si existiera una renta vitalicia mínima para todo individuo, habría que cambiar no solo el modelo de sociedad, también la estructura de pensamiento individual. Si ya se tiene solucionado el inconveniente del día a día ¿que nos motivaría a trabajar o a estudiar? Se perdería un elemento de control (económico y social) y el capital, ¿estaría dispuesto a perder ese control? Como estas líneas las escribo desde esta nueva realidad (el coronavirus) no puedo dejar de preguntarme ¿Cómo sería un mundo así, con un mínimo vital garantizado, no en el futuro sino ahora?
Es triste darse cuenta, en momentos como este, que solo se puede aferrar la esperanza de que todos cambiemos para mejor, quizás no para un mundo idílico y feliz inmediato, pero si para transformaciones duraderas en el individuo y la sociedad.
Y también es triste darse cuenta, que el pasado tiende a repetirse (ojalá no a perpetuarse) y que a pesar del momento que vivimos hoy muchos (pandemia – cuarentena) se escuchan ecos de esos discursos discriminadores, se empieza por la xenofobia y la enfermedad, pasando por el rico y el pobre, por el ilustrado y el ignorante, pero también por acercarse al vecino, por recordar ese sentido de comunidad.
Hoy, cuando nada está garantizado, y nada puede darse por hecho, hace falta mentes como las de Bauman, que podrían ayudar a dar luz, sobre un mundo que se precipita, no a un abismo, sino quizás, al cambio que se anhela y que se empezó a gestar en 2019. Leer este ensayo no me dejo con el sabor del pesimismo, me dejo con el sabor del cambio, está en manos de todos lograr una realidad más equitativa y justa. El coronavirus ha tenido muchas implicaciones políticas, económicas y sociales en cada país, pero ha hecho que nos cuestionemos la vida misma y los valores que queremos mantener o desterrar. Quizás muchos estén tentados a mirar el retrovisor y revivir un “tiempo mejor”, pero hay muchos otros que están dispuestos a vivir el presente y plantearse un futuro mejor, pero sobre todo un futuro alcanzable y realizable.
No sé si se puede hablar de spoilers, cuando se habla de un ensayo. Sin embargo, debo advertir que cualquier cosa escrita para este espacio, será una pálida representación de esta obra y debo decir, muy a mi pesar, será una pálida representación también de los pensamientos y reflexiones que suscito en mí. Así que, con esta pequeña reflexión, por favor lean esta breve reseña con la convicción de que no se va arruinar la lectura de este ensayo.
Llevo varios días cavilando sobre este fantástico ensayo (¿testamento?) de Zygmunt Bauman y creo que en este momento tan difícil que estamos viviendo todos, encuentro más lucidez del que me esperé, cuando lo tomé por primera vez, cuando el coronavirus aún era lejano.
En este momento de zozobra e incertidumbre, vuelvo sobre mis apuntes y sobre mi memoria, y pienso en la Retrotopía de Bauman, en ese anhelo no por un futuro mejor, sino en el anhelo de un pasado idílico, y lo entiendo, porque no existe ese pasado idílico, en mi realidad nunca ha habido un pasado mejor, pero tampoco ha estado a mi alcance, y quizás tampoco en mi imaginación, un futuro utópico mejor. Al menos no sufro de nostalgia y evito sus peligros.
¿Pero como es que llegamos a la nostalgia? En ese anhelo del pasado idílico inexistente. Para llegar a la nostalgia, Bauman nos da un paseo por la historia del Estado, desde su temprana concepción en el Leviatán de Hobbes hasta la nostalgia de nuestros días.
Como explica Bauman, el Estado, nace del anhelo de alcanzar la utopía de un mundo mejor, en el estilo e idea de Tomás Moro, un mundo idílico donde somos felices y hay más equidad. El tiempo transcurre y de repente el futuro es el presente y no alcanzamos la felicidad ni la equidad, ni han mejorado las condiciones de vida, parece todo lo contrario, como si en un momento dado todo empezara a empeorar ¿Cómo sucedió? Si el Estado fue el mecanismo diseñado para alcanzar la felicidad y no se ha logrado ¿qué pasó?
