Jump to ratings and reviews
Rate this book

سووشون: المأساة الإيرانية

Rate this book
التحق بهم ثلاثة ضباط أسكتلنديين يرتدون سراويل بها انكماشات وجوارب نسائية طويلة الساق. ثم جاء مَكْ مَاهُون، الذي كان صديقًا ليوسف، وكانت زَرِي قد رأته مرارًا. كان مَكْ مَاهُون مُراسلًا عسكريًّا يحمل في يده آلة تصوير. طلب من زَرِي أن تشرح له بساط العقد، فشرحت كل شيء بإسهاب: مزهرية الورد والشمعدان والمرآة الفضية والشال والخاتم الملفوف في منديل كشميري والخبز والجبن والخضار والبخور... كما جُعل في طرفي السُّفرة مخروطان كبيران من السكر أُعدّا في مصنع السكر بـ"مَرْوْدَشْت" خصيصا لحفلة قران ابنة الحاكم.

"المأساة الإيرانية.. سووشون" رائعة الروائية الإيرانية الرائدة سيمين دانشور (1921-2012م) وأول رواية نسائية في إيران. تدور أحداثها في مدينة شيراز، خلال السنوات الأخيرة للحرب العالمية الثانية راسمةً الفضاء الاجتماعي السائد في الفترة بين 1941-1956. وصفتْ الحياة الإقطاعية وقت احتلال إيران من قِبَل الإنجليز. ميَّزها بناؤها البسيط وخلفيتها الثقافية والفلكلورية. صدرت لأول مرة عام 1969م ووصلت إلى الطبعة الثامنة والعشرين عام 2021م. تُعتبر إحدى أكثر الروايات قراءةً في إيران، كما تُرجمت إلى 17 لغة. ويَعتبر الروائي والناقد هوشنك كلشيري أنها معيار في الأدب الفارسي، وحضورها شطَّب على العديد من الروايات السابقة عنها.

432 pages, Paperback

First published April 1, 1969

538 people are currently reading
8164 people want to read

About the author

سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی، نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای به زبان فارسی داستان و رمان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون، به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شود‏.‏
سیمین دانشور در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد و
تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه‌ انگلیسی «مهر آیین» به پایان برد. سپس برای تحصیل در رشته‌ زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۹ با دفاع از رساله خود در مورد زیبایی‌شناسی موفق به كسب درجه دكترا از این دانشگاه شد.‏ او در همین سال با جلال آل احمد ازدواج کرد.‏
سیمین دانشور دو سال بعد برای تحصیل در رشته زیبایی‌شناسی به دانشگاه استنفورد رفت و در بازگشت در هنرستان هنرهای زیبا و دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و در سال ۱۳۵۸ بازنشسته شد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
3,348 (33%)
4 stars
3,621 (36%)
3 stars
2,198 (22%)
2 stars
549 (5%)
1 star
191 (1%)
Displaying 1 - 30 of 967 reviews
Profile Image for Mohammad Javad.
175 reviews165 followers
January 23, 2019
همیشه میخوندم یا میشنیدم که بعضی ها میگفتن ما با فلان کتاب یا با فلان فیلم زندگی کردیم و ازين حرفا.
و همیشه پیش خودم میگفتم اينا یک مشت شعاره و اونايي که این حرفا رو میزنن هم انتلکت اند. ازين انتلکت ها که عینک گرد میزنن و محتواگران و سیگار بهمن دود میکنن.

تا اینکه چند هفته پیش شروع کردم به خوندن سووشون. از همون اول که فصل اول رو تموم کردم فهمیدم که قراره چه اتفاقی بيافته.
از دو سه هفته پیش که شروع کردم به خوندنش تا دیشب که با بغض تمومش کردم - فک کن چی بوده که منه سنگ دل پاش بغض کردم - تموم این مدت همراه ام بود.
چه شبهایی که باهاش تو سالن تاریک سینما نشستم و فیلم دیدم.
چه شبهایی که توی این پاییز نارنجی، شب و نصف شب توی این سرما و گاهی هم نم نم بارون باهاش قدم زدم.
همه جا باهام بود. توی بغلم. این آخرا ديگه صدای نفس کشیدنشم میشنیدم، بخارایی که از لای ورق هاش توی این سرما بلند ميشد رو میدیدم.
خلاصه که شد یک بخشی از زندگیم.
چه شبهایی که منم کنار زری نشستم و باهاش درد و دل کردم.
سوار سحر شدم و تا خود کوه رفتم و برگشتم.

دلم گرفته زری، میشنوی صدام رو.
هنوز چند ساعت بیشتر نگذشته که ندیدمت اما قلبم داره تند تند ميزنه. فک کنم عاشقت شدم.

پ.ن1. به خودم تبریک ميگم که با این چیزی که نوشتم رسما وارد انتلکت ها شدم ( فردا هم ميرم ازين عینک گردا میخرم)

پ.ن2. در ادامه ایرونی خوانی، بعد از جلال رسیدم به سیمین دانشور. خب بدون شک سیمین برام خیلی خیلی عزيزتر و بزرگتر و جذابتر از جلاله.

پ.ن3. نمی تونم درک کنم تا وقتی خودمون توی این مرز و بوم همچين نویسنده ها و کتاب هايي داریم چرا باید سریع بریم سراغ نویسنده های روسی و فلان و فلان. اونا صددرصد خیلی کار درست ترنا ولی من عهد کردم تا گفتمان خودم رو توی اين جا، توی این مملکت کشف نکنم نرم سراغشون.

پ.ن4. آخ آخ یک جا زری ميگه :( یوسف بی خداحافظی؟ تنهایی؟) فکر کن این رو با یک بغض آلوده به زهر غم ميگه و ته صداشم می لرزه.
Profile Image for پیمان عَلُو.
346 reviews290 followers
April 26, 2020
#زنانِ جهان متحد شوید#
باز هم ادبیات بلوایی...

این‌بار سیمون دوبوارِ ما، قلم بر داشته تا از یک ناقص‌العقل ایرانی بنویسد،یک زن مو بلوطی به اسم زری که از کلاس درس مستقیم برایش تاکسی گرفته‌اند سمت خانه شوهر...

سرکوب جنس ضعیف از زمانی شروع می‌شود که
به بچه‌های دختر می‌گویند:
برید با گِل یه خانه بسازيد نزدیک طویله.زیر یکی از نارونها.و در آن گل بکاريد.و برای عروسکهاتون عروسی کنيد و اگر یک جایی زیر سایه بند نشويد خورشید خانوم عصبی میشود و سیخ داغ به تن نرم و نازکتان فرو میکند.
و وقتی به سن ازدواج رسیدن!
چرخ خیاطی تحویل‌شان می‌دهند تا ببُرند و بدوزند...آخ
آخ... :””(

کاش دنیا دست زن‌ها بود،زنها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق‌خودشان را می‌دانند.قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچکاری نتوانستن را.شاید چون مردها هیچوقت عملا خالق نبوده‌اند،آنقدر خودشان را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دست زن‌ها بود،
جنگ کجا بود؟

البته از حق نگذریم مردانمان جنتلمن هم بودند،اما ترجیح می‌دادند دست خانم‌های انگلیسی را ببوسند.
...
به مثال فیلم The Revenat هرچقدر سعی میکنم به بازی شاهکار دیکاپریو نگاه کنم،تام هاردی شاش کنان ظاهر می‌شود و مجذوب بازی‌اش می‌شوم...

