Jump to ratings and reviews
Rate this book

El estado de sitio

Rate this book
La producción dramática y la obra narrativa de ALBERT CAMUS (1913-1960) —cuya novela más universalmente leída continúa siendo «El extranjero» (LB 312)— constituyen dos manifestaciones alternativas de un único proyecto de creación literaria, basado en un conjunto homogéneo de supuestos acerca de la condición humana y el sentido último de la existencia. En EL ESTADO DE SITIO la vinculación entre los dos géneros es aún más estrecha; si bien esta pieza teatral (escrita en 1948) no es una adaptación escénica de «La peste» (publicada el año anterior), en su nudo argumental y en su clima alegórico resuenan inequívocamente los ecos de la célebre novela.
Las peculiaridades de la historia escenificada obligaron al Premio Nobel de Literatura de 1957 a renunciar a la estructura dramática tradicional y a construir un espectáculo de nuevo tipo, en el que se combinan diferentes formas de expresión: desde el monólogo lírico hasta el teatro colectivo, pasando por la pantomima, el diálogo, la farsa y el coro. La acción transcurre en un Cádiz mítico, habitado por un pueblo pintoresco, simpático y resignadamente sometido al arbitrio tradicional de quienes le explotan y le mandan; sobre la ciudad cae el azote de la Peste y de la Muerte, dos poderes de vieja estirpe apocalíptica que simbolizan en este caso la sujeción de los hombres a la tiranía de la pura y absoluta razón; pone fin a la farsa dramática el abnegado sacrificio del rebelde Diego, cuya inmolación permitirá a sus conciudadanos llevar en el futuro una existencia en la que se aúnen para siempre el amor a la vida, la libertad y la justicia, ese tiempo nuevo que esperan desde hace siglos todos los hombres moralmente nobles. «Los españoles debíamos gratitud a Albert Camus —señalan Pedro Laín Entralgo y Milagros Laín, traductores y prologuistas de la obra— porque decidió elegir a Cádiz como contorno teatral de su ensueño, de su gran esperanza, y porque en un mozo gaditano quiso encarnar la figura del héroe que con su muerte hará posible la realización histórica de ese ensueño y esa gran esperanza.

201 pages, Paperback

First published January 1, 1948

34 people are currently reading
1734 people want to read

About the author

Albert Camus

1,075 books37.7k followers
Works, such as the novels The Stranger (1942) and The Plague (1947), of Algerian-born French writer and philosopher Albert Camus concern the absurdity of the human condition; he won the Nobel Prize of 1957 for literature.

Origin and his experiences of this representative of non-metropolitan literature in the 1930s dominated influences in his thought and work.

He also adapted plays of Pedro Calderón de la Barca, Lope de Vega, Dino Buzzati, and Requiem for a Nun of William Faulkner. One may trace his enjoyment of the theater back to his membership in l'Equipe, an Algerian group, whose "collective creation" Révolte dans les Asturies (1934) was banned for political reasons.

Of semi-proletarian parents, early attached to intellectual circles of strongly revolutionary tendencies, with a deep interest, he came at the age of 25 years in 1938; only chance prevented him from pursuing a university career in that field. The man and the times met: Camus joined the resistance movement during the occupation and after the liberation served as a columnist for the newspaper Combat.

The essay Le Mythe de Sisyphe (The Myth of Sisyphus), 1942, expounds notion of acceptance of the absurd of Camus with "the total absence of hope, which has nothing to do with despair, a continual refusal, which must not be confused with renouncement - and a conscious dissatisfaction."
Meursault, central character of L'Étranger (The Stranger), 1942, illustrates much of this essay: man as the nauseated victim of the absurd orthodoxy of habit, later - when the young killer faces execution - tempted by despair, hope, and salvation.

Besides his fiction and essays, Camus very actively produced plays in the theater (e.g., Caligula, 1944).

The time demanded his response, chiefly in his activities, but in 1947, Camus retired from political journalism.

Doctor Rieux of La Peste (The Plague), 1947, who tirelessly attends the plague-stricken citizens of Oran, enacts the revolt against a world of the absurd and of injustice, and confirms words: "We refuse to despair of mankind. Without having the unreasonable ambition to save men, we still want to serve them."

People also well know La Chute (The Fall), work of Camus in 1956.

Camus authored L'Exil et le royaume (Exile and the Kingdom) in 1957. His austere search for moral order found its aesthetic correlative in the classicism of his art. He styled of great purity, intense concentration, and rationality.

Camus died at the age of 46 years in a car accident near Sens in le Grand Fossard in the small town of Villeblevin.

