تاب مردهای مرز شرقی اثر سجاد خالقی نیز در بستری تاریخی نوشته شده است. فضای داستان در دوران ناصرالدینشاه میگذرد، کمپانی هند شرقی (انگلیس) مرزهای افغانستان را از ایران جدا کرده و حال سربازان اجیرِ هندی خود را دوباره به این مرزها فرستاده است تا استعمار خود را از افغانستان تا بلوچستان گسترش دهد. مردم ایران خونشان به جوش آمده اما درباریان با نیت جمع کردن پول و گرفتن مقام دست روی دست گذاشتهاند. در نهایت گروهی از مردم وطندوستِ سازشناپذیر به جنگ با بیگانگان متجاوز میپردازند تا از خاک خود دفاع کنند.
زمان ناصرالدین شاه و دوران استعمار و استثمار وطن و ورود بیگانگان به کشور است. در مرز سیستان، مهران کابلی یوزباش منطقه، با مشاهده سربازان انگلیسی اردو زده در مرز، به تکاپوی دفاع از وطن و حفظ مرز می افتد و تا تهران هم میرود اما از درباریان بخاری بلند نمیشود و خود دست به کار میشود کتاب شرح غیرت وطن دوستان و بی غیرتی درباریان و خودفروختگان است
نوشتن از این کتاب برای من سخته. ایرادهای ساختاری در کنار زبان یکدست و قوی نویسنده و قدرت روایتش، سوپی میسازه که رنگ و لعاب زیبایی داره؛ حتی مزهی خوبی هم داره اما اگه زیاد توی دهن نگهش داری و به طعمش فکر کنی، کمکم تلخیش پَسِت میزنه. پس خیلی مهمه که با این کتاب چطور مواجه میشید. اگر یکبند بخونید و خیلی به چالهچولههای ماجرا دقت نکنید. کتاب رو یکی از خوبهای تاریخی میشه به شمار آورد. اما اگه یک لحظه سرتون رو برگردونید.؛ اگه هرچیزی سرعت خواندنتون رو کم کنه، اون وقت منظرهها رنگ میبازن و لذتتون تباه میشه.
امتیاز من به کتاب چیزی بین سه و چهار بود. اما از شرایطی که کتاب درش نوشته شده و زمان کم نویسنده برای رسوندن کتاب به جشنوارهی ملی داستانهای حماسی خبر دارم. پس بااجازه چهار میدم و دعا میکنم یک روز نویسنده این کتاب رو دوباره و سر فرصت بنویسه. ارزشش رو داره.
«چه کنیم که در این مملکت آنها که اهل هستند یا تنها و غریب افتادهاند یا احمقاند و خواب. آنها هم که نااهلاند همیشه گدا و گشنه... و به پولِ سیاهی خفه میشوند»
داستانِ دلاوری و غیرت مهرانِ کابلی که تحملِ دستدرازیهای بریتانیا به سرحدات ایران در دورهٔ ناصرالدینشاه را ندارد. به جای دیدنِ سریال آبکیِ جیران، این کتاب را بخوانید.
البته جاهایی زبانِ داستان از دست در میرود و امروزی میشود. اما در روزگارِ فقدانِ قهرمان، در مجموع کتاب جمعوجور و دوستداشتنیای بود.
و به قول نادر ابراهیمی، ما بدون زنانِ خوب، مردانِ کوچکیم...