یوسف شوهر زری همان تام هاردیست،که آنقدر میدرخشد میدرخشد که تو اصلا فراموش میکنی نقش اصلی فیلم دیکاپریو ست.

یوسفی که فرهنگستان تحصیل کرده و می‌گوید
«الزرع للزارع و لو کان غاصباً»

دلش پر است خیلی پُر...
هرچقدر قلیان می‌کِشد درونش ابری می‌شود.
دلش پر است که چرا این،مرهب و یزید و شمر و فرنگی و زینب و هندجگر خوار و عایشه‌ها،حق رعیت را می‌خورند.
از غصه مردم و مملکت،زندگی را بر خودش و اطرافیانش حرام کرده که چرا باید ...
میرزا حسن‌ها یعنی
« دزدها»بگویند:
«ایلات اذوقه میخواهند چه کار؟ کارخانه میخواهند چه کار؟ تا دنیا دنیا بوده برای انها بلوط و بادام کوهی وبنه کافی بوده.خانه به چه دردشان میخورد.همان سیاه چادرها هم از سرشان زیاد است.اینها یاغی دولت هستند.»
دوره دوره‌ی خان کاکا‌هاست.
چشم دهاتی‌ها و رعیت‌ها به در خشک شده که یک مرد از بین نامردان بلند شود...و زری نمی‌خواهد آن یک نفر شوهرش باشد.زری میخواهد محیط خانه آرام باشد.بدور از دعوا و خشونت.
حتی اگر این آرامش بر اساس فریب باشد.

یوسف بلند می‌شود...
یوسف را گرگ ها میدرند...
خون یوسف را آب می‌شُوید...


لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ


Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
April 11, 2020
سووشون داستان ترس هاست. ترس هایی که لا‌به‌لای زندگی چرخ میزنند تا عذابمون بدن. زری و‌ یوسف برای من موندگار شدن و فضای کتاب اونقدر شفاف و نزدیکه که آرزو میکنی ای کاش شیراز بودی، حتی شیراز روزهای جنگ، شیراز دهه‌ی ۲۰ ...
به قدری همه چیز برام ملموس بود که نمیخوام تحلیل بکنم. فقط میتونم بگم حتما یک بار هم که شده سووشون رو بخونید تا فقط نمونه‌ای از ادبیات ایران و قدرتِ قلم نویسنده های بزرگِ معاصر این کشور و ببینید.‌ای کاش لفظ «رمان ایرانی» اینقدر در بین مردم و حتی برخی از کتابخوان‌ها حقیر و بی ارزش نبود. که برای من، بزرگ و شکوهمنده و همیشه اولویتِ اول انتخاب هام بوده.
Profile Image for Mohadese.
420 reviews1,132 followers
April 28, 2019
عالی بود! :دی
لغت نامه شیرازی تهش خیلی باحال بود! کتاب مثل بقیه کتابا صمیمی بود و تم مبارزاتی داشت! قشنگ ترین قسمتی که خوندم صفحه 193 بود، اونجا که میگه:
" کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییده اند یعنی خلق کرده اند و قدر مخلوق خودشان را می دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مرد ها چون هیچ وقت عملا خالق نبوده اند، آنقدر خود را به آب و آتش می زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟"
راستی کتاب درسی چه تحریف شیکی از کتاب کرده بود! به صورت گلچین طور پاراگراف کنار هم چیده بود!!
Profile Image for Armin Ahmadianzadeh.
97 reviews52 followers
October 31, 2024
کسایی که فکر می‌کنن ادبیات ایران، ادبیات فاخری نیست و آثار سطحی و آبکی‌ای داره، لطف کنن و سووشون رو بخونن تا به‌قدرت یه‌نویسنده خوب ایرانی واقف بشن.

سووشون(در زبان شیرازی)، سیاووشان یا سوگ سیاوش اثر فاخر و یکی از مشهورترین آثار بانو سیمین دانشور است.

بستر تاریخی رمان:
بانو این کتاب رو در بستر تاریخی‌ای روایت می‌کنه که ارتش انگلیس در بحبوحه جنگ جهانی دوم با وجود اعلان موضع بی‌طرفی از سوی دولت مرکزی ایران به بهانه مقابله با کارشناسان آلمانی حاضر در ایران یا تضعیف سلطه ارتش نازی بر ایران وارد جنوب کشور شدند و حکومت مرکزی بدون هیچ مقاومتی ورود نامبارک انگلیسی‌هارو خوشامد گفت. البته شرایط تاریخی ایران در اون دوران رو هم باید در نظر گرفت که رضاشاه تحت فشار شرایط درونی و بیرونی مجبور به ترک کشور و تبعید اجباری شده بود و محمدرضای جوان ۲۲ ساله بر مسند پدر تکیه زده بود و در گیجی جوانی و بیزاری از برخی سیاست‌های پدر ناتوان از رهبری و کنترل اوضاع و امور کشور مانده بود. تحت این شرایط، ایران جولانگاه نیروهای متفقین، عشایر و اقوام جدایی‌طلب، مردم نان‌به‌نرخ روز خور و حزب‌باد، و مردان نامردی که مام میهن رو به‌زیربغل مالیده بودند و بویی از غیرت و مردانگی نبرده بودند و غریبه‌پرستی رو به‌حقوق زندگی برادران و خواهران خودشون ترجیح داده بودند.

کاری که بانو سیمین دانشور کرده بود، و به‌نظرم خیلی جالب میومد این‌بود که در این بستر تاریخی، با ادغام عناصر تاریخی، اساطیری، سیاسی و حماسی، و ساده‌ترین مسائل روزمره مثل عشق، حسادت، نفرت، حماقت و ... تونسته رمانی رو با روایت زیبا و دلنشین بدون استفاده از کلمات قلمبه سلمبه و پیچیدگی‌های عفونی و سرایتی بین موج معاصر غالب نویسندگان خلق کنه.

به‌شخصه رمان رو ذره‌ذره می‌خوندم، و روزانه یه‌فصل می‌خوندم تا از خوانش‌اش لذت ببرم.

