همیشه وقتی بحث موسیقی ایرانی میشود میگویم اگر اتفاقی در موسیقی ایرانی قرار باشد بیوفتد، باید پیاش را در جنوب بگیرید، و حالا معتقدم ادبیات ما نیز یک سرش آنجاست. پس از خواندن رمان همسایهها و آشنایی با احمد محمود بزرگ، و پس از آشنایی با حسین مرتضائیان آبکنار، محمدرضا صفدری و قاضی ربیحاوی بایستی یک ستون ادبیات فارسی را در آنجا دانست. رفیق شفیقم معتقد است یکی از دلایل جذابیت ادبیات روسی اتمسفر آنجاست، به گمانم همین حرف را درمورد جنوب هم میشود گفت، اتمسفر آنجا جان میدهد برای روایت، هشت سال جنگ تحمیلی که به تنهایی یک ژانر است، غیر از آن نفت و غارتش و نفوذ فرهنگ انگلیسی، دریا و سفر و ناخداها و افسانههایشان، باد سموم و آفتاب سوزان جنوب و خرافات و رسومی که با خود میآورد، همگی بسترهای بینظیری برای قصهپردازی هستند. مگر چند جا در مملکت داریم که هنوز بنشینند و برای اهل هوا مراسم زار بگیرند؟! و این آشنایی به همین جا ختم نخواهد شد، با نگاهی سرسری به لیست کتابهای در ردیف خواندن، آثار نویسندگان جنوبی دیگری هم هستند که بیصبرانه منتظر خواندنشان هستم، از جمله: مُنیرو روانیپور، صادق چوبک که باید تنگسیرش را دوباره بخوانم، بهرام حیدری، دیگر شاهکارهای احمد محمود و محمدرضا صفدری، اصغر عبداللهی و نسیم خاکسار و بسیاری دیگر که مطمئنم در آینده اضافه خواهند شد.
پ.ن: نمیدانم چرا افرادی تلاش دارند این شاهکار رو با فضای رمانهایی صادق هدایت مقایسه کنند، آن چیزی دیگر بود و این چیزی دیگر.