Jump to ratings and reviews
Rate this book

در وادی درد

Rate this book
این کتاب یادداشت‌های پراکنده‌ی آلفونس دوده است طی یک دهه و اندی دست و پنجه نرم کردن با بیماری سفلیس. او در این کتاب از تبعات رنج بیماری می‌نویسد، از شیوه‌های درمانی که از خودِ رنج مهلک‌تر بودند و بی‌شباهت نبودند به شکنجه‌های قرون وسطایی، از اثراتِ مخدرات و مسکن‌ها که چه کابوس‌ها می‌پروراندند و چه رؤیاها می‌فرسودند، از تأثیرِ درد و مخدرات بر رابطه‌اش با اهل خانه و رفقا، از عادی شدنِ رنج آدمی در چشمِ اطرافیانش، از شهامت مواجهه با بیماری، از وسوسه‌ی خودکشی از فرطِ درد و استیصال ـــ‌و باز غلبه‌ی کورسوهای امید و لذت زندگی. دردْ نگاهِ مشاهده‌گرِ دوده را تیزتر می‌کند تا روایت‌گر بی‌همتایی باشد از هم‌دردهایش، از آن‌ها که به چشمه‌های آب گرمِ درمانی می‌آیند تا بلکه فرجی شود و به زندگیِ عادی برگردند. قاب‌های فراوان ترسیم می‌کند و تک‌چهره‌های مینیاتوریِ بسیار. دوده از منظرِ درد می‌نویسد و پاره‌یادداشت‌هایش در آن دوران گواهی‌ست بر این که تجربه‌ی زیسته‌ی هر انسانی، در هر وضعیتی، پنجره‌ای می‌گشاید به بازدیدنِ انسان و جهان.

دوده می‌خواسته با این یادداشت‌ها رُمانی بسازد که عمرش قد نمی‌دهد و نمی‌شود و سال‌ها بعدِ مرگش در ۱۹۳۰ به همّتِ همسر و پسرش یادداشت‌ها به همان شکل پاره‌پاره‌شان چاپ می‌شود. کتاب هفتاد و اندی سال بعد از اولین چاپش هم مهجور می‌ماند و در میان کارهای ماندگار دوده جایی نمی‌یابد. سال ۲۰۰۳، جولین بارنز، فرانکوفیلِ انگلیسی، کتاب را به انگلیسی ترجمه می‌کند و مقدمه و مؤخره‌ و تحشیه و توضیحات فراوان و زمینه به دست می‌دهد برای مواجهه با این یادداشت‌های پراکنده‌ی دوده.

144 pages, Paperback

First published December 1, 1929

27 people are currently reading
1153 people want to read

About the author

Alphonse Daudet

1,807 books197 followers
Stories of life of French writer Alphonse Daudet of the naturalist school in his native Provence include Lettres de mon moulin (1869).

Louis Marie Alphonse Daudet authored novels. He was the younger brother of Ernest Daudet. He was married to Julia Daudet and the father of Léon Daudet, Lucien Daudet and Edmée Daudet, all writers.

Family on both sides belonged to the bourgeoisie. Vincent Daudet, the father, manufactured silk, but misfortune and failure dogged the man through life. A boyhood depressed Alphonse amid much truancy had. He spent his days mainly at Lyon, left in 1856, and began life as a schoolteacher at Alès, Gard, in the south. The position proved intolerable. As Charles Dickens declared that all through his prosperous career, the miseries of his apprenticeship to the blacking business haunted him in dreams, so after Daudet left Alès, he woke with horror, thinking for months that he still dwelt among his unruly pupils.

On 1 November 1857, he abandoned teaching and took refuge with Ernest Daudet, his brother only some three years his senior, who tried "soberly" to make a living as a journalist in Paris. Alphonse took to writing, and a small volume, Les Amoureuses (1858), collected his poems and met with a fair reception. He obtained employment on Le Figaro, then under energetic editorship of Cartier de Villemessant, and wrote two or three plays; those interested in literature began to recognize him as possessing individuality and promise. Morny, all-powerful minister of Napoleon III, appointed Daudet, who held a post of his secretaries till death of Morny in 1865, and Morny showed Daudet no small kindness. Daudet put his foot on the road to fortune.

From Wikipedia

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
128 (21%)
4 stars
223 (38%)
3 stars
173 (29%)
2 stars
48 (8%)
1 star
13 (2%)
Displaying 1 - 30 of 111 reviews
Profile Image for Sepehr.
208 reviews236 followers
December 28, 2021
کتابی که باید از آن دفاع کرد:

قبل از اینکه این کتاب را بخوانم، چندتایی از رفقا آن را خواندند و هیچکدام تعریف نکردند. یکی میگفت: «پر مایه نبود» دیگری میگفت: «کسالت بار و برای امروز ما بیخود بود». با این حال من بعد از خواندن این کتاب چنین نظری ندارم. اینکه میبینم هر کتابی را، فارغ از موضوع، محتوا و ریتم صحیح خوانش آن، فقط با یک شیوه و نگاه ( در بیشتر مواقع همان نگاه سرگرمی‌خواه ) میخوانیم، از کوره به درم میبرد. پس، سعی میکنم از قبل نکته‌وار اشاره کنم که:

۱. این یک اتوبیوگرافی است که به شکل قطعه قطعه، دوره‌ی خاصی از زندگی نویسنده را بیان میکند. این قطعات نه به عمق قطعات چوران و نیچه و بنیامین‌اند نه به زیبایی و پر جنب و جوشی بیوگرافی‌هایی مثل ماهی در آب یوسا یا پاریس جشن بیکران همینگوی.

۲.نویسنده، آلفونس دوده، الان دیگر جزو نویسندگان فراموش شده است. حتی مهم‌ترین آثار داستانی‌اش دیگر خواننده ندارد و زیر سایه فلوبر و موپاسان و زولا مانده است.

۳. قطعات بسیار بی قاعده و گاهی بصورت یک دیالوگ، گاهی بصورت یک تشبیه از بیماری، گاهی به صورت وصف موقعیت و مکان و افراد و گاهی به صورت پند ظاهر می‌شوند و نقطه‌ی مشترک آنها بیماری‌ای است بنام سفلیس که حال دیگر کمتر کسی اسمش را شنیده و هیچ تصوری از درد آن ندارد.⁦

بنابراین: کسی که محض سرگرمی، وقت پر کنی و یا حتی خوانش یک اثر منسجم فلسفی، قصد خواندن این کتاب را دارد، بهتر است قیدش را بزند.

