مهندس رازک مهرنیا، پس از تحمل یک دورهی بیکاری و روزگاری طاقتفرسا درست وقتی اوقاتش را با تاروت پر میکند در راستایش در تلاش است تا به یک مجموعهی فنی و مهندسی عمرانی راه پیدا کند. مجموعهای که رویای اوست و توسط یک فرد باهوش و کاردان اداره میشود ، ورود به این سازمان ساده نیست. رازک مهرنیا با برنامه ریزیهای مشخص و مقدمات از پیش تعیین شده باید وارد عمل شود همه چیز عادی است اما سازمان با یک هوش سیاه و غیر قابل نفوذ اداره میشود که کار را برای رازک مهرنیا سخت و سختتر میکند!
سروناز روحی با اسم مستعار خورشید.ر متولد 18 اردیبهشت 1371 در تهران، تک فرزند خانواده و نیز متاهل میباشد. تحصیلات سروناز در مقطع کارشناسی ارشد شیمی بوده و در حال حاضر کارمند و نویسنده است. او نویسندگی را از سال 1389 در سایت نودهشتیا با رمان همه هستی من آغاز کرد. سروناز تا اکنون بیش از 20 اثر مختلف بهصورت چاپی، الکترونیک و رایگان منتشر کرده است.
هیجان داستان واقعا خوب بود و آبکی نبود.شخصیت پردازیم که قبلا گفتم واقعی بودن همین باعث میشد با تمام ضعفاشون دوسشون داشته باشم. سیر داستان ۲۰۰ صفحه ی اول کند بود اما از یه بخشی به بعد روی سراشیبی افتاد. راستش دخترای کتابای سرو روحی یه خوبی که دارن ماست و ضعیف نیستن و خب من کیف میکنم از خوندشون.با تمام اشتباهاتشون برای زندگیشون تلاش میکنن و ادامه میدن. میرسیم به رابطه ی مانفرد و شارونا که مثه یه زنگ تفریح دلنشین وسط داستان بود و من دوسشون داشتم.دقیقا مثل بو و سالیوان که خیلیا بهش اشاره کرده بودن قبلا. راستش به نظر من داستان ژانر عاشقانه نداشت و حسی که بین مانفرد و رازک ۱۰۰ صفحه ی پایانی ایجاد شد یه رفاقت و احترام بود. دقیقا مثل دیالوگ زخم کاری که میگفت "اهداف مشترک آدم هارو کنار هم نگه میداره و بهم نزدیک میکنه". به نظر منم هدف مشترک بین مانفرد و رازک باعث شد که بخوان کنار هم باشن. درنهایت همچنان چاوچاو سوگلی قلبمه اما تاروت هم دوست دارم!
عاشقانه ای متفاوت عاشقانهای پر از حادثه از اینکه شخصیت ها خاکستری نبودن و واقعی به شدت راضی ام ... یعنی چی بعضی نویسنده ها میرن شخصیت رو سفید میکنن!😕 و اینکه بگم جدا روابط شخصیت های داستان پیچیده بود و من هم که عاشق پیچیدگی... باید ذکر کرد که نویسنده باید خوب بپیچه و خوب باز کنه🤔 ممنونیم ازت سروناز روحی🤗 پ.ن: دلم میرفت برای تیکه کلام های مانفرد عزیز ۴.۵ نمره دلخواهمه😊 . . . اتمام به وقت هشتمین روز از آخرین ماه تابستون ۱۴۰۰ در ساعت ۱۴۰۰ به حالت دراز کشیده
این کتاب تو لیست خریدم از نمایشگاه بود و مثل همیشه کارای خانم روحی قطعا پنج امتیاز لایقشه. اولین چیزی که تو چشمم اومد شخصیت پردازی فوق العاده داستان بود. شخصیت مانفرد انقدر نو و جدید بود که من تا آخرش برام مجهول موند و این مجهول بودنه خوب بود و هر لحظه من و سوپرایز می کرد. شخصیت رازک هم به شدت حقیقی بود. یعنی نه اونقدر شجاع بود که غیر منطقی به نظر برسه و نه اونقدر ترسو و بزدل که بخاطر ضعیف بودنش ازش بدت بیاد. رازک یه زن و یه مادر درد کشیده اما قوی بود که برای رسیدن به افراد زندگی و اهدافش ثابت قدم بود. فقط یه چیزی یه کوچولو اذیتم کرد عاشقانه های کم مانفرد و رازک بود که همون کمش انقدر قشنگ بود که قند تو دلم آب می شد. از روند هیجانی هم که اصلا هیچی نمی گم که انگشت به دهن گذاشت من و. انقدر که من این رمان ۱۰۸۰ صفحه ای رو تو دو روز خوندم! پایان بندی فوق العاده بود، کاملا غیر منتظره. و من درباره پایان بندی عاشق تصمیم رازک شدم تو لحظه آخر. اینکه از مانفرد سر پیچی کرد و موند و همچنین لبخند مانفرد موقع رفتن از اینکه عشق رازک و نسبت به خودش دید خیلی زیبا بود. مانفرد پدر فوق العاده ای بود! شخصیت هامرز خیلی من و اذیت کرد. نمی تونستم بین بد و خوب و کجا قرارش بدم که اینم حرفه ای بودن نویسنده رو می رسونه. دست آخر تنها حسی که به هامرز داشتم حس ترحم بود. این رمان قطعا و بی شک از اون عالی ها بود دقیقا مثل رمان پادساعتگرد. همونطور که نظام الدین ملک آرا برام ماندگار شد قطعا مانفرد صاحب جم هم ماندگاره.