El Estado nace como un acuerdo social, que sirve en primera estancia para poner orden y sanar la zozobra e incertidumbre que pululaban por el mundo, conformamos el Estado y por lo tanto nos pusimos de acuerdo en que íbamos a adherirnos y respetar las leyes del Estado, en el acuerdo social subyugamos la libertad individual por la seguridad y la estabilidad y en su momento no fue un mal trato. El Estado, como garante de la seguridad y la estabilidad, debía cumplir el papel de mediador entre la empresa (economía) y las personas (proletario) al mejor estilo del estructuralismo clásico. Las reivindicaciones sociales logradas a lo largo, principalmente de la primera mitad del siglo XX, auguraban que se alcanzaría la utopía, y no fue así. El Estado lentamente fue renunciando a sus poderes (el acuerdo social) y a su responsabilidad (mediador) en favor de una autorregulación del mercado, que dio como resultado el debilitamiento del Estado y que la brecha entre los menos favorecidos y los ricos y muy ricos fuera abismal y por lo tanto insalvable. ¿se les hace conocido este escenario? ¿Demasiado contemporáneo?
Nuevamente ante la zozobra en el presente y la incertidumbre del futuro, parece que lo único que queda es abocarnos a la nostalgia del pasado idílico-. En ese pasado se encuentra los peligros de la nostalgia, pensar que todo tiempo pasado fue mejor, e ignorar consciente o inconscientemente eso que no podía ser, no recordar los crímenes del nacionalismo, aplaudir dictaduras y sostener que son mejores a la alternativa.
Ahora, en este presente imperfecto e inestable, aún tenemos el ideal de mejorar (la sociedad) (¿?), y nos encontramos con que cada vez estamos más solos, con responsabilidad moral individual y así mismo con un narcisismo exacerbado, el yo como premisa, con una fascinación enorme por nosotros mismos. Si la premisa es el yo, y aun se tiene como ideal mejorar ¿Cómo se logra desde el individuo? La sociedad tiene la respuesta, se vende el discurso de salud, de vivir bien (YO) y se tiene al alcance de todos, cuida tu salud, cuida tu cuerpo, cuida tu figura, se nos ofrece el “bienestar” individual. De este modo el narcisismo, tiene dos caras: el egoísmo individual (racional) y la victimización del narcisismo. Bauman, describe este fenómeno de la siguiente manera:
“Por la naturaleza misma del objeto, los asesores y los terapeutas están condenados a oscilar torpe e incómodamente – en respuestas a las peticiones de sus clientes/pacientes- entre dos exigencias (en apariencia contradictorias) centradas en uno mismo fenómeno: como ser un narciso eficaz y como despojar a un narciso (hombre o mujer) de su eficacia” (p.133).
¿Cuál es la identidad del yo? Por antonomasia, no puede existir un YO, sin un Ellos. Paradójicamente, todo el avance de la tecnología de las comunicaciones en vez de unirnos, nos ha separado. El internet, como herramienta, se ha encargado no de que conozcamos a otros, sino de conocer seres que son cada vez más parecidos al YO, por lo tanto, el otro (diferente) no tiene cabida. Cada tiempo ha tenido su Otro, su Ellos. ¿Acaso será el Ellos moderno el inmigrante?
Aunque parece un hilo conductor sombrío, desesperado y melancólico, este ensayo de Bauman, deja un resquicio de esperanza. Hay que dejar de buscar la solución a los problemas globales en mentes individuales, hay que seguir buscando alcanzar la felicidad como sociedad y plantearnos otros escenarios, otras formas de vivir. Hay que propender por alcanzar mejores condiciones de empleo y que los jóvenes tengan acceso a estos. Este sería el primer paso a la esperanza, pero Bauman va más allá y con la indulgencia que sólo concede el tiempo, se atreve a apoyar la noción de renta vitalicia para todos. Si bien, Bauman no ha sido el primero (y esperemos que no se el ultimo) en proponer esta idea (el mismo presenta a otros a otros proponentes de esta), la explica como una alternativa a un futuro a mediano plazo, donde la mayoría de los trabajos serán automatizados, sin mayor injerencia del ser humano. Entonces, en un mundo con muchas manos y pocas ocupaciones habrá que garantizarle al individuo (no núcleo familiar) su sustento.