پس دیگر چه چیزی برای دفاع می‌ماند؟
این کتاب به قلم دوده نیست، به قلم درد است. خود دوده در یکی از قطعات بسیار زیبا مینویسد: «به املای درد» یا «درد دیکته می‌کند و من می‌نویسم». دوده درگیر دردی است که هر چه میگذرد فلج‌ترش میکند و احتمال میدهد به فلج کامل مبتلا شود همانگونه که برخی از آنهایی که دوده مریدشان بود به آن مبتلا شدند. اما چیزی که شگفت انگیز است این است که دوده اندازه درد را می‌داند. نه بیخودی خوشبین است، نه هنگامی که درد همه‌جای بدنش را احاطه میکند، به فلسفه‌بافی از درد می‌افتد. توانست ما را به درد نزدیک کند. از درد بگوید. از واقع‌بین بودن ولی جدی نگرفتن. با درد بازی می‌کند. مینویسد از دردهایی که رمقتان را میگیرد تا از هر چیز تهی شوید جز درد و آگاهی به وجود داشتن. همین و تمام. او درد را میکاود و به زندگی از دریچه‌ی درد می‌نگرد.
میدانم که درد همیشه در کمین است. گاهی دردهای بیخود گاهی دردهای متعالی. فکر میکنم بلوغ یعنی زمانی که بتوانیم رنج‌های متعالی را بکاویم و رنج‌های بیهوده نادیده بگیریم. دوده در این کتاب نوشت هرچند کسی به بهبودم امیدی ندارد، با این همه من با این درد به چشم مهمان ناخوانده‌ای برخورد میکنم که فردا صبح خواهد رفت. حس می‌کنم، ماحصل این کتاب کوتاه برایم درد کشیدن به مدت چند ساعت، در جهت کمتر درد کشیدنم در سال‌های پیش رو بود. بهبود قدرت تفکیکم در بین دردهایم بود. و گویا مانند آشپزی تازه‌کار، کم کم دارد دستم می آید در آش شله قلمکار زندگی، چه میزان امید باید، چه میزان درد و چه میزان واقع‌بینی.
خلاص.

دی هزار و چهارصد
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
January 25, 2022
‌.
زندگی همین است دیگر: ستیز.
📄
فقط یک‌چیز می‌دانم؛ این‌که به فریادی بلند به بچه‌هایم بگویم « زنده باد زندگی!» سخت است اما؛ برای منی که درد این قدر در همش دریده.
📄
آه درد من! همه‌ چیز من باش! بگذار در تو، با تو، سرزمین‌هایی را ببینم که از دیدارشان محرومم کرده‌ای. فلسفه‌ی من باش، علم من باش.
📄
آلفونس دوده رمان نویس و نمایش نامه‌نویس فرانسوی که از 17 سالگی دچار بیماری سفلیس می‌شود و در 57 سالگی از دنیا می‌رود. یعنی چهل سال مدارای با درد و تقرب به مرگ.
او رئالیستی بوده که بیشتر نزدیک به واقع زندگی خودش می‌نوشت.
📄
در وادی درد یک کتاب خواندنی و تاثیرگذار از اوست که جولین بارنز در مقدمه ی کتاب به طور کامل در مورد زندگی‌ دوده و هدفش برای خلق این اثر را توضیح داده است‌.
Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
September 23, 2021
کتاب را دو-سه باری به تفریق و به طور تورق و یک‌بارش خیلی دقیق‌تر خواندم و کیفورم از حدّت نگاه دوده و وسعت دید و نوشتن بارنز و ترجمه‌ی مرغوب. از آن کتاب‌هاست که اثر خواهد گذاشت روی نوشتن آنهایی که چشم تیز داشته باشند. مثل «عکاسی، بالون‌سواری، عشق و اندوه» جولین بارنز. اولین‌بار که ایده‌ی کتاب را شنیدم فکر کردم با خودم که «چقدر می‌شود از دردی نوشت که می‌دانی مزمن خواهد بود و منتهی به مرگ؟» اصلاً رفتم در فکر که «اگر آدم به اینجای زندگی برسد دستش به نوشتن می‌رود؟ نوشتن مگر چیست که در این دم، که سرانجام کار را می‌بینی ــ‌یا حداقل خودت را در وادیِ دردناکی می‌بینی که لاجرم زودتر از بقیه به مرگ می‌رسد‌ــ به کار بیاید؟» بعد که کتاب دستم رسید از مقدمه‌ی درجه‌یک بارنز پیش‌تر نرفتم. می‌دانستم فرم کتاب قطعه‌نویسی‌ست. به مقدمه‌ی بارنز مثل یک تابلوی کوچک و مختصر از فرانسه‌ی آخر قرن نوزده فکر کردم. چندوقت بعد توانستم یکدور کتاب را تا آخر بخوانم. یکباره خواندن کتاب، یعنی در یک مجلس خواندن کتاب، جفاست و اتلاف آن. بعضی کتاب‌ها مثل مشروب سنگین برای یکباره رفتن نیست. مخصوصاً اگر موضوعش درد باشد که زیادی‌اش به قول خود دوده معمولی می‌شود.
دوست داشتم چیزی که مترجم به عنوان معرفی کتاب نوشته و همه‌جا هم می‌بینم برای معرفی کتاب به کار رفته در خود کتاب می‌آمد:
https://gomanbook.com/%d8%aa%da%a9%da...
Profile Image for Elly Tarahimofrad.
96 reviews158 followers
May 10, 2022
کتاب "در وادی درد" رو بخاطر دیدن اسم مترجم اون یعنی عماد مرتضوی از توی قفسه کتابفروشی دی برداشتم. من واقعا ترجمه‌های عماد رو دوست دارم و پاورقی نویسی‌هاش رو بیشتر. انگار دوستیه که توی جمعی برات داستان میگه و وسطش پرانتز باز میکنه و واسه هر کلمه یه داستان دیگه واست تعریف می‌کنه.
کتاب هم که خیلی روون و کوتاه بود. یادداشت‌های دوده از دوره نقاهتش شبیه توییترش بود برای من. انگار دارم توییت‌هاشو از بالا به پایین می‌خونم و تمام شب و روزهایی که در رنج بوده و غر می‌زده رو اسکرول می‌کنم و منتظر یه خبر خوبم که بهش برسم.
اگر موضوعاتی حول و حوش بدن و درد کشیدن و سپری کردنش براتون مهمه این کتاب گزینه خوبیه.

"همه چیز دارد از دست می‌رود. بدرود من، منِ عزیز، چنان که می‌روی گرفته و مات و پریشان"
Profile Image for Mohsen.khan72.
324 reviews45 followers
March 31, 2022
خوب بود و به شدت ناراحت کننده تمام مدت داشتم به حمله های آسمی خودم فکر میکردم که گاهی یک هفته سرفه مداوم و بیخوابی محض...
بعد از مدتها یه کتاب بلاخره تموم کردم...
اولین کتاب سال... در وادی درد!!!☹️
Profile Image for Bahareh.
17 reviews11 followers
March 30, 2023
کتاب کم‌حجمی که خواندنش برای من دقیقا یک‌ سال طول کشید. نه چون جذابیت ندارد؛ چراکه به بهترین شکل ممکن راوی «درد» است. آلفونس دوده ذره ذره و بلندمدت نوشته و برای من یک نفس خواندنش غیرممکن بود. هر بار که خوانش آن را از سر گرفتم، صفحاتی چند به عقب برگشتم. نه چون توالی داستان را گم کرده باشم. کتاب در واقع خط داستانی ندارد که بخواهد با وقفه فراموش شود. به عقب بازگشتنم به دلیل تلاش بر ماندن در امتدادِ درد آلفونس دوده بود. نشر گمان مثل همیشه بی‌نقص ظاهر شده است. ترجمه عماد مرتضوی روان است و باید بنویسم که چقدر چسبید که «جولین بارنز» کسی بوده که کتاب را به انگلیسی گردآوری و ترجمه کرده است. نمیدانم چرا نظرم در مورد کتاب «در وادی درد» مانند خود کتاب پریشان شد. خلاصه که بخوانیدش‌.
Profile Image for Mohammad.
195 reviews122 followers
August 7, 2023
3.5/5