Chinese 阿尔贝·加缪

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
324 (25%)
4 stars
512 (40%)
3 stars
338 (26%)
2 stars
78 (6%)
1 star
17 (1%)
Displaying 1 - 30 of 170 reviews
Profile Image for Sawsan.
1,000 reviews
March 17, 2022
للمرة الثانية يكتب ألبير كامو عن الطاعون
فلا يكتفي الطاعون بكونه وباء بل يتجسد كرجل يحكم باستبداد مدينة قادش الأسبانية
ويبقى أهل المدينة مُحاصرين بين الموت وبين طغيان الحاكم وقوانينه السفيهة
يعاني الناس من الخوف والجوع والبؤس, فإذا ثار أحدهم وتغلب على الخوف يتغير مصيره
يعرض كامو علاقات وأحوال الشخصيات ما بين الانتهازية والإذعان واللامبالاة والتمرد
وفي الحوارات الرائعة يكتب ببراعة عن الواقع وسمات البشر النفسية ومعتقداتهم المختلفة
وشعارات الحرية والعدالة والتضحية في مقابل مفردات القوة والقمع واللاجدوى
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,093 followers
January 11, 2019
‎دوستانِ گرانقدر، این نمایشنامه از 195 صفحه تشکیل شده است و داستان در موردِ ساکنینِ شهرِ «کادیکس» در اسپانیا میباشد که اسیرِ بیماریِ «طاعون» میشوند
---------------------------------------------
‎مردمِ شهر، خرافی و ساده لوح میباشند.. حاکم و بزرگانِ شهر حقیقت را از مردم پنهان میکنند و از طرفی خوشحالند که فقیرها بیشتر به این درد دچار میشوند
‎کشیشِ نادان و بیخرد، این اتفاق را بلایی میداند که خدا بر سرِ مردمِ گناهکارِ شهر آورده است، بنابراین این مردم موهوم پرست و خرافاتی را تشویق به تجمع در کلیسا کرده و از آنها میخواهد تا به درگاه خدا، زاری و التماس کنند
‎با ورودِ زن و مردی غریبه، داستان عجیب میشود... مرد خودش را به نامِ «طاعون» معرفی کرده و آن زنِ غریبه نیز، منشیِ طاعون میباشد
‎خلاصه عزیزانم، «طاعون» قدرت و حکومت را در دست میگیرد و با قوانینِ سخت و مستبدانه ای که دارد، به قولِ معروف خونِ مردم را در شیشه کرده و زندگی را به کامِ آنها همچون زهر میکند و بزرگترین ستمی که بر مردم روا میدارد این است که "عشق" و عاشق شدن را ممنوع اعلام میکند
‎شخصیتِ اصلیِ داستان، مردی به نامِ «دیه گو» است که به مبارزه با «طاعون» میپردازد...و نامزدِ او «ویکتوریا» بخاطر عشقی که به دیه گو دارد، همه جوره در کنارِ او میماند... دیه گو، برایِ نجاتِ جانِ مردم، پیشنهادی به طاعون میکند که بهتر است خودتان این نمایشنامه را خوانده و از این پیشنهاد و سرانجامِ این داستان، آگاه شوید
‎در زیر برخی از نوشته هایِ این نمایشنامه را به انتخاب، برایِ شما بزرگواران مینویسم
---------------------------------------------
‎آخر شما نظم و منطق را نمی فهمید که چیست... شما در صفی قرار گرفته اید که به دین و مذهب پایبند است و منطقی نمیفهمد... اینک شما خیلی منظم و مرتب، با قیافه ای آرام، آماده و مستحقِ یک بلا و مصیبت میباشید
************************************
‎خدا از دنیا برگشته و مُنکرِ آن است و من از خدا برگشته ام و مُنکرِ او هستم... زنده باد «هیچ» ... زیرا این تنها چیزی است که وجود دارد
************************************
‎روزی شما خواهید فهمید که اگر انسان بداند که بشر هیچ و پوچ است و اگر بداند که چهرهٔ خداوند موحش و زشت است، نمیتواند به خوبی زندگی را برگذار کند
---------------------------------------------
‎امیدوارم از خواندنِ این نمایشنامهٔ زیبا، لذت ببرید
‎«پیروز باشید و ایرانی»
Profile Image for Nercs.
192 reviews80 followers
April 21, 2024
دوونیمِ‌گرد‌شده‌رو‌به‌بالا.
بگو کامو جان، بگو که سخن از زبان ما می‌گویی!
بجز پایانش، همه چیز این نمایشنامه رو دوست داشتم.
و اما در مورد ترجمه... می‌تونیم "تمشک طلایی" بدترین ترجمه رو تقدیم کنیم به آقای شهدی! یعنی من ترجمه بد و اشتباه زیاد دیدم، اما این یکی واقعاً نوبر بود.
بیشتر امتیاز هم بخاطر همین ترجمه مفتضحانه کم شد؛ هر چند نمیدونم کار درستیه که بخاطر یه مترجم از ارزش اثر یه نویسنده کم بشه یا نه.
Profile Image for Amirhosein.
65 reviews65 followers
December 25, 2025
ما تیره‌روز‌ترین آدم‌ها هستیم! امید تنها ثروت‌مان است. چگونه می‌توانیم خودمان را از آن محروم کنیم؟


نوشته‌اند که وقتی پاندورا از سر کنجکاوی درِ جعبه‌‌ی اسرارآمیزی که زئوس به او هدیه داده بود رو باز کرد، همه‌ی بدی‌ها و شرارت‌ها و بلایا از درون جعبه به روی زمین سرازیر شدند و فقط امید ته جعبه برای انسان باقی ماند.
ولی این امید بی‌مقدار، این تحفه‌ی خدایی برای تسلی آلام و رنج‌ها برای انسان مانده بود یا باعث تکرار و دور تسلسل‌ عذاب می‌شد و به قول نیچه جزو پلیدترین پلیدی‌ها‌ی درون جعبه بود، همانطور که زئوس آرزو کرده بود انسان به درد و رنج خود ادامه بده؟