Si existiera una renta vitalicia mínima para todo individuo, habría que cambiar no solo el modelo de sociedad, también la estructura de pensamiento individual. Si ya se tiene solucionado el inconveniente del día a día ¿que nos motivaría a trabajar o a estudiar? Se perdería un elemento de control (económico y social) y el capital, ¿estaría dispuesto a perder ese control?
Como estas líneas las escribo desde esta nueva realidad (el coronavirus) no puedo dejar de preguntarme ¿Cómo sería un mundo así, con un mínimo vital garantizado, no en el futuro sino ahora?
Es triste darse cuenta, en momentos como este, que solo se puede aferrar la esperanza de que todos cambiemos para mejor, quizás no para un mundo idílico y feliz inmediato, pero si para transformaciones duraderas en el individuo y la sociedad.
Y también es triste darse cuenta, que el pasado tiende a repetirse (ojalá no a perpetuarse) y que a pesar del momento que vivimos hoy muchos (pandemia – cuarentena) se escuchan ecos de esos discursos discriminadores, se empieza por la xenofobia y la enfermedad, pasando por el rico y el pobre, por el ilustrado y el ignorante, pero también por acercarse al vecino, por recordar ese sentido de comunidad.
Hoy, cuando nada está garantizado, y nada puede darse por hecho, hace falta mentes como las de Bauman, que podrían ayudar a dar luz, sobre un mundo que se precipita, no a un abismo, sino quizás, al cambio que se anhela y que se empezó a gestar en 2019. Leer este ensayo no me dejo con el sabor del pesimismo, me dejo con el sabor del cambio, está en manos de todos lograr una realidad más equitativa y justa. El coronavirus ha tenido muchas implicaciones políticas, económicas y sociales en cada país, pero ha hecho que nos cuestionemos la vida misma y los valores que queremos mantener o desterrar. Quizás muchos estén tentados a mirar el retrovisor y revivir un “tiempo mejor”, pero hay muchos otros que están dispuestos a vivir el presente y plantearse un futuro mejor, pero sobre todo un futuro alcanzable y realizable.
Baumanova kniha je v podstate esej natiahnutá na knihu, stačilo by menej priestoru, ale zas by ste nemali zhŕňajúcu prehľadovku všetkého, čo Bauman v posledných rokoch čítal a aké medzi tým vidí súvislosti.
Po pár desiatkach strán človeku dôjde nakoľko zvodná je retrotópia, keď sa jej neubránil ani sám Bauman. Väčšina eseje je akoby meta-nostalgickou lamentáciou nad tým, ako dnes nič nie je ako bývalo. Retrotópia, politické a psychologické utiekanie sa k neexistujúcej minulosti spolu so stratou schopnosti premýšľať o lepšej uskutočniteľnej budúcnosti, je vysvetlené dynamickými zmenami, ktoré spôsobujú, že veci už nefungujú tak dobre, ako zvykli kedysi. Štát nie je, čím býval, komunity nie sú čím bývali, sociálno-trhové vzťahy nie sú čím bývali, miesto jedinca v spoločnosti nie je tým, čo bývalo. Ale to „bývalo“ týchto lamentácii je rovnako iluzórne a podfarbené nostalgickými projekciami, ako tie retrotopistov dneška, ktorých sociologickú analýzu nám Bauman chcel predostrieť.
Vo výsledku je to ale užitočné zamyslenie, s ktorým sa oplatí popasovať – a to aj napriek lenivému vrstveniu myšlienok do siahodlhých súvetí, a napriek trochu naivne vyznievajúcej krátkej záverečnej výzve na dialóg čoby riešenia hrozieb, ktorým ľudstvo čelí.
Don't let the page count deceive you, this book is harder to read than it seems. Partly, because the prose is written almost with no filter, coming straight from the head of Bauman as he conceived it; that is to say, with poor editing that fails to produce simple and concise sentences.
The other reason has to do with the very wide scope of topics covered. I would consider this a philosophy book that comments on the current news. It deals with human existence not in the static way that traditional classical philosophy does, but instead picks up seemingly mundane little details, news clippings, talks and books to describe a much bigger picture that encompasses our biggest challenges in many regions of this world. As a reader, you really need to pay attention and complete the picture with your own knowledge about the world. A bit of french and german doesn't hurt either, as translations are not always provided.