تنها تجربه‌ی نزدیک من به درد کشیدن جسمی، مبتلا شدن به میگرن در سن ۱۹ سالگی بود. من اون زمان‌ها و از یه سنی به‌خاطر یک اتفاقی بسیار زمان ساعت خوابم کم شده بود و همیشه یک سردردهای ریزی داشتم در سن پایین‌تر هم اما ۱۹ سالگی وقتی بود که این ماجرا اون‌قدری تشدید شد که دیگه نمی‌تونستم سردردهام رو تحمل کنم و همین منجر شد به رفتن پیش پزشک و تشخیص این‌که میگرن دارم. بدترین تاثیر میگرن برای من بیشتر در جاهای شلوغ و پرسروصدا رخ می‌ده و چند ساعتی پیاپی سر درد دارم و این‌قدر گاهاً شدت پیدا می‌کنه که باعث می‌شه عصبی بشم و خب رفتارهای تندی انجام بدم و همین یکی دیگه از عامل‌های منزوی‌تر شدن من در زندگی رو رقم زد.
چیزی که من از درد جسمی تجربه کردم با تجربه‌ی وحشتناک آلفونس دوده از بیماری سفلیس قابل مقایسه نیست، این‌که عضلاتت پیاپی درد بکشن و حتی نتونی از چندتا پله بالا بری و قوه‌ی بینایی و عقلیت تحت تاثیر قرار بگیره و هرشب مجبور باشی خودت رو با مورفین و کلرال آروم نگه داری و باز نصفه‌شب به‌خاطر درد از خواب بپری از دردناک‌ترین چیزهایی بوده که خوندم. دوده خودش موقع نوشتن این خُرده‌نوشته‌ها می‌پرسید که می‌شه درد رو دیکته کرد؟ به‌نظر من کامل نه، اما حین خوندن این کتاب و بعضی جملات می‌تونستی بخشی از اون درد رو حس کنی. مثل ریزموج‌های یه انفجار بزرگ که هنوز به تو می‌تونن برسن. شاید درد رو هم بشه دیکته کرد و یا شاید هم نه و زبان نارساست!
بدترین چیز درد کشیدن که دوده در چندجایی از متن هم بهش اشاره کرده بود، این هستش که درد تازگی خودش رو برای آشنایان و دور و اطرافت از دست می‌ده. درد ممکنه برای تو همیشه وجود داشته باشه اما اطرافت انگار بعد مدتی به اون عادت می‌کنن و مثل جزئی از خودت اون رو می‌پذیرن. این همون حکایتیه که باعث می‌شه انسان‌ها در تنهایی رنج بکشند. حکایتی که دوده بهش می‌گفت: 《ارکستر تک نفره درد.》
دوده به کسایی که بیماری مشابه با خودش دارن یا بیماری‌های سخت می‌گفته "همزاد" و وقتی از توی کتاب یا جایی باهاشون آشنا می‌شد توی یادداشت‌های می‌اومد می‌گفت که امروز یه همزاد پیدا کردم. همزاد‌هایی که رنج همدیگه رو می‌فهمن! این رو باید جایی یادداشت کنم.

پیشنهاد کردن این کتاب کار من نیست، دوده دیگه نویسنده نام‌آشنایی حساب نمی‌شه زیاد که این نوشته‌هاش پرطرفدار باشه اما در عصر خودش نویسنده بسیار مهمی بوده، توسط دیکنز و هنری جیمز تحسین شده و با خیلی از نویسنده‌های نام‌آشنای اون دوره رفیق و دوست بوده.
من یه لذتی از اثر بردم که بهش همیشه می‌گم لذت کافکا‌گونه و معمولاً جزو دسته کتاب‌هایی هست که به‌نظرم اشخاص خودشون و در برهه‌ی زندگی خودشون و طی اتفاقی و خوندن یه تیکه‌ای یا ورق زدن کتاب در کتاب‌فروشی‌ای تصمیم به خوندنش بگیرن.
Profile Image for Sylvester (Taking a break in 2023).
2,041 reviews87 followers
May 16, 2016
Is it possible that one can write beautiful descriptions of pain? I don't know if this is really a "book" so much as a collection of notes, but I was mesmerized. I kept thinking to myself - why hasn't this been done before? (And maybe it has, but I haven't come across anything quite like it.) This is what pain is like from the inside - pain without cure, pain leading to death. And it's incredible.



"My poor carcass is hollowed out, voided by anaemia. Pain echoes through it as a voice echoes in a house without furniture or curtains. There are days, long days, when the only part of me that's alive is my pain."

"In the morning my hands are obstinately curled up on top of the sheet, like dead leaves, deprived of sap."

Daudet describes his experience at different spas and watering places, where he meets patients of all types - even a few remarkably like himself, which warn him of what's to come. "My doppelganger. The fellow whose illness most closely resembles your own. How you love him, and how you make him tell you everything." His descriptions of the symptoms of the other patients, and their conversations, the world of those who live in constant pain - "At the start of each season at Lamalou the patients, in all their weirdness and diversity, draw comfort from the demonstration that their respective illnesses all have something in common. Then, when the season's over and the baths close, this whole agglomeration of pain breaks up and disperses. Each of these patients turns back into a loner, someone isolated and lost amid the turbulence of life...Only at Lamalou is he understood, only there are people truly interested in his disease.'

That Daudet was a great writer is undeniable. To write this must have been the most difficult of all subjects. He didn't finish. There came a time when he no longer wanted to dissect his pain, when it was no longer his focus.