این نمایشنامه از کامو هم بر سر مباحثی مثل پوچی و مرگ و آزادی و عشق غور می‌کنه. داستان درباره‌ی شهری در اسپانیاست که گرفتار طاعون می‌شه و مرگ خیلی از شهروندان شهر رو در پی داره. مردم مجبورند پوزبند بزنند و قرنطینه شن. همین وضعیت به حکومت نظامی و اصطلاحِ شهربندان قرابت ویژه‌ای پیدا می‌کنه. در واقع طاعون در اینجا نماد تمام حکومت‌های استبدادی‌ای محسوب میشه که زندگی و آزادی انسان رو ازش سلب کردن و به وقیحانه‌ترین شکل ممکن بر مردم حکومت می‌کنن.
امید در چنین وضعیتی نقش پررنگی رو ایفا می‌کنه.
229 reviews119 followers
November 18, 2020
«شما به مردم رنج گرسنگی‌کشیدن و جدا‌شدن را داده‌اید تا مانع طغیان‌کردن‌شان بشوید. فرسوده‌شان می‌کنید، نیرو و وقت‌شان را هدر می‌دهید تا نه فرصت و نه انگیزه‌ی خشمگین‌شدن را داشته باشند. خیال‌تان آسوده، آن‌ها درجا می‌زنند. به‌رغم تعداد زیادشان تنها هستند، مثل من که تنهایم. هریک از ما به‌خاطر بزدلی دیگران تنها می‌ماند. اما من که مانند آن‌ها به بردگی کشانده شده و تحقیر شده‌ام، به شما اعلام می‌کنم چیزی به شمار نمی‌آیید و این قدرتی را که تا چشم کار می‌کند تا تیرگی آسمان گسترش داده‌اید، چیزی نیست جز سایه‌ای که روی زمین افکنده شده و بادی خشمناک طی یک ثانیه آن را می‌روبد و از بین می‌برد.»
Profile Image for Mohamed Bayomi.
234 reviews165 followers
January 6, 2021
لا خوف ولا كراهية ... هذا هو انتصارنا
Profile Image for Fatemeh.
50 reviews23 followers
July 1, 2025
ما فقیر بیچاره هایی که جز نان و زیتون چیزی برای خوردن نداریم،داشتن یک قاطر برای مان ثروت بزرگی است،ما که دوبار درسال،در سالگرد تولد و روز ازدواج مان لب به شراب می زنیم،داریم رفته رفته امیدوار می شویم.اما آن ترس قدیمی هنوز از دل هایمان بیرون نرفته.زیتون و نان هر اندازه هم که کم به ما بدهند طعم زندگی را به ما می دهد. می ترسیم همان را هم از دست بدهیم و از گرسنگی بمیریم!
دیه گو: اگر بگذارید وضع به این صورت بماند،هم نان را از دست می دهید هم زیتون و هم جان تان را. امروز اگر می خواهید همان اندک نان و زیتون را حفظ کنید ،باید به ترس تان غلبه کنید.
Profile Image for Katya.
485 reviews
Read
December 26, 2022
"A PESTE
Ninguém pode ser feliz sem fazer mal aos outros. É a justiça deste mundo."

Quando em 2018 assisti a Estado de Sítio, esperava tudo menos a oportunidade de viver um cenário de tanta proximidade literal e cenográfica com esta peça. E, em papel ou no palco, a verdade é que a força do texto continua a ser fenomenal e a mensagem que Camus tanto se esforçou por transmitir permanece igualmente urgente. Pois o que aqui está em causa, e nos deve afligir, não é a peste (nem nenhuma outra epidemia), mas o Estado burocrático contemporâneo em que essa mesma peste atua como mais um dos muitos agentes que legítimam a repressão.

"O POVO
O Estado era ele, e agora ele já não é nada. O governador fugiu, e o Estado é a Peste.

NADA
Que pode isso fazer-vos? Peste ou governador, é sempre o Estado."

Cádiz, cidade sitiada.
A Peste, anunciada por um cometa, chega para governar.

"OUTRA VOZ
Na nossa época, ninguém acredita já em sinais, sarnoso! Somos inteligentes de mais para isso, felizmente.

OUTRA VOZ
Sim, e é dessa maneira que a gente quebra a cabeça. E estúpidos como porcos, é que somos. E aos porcos, faz-se uma sangria!"

Farta da libertinagem praticada pela Morte (A SECRETÁRIA), que mata sem regra, a Peste quer impor a ordem, e rapidamente submete os poderes instituídos, o clero, a lei...

"DIEGO
Tu servias a antiga lei. Nada tens a fazer com a nova.

O JUIZ
Eu não sirvo a lei pelo que ela diz, mas porque é a lei.

DIEGO
E se a lei for o crime?

O JUIZ
Se o crime se torna lei, deixa de ser crime.

DIEGO
E será preciso castigar a virtude!

O JUIZ
É preciso castigá-la, de facto, se ela tiver a arrogância de discutir a lei."

...subjuga sobretudo o nihilista (anarquista, ao contrário de Camus) que apenas deseja ver o caos substituir tudo o mais até que apenas reste o Nada:

"NADA
Li nos livros que vale mais ser cúmplice do céu que sua vítima. Por outro lado tenho a impressão de que o Céu não está em causa. Por pouco que os homens se dediquem a partir vidros e cabeças, tem de concordar que o bom Deus, aliás conhecedor dessa música, não passa de um menino do coro.

(...)

O JUÍZ CASADO
Então não acreditas em nada, infeliz?

NADA
Em nada deste mundo senão no vinho. E em nada do céu."

Assim, por força de um sistema em que se mantém o povo na ignorância, a peste inicia o controlo:

"O PRIMEIRO ALCAIDE
Que linguagem é essa, faz favor de me dizer?

A SECRETÁRIA
É para os habituar a um pouco de obscuridade. Quanto menos compreenderem, melhor se comportarão."

(...)

"A MULHER
Nunca percebi nada dessa linguagem. O diabo fala assim e ninguém o entende!

NADA
Não é por acaso, mulher. Aqui trata-se de fazer com que ninguém se entenda, falando todos a mesma língua."

Dentre as suas ferramentas, a Peste institui a burocracia que levará o povo numa eterna caça aos gambozinos...

"O PESCADOR (que faz de corifeu)
Um certificado de existência? Para que serve?