If you are ready for it, in the end you will have a very pleasant ride over today's big questions. Afterwards, you may not have any new clue of their answers, but at least will get to know more about the questions.
un buen análisis de la actualidad, en mi opinión. pero el final me ha parecido demasiado fantasioso. después de una obra completa argumentando en contra del individualismo ofrece como única solución el Diálogo -la misma solución, por cierto, que un neoliberal de la talla de Isaiah Berlin (criticado por él) (da que pensar)-. entiendo que el diálogo implica necesariamente a dos personas (o sea, salir de uno mismo, que no es poco) y que propone que la conversación se dé en el pueblo llano, no en las altas esferas, pero qué repersución puede tener ese diálogo si se carece de otras herramientas institucionales, políticas o económicas……. también es cierto que habla de una renta universal………. pero esa renta fácilmente se puede empobrecer si los mercados exteriores cambian, no?……… no sé ....... mucho que pensar yo no tengo respuestas...... aun así me parece que sus dos únicas soluciones (el diálogo y la renta universal) se caen con bastante facilidad -a nivel global, que es lo que él trata de revisar-.......... ah y el capítulo de "vuelta a las tribus" completa súper bien, desde un punto de vista contemporáneo -es decir, 2024-, las reflexiones de Todorov en "Los abusos de la memoria"
It's a huge loss to the world, and especially the field of Sociology, that Bauman has now passed away and I will certainly be making time to delve into his writing. Many interesting ideas are presented in this book that could, possibly, be solutions to the problems we now face in late-capitalism/postmodern society/or whatever it is now to be called. It is a little difficult to draw firm conclusions towards action from this book as I believe Bauman pays very little attention to the role of the individual as the centre of action (despite quoting Marx).
However, this could be the central thesis of the book - has Man's ability to act upon the world been negated by supra-national economics interests? I'm not so sure, but the idea of 'Retrotopia' and fear of the future is certainly one I believe is prevalent in contemporary society, and has made many people feel powerless in the face of change.
One criticism of this book is that it could be half the length. The way Bauman writes can be a little convoluted at times. However, he does have knack for making you think and throughout most of the book pulls the arguments round to a conclusion, or to a position which allows you to draw your own.
Once again Bauman is feeling the tendencies of modern world like no other person. The level of social intuition he has is otherworldly, everything he wrote two years ago in this book is becoming reality now. One should read Bauman and they will feel they are 2-3 years ahead of the time. Retrotopia brilliantly describes the fears, aspirations and tendencies in modern societies explaining where and how it came around. The only downside is that Bauman doesn't give any solution to the problems he touches upon, but then again maybe there is no solution or maybe it will motivate you to find some.
Esej Baumana, mimo niewielkiej objętości, jest bardzo obfity w wątki, dlatego zaproponowane przez niego spojrzenie jest jednocześnie przekrojowe i powierzchowne (często brakowało mi konkretnych przykładów, z powodu ich braku najpewniej trudno mi będzie to wszystko zapamiętać). Podoba mi się sposób, w jaki Bauman pisze o współczesności, oferowane przez niego narzędzia na pewno się przydadzą, fajnie, że stawia przed ludzkością zadania, a nie ogranicza się do kontestacji naszych czasów. Przeszłość na ten moment ma większy potencjał bycia dobrem wspólnym niż przyszłość - ta myśl na pewno ze mną zostanie.
Obcas sa tu mihne zaujimava myslienka. A potom nas autor ovali vetami, pri ktorych mam chut podpalit si lavu ruku. Vid napr.: "Tuzba po okamzitom a radikalnom, naraz vykonanom skutku, ktory by znamenal koniec unavy spolodenej nezdielanou zodpovednostou za vlastne faux-pas, hrube chyby a poklesky, musi znova a znova dosahovat silu, dostatocne velku na to, aby prevysila sumu na cenovke pripevnenej k tomu, kto sa vzdal slobodnej volby." Akoze, nech ide do riti.
As always, a lot of interesting insights as he meanders through the signs of our collective regression.
"The target was no longer a better society (as making it better has for all practical intents and reasons become hopeless) – but improving one’s own individual position inside that essentially and definitely incorrigible society. Instead of shared rewards for the collective efforts at social reform, there were individually appropriated spoils of competition" (p.12).