Profile Image for شیدا.
25 reviews22 followers
April 15, 2022
"زندانی می‌خواستم که بتوانم درش فریاد بزنم: اینجا هستم!"
.
"در وادی درد" دربرگیرنده‌ی ۱۲ سال درد و رنجِ آلفونس دوده، نویسنده‌ی فرانسویست، درد و رنجی که ابتلا به سفلیس و پیشرفتِ تدریجی‌اش به او تحمیل کرد.
.
نه به صورت متنی پیوسته، که در قالب یادداشت‌های کوتاه و منقطع نوشته شده که هرچه بیشتر احساس واقعی‌بودن را منتقل می‌کند؛ چرا که دست نویسنده را باز می‌گذارد که هرمقدار و هرطور می‌خواهد بنویسد؛ هرآنچه در آن لحظه می‌خواهد، یا نیاز دارد که بگوید.
.
چیزی که نظر من را جلب می‌کند نفسِ نوشتن از درد است: نیاز به بیانِ درد، نیاز به به‌اشتراک‌گذاشتنِ آن.
.
به نظر می‌رسد این نیاز ارتباط تنگاتنگی با انسان‌بودن ما داشته باشد.
.
اما این نیاز دوده را نگران می‌کند، می‌گوید دردِ تو برای دیگران عادی می‌شود، موجب ملال و بیزاریشان می‌شود. دلسوزی هم لوث می‌شود. اگر درد و رنجم را محضِ خاطرِ بقیه، برای خودم نگه‌ندارم، از سر عزّت نفس این کار را می‌کنم...
...تنها یک راه درست و حقیقی برای رنج‌کشیدن وجود دارد: اینکه تنها باشی.
.
شاید! اما بیان‌نکردنِ درد، خود درد مضاعفی ایجاد می‌کند؛ نمی‌شود منکر این نیاز شد یا آن را نادیده گرفت.
به نظرم دوده هم این را می‌دانست. شاید نوشتن به کمکش آمد. نوشتن ارتباطی بود امن برای بیان دردش بدون آن‌که مجبور باشد مستقیما آن را به کسی بگوید؛ می‌توانست حرف بزند بدون آن‌که نیاز به پنهان‌کاری یا ملاحظه باشد. کسی که یادداشت‌هایش را می‌خواند به خواست خودش اینکار را می‌کرد، هرگاه خسته یا دچار ملال می‌شد می‌توانست دست از خواندن بکشد.
.
نوشتن، هم تنهایی را برایش فراهم می‌کرد، هم نیاز به بیان را.
.
می‌توانست خودش باشد.
.
Profile Image for سبا خطیبی.
46 reviews11 followers
December 17, 2021
ببین چطور آرزوهای ما آب می روند تا در حصارِ تَنگِ کنونی مان جا شوند.امروز دیگر حتی نمی خواهم حالم بهتر شود---فقط همین طور که هست بماند.
Profile Image for Maedeh.
74 reviews19 followers
July 4, 2025
در وادی درد مجموعه‌ای از یادداشت‌های پراکنده‌ی آلفونس دوده است که طی سال‌های ابتلایش به بیماری سفلیس نوشته شده؛ یادداشت‌هایی که در نگاه اول ناپیوسته، ناتمام و گاه بی‌معنا به نظر می‌رسند. در بعضی بخش‌ها، انگار چند روز تجربه‌ زیسته در یک جمله‌ کوتاه فشرده شده؛ جمله‌ای که بار معنایی‌اش فقط برای نویسنده روشن است و برای خواننده، گنگ و بی‌سرانجام به نظر می‌رسد.

با این حال، خواندن این کتاب تجربه‌ای متفاوت و جذب‌کننده بود. برخلاف بسیاری از آثار ادبی که واژگانشان از مخزن آراسته‌ی ذهن نویسنده انتخاب می‌شوند، در این‌جا آن‌چه زبان را هدایت می‌کند نبوغ ادبی نیست، بلکه درد است؛ چنان‌که خود دوده می‌نویسد: «درد دیکته می‌کند و من می‌نویسم.»

در وادی درد چهره‌ی نویسنده را کنار می‌زند و انسانی بیمار را پیش روی ما می‌گذارد؛ انسانی که در دل رنج، همچنان به نوشتن ادامه می‌دهد هر چند که معتقد است، کلمات گاهی از بازتاب آنچه واقعا از سر می‌گذراند، عاجزند و در جایی از کتاب نیز می‌نویسد: «کلمات فقط وقتی سر می‌رسند که آب‌ها از آسیاب افتاده‌اند؛ دروغی و بی‌جان، فقط از خاطره‌ها می‌گویند».

کلمات دوده غمگین‌اند؟ بله، اما تسلیم‌شده یا فروپاشیده نیستند. نویسنده درد را در خود حل کرده و به جریان زیست خود پیوند زده است. او از کسی طلب همدلی ندارد. نه از سر بزرگ‌منشی، بلکه از سر پذیرش—پذیرش این حقیقت که درد، امری است کاملاً شخصی و گاه حتی برای نزدیک‌ترین اطرافیان هم معنایش گم شده و به عادت بدل می‌شود. دوده این حقیقت را با تعبیر بی‌نظیر «ارکستر تک‌نفره» توصیف می‌کند؛ تصویری که مرا به یاد نمایشی تک پرسوناژی می‌اندازد که در سال‌های دور دیدم؛ بازیگری تنها روی صحنه، در برابر جمعیتی چند صدنفره از تماشاگران، که رنج را بازی می‌پندارند و صداقت نشان دادن آن را هنر تلقی کرده و می‌ستایند، با زانو به زمین می‌افتد و هرچه چشم می‌چرخاند دستی نمی‌بیند که برای کمک به سویش دراز شده باشد.

هر دو این تصاویر نه تنها رقت‌انگیز نیستند بلکه تحسین‌برانگیزند و فکر می‌کنم رازش همان پذیرش است...
Profile Image for Nafiseh.
116 reviews9 followers
November 1, 2024
«حالا می‌فهمم حرف آن روس را که ترجیح می‌داد همین‌طور درد بکشد ‌.دیروز بهم گفت :درد نمی‌گذارد به چیزی فکر کنم»


مردی كه خو گرفته به پذيرفتن و پذيرفتن و پذيرفتن با يك نگاه تمام ات را ميخواند و تو خالي ميشوي، آنجا هر ايده اي گناه و ممنوعه است.سالها ميگذرند و حالا روايت ها آبستن فاجعه اي ست كه با پذيرش روح کشته شدگان در جنگ ها در حال رخ دادن است. اجداد نگون بختي كه احساس درد و حرارت را از یاد برده اند و رويشان نميشود توي چشم ها نگاه كنند.سمفوني نفرت و خشم گاهي تنها جواب ممكن است به سقوط مرگبار جان ها از بطون غمگيني كه زندگي را نپذیرفته بودند آنها به درد اشاره ميكند و گویی ستون هاي آسمان فرو مي ريزند.
Profile Image for Zeynab.
198 reviews61 followers
March 31, 2023
آخ همه جام درد می‌کنه بعد خوندنش. عجب کلماتی عجب نثری برای توصیف درد.
Profile Image for Farshad Shahkarami.
31 reviews26 followers
May 22, 2022
کتاب متفاوتی بود. توصیفاتی که آلفونس دوده از تجربه‌ی درد کشیدنش داشت، توی ذهن آدم می‌مونه. کتاب مجموعه‌ای از یادداشت‌های کوتاه پراکنده بود که خوندن هر صفحه‌ش کم‌تر از یه دقیقه وقت می‌گرفت؛ با این حال اما خوندن کل کتاب از من یک ماه زمان برد؛ چون بعد از چند صفحه خوندن تجربه‌ی رنج و درد نویسنده، طاقتم تموم می‌شد و گاه تا چند روز سراغ کتاب نمی‌رفتم. :)

خوندن این کتاب به عنوان کسی که کسب‌وکارش با درد گره خورده هم تجربه‌ی جالبی بود. هم از این جهت که شاید از این بعد با کسایی که دردهای مزمن دارن بهتر هم‌دلی کنم، و هم از این جهت که شگفت‌زده شدم از این‌که چه بیماری‌های ساده‌ای (مثل سفلیس) چه رنج‌هایی رو به این همه آدم تحمیل نمی‌کرده. باید همگی ممنون باشیم از علم. :)

نکته‌ی جالب دیگه‌ش هم این بود که دانش‌مندایی مثل شارکو و تورت (که الان کلی چیز توی پزشکی به افتخارشون نام‌گذاری شده) پزشک‌های دوده و گنکور و سایرین بودن. و بعضا روش‌های عجیب‌و غریبی رو مثل آویزون کردن از سر(!) برای درمان بیماری‌های نورولوژیک امتحان می‌کردن!

