شجاعی در سالهای گذشته بر حیات ادبی خود، برای مخاطبان مختلف و در قالبهای متفاوتی نوشته است و البته بخش مهمی از این آثار در قالب روایتهای داستانی اجتماعی بوده است. داستانهایی که گاه با طنز و گاه با جد، نگاه نافذ نویسنده و نقد جدی او به بسیاری از مناسبات اجتماعی را بازگو میکند.
«اجتناب عالیجناب» نیز در زمره همین دست از آثار نویسنده است. آثاری با زبانی ساده و طنزی جاری و در عین حال گزنده. شجاعی در این روایتهای داستانی، به دنبال نمایش دغدغهها و نگاه آرمانی خود به روابط حاکم بر ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشور و کشف نقاط ضعف حاکم بر پیوندهای میان آنهاست.
او به همین شکل روایت، طنز بدیع داستان انتشار آگهی فروش ماشین یک نماینده مجلس را بازگو میکند که با یک غلط یا افتادگی چاپی همراه شده است و برای کارپرداز آن مصائب مختلفی را پیش میآورد که عمده آن نشاندهنده نگاه حاکم بر مناسبات سیاسی در کشور است.
یا در داستان «اجتناب عالیجناب» در روایتی طنزگونه بیسوادی برخی از نیروهای مجری قانون و ناتوانی آنها در فهم و درک کلمات و بهرهبرداری از آنها را به رخ مخاطب میکشد. کار شجاعی در این کتاب و داستانهایش در واقع به چالش کشیدن بسیاری مبانی و بنیانهای فکری و اجتماعی، اصطلاحات، مفاهیم عرفی و رایج و بسیاری از روابط ناسالم فکری رایج شده در جامعه پیرامونی ماست. او در این مهم زبان طنز را به عنوان ابزاری برای روایت انتخاب کرده است و تلخی و زهر ماجرایی که در صدد بیان آن است را با این ابزار، پذیرفتنی میکند.
همین مساله از زوایایی دیگر و به اشکالی مختلف در داستان سوم از این مجموعه نیز تکرار میشود و مخاطب را به وجد میآورد.
یکی از مهمترین تواناییهایی شجاعی در این مجموعه خلق دیالوگها و مجوعه گفتگوهایی میان کاراکترهای داستانی است که در پیشبرندگی داستان نقش مهم دارند. در واقع او میزانسن داستانی خودر ا به شکلی چیده که در آن کلام و گفتار نقشی معادل توصیف و صحنهآرایی دارد و این نشان از فکر و اندیشهای خاص پشت تالیف این اثر دارد.
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آنرا رها کرد و بهطور جدی کار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
حدود هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونیای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجلهاش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ بهشمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.
از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند.
همچنین کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.