A SECRETÁRIA
Para que serve? Como passaria você sem um certificado de existência para viver?

O PESCADOR
Até aqui, tínhamos vivido perfeitamente sem isso.

A SECRETÁRIA
É porque não eram governados. E agora são-no. E o grande princípio do nosso governo é precisamente o de se ter sempre necessidade de um certificado. Pode-se passar sem pão e sem mulher, mas um atestado em regra, e que certifique não importa quê, aí está uma coisa de que ninguém se pode privar!"

...e mecanismos de autoproteção que mascara de democracia:

"NADA
Os bons princípios dizem que o voto é livre. Quer dizer que os votos favoráveis ao governo serão considerados como sendo livremente expressos. Quanto aos outros, e a fim de eliminar os entraves secretos que poderiam opor-se à liberdade da escolha, serão descontados segundo o método preferencial, alinhando a diversidade divisionária com o quociente dos sufrágios não expressos em relação à terça parte dos votos eliminados. Creio que isto é muito claro."

No meio do caos que, efetivamente, se começa a fazer sentir, o medo, reinando constante, traz ao de cima o pior de cada um: o filho renega o pai; o amante foge da amada; o crente desdiz da sua fé.
Será apenas quando alguém (o herói) erguer a sua voz acima do caos e a favor dos valores humanos que a tragédia terá um fim:

"DIEGO
Despe-te. Quando os homens de força deixam o uniforme e não são agradáveis de ver!

A PESTE
Talvez. Mas a sua força está em terem inventado o uniforme.

DIEGO
A minha está em tê-lo recusado."


Desde 2018, e cada vez mais, esta peça continua a deixar-me de cabelos em pé.
Profile Image for Fatma AbdelSalam.
209 reviews282 followers
June 27, 2013
مسرحية كتبها ألبير كامي في العام 1948 لم يخلو ذهني من سؤال لماذا لا يقرأون ؟

المسرحية والتي عمدت المترجمة على ترجمة اسمها والذي يعني "حالة حصار" كما أوضحت إلى "حالة طوارئ" لتبين أن الأمر لن يكون على الدوام بل هو مسألة وقت فالأفضل هو حالة الطوارئ فهي حالة "مؤقتة" ربما كانت لا تعيش في عالمنا العربي _تهكم_ !

المسرحية تحكي عن سكان قادش والذين أصابهم داء الطاعون بعد نذير شؤم بمرور مذنب في سمائها.
داء الطاعون ليس بالداء نفسه بل المسرحية هي إسقاط بيّن وصريح على كل الأنظمة الحاكمة الظالمة أصحاب السلطة المطلقة ، النظم الفاشية القمعية التي لها الأمر بالأمر والنهي ، فالطاعون في المسرحية هو شخص وله دور وينطق بنص الحاكم للمدينة.
دييجو وهو " الثورة " الذي أصابه الداء ولكنه أدرك الدواء ، الدواء في الثورة وقتل الخوف وعدم الرضوخ للظلم
ثوروا تصحوا !

الحوار أروع ما يكون ، كنت متوجسة من ابتذال بعض الحوارات بين شخوصها ولكن كل الحوار رائع ، كل الحوار صادم وجريء وصريح وواضح تمام الوضوح عن الفكرة "الثورة" كاملة للنهاية ، ها أنا ذا أمام " ثورة مكتملة الأركان " متوقعة كل ما ستؤول إليه النهاية التي وصلنا نحن إليها الآن وصدمنا من خاتمتها وأصابنا اليأس ، لكن ألبير كامي توقع هذا وتمسك بمبدأ إكمال الثورة للنهاية وستحكم الثورة يوما ما.

لم يغفل كامي أي عنصر من عناصر الثورة

المرأة
فدييجو وهب حياته من أجل أن تحيا حبيبته فيكتوريا فلقد أكمل رسالته معللا
"ان العالم في حاجة إليك. إنه في حاجة إلى نسائنا لكي يعلمن الناس الحياة. أما نحن فقد كنا دائما غير قادرين إلا على الموت "

ظباط السلطة
فالظباط يموتون في فراشهم أما طعنة السيف فلنا نحن""

قاضي السلطة
القاضي كازادو : لتكن لك خشية من السماء يا نادا واجث على ركبيتك
نادا : الجثو لا استطيبه لأن ساقي متخشبة اما عن الخشية التي تريدها أن تتلبسني فلم تعد دعوة إليها تفاجئني ، فأنا أصبحت على علم بكل الذي ينبغي لي أن أخشاه وأسوأ ما اخشاه هو مواعظكم الأخلاقية

وحوار آخر بين القاضي ودييجو
القاضي : إني لا اخدم القانون من أجل ما يقضي ولكن لأنه القانون
دييجو : ولكن اذا كان القانون هو الجريمة ؟
القاضي : اذا اصبحت الجريمة هي القانون فستكف عن كونها جريمة
دييجو : والفضيلة هي التي بينبغي توقيع العقوبة عليها
القاضي : الواقع انه ينبغي توقيع العقاب عليها اذا تبجحت وناقشت القانون

عن حرية الإختيار في وجود السلطة
نادا : إن النتيجة الحتمية لهذه الطريقة لا بد ان تكون باعتبار الأصوات المعادية للحكومة ملغاة
القاضي : لكنك قلت ان الانتخاب حر
نادا : انه لكذلك في الواقع ولكننا ننطلق من مبدأ ان الصوت الذي يقول لا ليس صوتا حرا انه منقاد للعواطف فهو اذا صوت تتحكم فيه الشهوات
القاضي : لم يخطر ذلك على ذهني
نادا : ذلك لأنك لم تكن لديك فكرة صحيحة عما هي الحرية