ابتدا و اواخر داستان رو چه‌به‌لحاظ فرم و چه‌به‌لحاظ محتوای روایی بیشتر از اواسط داستان دوست داشتم. مخصوصا اواخر داستان، که زری تو خواب و هذیان بود و به‌شدت عاشق قلم بانو دانشور شدم و فهمیدم که چقدر نویسنده زبردست و ماهری هست. همیشه این باور ور دارم که نوشتن از بیداری رو همه نویسندگان بلدن، ولی نوشتن از خواب، رویا، کابوس، و هذیان‌های بیمارگونه رو فقط نویسندگان واقعی بلدن. تو این قسمت که زری هذیان می‌زد و کابوس می‌دید یاد هذیان‌های فردینان تو مرگ قسطی افتادم.😂😂

کاراکتر‌های رمان:
زری که‌به‌نظرم مهم‌ترین شخصیت کل کتاب بود و جزو شخصیت‌های زنی شد که تا آخر عمرم قراره یادم بمونه و عاشقانه همیشه ازش یاد کنم. زری نماد تمام انسان‌های داغدیده، عاشق خانواده، محافظه‌کار ولی حامی، و در نهایت شجاع و نترس(البته بعد از وارد شدن شوک) هست.

یوسف نماد افراد شجاع و دوراندیش که همواره آماده فدا کردن خودشون برای آرمان‌های خودشون، و آسایش نسل‌های آینده و دلسوز هم‌نوع هست. افرادی که همواره واقع‌گرایی رو به افراط و تفریط ترجیح دادن. چه‌یوسف‌هایی که سیاوش‌وار در راه آرمان‌ها و وطن خون‌شون ریخته شد و از خون‌شون هزاران سیاوش دیگه رویید.

خان‌کاکا برادر یوسف که نماد افراد ترسوی منفعت‌طلبی هستش که همواره فقط نفع و سود خودشون رو در نظر گرفتن و سرنوشت بشر هیچ‌اهمیتی براشون نداشته.

نمی‌خوام درمورد کاراکترهای دیگه صحبت کنم، و دوس دارم بیشتر خودتون بخونید و لمس کنید تک‌تک‌ کاراکتر‌های کتاب رو.

پ.ن۱:
وجود تفکرات مذهبی و دینی در جای‌جای کتاب برای من جالب بود.
پ.ن۲:
بیشتر از ظلم افراد بیگانه به‌ما ایرانی‌ها، ظلم خودمون به خودمون هستش و این خیلی دردناک‌تر بود. اینکه چطور ایلیاتی‌ها و عشایر برادرکشی می‌کردن و علیه همدیگه مبارزه می‌کردن قلب منو به‌درد میاورد.

✅️نمره من به این رمان: ۴.۵ از ۵.

"بعضى آدم‌ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه‌شان حسد مى‌برند. خیال مى‌کنند این گل نایاب تمام نیروى زمین را مى‌گیرد. تمام درخشش آفتاب و ترى هوا را مى‌بلعد و جا را براى آنها تنگ کرده، براى آن‌ها آفتاب و اکسیژن باقى نگذاشته. به او حسد مى‌برند و دلشان مى‌خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش."

"خوب که فکرش را مى‌کنم مى‌بینم همه‌ى ما در تمام عمرمان بچه‌هایى هستیم که به اسباب بازى‌هایمان دل خوش کرده‌ایم و واى به روزى که دلخوشی‌هایمان را از ما مى‌گیرند، یا نمى‌گذارند به دلخوشی‌هایمان برسیم."

"خاندانم که بر باد رفت یوسف برایم نوشت. خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ‌کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی."

"آدم با کسى در زندگی‌هاى قبلى دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هى به دنیا مى‌آید تا او را پیدا کند. فراق مى‌کشد و انتظار مى‌کشد، وقتى پیدایش کرد و شناختش مگر مى‌تواند ولش کند؟"

"آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعه خوش چه زود می‌تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده."

"اگر آدم گناه کرد و موفق شد، آن گناه به عقیده خودش و دیگران گناه نیست ولی اگر موفق نشد، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد."

"کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ‌وقت عملا خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟"
Profile Image for amin akbari.
314 reviews162 followers
October 7, 2020
به نام او

سالها بود که میخواستم سووشون را بخوانم ولی شرایط مهیا نمیشد تا اینکه تصمیم گرفتم اولین کتابی که درسال 98 میخوانم سووشون باشد
بعد از خواندن پی بردم که گویا من منتظر بودم سال 98 شود و در سالگرد پنجاه سالگی انتشار این رمان ان را بخوانم :)
به هر جهت سخن بیشتر دوستان علاقمند به ادبیاتم بیراه نبود که سووشون را یکی از بهترین رمانهای فارسی میدانستند (برخی که میگفتند بهترین) واقعا این صحبتها اغراق نیست حداقل میتوانم بگویم در شخصیت پردازی کسی نمیتواند با سیمین همآوردی کند. خصوصا شخصیتهای زنی که خلق میکند نظیر ندارند: عزت الدوله، عمه فاطمه، فردوس و مهمتر از همه زری
در همین رابطه باید بگم فصل ششم و بیست و یکم بی نظیر است ارزش این را دارد که جداگانه بارها خوانده شود
البته به نظرم پاشنه آشیل رمان شخصیت یوسفه که آنچنان که باید پرداخت درستی ندارد
بگذریم
رمان هم شروع خوبی دارد و هم پایان شکوهمندی فقط در این میانه مرض زیاده گویی و توصیف بیش از حد که در میان بیشتر رمانهای ایرانی شایع است گریبانگیر این رمان هم شده
در آخر اینکه سووشون و جای خالی سلوچ بهترین رمانمهای ایرانی هستند که تا به اینجای کار خوانده ام
Profile Image for sæm.
131 reviews99 followers
April 10, 2012
زری معصومانه پرسید:شما می گویید من دیوانه نشده ام؟
دکتر عبدالله خان گفت:به هیچ وجه
زری باز پرسید:دیوانه هم نمی شوم؟
دکتر عبدالله خان گفت: قول می دهم نشوی.
چشم در چشم زری دوخت و باصدای نوازشگری گفت:اما یک مرض بدخیم داریکه علاجش از من ساخته نیست.مرضی است مسری.باید پیش از اینکه مزمن شود ریشه کنش کنی.گاهی هم ارثی است.
زری پرسید: سرطان؟
دکتر گفت: نه جانم ،چرا ملتفت نیستی؟مرض ترس.خیلی ها دارند.گفتم که مسری است.
باز دست زری را گرفت و پیامبرانه افزود: من دیگر آفتاب لب بامم اما ازین پیرمرد بشنو جانم.در این دنیا،همه چیز دست خود آدم است.حتی عشق،حتی جنون،حتی ترس.آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند.می تواند آبهارا بخشکاند.می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد.آدمیزاد حکایتی است.می تواند همه جور حکایتی باشد.حکایت شیرین،حکایت تلخ،حکایت زشت،...و حکایت پهلوانی...بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمی رسد،به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.
Profile Image for Niloo N.
266 reviews481 followers
May 4, 2018
الان که این رو می‌نویسم، اشک چشم‌هام خشک شده، ولی انگار که کسی هنوز به قلبم چنگ میندازه.
یوسف... یوسف! «بی خداحافظی؟ تنهایی؟»
Profile Image for nil changizian.
20 reviews109 followers
May 30, 2019
در زندگی و برای زنده ها باید شجاع بود.اما حیف که دیر به این فکر افتادم.بگذارید به جبران این نادانی،در مرگ شجاع ها خوب گریه کنیم.
Profile Image for Alam.
122 reviews20 followers
August 17, 2025
قسمت این بود که وسط یه جنگ بی‌سروته (جنگ اسرائیل و ایران)، یه کتابی دستم بگیرم که از دل یه جنگ تمام عیار میاد! الان یعنی جنگ جهانی دوم تمام عیاره؟! نه، کشمکش درونی آدم با خودش یه جنگ تمام عیاره. زری داستان ما هرچند که ذهنی حق‌پرست داشت اما اونقدر تحت تاثیر سرکوب جامعه و اطرافیانش بود که نمی‌تونست حق‌رو به زبون بیاره و یه جورایی خودش بیشتر از همه حق خودش‌رو می‌خورد. زری با خودش و دور و بری‌هاش جنگید و در آخر نمی‌دونیم از پس جامعه بر اومد یا نه اما می‌دونیم که درس بزرگی به خودش و بچه‌هاش داد. اوایل کتاب اینطور به نظر می‌رسید که داستان حول اسب خسرو میگرده اما یهو ورق برگشت و داستان شد درس زندگی. حق با دکتر عبدالله‌خانه: ترس مسریه. این‌روزا می‌بینیم چقدر هم می‌ترسیم و هم ترس‌رو به جون بقیه میندازیم. چه خوب می‌شد اگه همه آدم‌ها فارغ از منافعشون طرف حق وایستن؛ البته به یه شرط، به این شرط که قبل وایسادن یاد بگیرن سمت حق کدوم طرفه و تصمیمی نگیرن که بعدها جز آه و حسرت و افسوس براشون نمونه. کاش شجاعت و آگاهی هم به اندازه‌ی ترس مسری بودن.
Profile Image for Amin.
418 reviews439 followers
December 13, 2018
آدم از یک رمان چه می‌خواهد؟ شخصیت پردازی قوی که نامها را برای همیشه در ذهن ماندگار کنند و کمی یادگیری تاریخ از دریچه ادبیات و همراه کردن آدم با جریان داستان. و سیمین دانشور به خوبی از عهده چنین کمیاب بودن در حوزه ادبیات داستانی برآمده است. اثری که به راحتی قابلیت خوانده شدن به زبانهای دیگر و اثرگذار بودن را دارد