مثل همیشه نشر گمان ناامیدم نکرد. احتمالا کتاب‌های دیگه‌ی این مجموعه‌شون رو هم امتحان کنم. ^_^
Profile Image for Hon Lady Selene.
579 reviews85 followers
July 24, 2023
"Pain, you must be everything to me. Let me find you in all those foreign lands you will not let me visit. Be my philosophy, be my science."

In short: this is the non-fictional version of The Magic Mountain; a collection of notes that was supposed to be turned into a novel chronicling the pain Daudet experienced from tabes dorsalis, its effects on his relationships with friends, family and the various drugs he took and physical treatments he underwent at various sanatoriums, including Lamalou.

These notes are tense and intense, a difficult read as he writes unabashed from a deeply raw personal experience, charting his symptoms in graphic detail and utterly honest. When it becomes his turn to suffer, Daudet discovers that pain, like passion, drives out language and words come out only when everything is over, when things have calmed down.

"Notes seem an appropriate form in which to deal with one's dying. Pain finds its way everywhere, into my vision, my feelings, my sense of judgement, it's an infiltration. I imagine a conversation about Pain between Christ and the two thieves." (- funny, so did I.)

Charcot, the greatest neurologist of the day, psychotherapist and classifier of nervous diseases declared Daudet 'lost' in 1885, but he lived another 12 years in increasing pain and debility, saw the finest specialists and tried the latest treatments, no matter how outlandish. Charcot recommended the Seyre suspension, in which the patient was hung up, sometimes by jaw alone, for several minutes, causing excruciating pain and little good.

In 1883 Turgenev had an operation in Paris for the removal of a neuroma in the lower abdomen. The doctors gave him ether rather than chloroform and he was conscious throughout. Afterwards, when visited by Daudet, Turgenev told him that during the operation it was like a knife cutting through a banana. Goncourt, recording this anecdote, commented, "Our old friend Turgenev is a true man of letters."

After misdiagnosing Turgenev's cancer as angina, Edmond de Goncourt calls Charcot a charlatan who shaves his temples to give himself the head of a thinker and the entire Charcot family a collection of nutcases made nutty by their association with neuropaths.

After trying the Brown-Sequard treatment, involving painful injections with an elixir extracted from guinea pigs (or bull testicles), Daudet came to rely on large quantities of palliative drugs: chloral, bromide and morphine (up to 5 injections in a row).

None of his doctors were quacks per se; Sequard for example was professor of physiology and neuropathy at Harvard and the first to show that epilepsy could be produced experimentally in guinea pigs; each of his physicians was trying to outwit a then invincible disease.

Daudet's response to his condition, both personal and literal, is admirable, he writes that "Suffering is nothing, it's all a matter of preventing those you love from suffering. Pride is not imposing on others the bad moods and sombre injustices of your suffering".

This honourable, correct, difficult (and unfashionable) position allowed Daudet to familiarise himself with many ironies and paradoxes of illness. He discovers that one is unwilling to inflict Pain on the loved ones, talks down the suffering and thus deprives one's self of the comfort one craves.

"Pain is always new to the sufferer but loses its originality for those around him. Everyone will get used to it except me."

Next, one discovers that one's Pain quickly becomes repetitive and banal to the loved ones; what happens around illness might be dramatic and heroic but illness itself is ordinary, boring. Even Turgenev can't do better than a sliced banana.

"In the morning my hands are obstinately curled up on top of the sheet, like dead leaves, deprived of sap."

He returns to this idea many times, echoing some of this reader's thoughts on Pain as being simply Boring; a dull, constricting, word/thought-chocking cage of meat (see They are made out of meat ) the Self simply finds oneself in:

"Part one: locked in. Wanted a prison so that I could shout: that's where I am. The prisoner imagines freedom to be more wonderful than it is. The patient imagines good health to be a source of ineffable pleasure - which it isn't. All that we lack is a sense of the divine."

"As if Pain were not already the most despotic and possessive of Imperial hostesses!"

He compiles a list of his ancestral doppelgängers in pain: Giacomo Leopardi (lungs, spine, stomach, eyes), Flaubert (syphilis), Baudelaire (syphilis) Heinrich Heine (tabes), Rousseau (some venereal disease), Maupassant (syphilis), Rabelais, Pascal, Goethe.

Epigraph: dictante dolore.
Profile Image for Robert.
Author 15 books116 followers
January 8, 2020
In the Land of Pain by Alphonse Daudet is a set of notes about his ghastly suffering due to tabes dorsalis, a form of advanced syphilis that develops over the course of decades and, because it attacks the spinal cord, generates an utterly bewildering set of painful symptoms: no part of the body, or mind, is spared, there is no predictable rhythm or sequence involved, it could be your calf, it could be your trembling hands, it could be double-vision, it could be transient paralysis, it could be a species of uncontrollable jigging and dancing.

Daudet was a commercially successful French novelist, short story writer, and playwright in the latter part of the 19th century. From adolescence on, he fornicated widely and often. Somehow a lady of court is attributed as having infected him around age 17, but again, decades passed as he succumbed to the excruciating miseries of this malady. When he determined (in the 1880s) that he wanted to write about what was happening to him, he fretted over who might read a work of fiction as not fiction at all...so he kept these notes, which went unpublished for yet more decades and eventually were translated into English, quite masterfully, by Julian Barnes.

I've never read a book quite like this one. Daudet is unsparing in his self-assessment, not as a moralist but as an almost detached observer. The famous French physician Charcot told him he was lost long before he died, but Daudet apparently held no grudge against Charcot for his candor. His ethic, it seemed, was to write as naturalistically as possible, and when he wasn't writing, to minimize the impact his increasing debility had on his family and friends. That, to him, was the essence of courage.

Not long ago I read Reynolds Price's account of his own horrific illnesses; this book goes further in capturing the torture and humiliation of pain but, again, in an unsentimental way. Neither book reflects surrender even as the human body, the flesh, wastes, withers, and rots. Pretty astonishing proof that the body is in some ways a merely inconvenient incident in the life of the self.