ایشون نویسنده با استعدادی هستن و من تخیل و طرح داستان ها شون رو دوست دارم
فقط یه نقدی که نه فقط در مورد ایشون بلکه حتی نویسنده های بزرگ تر وجود داره این هست که زمانی که به یک فضایی ورود می کنن که خوب زمینه کاری خودشون نیست، بدون تسلط کافی می نویسن و خب حال و هوای آدم ها و محیط برای خواننده ای که خودش در اون فضا کار میکنه کاملا غیر واقعی و فانتزی میشه …
مثلاً در این داستان شخصیت ها فارغ التحصیل عمران و “معماری” 😉 شریف هستن… حالا به هر دلیلی تا سن ٢٨ سالگی سابقه کار ندارن، … ولی اعتماد به نفس فوق العاده پایین و مکالمات بسیار پیش افتاده شون از کار و محل کار دلزدگی ایجاد میکنه!
مطمئن نیستم که خانم روحی دیدگاه من رو ببینن یا نه ولی در برابر کسایی که میخوان این رمان رو بخونن یا خوندن وظیفم میدونم نظرم رو بگم تا شاید از دید دیگه ای به مسئله نگاه کنن . شخصیت زن(رازک) برخلاف چیزی که نویسنده سعی داشت نشون بده شخصیت قوی و خیلی با اعتماد به نفسی نبود چون اصلا عزت نفس نداشت. برخلاف اونچه که از سر گذرونده بود راحت به همه اعتماد میکرد و همه مرد های داستان هر طور که میخواستن باهاش صحبت میکردن بهش بی احترامی میکردن و البته شخصیت مرد داستان(مانفرد) بسیار کلیشه ای و برخلاف فانتزی های بعضیا بسیار کنترل گر و خودشیفته بود. به طوری که اگر این شخصیت واقعی میبود باید تحت درمان جدی روانی قرار میگرفت. شخصیت هایی با این اختلالات روانی نمیتونن به طور حقیقی عاشق بشن و با یک نفر اون هم زنی که دارای استقلال مالی و فکری باشه بیش از یه مدت زندگی کنن و علاوه بر همه این ها شخصیت های مانفرد و رازک بسیار ضد زن و سمی بودند. مخاطب های این رمان اغلب نوجوون ها هستن که بسیار ذهن شکل پذیر و تاثیر پذیری دارند و امیدوارم با خوندن از این قبیل رمان ها الگوی روابط تاکسیک و سمی ای بعد ها توی زندگی واقعی براشون ایجاد نشه. و حداقل اگر میخونن آگاهانه از همه این تاثیرات باشه. و نویسندگانی همچون خانم روحی امیدوارم قبل از اینکه فانتزی ها و تصوراتیشون که ناسالم و غیر واقعبینانه هستن و میتونن روی جامعه اثر منفی بذارن رو حداقل زمانی منتشر کنن که به یک بلوغ فکری نسبیای رسیده باشن و تشخیص بدن نوشته هاشون چه اثراتی روی زندگی افراد میتونه داشته باشه.
خیلی تعریفشو شنیده بودم؛ خیلی زیاد و برا همین توقع بالایی ازش داشتم. خوب بود ولی نه به خوبی چاو چاو (که خودش نشوندهنده پیشرفت سروناز روحیه، دمشم گرم) اونقدی جذاب بود که ۱۰۰۰ صفحه منو بنشونه پای خودش.
خطر اسپویل: خانم روحی! اینهمه مانفرد و رازک جز زدن، زحمت کشیدن که آخرش فرنگیس اینجوری شه؟ که آخرش کارا راحت به دست هامرز راست و ریس شه؟ چرا تموم این پیچیدگیها و مسئلهها رو با پایانبندی خراب کردی؟ ناراحت شدم :(
This entire review has been hidden because of spoilers.
رمانی که سعی داره در ژانر معمایی قرار بگیره اما داستان بیشتر شبیه به مغز پیازیه که درون لایه هایی از دروغ پنهان شده و نویسنده سعی داره با دروغ های پشت سر هم بیان ماجرای اصلی رو به تعویق بندازه بدون اینکه از قاعده های رمان معمایی پیروی کنه یا هیجان حل معما را به مخاطب القا کنه. مسیر انتقامی رمان هم مثل اکثر قصه های انتقامی دیگه به دل سپردن شخصیت ها و مصرف شدن از تصمیمشون منجر میشه که قابل پیشبینی و دلسرد کننده ست.