فكرة الثورة
دييجو : في وسط اكبر انتصاراتكم البادية انتم قد هزمتم لأن في الانسان قوة لن تستطيعي قهرها، هي جنون محض يتقاسمه الخوف والشجاعة معا، انها جاهلة ومنتصرة الى الأبد. ان هذه القوة هي التي ستنهض وحينئذ ستعلمين ان انتصارك لم يكن الا دخانا
السكرتيرة : بقدر ما تعي ذاكرتي كان دائما يكفي ان يتغلب رجل على خوفه ويثور حتى تبدأ آلتهم في الصليل، لا أقول انها تتوقف فمن أصعب الصعب وقوفها، ولكنها تصلصل واحيانا تتعصلج حقا وتحزن

وفي حوار من أروع ما يكون في الفصل الثالث والأخير بين دييجو والطاعون
كم كنت اتمنى لو اورد صفحاته كاملة بدون أي اقتطاع لأي سطر منه

دييجو : اخلع ملابسك. حين يخلع رجال القوة ملابسهم فإن مرآهم لا يكون جميلا
** عرفت الآن من اين اقتطعت أحلام مستغانمي تشبيههاعن رجال السلطة العسكرية !
ـــــــــ
الطاعون : أيها الأحمق إن عشر سنوات في حب هذه المرأة أفضل من قرن من الحرية لهؤلاء الناس
دييجو : حب هذه المرأة هو مملكتي انا أستطيع ان افعل بها ما اشاء اما حرية هؤلاء فهي ملك لهم ولا استطيع التصرف فيها
ـــــــــ
الطاعون : قطيع لا يشرح النفس في الحقيقة ولكن تبدو عليه القوة
دييجو : اعرف انهم ليسوا اطهارا وانا كذلك مثلهم
الطاعون : زمن العبيد
دييجو : زمن الأحرار
الطاعون : انك لتدهشني، عبثا بحثت عن الأحرار، اين هم ؟
دييجو : إما احياء في سجونك او اموات في الحفر التي شققتها لتكديس الجثث. والعبيد هم الذين يتربعون فوق العروش
الطاعون : اجعل رجالك الأحرار يرتدون زي الشرطة وستعرف ماذا يصبحون
دييجو : صحيح انهم يحدث لهم ان يصبحوا جبناء قساة ولهذا لا حق لهم كما لا حق لك في التسلط، ما من رجل يتوافر له من الفضائل ما يبرر التسليم له بالسلطان المطلق ولهذا ايضا كان حق هؤلاء الرجال هو حقهم في الرحمة التي ستحرم انت منها
ـــــــــ

يتحدث نادا عن السلطة الجديدة
فإن خطتهم المثلى بدلا من ان يسدوا افواه الذين يصرخون بآلآمهم يعمدون هم إلى سد آذانهم، كونوا صما بعد ان كنتم خرسا. انتبهوا ان الذين يكتبون التاريخ قد عادوا، ستكون أول عنايتهم بالأبطال سيهيئون لهم مقاما رطبا مريحا تحت بلاط القبر !

في الأخير اعتقد اني استطعت ان اوضح سبب هذا السؤال الذي لم يفارقني
لماذا لا يقرأون ؟


للتحميل
http://www.4shared.com/office/72JG_sA...

Profile Image for Asad Asgari.
155 reviews43 followers
October 20, 2023
یک نمایشنامه خواندنی با موضوعی متناسب با زمانه ما،(البته از دیرباز تا کنون!). نمایشنامه شرح حضور طاعون در قامت یک انسان در یکی از شهرهای اسپانیا است. شهری که مردمانش پیشتر تحت یک حکومت ظالمانه با انواع تبعیض‌ها و ستم‌هایی که به آن‌ها روا می‌شد، می‌زیسته‌اند در این میان با حضور طاعون و دستیارش، حاکم شهر مجبور می‌شود حکومت را به طاعون واگذار کند، طاعونی که با اعمال قدرت و ایجاد یک حکومت نظامی درصدد است فرمانبرداری و نظم را به مردم دیکته کند و حتی مرگ را نیز عادلانه میان افراد توزیع کند. هیچکس در شهر نسبت به نحوه حکومت معترض نمی‌شود جز شخصیتی به نام دیه گو که با غلبه بر ترسش به عصیان در برابر حکومت طاعون دست می زند. او با کندن دهان‌بند ناامیدی از دهان مردمان، به آن‌ها نیروی محرکه عصیان و طغیان می‌بخشد تا بتوانند با دهانی باز و گردنی برافراشته فریاد آزادی سر دهند. دیه گو متوجه می‌شود که تنها راه مقابله با طاعون غلبه بر تراس و هراسش از مرگ است و به عبارت دیگر به این حقیقت مهم می‌رسد که هراس درونی انسان‌هاست که به حکومت‌های استبدادی قدرت و توان مضاعف برای سرکوب می‌بخشد. دیه گو با کنار گذاشتن ترس در واقع تزلزل و خللی در پایه‌های حکومت طاعون ایجاد می‌کند و زمینه فروپاشی آن را فراهم می‌کند. ترجمه یحیی مروستی بسیار روان است و این ترجمه برنده بهترین ترجمه سال 1337 شده است. هرچند به نظر آرزوی دور از دسترسی است اما کاش می‌شد روزی این نمایش را در ایران اجرا کرد و به تماشایش نشست. نمره من به این نمایش خواندنی : 4.5