فضایی که اثر در دوران استعمار در سایه و خفقان اجتماعی ترسیم میکند، هم ملموس است و هم تاثربرانگیز. به راحتی میتوان با خط مشی نویسنده و بسیاری چپ گرایان آن دوران همراه شد که چرا بسیاری از حرفها، تیر پیکانشان را بیش از هر چیز به سمت استعمارستیزی نشانه رفتند و چرا بازخوانی این حرفها در دوران امروز مغلطه ای است که تنها ظاهری خشونت طلبانه و غیرگفتگومحور دارد. با این حال، تنها ضعفی که به چشمم می آمد، اندکی سیاه و سفید کردن برخی شخصیت هاست که از جایی به بعد رفتارهایشان به سادگی قابل پیش‌بینی میشود
Profile Image for Maedeh_P1H.
77 reviews33 followers
March 23, 2020
کتابی که نخونده دوسش داشتم و خونده عاشقش شدم.
داستان زنی با بوی آزادی در فضای خفه ی استعمار
(خداحافظ نود و هشت کثیف)
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
July 26, 2023
داستان کتاب در زمان جنگ جهانی دوم و در شهری از استان فارس جریان داره. قهرمان کتاب به نظر یوسف و از نظر من زری همسر یوسفه. داستان ابتدا با توصیف شرایط و اوضاع اجتماع و روابط در اون زمان شروع میشه، بعد کم‌کم به داخل خونه‌ی یوسف میاد و به شرح ماجرا و آدم‌های اطراف اونها میپردازه و بیشتر با اعتقادات یوسف و ترس‌های زری آشنا میشیم. بعد با ورود خوانین قشقایی داستان به اوج خودش نزدیک میشه و در انتها (به قول معروف) شد آنچه شد. داستان جالب و جذاب شروع میشه، در اواسط کار کمی به سمت حوصله سر بر شدن پیش میره اما در انتها دوباره جذابیت خودش رو به دست میاره. نکته‌ی جالب برای من سیر تغییرات زری با توجه به اتفاقاتی که می‌افته بود.ه
Profile Image for Sara.
158 reviews54 followers
July 12, 2023
سووشون اولین رمانی که با علم به این‌که می‌دونستم در نهایت چه پیش میاد شروع به خوندن کردم، اسپویل داستان از کجا سرچشمه می‌گیره؟ از چند صفحه‌ای که درس هفتم کتاب ادبیات فارسی دوم دبیرستان بهش اختصاص داده بود. این کتاب از همون زمان در یاد من نهادینه شده بود تا این که چند سال پیش موفق شدم تو لیست خریدم بزارمش.

خیلی نمیخام ماجرای رمان باز کنم که بگم چنین بود و چنان، اما سووشون حال این روزای خیلی‌هامونه و پررنگ‌تر بخوایم بهش یه بازه زمانی اختصاص بدی��، حدود یک سال میشه که ما هم مثل زری به سوگ نشستیم، داغ عزیزانمون به دوش می‌کشیم و غم به درستی سوگواری نکردن رو دوشمون سنگینی می‌کنه.
جامعه امروز پرشده از خان کاکاهایی که بخاطر منفعتشون چشمشون رو همه چیز بستن، دروغ می‌گن و وعده و وعید الکی میدن، حتی کشته شدن به ناحق جوون‌ها هم باعث نشده از خواب بیدار بشن :)
و در انتها کاش پایان این همه تلخی، سرانجام خوبی داشته باشه.

پ.ن: توصیف اوضاع زنان در جامعه مرد سالار دوران قدیم هم خوب بود، مهم نبود شخصیت زن داستان منفی یا مثبت باشه در هر دو نوع ترس‌ها و بی‌پناهی‌ حس میشد، یه مشکلی هم که داشت اینطور بود که شخصیت یوسف خیلی توضیح داده نمی‌شد دوست داشتم بیشتر در داستان دخیل باشه واوضاع سیاسی اون دوره بیشتر گفته بشه [ولی خب داستان کلا بیشتر حول محوریت زری و دغدغه‌هاش به عنوان خانوم خونه و مادر مطرحه :( ]، حداقل برای منی که پایه‌های تاریخم قوی نیست همه چیز خیلی واضح هم نبود.