I'm not finding it easy to review this book, mostly because I feel thoroughly underequipped to adequately judge its contents. This being the first book written by Zygmunt Bauman that I've read, I ignore whether his constant quoting authors back and forth is something habitual in his works, but I will admit it hampered my understanding of the points being presented more than it helped (even though there are some very interesting quotes that invite reflection), as did the often convoluted way the author chooses in his writing to convey his ideas. Bauman seems to ponder out loud the reasons why we're currently looking to the past in our search for happiness (Retrotopia) instead of looking to the future (Utopia) as we once did, making a myriad of connections that I almost feel embarrassed to admit I could not myself make. He seemingly encompasses every subject available, from the politics of fear, through the aftermath of the First World War, to the notion of Universal Basic Income (UBI).
In short, it's not the easiest of books to read, but I would nonetheless encourage you to do so. More than once.
Olhando para esse título do último livro de Zygmunt Bauman, lançado poucos meses antes de sua morte em 2017, nos leva a pensar que o sociólogo vai abordar sentimentos de passado e de nostalgia. Mas, apesar de ele tocar nesses temas, não é bem isso que ele vai discutir neste livro. Ele vai sim, tentar entender como nossa sociedade está revertendo do perfil de Estado para o perfil tribal, e como vai se retraindo para um patamar cada vez mais individualista e egoísta. Se Hobbes acreditava que o leviatã era a sociedade, Bauman acredita que perdendo nosso senso de coletivo também acabamos perdendo nosso senso de humanidade, revertendo a instintos animais. Sim, Bauman possui uma visão apocalíptica, porém necessária, de uma sociedade que manipula e é manipulada e que acredita que agindo desta forma está contribuindo com o todo, quando no máximo está contribuindo para aumentar o abismo entre as pessoas. Por fim, creio que faltou uma diferenciação, por parte de Bauman sobre o que é valorizar o passado e o que é recriar o passado na simples dicotomia entre vintage e retro. Enquanto o vintage quer que sejam valorizadas as coisas como eram, dentro dos contexto dos quais vieram para que com elas sejam aprendidas algumas lições, o retrô traz toda uma carga de renovação do velho, de mais de mesmo, de tentar reverter o agora em passado. Não é nem uma espécie de nostalgia, mas de forçar peças em encaixes que não foram feitos para elas, de recriar um mundo que quer ser deixado em paz, que quer abrir espaço para novas convenções e modos de vida. Mas muitos acreditam que o que não deu certo lá atrás e foi sistematicamente abandonado pode nos servir nos dias atuais. Só que não...
Sabía que las cosas iban mal pero no TAN mal :( ahora la desigualdad, competitividad, apatía y xenofobia parecen mucho mas conectadas de lo que pensaba, y al fondo de todo solo está: REAGAN Y THATCHER
Tutti conoscono la definizione geniale coniata dal famoso intellettuale polacco per definire il mondo in cui viviamo e la fase storica che stiamo vivendo: «modernità liquida». Ho acquistato questo libro perché da sempre mi sono interessata del processo che lentamente ha trasformato le utopie in distopie, tanto da scrivere ben due tesi di laurea su questo argomento. Il pensiero che l'uomo possa proiettare non più sul futuro, bensì su un passato idealizzato i suoi desideri di cambiamento e le aspirazioni a vivere in un mondo migliore mi è suonato subito strano e, allo stesso tempo, plausibile. L'uomo di oggi, spossato e logorato da un mondo privo di centro e privo di strade ben definite, è sempre più convinto che il migliore di mondi possibili non sia realizzabile né nel presente né tantomeno nel futuro, in quanto già completamente scomparso in un tempo ormai passato.
Un opera dove si parla del ritorno di una società felice che si chiamava "realtà utopica" attraverso le metafore della vita e dei processi umani l'autore evidenzia come noi abbiamo bisogno di tornare a sperare in una realtà felice. Retrotopia è un percorso per tornare a sparare nell utopia
Good book, but overly reliant on quotes and other sources. No real argumentation or new scholarship, but a very realistic and detailed portrait of the contemporary sociopolitical climate.
Akú minulosť sme po sebe nechali pre mladé generácie a aká budúcnosť ich čaká, ak sloboda je v súčasnosti základným predpokladom všetkého? Takto by sa azda dal zhrnúť myšlienkový obsah knihy Retrotópia od Zygmunta Baumana do jednej vety. Zároveň je to posledný knižný odkaz mysliteľa, ktorý žil značnú časť života v dvadsiatom, aj dvadsiatom prvom storočí. Porovnáva riziká oboch storočí.