Factoid: Arthur Conan Doyle wrote his dissertation for an advanced M.D. on tabes dorsalis.
Profile Image for Mohammad Sharifi Moqaddam.
34 reviews21 followers
November 7, 2024
بارنز با بازخوانی متون و نوشتن بر حاشیه‌ی متن، متن‌ها رو زنده می‌کنه. کل مجموعه رو دوست دارم جلد اول از این مجموعه رو سه چهار سال پیش خوندم و این رو روی پیشخوان انتشارات مولی که دیدم فهمیدم ده بیستایی دیگه کتاب توی همین مجموعه چاپ شده. این و بعدی رو که بارنز مقدمه و حاشیه برش نوشته و سومی که به قلم خود بارنز هست رو خریدم. چیزی نداشت جز دو یا سه عبارت که به خوندن کتاب می‌ارزید. روایت تکه‌تکه‌ی دوده از رنج دوران بیماری. نوشتن از درد.
Profile Image for Negaratopia.
33 reviews1 follower
December 15, 2022
چه‌کار داری می‌کنی؟
دارم درد می‌کشم.
Profile Image for MJ Nicholls.
2,274 reviews4,845 followers
January 30, 2025
The pain journal of a syphilitic Victorian novelist serves up fragments of lucid insight into the horror of living with an incurable illness. It is unthinkable the scale of pain people had to suffer before the advances in medicine, and astonishing to see the stoicism Daudet shows while enduring the onslaught on his nervous system (although copious buckets of morphine were a regular palliative). A passion project for Julian Barnes, who stylishly translated, annotated, and introduced the volume, In the Land of Pain is a terrifying and strangely life-affirming peep into the corporeal abyss.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
October 18, 2024
"آیا کلمات، واقعا، به درد می‌خورند؟ اصلا می‌شود با کلمات توضیح داد درد (یا بگیر احساسات) چه بر سرِ ما می‌آورد؟ کلمات فقط وقتی سر می‌رسند که همه چیز تمام شده است... وقتی دیگر آب‌ها از آسیاب افتاده. دروغی و بی‌جان، کلمات فقط از خاطرات می‌گویند."
Profile Image for Livewithbooks.
235 reviews37 followers
December 1, 2021
به درد اگر زبان بدهی چه می گوید؟ درد اگر بخواهد خود را توصیف کند کدام کلمات به یاری اش می آیند؟ زبان از توصیف دردهای کشنده عاجز است. با این حال دوده ی فرانسوی در سالهای آخر زندگی که بیماری سفلیس اش به مرحله ی سوم که حمله به سیستم عصبی اش بود رسید، تصمیم گرفت یادداشت هایی از روزهایی که بدون درد سپری نمی شد بنویسد.
یادداشت هایی که فقط پزشکان را سر شوق می آورد چرا که منبعی برای تحقیقات بیشتر در مورد این بیماری بود. اما خواننده ی عادی از این شرح شرحه شرحه شدن ها کدر می شود. شاید کسی که خود در دردی کشنده به سر می برد دیدن کسی که دردی مشابه او را می کشد تسکین دهنده باشد.
مقدمه و موخره ای به قلم جولین بارنز هم کامل کننده این یادداشت ها شد که خواندنش را خالی از لطف نمی کند.
مردان مبتلا به بیماری سفلیس در قرن نوزدهم به بیماری خود افتخار می کردند چون می توانستند مردانگی شان را به رخ بکشند. بیماری ای که شاهان به آن دچار می شدند و از رنج جانکاهی که سالیان طولانی زندگی شان را به تباهی می کشاند لذت می بردند؛ حتی اگر سرنوشت شان به خودکشی یا فلج کامل می رسید. با رسیدن قرن بیستم و کشف پنی‌سیلین افتخار به این بیماری کمرنگ شد و شانس زجر کشیدن مردان را تاریخ از آن ها گرفت!
*ببین چطور آرزوهای ما آب می روند تا در حصار تنگ کنونی مان جا شوند، امروز دیگر حتی نمی‌خواهم حالم بهتر شود_فقط همین طور که هست بماند.
*درد آدم برای خودش همیشه تازه است، اما برای اطرافیان تازگیش را از دست می دهد. برای همه عادی می شود، الا خودم.
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews77 followers
Read
August 28, 2022
در وادی درد. آلفونس دود
این کتاب را از فراسنه جولین بارنز به انگلیسی برگردانده
.
درد مانند احساسات شدید ادم را لال می کند. وقتی دیگر آب ها اسیاب افتاده اند کلمات فقط از خاطرات می گویند.
دوده عضور باشگاه کمترحسادت برانگیز ادبیات های سلفیس دار قرن نوزدهم بود.
درمان با جیوه را در ابتدای بیماری شروع کرد و بیماری مجو شد و بعدتر در میانسالی دوباره بازگشت. به شکل خستگی مفرط و خونریزی
درمان های چشمه های آب گرم. آویزان شدن از آرواره. حاصلش دردی جانکاه و فایده ناچیز
سوپ بدمزه از انواع سبزیجات و علات و.. عصاریه ی بیضه ی گاو در آمپول و خوکچه ی هندی و تزریقاتی از اکسیرهایی اینچنین.
.
این قسمت بسیار زباست. به نظر دوده مرگ نابودی مطلق است. ما تجمع بی دوام ماده هستیم حتی اگر خدایی بود توقع اینکه زندگی دومی برای هریک از ما فراهم کند می انداختش به زحمت عظیم دفترداری و حساب و کتاب بی حد. اما خوابی ددیه بود دوده که برای دوستش تعریف می کرد: در دشتی از گل ترقه ای ها راه می رفته و در پس زمینه تنها صدایی که می شنیده صدای ریز ترکیدن غلاف دانه ها بوده. چینن نتیجه می گیرد که زندگی ما چیزی بیش از این نیست: ترق ترق آرام گل ترقه ای ها.
.
- چه کار می کنی؟
- دارم درد می کشم.
.
روز به یکباره سبک شد و روان. شب شام را با گنکور خوردم. ساعت ها گپ زدن آسوده خاطر تا بعد از یازده شب.
.
خانه ی کوچکی در خیابان.. است. همین که پایم می رسد آنجا آرام می شوم.تسکین. باغ توکای سیاهی که می خواند. پا انگار نداری. بی هیچ دردی، دلهره ای ناگهان.
.
کلی گویی برنمی دارد درد. هر بیمار درد خودش را می فهمد و بس. درد آدم به آدم فرق می کند.
.
تک تک لحظه های زندگی ام را هز لحظه از دم می توانم تاریخ برنم.
مصلوب شدن. دیشب دقیقا همین حس بود: عذاب چهارمیخ. پیچاندن و از جا کنده شدن دست ها و زانوها و پاها
.
دیشب نزدیک ساعت ده در اتاق مطالعه به یکباره بعد از اینکه مستخدم وارد شدم هیچ کس و هیچ جایی را نشناختم. اتاقم میزو کتاب ها همه ناشناس شدند. مجبور شوم بلند شوم و کورمال کورمال به همه جا دست بکشم تا موقعیتم را از نو پیدا کنم.
.
امشب درد پرنده ی کوچک بلایی دشه است. ورجه وروجه کنابن از این طرف گریزان تا نوک انگشتان من. می پرد از دست و پاهایم. به بند بند تنم. و دم به بند نمی دهد. سوزنم به هدف نمی خورد.( مرفین می زده.)
.
طولانی روزهایی که در من فقط درد می تپد و بس.
.درد دیکته می کند و من می نویسم. 60
.
زنی که هشت سال پدرش را تر و خشک می کرد و بعد از اینکه مرد مرد اونمی داند چه کند. که را دوست بدارد. از که پرستاری کند. زندانی که بعد از حسی طولانی از زندان ملول
آزاد شده و ناگهان خود را وسط خیابان می یاب.
.
اگزویه اوبرویه. جسترای دارد با عنوان بیماری و پاریس یا هم یکجا جمع نمی شوند. پاریس فقط ادم های سالم را دوست دارد. چون فقط موفقیت را دوست دارد و بیماری شکست محسوب می شود درست مثل فقر. 67
.
همزاد من درد.
دنیال بیماری یک شاعر در لابه لای سه جلد نامه های کاری اش. دنیال هم دردها گشتن در میان شاعران و نویسندگان. همزادهایی که دردهای گوناگون دارند اما در اصل درد کشیدن با هم همدلی دارند. – این تیکه رو خودم نوشتم.
.
تاثیرات مرفین: بیداری در دل شب. بی هیچ حسی جز صرف بودن.
زمان، مکان،هرگونه درکی از شخص خودم مطلقا از دست رفته. مغزم خالی خالی ست. ناتوان از هرجور قضاوت اخلاقی
.
زندگی واقعی ندارم. مگر در زمان. زیستنم تنها از خلال زندگی دیگران.
سولی پردیوم: اولین برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات- داشتم فکر می کردم چندنفر اسم این نویسنده را شنسده اندتازه اولین هم بوده در تاریخ ادبیات که بزرگترین و مهمترین نوبل را برنده شده.. نوشتن همین لحظه های مجموع است. همین مورچه وار زیستن و شب را به روشنایی دوختن... نوشتن روشن می کند و نور می پاشد.
.
بودلر. موپاسان. الکساندر دومای پسر.. همه سفلیس داشته اند و رنج بسیار و درد فراوان.
.
همزادت: انکه بیماری اش از همه بیشتر به بیماری تو شبیه است. دوستش داری و دلت می خواهد همه چیز را برایت تعریف کند. دوتا از اینها دارم. یکی نقاش ایتالیایی ست و دیگری عضو دادگاه استیناف. درد من جایی بین درد این دوتاست.
.
کارم از این گذشته که بیماری برایم امتیازی بیاورد یا ئرک عمیق تری از چیزها را ممکن کند. حتی گذشته از ان مرحله ای که زندگی را برایم زهر کند و صدایم بشود نالیدن چرخ دنده هایی زنگ زده. حالا فقط یک کرختی ژرف و راکد و دردناک است. بی تفاوتی به همه چیز. دریغا دریغا.
.
بیماری تک تک دندان هایم را شمرده است تا ببیند باید کجا خانه کند. درواقع مکن است نه فقط یکجا بلکه چندجا خانه مند: ناراحتی معده و جنجره و مشکلات استخوان و ناراحتی مقعد و مجاری ادراری و...
.
نومیدی نوعی بیماری روح، نوعی بیماری خود است. نومیدی، بیماری منتهی به مرگ است. (این تیکه ی بعدی رو خودم نوشتم) از هزارتوی انواع نومیدی من این موجودم: اینگه ادمی در نومیدی ننخواهد خودش باشد و تا مدت ها وقتی حمام می رفتم برای اینکه خودم را در آینه ی قدی رو به روبه روی نبینم یک حوله ی بلند پهن می کردم حجابی بین من و آینه. فرار از خویشتن در ساده ترین و اولیه ترین سطحش.
نومیدی که نمی خواهد خودش باشد نسبتی غریبی با این خود پیدا می کند. همچون نسبتی که ادم می تواند با زادگاه ش با خانه اش داشته باشد. او آنجا را ترک می کند ولی نقل مکان نمی کند. سکونتگاه جدیدی اختیار نمی کند. همچنان خانه ی قدیم را نشانی از خود می داند اما مشکل اینجاست که جرات نمی کند به "خودش" بیاید. نمی خواهد خودش باشد و نمی تواند به خانه بازگردد.