«آدم برای کارهایی که بوی خطر از آن‌ها می‌آید باید آمادگی روحی و جسمی داشته باشد و آمادگی او درست برخلاف جهت هرگونه خطری بود. می‌دانست نه جرأتش را دارد و نه طاقتش را. اگر این همه وابستۀ بچه‌ها و شوهرش نبود، باز حرفی.»

پایان: هجدهم تیرماه سال ۱۴۰۲
Profile Image for Parnian.K.
82 reviews120 followers
February 6, 2022
این خاک، این خاک عزیز، تشنه‌ی خون است. سالیانِ سال است که خون را تشنه است و هرچه می‌نوشد سیراب نمی‌شود. شاید پس از سال‌های شوکت و شکوه دیرینه‌اش، اهریمن طلسمش کرده و خون‌آشامِ سیری‌ناپذیری را رویانده لابه‌لای ذره‌ذره‌ی خاک عزیز و مهربانش. از آن زمان، هر از چندگاهی این خون‌آشام، از ذره‌ذره‌ی این خاک مهربانِ طلسم‌شده، طلبِ خون می‌کند. خون. خون. خون. خونِ عزیزِ جوانان. خونِ عزیز پیرانه‌سران. خونِ عزیز زنان و مردان و کودکان. چقدر خون به چشم دیده این مادرِ مهربانِ طلسم‌شده؟ چقدر از سر اجبار خون داده به خوردِ خون‌آشامِ پروریده در جانش؟
آخ مادرم. آخ ای خاک عزیز که بعد از هر خون با ما به سوگ فرزندانت می‌نشینی و با ما می‌گریی و با ما ضجه می‌زنی… آخ مادرِ داغدیده‌ی من… چه سیاوش‌هایی را خودت با دستان خودت به خاک سپردی. چه سیاوش‌هایی مادر جان. چه سیاوش‌هایی. چند هزار سال است که به سوگ نشسته‌ای؟ چند هزار سال است که طلسم شده‌ای؟ تا کِی مادرم؟ تا کی؟
من اما از تو نمی‌رنجم ای خاک، ای مادر، ای عزیز. از تو نمی‌رنجم چون می‌دانم تو خون را برای خودت نمی‌خواهی. تو با تک‌تک ذراتِ عزیزت فریاد می‌زنی «در من دراکولای غمگینی‌ست، می‌فهمی؟». می‌فهمم مادر جان. می‌فهمم. درختان سبزت را می‌بینم که با خون‌های سرخ آبیاری شده. می‌بینم. می‌بینم و ریشه‌هایم بسته به ذرات خاک تو و سرخِ خون سیاوش‌هاست. حتی حالا که ریشه‌هایم را، ریشه‌های آغشته به خون را تا کرده‌ام و گذاشته‌ام توی چمدان کوچکی و مثل «پیرسوک»ها کوچ کرده‌ام از تو، باز هم ریشه‌هایم مال توست عزیزم. مال تو. تو خاک عزیزِ سبز از خون. تا همیشه.


پ ن: روایت شجاعت و ترس، امید و یأس، عشق و نفرت، روایتِ غمگینِ وطن است این کتاب. و من چقدر بزدل و منفعلم. چقدر، چقدر، چقدر.

پ ن: دوست‌داشتنی‌ترین بخش‌های کتاب برایم، حرف‌ها و نوشته‌های مک‌ماهون بود:

«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی، سحر را ندیدی؟»


۶ فوریه ۲۰۲۲
Profile Image for fคrຊคຖ.tຖ.
303 reviews82 followers
November 20, 2020
آن دوره‌ها که مردم به شراباً طهور دسترسی پیدا می‌کردند و می‌خوردند و حافظ میشدند، گذشت. حالا باید شراباً باروت قورت بدهند. آن وقتها که مردم لب جوی آب می‌نشستند و گذر عمر را می‌دیدند و دلی دلی می‌کردند و از تمام نعمت‌های دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره‌ی سیل‌گیر بایستند و عمر همچین از، روبرو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رب و ربشان را یاد کنند... ص ۲۵۴
Profile Image for Shaghayegh.
110 reviews16 followers
November 6, 2024
غم موجود در کتاب‌های ایرانی‌الاصل نسبت به کتاب های ترجمه شده برای ما ایرانی‌ها،غم انگیز تره.چرا؟ چون غم وطن،کبودی پر رنگ تر و دردناک تری روی قلب ما باقی میذاره و رد پاش تا ابد روی ذهن ما می‌مونه.انکار نمی‌کنم که کمی از غم موجود در آثار ایرانی خسته شدم و کاش می‌شد کتاب‌های شادی بخش تری هم پیدا کرد،ستاره چهارم رو به خاطر صفحات آخر دادم مخصوصاً قسمتی که دکتر عبدالله خان با زری حرف میزنه و عمه میگه در جنگ‌ها هر دو طرف بازنده ان و زری که گفت برای زنده‌ها باید شجاع بود،بله زری جان باید شجاع بود و من این شجاعت رو در زنان سرزمینم دیدم
Profile Image for Hanieh.
83 reviews70 followers
June 4, 2019
بخشي از كتاب:
در اين دنيا، همه چيز دست خود آدم است، حتي عشق، حتي جنون، حتي ترس. آدميزاد ميتواند اگر بخواهد كوه ها را جا به جا كند. مي تواند آبها را بخشكاند. مي تواند چرخ و فلك را بهم بريزد
Profile Image for Fatemeh sherafati.
91 reviews114 followers
March 24, 2016
مستندی که از بی بی سی پخش شده بود، من رو به این فکر انداخت که که تاسف آوره که یک زن ایرانی ام و هنوز یه اثر از آثار سیمین دانشور، یکی از قهارترین نویسنده های زن ایرانی رو نخوندم. از همون روز شروع کردم که خوندن سووشون:

-توصیفات کتاب به نحوی عالی بیان شده بودند که در کتاب های دیگر کمتر این ویژگی را یافتم. مثلا در توصیف صدای یک پیرمرد:
عجب صدای نوازشگری داشت، او می توانست با آن صدا آدم را، حتی آدمی که شتاب داشت، حتی آدمی که خیالاتی شده بود را رام کند.
-نکته ی دیگری که باعث دلگیری ام از خانم دانشور شد، حس بدی بود که کتاب در مورد خانم ها به خواننده القا می کرد. در تمام طول داستان، زری شخصیت اول داستان، با وجود داشتن همسری که شخصیتی رهبر داشته و آشفتگی ها و ظلم حاکمان را به او یادآوری می کند، باز هم در فکر آسایش خانواده، نه تنها خودش در جهت پیشبرد عدل قدمی برنمی دارد، که همواره تلاش می کند همسر رهبرش را نیز از دادخواهی بازدارد. فقط و فقط به این دلیل که آسایش خانواده از بین نرود. کاراکتری با ویژگی اکثر زن های گذشته ی ایرانی. مثلا در قستمی از کتاب زری نقل میکند:
کاش دنیا دست زن ها بود. زن ها که زاییده اند، یعنی خلق کرده اند. و قدر مخلوق خودشان را می دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت عملا خالق نبوده اند، آن قدر خود را به آب و آتش می زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن ها بود، جنگ کجا بود؟
و زری زمانی به شجاعت برای دادخواهی دست می یابد، که مرگ همسر حس انتقام جویی را در او بر می انگیزاند.