V názve Retrotópia je zašifrovaný slovný odkaz - utópia. Neistota zajtrajškov magnetickou silou láka k akejsi nostalgii za minulosťou. Paradoxne, vracia sa k nej aj časť spoločnosti, ktorá s ňou má nanajvýš literárnu skúsenosť. Obohatení o bezprostredný kontakt s polarizovaným svetom sa môžeme zodpovedne k optike nazerania na prítomnosť cez učebnice dejepisu prihlásiť, ale problémom zostáva, že časť spoločnosti vníma históriu selektívne a prispôsobuje si ich na vlastný obraz. Pokrivená predstava o minulosti niektorej časti populácie slúži na chybnú, ale zjednodušenú interpretáciu súčasnosti s ilúziou, že dokáže pomenovať ako dnešný svet funguje.
Zygmunt Bauman v Retrotópii kriticky poukazuje na problém, ak si tento myšlienkový model neosvojujú len jednotlivci, ale aj politické špičky a celé štáty. Túžba po individualite, nacionalizme či hrdosti k vlastnému národu, môžu slúžiť aj autoritárskym, alebo nebezpečným expanzívnym vládam. „Právo stanoviť hranice (a ak treba, ľubovoľne ich zrevidovať) medzi zákonným a nezákonným, dovoleným a zakázaným, legálnym a trestným, tolerovaným a netolerovateľným donucovaním je to hlavné, o čo ide v mocenských bojoch. Vlastníctvo takéhoto práva je koniec koncov určujúcim atribútom moci – zatiaľ čo schopnosť využívať toto právo a urobiť ho záväzným právom pre druhých je určujúcim rysom nadvlády.“ (s. 23)
Sociologické aspekty dnešného sveta popisuje Zygmunt Bauman v štyroch podnetných kapitolách - Návrat k Hobbesovi? Späť ku kmeňom, Späť k nerovnosti, Späť do lona. Spoločným menovateľom je perspektíva človeka v kontexte moderných politických dejín. Túžba po sprehľadnení v rýchlej dobe môže zvádzať na scestie, kde si budeme zjednodušovať spoločenské mechanizmy ovplyvňujúce svetové dianie. Môže to viesť k technologickej skepse, volaní po poriadku v národnej celistvosti s jasne vymedzenými mantinelmi, môže to rehabilitovať staré a nebezpečné myšlienky (stačí sa pozrieť na súčasný volebný kurz, zatiaľ predovšetkým v Európe). Zygmunt Bauman zdanlivo ponúka sprehľadnenie na tejto ceste. V skutočnosti však zostáva v mnohých otázkach s bezradným čitateľom.
„Neexistujú nijaké skratky vedúce k rýchlemu, šikovnému a ľahkému zahataniu prúdov tečúcich „späť k" – či už k Hobbesovi, ku kmeňom, k nerovnosti alebo do lona. Opakujem: bude asi bezpríkladne náročné, ťažké a nepríjemné odhaliť a dokončiť súčasnú úlohu – pozdvihnúť ľudskú integráciu na úroveň celého ľudstva. Musíme sa pripraviť na dlhé obdobie, ktoré sa bude vyznačovať väčším množstvom otázok a odpovedí, a problémov, ako ich riešení, ako aj na to, že budeme konať v tieni jemne vyvážených šancí na úspech aj porážku. V tomto jedinom prípade – na rozdiel od prípadov, ktorým ho zvyčajne pripisovala Margaret Thatcherová - však bude výrok „Niet inej alternatívy" platiť bez možnosti odvolania. Viac než kedykoľvek inokedy sa my – ľudia, obyvatelia Zeme – ocitáme v situácii buď – alebo: buď spojíme sily, alebo skončíme v spoločnom hrobe." (s. 155)
Jestem rozczarowany. Temat bardzo ciekawy -- publicznych marzeń o powrocie do mitycznej przeszłości, jako kształtujących politykę; przekształcony jednak w "powrót do plemienności" jako przeciwstawienie "płynnej nowoczesności" -- to wciąż mogłoby być bardzo ciekawe. Ale...