Profile Image for محمد یوسفی‌شیرازی.
Author 5 books208 followers
Read
July 13, 2023
‌از دردی که صدوسی‌چهل سال پیش در جسم و جانِ بشری مفلوک پیچیده، ردی مانده بر کاغذی و چند جمله‌ای که جان‌کاهیِ رنج او را از پسِ سال‌ها احضار می‌کند و به مخاطبی دور می‌چشاند. در واژه‌واژه‌ی این سطرها که از قلم آلفونس دوده‌ی رنجور برآمده، تنهایی است که دست تکان می‌دهد؛ تنهایی که در روزهای دردمندی، عریان و عور در برت می‌گیرد. بهره‌ی من از این رنج‌نوشته‌ها تکه‌یادداشت‌هایی است به‌خاطرماندنی که در گوشه‌ای نوشته‌ام و در زیر بازگو می‌کنم:

ببین چطور آرزوهای ما آب می‌روند تا در حصار تنگِ کنونی‌مان جا شوند! امروز دیگر حتی نمی‌خواهم حالم بهتر شود. فقط همین‌طور که هست، بماند. آه اگر این‌ها را پارسال به من گفته بودند... (ص۴۸)

دردِ آدم برای خودش همیشه تازه است؛ اما برای اطرافیان تازگی‌اش را از دست می‌دهد. برای همه عادی می‌شد؛ الّا خودم. (ص۴۹)

درد نقب می‌زند به بینایی‌ام، احساساتم، قوه‌ی تشخیصم. همه‌چیز از صافیِ درد می‌گذرد. (ص۵۳)

امشب دردْ پرنده‌ی کوچکِ بلایی شد: ورجه‌ورجه‌کنان به این‌طرف‌آن‌طرف، گریزان از نوکِ سُرنگِ من. می‌پرید از دست‌وپاهام به بندبند تنم و دُم به بند نمی‌داد. سوزنم به هدف نمی‌خورد و باز هم نمی‌خورد و هر بار درد تیز و تیزتر می‌شد. (ص۵۹)

در این لاشه که کم‌خونی از داخل خالی‌اش کرده، در پیکرِ فلک‌زده‌ی پوکم، درد جوری می‌پیچد که پژواک صدا در خانه‌ی بی‌اثاث. روزهایی هست، طولانیْ روزهایی، که در من فقط درد می‌تپد و بس. (ص۶۰)

همه‌چیز دارد از دست می‌رود... شبی تاریک به برم کشیده. بدرود همسر، فرزندان، خانواده، جگرگوشه‌هایم... بدرودْ من، منِ عزیز، چنان‌که می‌روی گرفته و مات و پریشان... (ص۶۲)

رندانه است طریقی که مرگ ما را از پا می‌اندازد و جوری هم وانمود می‌کند که انگاری فقط در کارِ تُنُک‌کردن و هرسی ساده است. یک نسل هیچ‌وقت با یک ضربه از پا نمی‌افتد. این دیگر خیلی غم‌انگیز و زیادی عیان است. مرگ ترجیح می‌دهد تکه‌تکه کار کند. علف‌زار، در یک زمان، از جهات مختلف به دمِ داس می‌رود. یکی‌مان امروز می‌رود؛ دیگری چند روز بعدش. باید بایستی عقب، اطرافت را نظاره کنی تا جاهای خالی قتل‌ِعالم‌شدن گسترده‌ی هم‌نسل‌هایت را بفهمی. (ص۷۳)

دلم می‌خواهد سرم را فروکنم به سوراخ خودم، عینهو موش کور، و تنها زندگی کنم؛ تنهای تنها. (ص۷۵)