-و اما مرگ یوسف، که شخصیت ستودنی داستان را بر عهده داشت. کاراکتر رهبر داستان، که همواره برای دادخواهی چشم به دهان بقیه ندوخته بود و خود را مسئول در برابر جامعه و قشر ضعیف می دانست. کسی که با مرگش هم نوای دادخواهی را در شهر آکنده می کند و مردمی که شهیدشان را به سر می گیرند و در تشییع جنازه اش فریاد دادخواهی به زبان می آورند. همان طور که مک ماهون، یکی از شخصیت های داستان، در نامه ی تسلایش به زری می نویسد:
گریه نکن خواهرم، در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که آمدی سحر را ندیده ای؟

-بریده هایی از کتاب: کاری کنیم ورنه خجالت بر آوریم / روزی که رخت جهان به جهان دگر کنیم.
در این دنیا همه چیز دست خود آدم است. حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جابه جا کند. می تواند آب ها را بخشکاند.می تواند چرخ و فلک ر بهم ریزد. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد.حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زت.. و حکایت پهلوانی.. بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت روحی او نمی رسد. به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.
Profile Image for رزی - Woman, Life, Liberty.
338 reviews121 followers
October 22, 2025
بالاخرههههههه تموم شد. هله‌لویا. خداحافظ شکنجه‌ی روانی و خمیازه. تنها دلیلی که تمومش کردم این بود که امانتی بود و روم نمی‌شد بیشتر از این دستم بمونه.
نثری به‌شدت یکنواخت و کسل‌کننده داشت که پرش ذهنی بهم می‌داد و می‌دونم که مشکل از من نیست چون توی این چند ماهی که سعی می‌کردم این کتاب رو بخونم، کتاب‌های دیگه با هر نثری رو راحت می‌خوندم.
بعد از خوندنش رفتم چندتا نقد بخونم ببینم چیزی از دست ندادم، و همه می‌گفتن وای این داستان چندلایه‌ست و نمادینه و فلان ولی همون استعاره‌ی به‌شدت واضحی بود که چون اسپویله نمی‌تونم بگم!
همین؟!
ناامیدم.
به‌طور کلی کتاب جالبی می‌شد (اگه نثرش عذابم نمی‌داد) ولی نسبت به زمانه‌ی خودش که جرقه‌ی آغاز اعتراضات زده شده بود و همه‌چیزش به طور ویژه‌ای معنادار بود.


گزین‌گفته‌هایی که این پایین می‌ذارم بعضی‌هاشون اسپویل دارن:

حالا خودتان را ناراحت نکنید. خودش می‌دانست که هنوز دورۀ او و امثال او نرسیده. اما او می‌گفت، بارها به خودم گفت که وظیفۀ ما این است که رسیدن این دوره را جلو بیندازیم.

حس کرد یک ماری آمد و از گلوی او پایین رفت و روی قلبش چنبره زد و نشست و سرش را شق گرفت تا او را نیش بزند و می‌دانست که در تمام عمر این مار همان‌جا روی قلبش چنبره‌زنان خواهد ماند و هروقت به یاد شوهرش بیفتد، آن مار نیش خود را به سینه‌اش فرو خواهد کرد.

«اما یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته‌نیست. مرضی است مسری. باید پیش از اینکه مزمن بشود ریشه‌کنش کنی. گاهی هم ارثی است.» زری پرسید: «سرطان؟» دکتر گفت: «نه جانم، چرا ملتفت نیستی؟ مرض ترس. خیلی‌ها دارند. گفتم که مسری است.»

خسرو کتابی را که در دست داشت روی میز گذاشت و گفت: «عجب نویسنده‌هایی! یک کلمه ننوشته‌اند آدم چطور حق خودش را بگیرد.»

نمی‌دانم کجا خوانده‌ام که دنیا مثل اتاق تاریکی است که ما را با چشمهای بسته وارد آن ک��ده‌اند. یک نفر از ما، ممکن است چشمش باز باشد. ممکن است یک عده بخواهند با کوشش چشمهای خود را باز کنند و یا ممکن است بخت کسی بخواند و یک نوری از یک روزن ناگهان بتابد و آن آدم یک آن بتواند ببیند و بفهمد. شوهر شما از آن اشخاص نادری بود که از اول یادشان رفته بود چشمهایش را ببندند. چشمها و گوشهایش باز باز بود.

آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می‌ورزم.

کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ‌وقت عملاً خالق نبوده‌اند آن‌قدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟








Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
November 25, 2020
خانم دانشور در کتاب سووشون یک داستان چند وجهی آفریده و در دل این داستان کوشیده مشکلات ایران تحت اشغال متفقین را بیان کند ، او رمانی خانوادگی ، سیاسی ، اجتماعی نوشته و البته در طول داستان به سنت ، جغرافیا ، اقتصاد و رابطه عاطفی انسان ها هم پرداخته . دانشور در سرتاسر کتاب از نماد و استعاره استفاده فراوان کرده ، از اسب به عنوان یک الگوی کهن ایرانی یا سرجنت زینگر به عنوان نماینده استعمار .
دانشور شخصیت های کتاب را با استادی ساخته وهریک از آنها را نماینده جامعه پراکنده و پریشان و متفرق ایران دانسته . برخی از آنها در کتاب به تحول و تکامل می رسند و برخی دیگر نه ، همانی که بودند می مانند . اما در این میان نویسنده قهرمان داستان را به سفری درونی می برد و او را دوباره و از نو می سازد و به جامعه باز می گرداند .
دانشور استاد مسلم توصیف است ، قلم او در شرح طبیعت فارس یا در جزئیات مهمانی عزت الدوله به اوج می رسد ، او با چیرگی سُنت های یک مهمانی اشرافی ایرانی را شرح می دهد و البته در کنارش خودخواهی و وقاحت اشراف را هم سرکوفت می زند و البته اولین نقطه تغییر قهرمان داستان را همین لحظه قرار می دهد .
قهرمان کتاب نمونه کامل یک مادر تیپیک ایرانی آن سالیان است ، که محیط داخل خانه را امن و پر از آسایش و آرامش ساخته ، اما چشم بر فجایع بیرون خانه نبسته و از بیماری و ناامنی جامعه هم با خبر است . او در جدالی نابرابر می کوشد خانه را از شر بلایا دور نگه دارد اما سیل سیاهی به خانه او راه پیدا می کند و آنرا در هم می ریزد .
در پایان زمانی که فاجعه رخ می دهد او دیگر دلیلی برای محافظه کاری ندارد ، او در خواب و رویا و بیداری خود را ناظر بر حوادث می بیند ، آشنایی اش با همسر و سپس تشیع جنازه حماسه ای او از جلوی چشمانش می گذرد و سپس داستان تبدیل به بخشی از تاریخ می شود که زیاد آنرا شنیده ایم و شاید هم به چشم دیده باشیم : تشیع جنازه ای که تبدیل به صحنه اعتراض ضد استعمار و ضد ظلم می شود .
قهرمانان کتاب سووشون هر یک به نوعی ماندگار می شوند ، یکی از آنان شهید راه وطن و خدمت به مردم شده ولی در عین کشته شدن نفوذ خود را هم حفظ کرده ، خانواده راه و مرام و مسلک او را انتخاب کرده ، نه سازشکاری و فریب را .
و آن یکی درست است که داغدار شده اما به قدرت روحی خود واقف شده ، او فرزندان خود را دیگر با کینه و انتقام بزرگ خواهد کرد ، او بر ترس خود غلبه کرده . او احتمالا نماینده هزاران زنی ایست که از پوسته خانواده سنتی و محافظه کار خارج شده و تغییر کرده و احتمالا باعث تغییر و تحول جامعه هم خواهد شد .
Profile Image for about_mava.
48 reviews19 followers
November 23, 2024
گریه نکن خواهرم.در خانه ات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت! و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟
Profile Image for Bekhradaa.
142 reviews64 followers
January 22, 2019
۵۲۶
یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته نیست. مرضی است مسری. باید پیش از اینکه مزمن بشود ریشه کنش کنی. گاهی هم ارثی است
زری پرسید: سرطان؟
دکتر گفت: نه جانم. چرا ملتفت نیستی> مرض ترس. خیلی ها دارند. گفتم که مسری است ... در این دنیا همه چیز دست خود آدم است. حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوهها را جابجا کند، می تواند آبها را بخشکاند، می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین،حکایت تلخ، حکایت زشت