Ale straszliwie brakuje mi konkretu -- odwołania są (bardzo liczne, bo to dzieło profesorskie) do esejów i felietonów, ale nie do statystyk i badań. Może ludzie dzisiaj są bardziej samotni, ale czy na pewno? Może z kapitalizmem stało się coś dobrego, ale nie widzę odwołań do Picketty'ego.
Poza tym widzę tematy nie ruszone. Dla autora "nostalgia" to głównie ucieczka od problemów nowoczesności. A może to jest ucieczka od rzeczywistości do fikcji? Bardzo chciałbym poczytać analizę (ale ze statystykami :) ) dotyczącą wpływu popkultury na politykę. Bo przecież znaczna część zachwytu nad urokiem przeszłości, to perspektywa filmowa, gdzie pokazuje się możnych, a i to w przyjemniejszych aspektach życia, a nie przeciętnych.
W ogóle, temat wyidealizowanego obrazu przeszłości nie pada. Ksiązka jest dość jednostronna -- niepewna płynność współczesności -- o czym jest stosunkowo dużo, nawet jeśli nie konkretnie; i nawiązania do powrotu do plemienności, co przecież stanowi tylko jeden z elementów "nostalgii"...
I piszę to z pewną przykrością, bo moje poglądy nie wydają się leżeć na jakiś antypodach poglądów autora, tyle że ja chcę zrozumieć, a nie usłyszeć, co się mówi w "bańce", w której autor się kręci.
Critique of the current state of society marked by a nostalgic longing for a past that never really existed and a fear of the future embedded in an uncertain present. - A call for democracy and social justice.
In his last book "Retropia" Bauman picks up the insecurities and anxieties of a liquid modernity, which is characterized by fluidity and instability. Through the impact of globalization and consumerism traditional structures and social bonds have nearly dissolved.
In an increasingly violent world many give up on the effort of building a better future and turn towards the retropia of an ideal past. Bauman seeks to turn the gaze back to the future, engage in a dialogue or how he calls it: the art of living together. The described nostalgia, retropia, is the result of dislocation and disorientation caused by globalization. Dominance of market forces over democratic institutions has led to a loss of agency and a sense of powerlessness among individuals leading to the rise of populist movements and the erosion of social solidarity.
Bauman's book seeks to erase a geography of anger by stemming its source and engaging with the challenges of our time, instead of promoting a sense of resignation and despair.
La società post-moderna è retrotopica: ha invertito la rotta della fiducia nel progresso propria della modernità. Il futuro, infatti, non è più avvertito positivamente bensì minacciosamente. La società sembra incapace di costruire un avvenire buono per tutti: ne sono tracce evidenti la crescita dell’aggressività, le polarizzazioni tribali, la diseguaglianza e le disparità fra cittadini e stranieri, l’individualismo narcisista. In un contesto globalizzato, in cui il potere non è più gestito dalla politica e il cosmopolitismo di fatto — tutto il mondo è interconnesso — non appare accompagnato da una corrispondente cultura cosmopolita, l’unica strada per ritornare a costruire un futuro buono è quella della cultura del dialogo, dell’incontro, dell’integrazione. *** Il saggio è interessante nelle sue premesse, complesso — forse tecnico, forse l’ho scorso troppo rapidamente — nelle sue analisi sociologiche, certamente illuminante in tanti tratti. La struttura non appare chiara se non alla fine: l’introduzione descrive la condizione «retrotopica» della società moderna; il corpus ne mostra caratteristiche e conseguenze emergenti; la conclusione traccia una strada per invertire la rotta.
Str. 17 - Čedalje bolj se zdi, da je "proces civiliziranja", ki naj bi ga zasnovala, vodila in nadzirala moderna država, tak, kot ga je predstavil Norbert Elias (namerno ali ne): da gre za reformo človeških manir, ne človeških zmožnosti, predispozicij in nagibov. V procesu civiliziranja smo človeško nasilje umaknili izpred oči, ne pa iz človeške narave...