Profile Image for Javad Azadi.
193 reviews85 followers
February 9, 2022
میخواستم به این نمایشنامه یه نمره ای در حدود 3 ستاره بدم، دلیلشم خیلی ها میدونن: اثری شعاری که تفکر و فلسفه طغیان و انقلاب رو میکوبه تو صورت مخاطب؛ هرچقدر هم که میخواد نمادین باشه و از ریتم تندی برخوردار باشه و... اما از نظر ادبی شاید بشه گفت واقعا کارش میلنگه و همونجور که بقیه شاید بگن، رمان طاعون خود کامو اثر به مراتب بهتریه. اما چیزی که من رو حیرت زده میکنه اینه که کامو میاد انسان و امید و شرف و عشقشو نه تنها در مقابل طاعون میذاره، بلکه همزمان اونو در مقابل مرگ (منشی) و نادا(پوچی) هم قرار میده. حالا جذاب تر اینه که نویسنده هم 100 درصد طرفدار کامل انسانو انسانیت نیست و در عین باور قلبی و حقیقی اش به عشق و... از شکار شدن قطعی انسان توسط طاعون، پوچی و مرگ آگاهی حقیقی داره...
این نمایشنامه 5 ستاره قلبی از من دریافت میکنه قطعا!
Profile Image for Vahid.
36 reviews9 followers
March 19, 2023
این کتاب رو باید داد به عرزشی ها تا بخونن. نقش طاعون و دارو دسته اش مساوی با ایناست.

اگر چه، اگر کتاب میخوندن الان وضع مون این نبود.
Profile Image for Eli Entrenebras.
Author 4 books72 followers
December 6, 2014
No me gustan la poesía social ni los panfletos políticos. No me gustan las alegorías demasiado evidentes ni la moralidad incrustada a martillazos. No me gustan las historias demagógicas ni los finales previsibles.

El estado de sitio tiene todo eso. Y también tiene mis cinco estrellas.
Profile Image for نادية أحمد.
Author 1 book494 followers
February 3, 2018
هنا وجه آخر لكامو بعيداً عن سائر أعماله الغير مسرحية
رغم وفائه للتراجيديا وكل مونولوج قدّمه في أعماله
حتى في روايته "الغريب"

وبشكل عام تمتاز مسرحية "الحصار" بالسخرية اللّاذعة
والهزل
في تناول قضيّة اجتمع عليها أغلب الكتّاب في تلك الحقبة والآن
وهي قضية "الإستبداد" والأنظمة القمعية الفاشية
ومن يقرأ الحصار رغم بساطة المسرحية من حيث عدد الصفحات
وبعض الحوارات
لكن يقفز لذهنه مباشرة جورج أورويل وروايته الشهيرة "١٩٨٤"

هناك عانى الشعب من قمعية الأخ الأكبر وهو رمز غالباً
وهنا نجد كامو يجسّد لنا الطاعون كشخص وهو حاكم المدينة
يجرّد الحاكم الغير كفؤ من صلاحياته حيث لم يقدّم أي تغيير
بل ورفضه بشدة عندما كان يخرج بعض الرجال المعترضون
والذين كانوا عصاة في نظر الحاكم الكسول وأتباعه.

بإختصار فإنّ الأحداث تقع في مدينة قادش
والذين يصابون بالطاعون بعد نبوءة من نادا برؤية نذير شؤم
وهو مذنب يمر بسماء المدينة
وهنا استخدم كامو الطاعون كداء وحاكم ذو سلطة بنفس الوقت
وحقيقةً هذا ربط ذكي جداً
فهما لا يشكلان ذاك الإختلاف
فالحاكم الظالم هو داء وأقرب مايكون للطاعون

"دييجو" وحده الرجل الرافض للأسلوب القمعي الإستبدادي
ورفض حكم الطاعون وسكرتيرته
والذين من خلال العديد من الحوارات مع أفراد الشعب
مارسوا قمّة الظلم
خاصة مع شعب اعتاد حياة الروتين والرتابة والسير بنفس الخط
واعتبار أي جديد أقرب لنظام تكفيري وسيتم المعاقبة عليه

ما ميّز دييجو هو إدراكه لأنّ الطاعون وسكرتيرته يستمدون
قوتهم من الخوف الذي فرضوه لذلك لا بدّ من التمرّد على الخوف
لكسر القيود

وفي مشهد درامي على المسرح يحكم الطاعون على دييجو
بالموت ويتم تنفيذ الحكم فيه حيث لم يستطع أن يستميله لطرفه
وكان وداعًا حاراً بين دييجو وحبيبته فيكتوريا قبل موته بثوان
وبعد قتل دييجو انسحب الحاكم الظالم
وعادت دفّة الحكم للحاكم السابق حيث الخمول والروتين
والحياة الرتيبة

آخر عبارات الطاعون قبل انسحابه:
"الإنسان أذكى مما يظن فيه... أولئك سادتكم القدماء الذين
سوف تجدونهم عمياناً أمام جروح الآخرين، سكارى بالسكون والنسيان
وسوف يصيبكم التعب إذ ترون الغباوة منتصرة دون قتال.
إنّ القسوة تثير ولكن البلاهة تثبط.
يحيا الأغبياء لأنهم يمهدون أمامي السبل إنهم قوتي وأملي
ربما يأتي يوم تبدو لكم فيه كل تضحية عبثاً وتصمت فيه
صرخة ثوراتكم القذرة التي لا تنتهي
في ذلك اليوم سأحكم حقاً في صمت العبودية الكامل.

توجد شخصية عميقة في المسرحية وهو "نادا"

الحوارات بشكل عام شيّقة وتحمل الكثير من الحكمة
وخاصة حوارات نادا ودييجو والطاعون والسكرتيرة.