۵۲۴
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعه خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می کند که مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده

۵۲۰
دوست داشتن که عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند. اگر از جال دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند. اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند. آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست. برای زشتی و بی شرفی و بی انصافی است. این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است
Profile Image for Mohammad.
121 reviews19 followers
October 21, 2018
وه چه کتابی
چه داستانی
چقد پر کشش
چقد پر محتوا
Profile Image for dianne b..
699 reviews177 followers
April 23, 2024
Imagine a culture 2500+ years old. Maybe it takes thousands of years to create a Hafez. To collect the memories and the wisdom; to maintain the Savushun and rhythms; to respect the place of ritual, and see the magic that ritual brings to the eyes of children; to value romance in every scent, every breeze, every color, every cool, refreshing drink.

So as I read this I think - maybe - if Hafez had written a novel, as a woman, when Daneshvar was creating this - maybe this is what he would have written.

The title is a tradition, pre-Islamic, that represents hope, despite everything. The Shi’a tradition’s passion of Hoseyn, the Prophet’s (PBUH) grandson, and the tragedy of Karbala, and its transformation into salvation, into idealism, is an example of Savushun.

This is the story of a woman, Zari, living in “the city of flowers and nightingales” Shiraz, Iran during WWII, during the British occupation. She married a radical and loving land-owning man and has 3 children. Yusof is radical because he believes (as his very different brother Khan Kaka complains):
“...he quotes you in Arabic, “The harvest belongs to the one who cultivates the land, even if the land is usurped.”
And so does not want -at any price - to sell his crops to the British army - but to save them for the tenant farmers to eat.

There are so many important threads within this book. One is about how women who become mothers are forced, so often, to sacrifice themselves, to play a role, to stifle their anger. We are gifted with her insight, as well as her honest, loving, yet critical eye.

Another thread is Zari’s commitment to visiting the mental hospital weekly with fresh fruits and flowers; with newspapers for one patient. Learning, as anyone who has worked with the “insane” learns, how often they see most clearly of all. These anecdotes weave in and out of her story coloring it and shading it flawlessly.

And then there is the British occupation - which had been in place since Zari’s forever, but was now about to cause massive starvation as everything was being diverted to the Occupier. The wealthy class, by and large, accepted this (and large payments) and we see all the machinations of greed by what Zari calls “the Passion Play villains”.

We also learn of Zari’s rebellion. As a scholarship (poor) student in a Catholic school, taught by an Indian teacher, Zari excelled in English. Once when an English lady benefactress was to visit the school, Zari was chosen to kiss her hand and recite the (don’t-tie-me-up-too-loose) poem “If” by Rudyard Kipling.
(never breathe a word about your loss...)
But when the time came Zari took the lady’s hand, and rather than give it an obsequious kiss, she shook it. And proudly recited Milton’s poem “The Blindness of Samson”
(Blind among enemies, O worse than chains...)

An excellent choice, methinks.

There is a small boy named Kolu that Yusof brings home to be adopted as a son, because his father has died. Unfortunately, Kolu becomes ill and has to be hospitalized where he is heavily proselytized to by a Catholic priest, confusing this poor Shiite child.
After recovery Kolu ponders:

“What kind of shepherd is he anyway to let his lamb get lost and go sit in the sky? If he is telling the truth, let him come down and take me. If he takes me, I’ll give him my daddy’s pipe that I hid under the bed rolls. But if he doesn’t, may Abolfazl al-Abbas strike me dead, if I get hold of him I’ll land a rock right between his eyes with my slingshot.”
He took three copper crucifixes from a pocket….


Late in the book, the revered elderly physician who has watched Zari at the mental hospital, visits her after the unthinkable occurs and reassures her that her only disease is potentially malignant, definitely infectious, and sometimes hereditary - Fear.
He tells those around her to “just leave her alone”

But he murmurs to her:
“Try patience, oh heart, for God will not abandon
Such a dear gem in the hands of a demon.”

Zari knew the doctor was a member of the Hafeziyun group that held vigils and read poetry by the tomb of Hafez every Thursday night. Yes, they drink wine, too, and even sprinkle libations over his tomb. And they play music, too.
….

“Let us do something, otherwise we shall be ashamed
On the day that our souls depart for the other world.”



The grave of Hafez is always crowded by mourners, laying perfect roses, lovers sneaking kisses in corners, garnering inspiration from this immortal poet. Elderly stand silent, reverent, sometimes weeping as though he'd died yesterday instead of 630 years ago. The idea of a group of medical doctors gathering once a week to vigil, read poetry, play music and drink at Hafez’s tomb - how much better would we be, if that had been part of our training & practice as physicians in the west?

Iran is unique among places as it has filled the same borders with its sui generis culture and language for millennia. Cyrus the Great was the Persian /Iranian leader of the first empire that included large areas of different cultures and languages. He was the author of the famous Cylinder; the first peace treaty which recognized the rights of the women and children left by the losing warriors.

Iran created Persepolis; it is the home that nourished Rumi and has always valued poets more than kings. A country - for all of its faults (I was not crazy about the headscarf) that is not hypocritical about welcoming the stranger.