عذاب ته ندارد. گریان می‌نویسم. (ص۸۲)
Profile Image for Safoora Seyedi.
33 reviews118 followers
June 15, 2022
.
از خودم سانتی‌مانتال‌تر نمی‌شناسم که آلفونس دوده رو گذاشته بودم برای یه وقتی مثل امروز که هیچ کاری نمی‌تونم بکنم از درد، رجز چرت زدن و وحشت‌زده از خواب پریدن و درد کشیدن. گاهی فکر می‌کنم چقدر حتی همین کثافتی که زندگی می‌کنم رو دوست دارم و چه برنامه و ماجراها میشه برای آینده داشت.
.
در ضمن، همدلی با مردی که از مرض ِآلت بی‌قرار و سفلیس رنج می‌برده رو هیچ‌وقت به خواب هم نمی‌دیدم ولی اجازه بدین که ویتگنشتاین رو بپذیرم که تجربه‌ی ذهنی رو اگرچه نمی‌شه به شکلی که زیست می‌کنیم به اشتراک گذاشت ولی میشه امیدوار بود زبان جرقه‌ی کم‌جانی در ذهن مخاطب واژه‌ها بزنه و تسکینمون بده.
.
در مجموع دفتر اول رو بیشتر دوست داشتم به قول خود دوده بی‌رحم و‌ واقعی بود. شاید همون چیزی که می‌شد از همچین آدمی انتظار داشت. دفتر دوم و ماجراهای چشمه‌ی آب گرم حسابی آزارم داد چون نمی‌شد از تجربه‌ی طبقاتی جداش کنم، نویسنده رو هم البته نشد از تجربه‌ی طبقاتی‌ش جدا کنم با این همه زورمو دارم می‌زنم. حسابی گیر کردم و سر همین فاصله‌گذاری در مواجهه که مطمئنم نیستم چیز بدی باشه، با خودم درگیرم و ماجرا تا اونجایی پیش رفت که به یه دوستی گفتم اگه ایران نمونده بودم و دسترسی داشتک به کتاب انگلیسی‌زبان ارزان شاید این کتاب انتخابم نبود برای مواجهه با درد، با این همه میارزه به خوندنش. به ویژه دفتر اول.
Profile Image for Danielle.
15 reviews18 followers
May 11, 2010
Painful as it is to read, this is one of the only texts that has confronted me with what living in my own land of pain is like. Pain--so impossible to describe--is here acutely rendered in Daudet's notes, scribbles of desperation, despair, and the helpless void that is living in chronic pain. As someone with a chronic pain condition, I cannot recommend this tome enough to my friends and family, or to anyone who wishes a glimpse at the trials and travails bestowed upon those with constant, physical suffering.

As Daudet writes, he has "no general theory about pain. Each patient discovers his own, and the nature of pain varies, like a singer's voice, according to the acoustics of the hall....Pain is always new to the sufferer, but loses its originality for those around him. Everyone will get used to it except me."

How wretched that the only camaraderie found for those with such pain lies in that of others. Daudet--I thank you.
Profile Image for Amin Medi.
Author 10 books106 followers
June 2, 2022
کتاب ژانر جالبی دارد. مسئله این است: درد آدم برای خودش همیشه تازه است و برای دیگران زودی تکراری می‌شود و در این حین باید حواست هم باشد که دیگران را از دردی که می‌کشی نترسانی. دوست دارم بعداً بیشتر راجع به کتاب بنویسم.
ترجمه هم که عالی است وعماد مرتضوی کارش درست.
Profile Image for Oblomov.
185 reviews71 followers
May 26, 2020
The problem with Julian Barnes' In the Land of Pain by Julian Barnes, translated by Julian Barnes and with footnotes by Julian Barnes, is that this is supposed to be Alphonse Daudet's autobiographical account of his time receiving treament for syphilis in sanatoriums.

And it still is that, it's a frank and intimate collection of Daudet's short and beautifully written notes on medicines, morbid humour, TMI details of fellow patients and agony. The book is barely a novella in length, and yet it should be about 60% shorter because Julian Barnes, played by Julian Barnes, will not stop talking. His footnotes regularly take up half a page or more, and it almost feels like I'm reading dual stories in some thoroughly unwanted reminder of House of Leaves.

Unlike House of Leaves, Barnes' second narrative is actually interesting and informative, and I enjoyed his mini essay about the long relationship between syphilis and writers, with some even claiming it was a badge of honour or maturity, which is bloody horrifying. My real issue with the book is the terrible layout, and if the footnotes had been endnotes or another essay on its own (thus not butchering the pages) I'd have instantly added another star.

A fascinating read on a gruesome subject and thoughtful annotations placed in a thoughtless way.
Profile Image for Sadaf Sp.
10 reviews4 followers
April 13, 2023
پیشنهاد می‌کنم اگر قلم بارنز (که متعلقات، مقدمه و ترجمه‌ی متن به انگلیسی بر عهده‌ش بوده)، ترجمه‌ی عماد مرتضوی و پرسه زدن وسط مهمانی شام بزرگان ادب جهانِ روزگار قرن نوزده و پریدن در حوضچه‌های آبِ گرم طبیعی مرکز آب‌درمانی تجویز شده به بیمارانِ عصب را دوست دارید این عزیزِ خوش‌ترجمه را بگذارید گوشه‌ی لیست خرید و مطالعه.
برای من شب‌خوانِ خوبی بود. امید که شما هم دوستش بدارید.
اگر گاهی متن را حوصله‌سَربَر و برای امروزه روز ناکافی یافتید، بیایید با هم مرور کنیم که همه‌ی ما چون دوده‌ی فراموش‌شده، مسافرِ وادیِ دردیم. یک به یک. درد به درد.
شوقِ حیات را از کلمه‌های این مجنونِ زندگی سر بکشید.
Profile Image for Mohammad.
358 reviews364 followers
June 24, 2022
پس انسانیتم کجا رفته؟ چرا حین خواندن آلام بشری و درد طاقت‌فرسای دوده، لبخند گوشه‌ی لبم بود؟ احتمالا به خاطر علاقه‌ام به بزرگان سفلیسی و کله‌ی تاس فلوبر و کلاه‌گیس‌های اشراف سفلیسی بوده. اگر یک جامعه‌شناس مرفه اروپایی بودم، سال‌ها راجع به باشگاه مشاهیر سفلیسی و تاثیر سفلیس بر جریان فرهنگ و سیاست مطالعه و تحقیق می‌کردم و نتایج تحقیقاتم را در کتابی با عنوان خدمات متقابل تاریخ و سفلیس به جهانیان عرضه می‌نمودم





Profile Image for Hossein M..
154 reviews12 followers
May 20, 2025
کل کتاب را سال پیش خوانده بودم.

تازگی رفتم سراغ مقدمه‌ی بارنز و کلمه‌به‌کلمه با انگلیسی مقایسه‌اش کردم. برایم حکمِ کلاس ترجمه داشت. متن فارسی واقعاً فارسی‌ست؛ و ریزه‌کاری‌ها و کم‌وزیادهایی که مترجم (و احیاناً ویراستار) کرده بود خلاقیت و قریحه‌ی واقعی را نشان می‌داد‌.کار شاقی نیست البته، ولی در اغلب کتاب‌های ترجمه‌ ذره‌ای ازش وجود ندارد.
Displaying 1 - 30 of 111 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.