اقتباسات:
_مع ذلك فهذه علامة.. ليس هناك علامة للاشيء.ص٨
_أنا نادا أحذركم مجانًا.ص١٠
_ربما لن تصدقوا ما أقول لأنه يبدو لكم بعيد الاحتمال؟ص١١
_إنّ الحكومات الصالحة هي الحكومات التي لا يحدث شيء أيام حكمها.ص١٢
_بماذا تغلسين هذا الوجه حتى تجعليه في بياض اللوز؟ص١٨
_فإذا كنتم تنكرون على التعساء خبزهم، فلا الترف ولا الكلام المعسول
ولا الوعود الغامضة، بقادرة أن تحملهم على العفى عنكم.ص٦٣
_القواعد لا تلغي كل شيء.ص٩٢

هذا ثالث كتاب يجسّد أغنية Summer Wine
For Nancy Sinatra
ويمنحني نفس الشعور الذي أحصل عليه كلما سمعتها
هل هنالك حقاً رابطًا بين هرمان هسه والبير كامو وأنطوان دو سانت!
أم هو عقلي الذي يختلق هذه الروابط!
حيث وجدتني أدندن بلحن الأغنية وكلماتها بين رواية
"صيف كلينكسر الأخير" و رواية "الأمير الصغير"
و رواية "الحصار"

Strawberries cherries and an angel’s kiss in spring
My summer wine is really made from all these things

I walked in town on silver spurs that jingled
To a song that I had only sang to just a few
She saw my silver spurs and said let's pass some time
And I will give to you summer wine
Summer wine

عنوان الكتاب: الحصار "مسرحية"
اسم المؤلّف: ألبير كامو
سنة النشر للنسخة الأصلية: ١٩٤٨
سنة النشر لهذه النسخة العربية: ١٩٦٤
الطبعة : الأولى
الناشر: مطبعة الدار المصرية
اسم المترجم: عبدالمنعم الحفني
عدد الصفحات: ١١٥

نادية أحمد
٣ فبراير ٢٠١٨
Profile Image for مهران.
30 reviews
July 14, 2023
حالا که همه‌چیز را نمی‌شود نجات داد، دست‌کم یاد بگیریم آشیانه‌ی عشق را حفظ کنیم!

— آلبر کامو
Profile Image for Ava.
168 reviews221 followers
December 24, 2020
خیلی سال پیش کامو از نویسنده های مورد علاقه ی من بود . هر کتابی که ازش چاپ شده بود رو داشتم و چندین بار خونده بودم. غیر از این کتاب یا در واقع کتاب شهربندان. دلیلش هم این بود که تو هیچ کتابفروشی ای پیداش نکرده بودم. اون موقع نه اینترنتی کتاب می خریدم و نه دانلود می کردم. البته این نسخه رو هم نه اینترنتی خریدم و نه دانلود کردم. از بساط کتاب فروشی تو یه صبح جمعه خریدم. از این نظر تغییر نکردم اما از این نظر که دیگه کامو رو دوست ندارم چرا. انگار یه کم عوض شدم.


الان که این رو نوشتم یادم اومد که همون وقت ها با یه دوستی از علاقه ام به کامو گفتم و گفت که دوسش نداره و کلا از ادبیاتی که با شعار پیش بره خوشش نمیاد. بهم برخورده بود و نمی تونستم با این حرف کنار بیام. اما حدس بزنید که امشب که کتاب رو تموم کردم به خودم چی گفتم‌؟ " کی دوره این این شعارا به سر میاد؟" ولی جواب امیدوارانه ای هم بهش داشتم که احتمالا به سر اومده. حالا دیگه کمتر کسی این کتابا رو دست می گیره و تا آخر می خونه. و حتی خوندن این چیزا هم دیگه روحیه انقلابی گری و قهرمان سازی رو به آدم تزریق نمی کنه

من دیگه با این روزای سخت و سیاهی که تهش امید و پیروزیه "بیگانه" ام. با "طاعون" این زندگی کنار اومدم و مثل "سیزیف" بار خودم رو به دوش می کشم. " کالیگولا" ی درون من مرده. اگر بخوام بدونم چنین نظام هایی چه بلایی سر آدم و زندگیش میارن هرتا مولر می خونم و خب، دارم زندگیش هم می کنم.

آوا
دی ۹۹

Profile Image for Jefry.
28 reviews3 followers
March 12, 2025
"حکومت نظامی" ؛ نمایشنامه‌ای درباره‌ی سرکوب و آزادی

*خلاصه داستان:
نمایشنامه در شهری اتفاق می‌افتد که دچار طاعون شده و مقامات حکومتی به بهانه کنترل بیماری، سرکوب شدیدی را اعمال می‌کنند. مردم از حقوق اولیه خود محروم شده‌اند و در این فضای خفقان‌آور، گروهی از شهروندان در برابر حکومت مقاومت می‌کنند.

*مفاهیم کلیدی

۱. قدرت و سرکوب:
در "حکومت نظامی"، کامو نشان می‌دهد که چگونه قدرت می‌تواند از بحران‌ها برای تحکیم سلطه خود استفاده کند. فرماندار شهر به جای کمک به مردم، از ترس و وحشت برای تثبیت موقعیت خود بهره می‌برد.

۲. مقاومت در برابر دیکتاتوری:
کامو در این نمایشنامه شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که با سرکوب مخالفت می‌کنند و برای آزادی می‌جنگند. این پیام به‌ویژه در دوران پس از جنگ جهانی دوم و تسلط رژیم‌های خودکامه بر برخی کشورها بسیار معنادار بود.

3. پوچی و معنای زندگی:
این نمایشنامه به جستجوی معنا در جهانی بی‌رحم و بی‌منطق می‌پردازد.