I have traveled slowly & widely in at least 60 countries, been both content and confused in my dépaysement, but i've never been so moved by a country as I have been by Iran. There were times in this book when I had to stop reading because I just needed to cry. Maybe because of all the toxins the USA has attempted to falsely stamp upon Iran, when we were there, the truth: the kindness, the beauty, the sense of continuity with the ancient, the appreciation for the amazing, miraculous, for Allah, perhaps - was overwhelmingly palpable. What was the best was Not for sale. The complex flavors, the smell of a fresh flower floating in rose water, something transient. A poem. Has value. Did I mention valuing things that are Not For Sale? Please join us for tea. All of these are naturally folded into Zari's life.

Learning some about the cruel imperialist history of the UK and the USA in Iran. Shame. Kermit Roosevelt bringing down Mosaddegh. Trump pulling out of a nuclear deal that was working, and placing more sanctions that only hurt the vulnerable. And the lies and manipulations that have created the hard line, but still sane government of today’s Iran, that the USA and the UK brought to life.

And this brilliant novel is set Just Between. Britain is still Empire-ish, but it is slippery and OMG it is WWII and it is not going well. Iran is in British control and, of course all of its resources should go to feed the British troops! (See Famines… remember Bengal 1943?). But some think...No, this food should feed those who grew it, as Allah has said. A decade later Mosaddegh thought Iranians should own part of Iran's oil. Britain didn't like that either. Savushun.

It is useless, dianne. Almost 3000 years of poetry, love, grand stories beyond metaphor, enough. Buy a rug already!

Peace in Iran. Inshallah.
Profile Image for Sara Kasraee.
107 reviews190 followers
March 14, 2016

"در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.
و باد پیغام هر درختی را به درختی دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی!"
به جرات می‌تونم بگم بهترین کتابی که امسال خوندم سووشون بود. از سطر به سطرش لذت بردم. توصیفاتش خیلی خوب بود. یکی از مواردی که این کتاب رو واسم قشنگتر می‌کرد به کار بردن اون فضاهای معماریش بود. ارسی، حوض‌خونه، هشتی و...
باید این کتاب رو زودتر از اینا میخوندم ولی خوشحالم که بالاخره خوندمش.
Profile Image for fatemeh Motamedi.
61 reviews55 followers
January 28, 2022
به نظر من این کتاب رو هر ایرانی که خودش رو کتابخوان داره باید بخونه.
داستان سووشون در پایان جنگ جهانی دوم اتفاق میوفته و فضای اجتماعی سال های ۱۳۲۰تا۱۳۲۵ ترسیم می کند.
زبان داستان روان و ساده است.
استفاده از واژگان و اصطلاحات شیرازی داستان رو زیباتر کرده.
اولین کتابی که باعث شد بغض کنم.
Profile Image for Ali Book World.
489 reviews248 followers
June 3, 2025
چقدر این کتاب حرف‌ها برای گفتن داره، چقدر غم داره، چقدر حق و حقیقت رو برملا میکنه، چقدر خوبه، چقدر همه چیزش به اندازه‌ست، چقدر کم‌نظیره، چقدر همه چیزش زنده‌ست و چقدر چقدر چقدر!
خانم دانشور، شما مایه‌ی سرافرازی ادبیات معاصر این مرز و بوم هستید. روحتون شاد.
Profile Image for مجید اسطیری.
Author 8 books550 followers
October 2, 2019
زنانه / حماسی / میهنی / عاشورایی

description

🔻مشروح و گزارش تصویری بیست‌وپنجمین میزگرد #بوطیقا منتشر شد.
(گفتگو پیرامون #سیمین_دانشور و ضرورت بازخوانی رمان #سووشون)

▪️«...کانونی‌‌شدگی یکی از مهم‌ترین عناصر روایت در سووشون است. هوشنگ گلشیری در کتاب ارزشمند «جدال نقش با نقاش» بدون نام‌بردن از این‌تکنیک داستان‌نویسی می‌نویسد: «با محدودگرفتن منظر، به شرط انتخاب‌های درست و ترکیب‌های به‌جا، می‌توان به بی‌نهایت یا به عمق رسید». درست است که منظر زری و بالنتيجۀ ما ـ‌به‌تبع زری‌ـ محدود است طوری که انگار زری، به‌قول طبق‌کش، اهل آن شهر نیست، یا دقیق‌تر بگوییم زنی است محدود به دایرۀ دیوارهای باغی بزرگ و محفوظ در پناه درآمد املاکی که ارث پدری یوسف است و محصور در ظل توجهات مرد خانه؛ اما آن‌چه از این‌منظر تنگ می‌بینیم، ارزش دیده‌ها را مضاعف می‌کند.
خصیصه‌ای که شاید در همۀ هنرها بتوان دید.
اگرچه این کانونی‌شدگی در اکثر قسمت‌ها وجود دارد، اما اوج آن در مذاکره‌های یوسف در خانه است. همچنین نذر زری برای سر زدن به بندیان و دیوانگان، انتخاب دقیقی برای اجرای همین کانونی‌شدگی در روایت است.
متأسفانه این کانونی‌شدگی در دو رمان بعدی خانم دانشور ادامه نمی‌یابد و منظر روایت رمان‌ها از نگاه «هستی نوریان» فراخ‌تر می‌شود. ذهن نویسنده که فعال‌تر و دانشمندتر از ذهن هستی است به هزار متن دیگر سرک می‌کشد و هرجا لازم بداند سطری و بریده‌ای را شاهد می‌آورد. البته باز هم صحنه‌های درخشانی مثل فصل اول جزیرۀ سرگردانی را داریم....»

برای خواندن متن کامل سخنان #محمدرضا_شرفی_خبوشان، #علی_اصغر_عزتی_پاک، #منیژه_آرمین، #مجید_اسطیری و #علیرضا_سمیعی درباره‌ی سیمین دانشور و ضرورت بازخوانی رمان سووشون این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10567

همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید:
🔗 ShahrestanAdab.com/بوطیقا

☑️ @ShahrestanAdab
Profile Image for Sara Bakhshiani.
234 reviews41 followers
October 31, 2020
داستان قشنگی داشت
بااینکه کلمه های خیلی سختی توش استفاده شده بود حتی عبارت ها و اصطلاحات قدیمی که باید مدام تو گوگل سرچ میکردی
ولی چیزی از ارزش هاش کم نمیکرد
اتفاقا برای این بهش پنج تا ستاره دادم چون کلی چیز با خوندنش یاد گرفتم
وهمخوانی که باهاش شروع کردم به خوندن این کتاب هم کلی بهم چسبید بااینکه من بیشتر توفاز ادبیات فانتزی ام و این چنین رمان ها بهم نمیخورد ولی خودمو مجبور کردم و الان بسیار بسیار خرسندم که یکی از اثار سیمین دانشور عزیز خوندم و تو کتابخونه ام دارم
Displaying 1 - 30 of 967 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.