Str. 19 - Spoznavamo, da nismo namenjeni poslednjo, dokončno in zagotovo zmagovito bitko mirnosti/vljudnosti/distance proti nasilju, pač pa se moramo pripraviti na neskončno vrsto "proaktivnih" protiudarcev. Vse kaže, da nas čaka nenehna in ves čas neodločena vojna izčrpavanja med "dobrim nasiljem" (ki ga izvajamo v službi zakona in reda, kakor koli že ju opredeljujemo) ter "slabim nasiljem" (storjenim zato, da bi spodkopali, zlomili in onesposobili zdajšnje razumevanje zakona in reda)
Retro je fajn. Minulosť, tradícia, stabilita, dôveryhodnosť, boli sme mladší, zdravší a vnímali sme svet pozitívnejšie. Avšak mozog nie je dokonalý, zabúda selektívne aj si pamätá selektívne. Vládne spomienkový optimizmus. Myšlienkovo hlboké ideami široké filozofické dielko, množina múdrosti v útlej knihe. Úžasné množstvo citácií a odkazov na myšlienky ľudí ako Snyder, Arendt, Rand, Haidt alebo Lakoff. K niektorým pasážam je potrebné „gúgliť“, ale iné sú zasa absolútne nadčasové, napríklad: Aby existovalo „my“, musia existovať „oni“, „nie-my“, alebo si ich treba vykúzliť alebo v krajnom prípade vyfantazírovať... Bauman používa rôzne metafory a slovné spojenia, ktoré sú novátorské a stoja za zapamätanie (alebo aspoň zapísanie): napríklad inštitucionalizovaná neschopnosť a inštrumentálna ľahostajnosť.
Ich stimme einigen Thesen aus diesem Buch definitiv nicht zu: Ich glaube, dass Social Media nicht nur der Abgrenzung von allem Fremden dient, sondern gerade von dem Zorn und der Irritation lebt, die konträre Ansichten uns einimpfen. Außerdem halte ich Baumans Beschreibung von der Wandlung der Liebe und der Beziehung für regressiv und etwas unterkomplex, was die Rolle der ökonomischen Abhängigkeit betrifft. Aber: Das Buch ist so unfassbar klar in seiner Konklusio, die es nach 200 Seiten der komplexesten Sätze trifft, die ich je gelesen habe. Diese Sätze sind aber immer rewarding, sie sind es wert, dass man sie durchdringt, und die Klarheit, in die die vier Kapitel münden, sollte jede:r selbst erleben.
Zygmunt Baumann share his thoughts in an almost “clairvoyant” way. I live in Brazil and when I think that a lot of things he’s wrote back in 2016 represents what’s happening here now, it makes me think “why the hell didn’t we see that coming?”.
However, despite his very accurate approach about humanity’s feeling about the future, Zygmunt sometimes rambles too much to get into a quite simple conclusion. I must admit that not every quote or author he uses to endorse some ideas he’s building got clear to me - but, who am I to judge, not every thought is made to be understood by the first read.
Igual un poco inflada la puntuación, pero es el el último libro de Zygmunt y me la pela. Se merece la nota porque más allá del texto es el último trabajo de alguien que dedicó toda su vida a buscar un mundo mejor y aún con más de noventa años seguía esforzándose en ello. A pesar de ver que su vida acababa sin cumplir el que había sido su mayor propósito, Zygmunt siguió intentando encontrar mundos mejores, aún cuando la realidad fuera en sentido totalmente opuesto. RIP mi brother (puñito en el corazón)
Zygmunt Bałwan wraca się w przeszłość i rozważa trzy scenariusze powrotu do przeszłości (nazywane tu retrotpiami), które nękają naszą współczesność: powrót do państwa Hobbesa, powrót do plemienności (rozumianej tu jako podziały na Ja i Inny/Inni) i powrót do stanu nirwany - łona. i mówi całkiem mądre rzeczy, niektóre cytaty to złoto, ale to bardzo niepoukładana książka z niewyraźną klamrą, często odbiegające w dygresje. brak tu rozważenia kultury XXI wieku jako ouroborosa (a przecież Bauman to specjalista od postmodernizmu!), co bolii:(
2/5. Baumanova poslednja študija nikakor ne ponuja zares tehtnega premisleka o vračanju v preteklost. Je skupek dobro izbranih citatov, od Walterja Benjamina, Umberta Eca, Hobbesa, Samuela Huntingtona do papeža Frančiška, Bauman pa izpade bolj kot moderator, ki predaja besedo drugim, sam pa le predaja navidezni mikrofon. Ko bralec po zaporedju citatov pričakuje tehten avtorjev komentar, slednji zgolj skomiga z rameni.