"حکومت نظامی" یک نمایشنامه‌ی تأثیرگذار و تفکربرانگیز است که نشان می‌دهد چگونه استبداد می‌تواند در لباس محافظت از جامعه ظاهر شود. کامو در این اثر نه‌تنها شرایط دوران خود را بازتاب می‌دهد، بلکه پرسش‌هایی بنیادی درباره‌ی قدرت، عدالت و آزادی مطرح می‌کند که همچنان در دنیای امروز نیز مصداق دارند.
63 reviews2 followers
June 2, 2020
دیه گو: ولی اگر قانون یک نوع جرم باشد چی؟
قاضی: اگر جرم قانون شود، دیگر جرم نخواهد بود.
دیه گو: پس در آن صورت باید فضیلت را مجازات کرد
Profile Image for Sajad Asari.
16 reviews1 follower
August 7, 2024
بین ۳ و ۴ خیلی مردد بودم. ولی لذتی که از دیالوگ‌ها می‌بردم اونقدری بود که قانع بشم و ۴ بدم!
Profile Image for Ileana.
158 reviews41 followers
January 31, 2022
EL JUEZ
¿Quién te ha permitido que entres aquí?

DIEGO
¡El miedo me ha empujado a tu casa! Huyo de la Peste.

EL JUEZ
No la huyes, la traes contigo. (Señala con el dedo a DIEGO la marca que lleva ahora en la axila. Silencio. Dos o tres silbatos a lo lejos.) Vete de esta casa.

DIEGO
¡Déjame! Si me echas, me mezclarán con todos los otros, y será el amontonamiento de la muerte.

EL JUEZ
Soy el servidor de la ley, no puedo acogerte aquí.

DIEGO
Tú servías la antigua ley. Nada tienes que hacer con la nueva.

EL JUEZ
Yo no sirvo la ley por lo que dice sino porque es la ley.

DIEGO
¿Y si la ley es el crimen?

EL JUEZ
Si el crimen se convierte en ley, cesa de ser crimen.

DIEGO
¡Y hay que castigar la virtud!

EL JUEZ
Hay que castigarla, en efecto, si tiene la arrogancia de discutir la ley.


Cada vez que leo a Camus me da gusto comprobar lo actual que es su punto de vista. Precisamente ahora en mi país hay un gran debate respecto a ciertas leyes que parecerían favorecer a los perpetradores; por lo que cabe preguntarse ¿Y si la ley es el crimen?
Por lo demás, me gustó mucho leer esta obra de teatro y no dejaba de imaginar cómo sería su puesta en escena, ya que las escenas son complejas y hay bastantes personajes. Debe ser una experiencia maravillosa poder ir al teatro y admirar una obra de esta magnitud.
Profile Image for Negar Ghadimi.
321 reviews
September 27, 2020
نخست اجرای فرمانِ مرگ که خود تصوری مؤثر و لذت‌بخش است و سپس این فکر که محکوم خودش برای اجرای مرگ همکاری می‌کند. این درست همان هدفی است که هر دولتِ خوب آن را تعقیب می‌کند و موجباتِ استحکامِ دولت را فراهم می‌نماید!
—————————————————
همه را علامت‌گذاری کنید! حتی آن‌ها که چیزی نمی‌گویند، چه، می‌توان درک کرد که معترضند، این‌ها دیگر نمی‌توانند اعتراض کنند. ولی همین سکوتشان صدای زننده و گوشخراشی دارد!
—————————————————
-قانون چه می‌گوید مهم نیست. مهم خودِ قانون و موجودیتِ آن است. -ولی اگر قرار شد که قانون جنایت‌پیشگی را تجویز کند؟ -اگر جنایت کاری قانونی بشود، دیگر آن جنایت کاری نیست. -پس جوان‌مردی و پاک‌دامنی را باید مجازات کرد؟ -اگر جوان‌مردی و پاک‌دامنی با قانون مخالف و مغایر شود، باید آن را هم مجازات کرد.
—————————————————
مردم می‌توانند بروند و استراحت کنند تا وقتی که صاحبانِ افکار و اراده‌های قوی به فکرِ آن‌ها بیافتند و به جای آن‌‌ها در موردِ مقدار سعادتی که برایشان لازم است تصمیم بگیرند.
—————————————————
اگر انسان بداند که بشر هیچ و پوچ است و اگر بداند که چهره‌ی خداوند موحش و زشت است، نمی‌تواند به خوبی زندگی را برگزار کند.
Profile Image for Abu Hasan محمد عبيد.
532 reviews183 followers
October 15, 2012
مذهلة ! وتحتاج إلى أكثر من قراءة
السؤال الذي لم يبرحني طيلة قراءتها، هل بالإمكان تجسيدها على خشبة المسرح بنفس الطريقة التي أرادها كاتبها ؟
المسرحية سريعة الإيقاع وتستخدم تقنيات مبتكرة ومعقدة
المسرحية باختصار تتناول القيم الإنسانية والثورة والتضحية
تتناول قضية الإنسان كإنسان، وماذا يمكن أن يفعل ليكون بقدر تحديات الحياة
وقد ساءني ما ذكره المترجم في مقدمتها من أنه ارتأى تسميتها "حالة طوارئ" بينما اسمها الأصلي بالفرنسية هو "حالة حصار"، لأن "حالة طوارئ" هو عنوان أنسب للمسرحية بحسب المترجم... أي أن المترجم يفهم أكثر من مؤلف المسرحية وكاتبها !!! فمن الذي أعطاه هذا الحق في السطو على العنوان ؟
بينما يتبين للقارئ أثناء القراءة، أن "حالة حصار" كما سماها المؤلف، هو العنوان الأنسب، حيث أن المسرحية تبرز حصار الإنسان من قبل التحديات والصعوبات والظلم والجشع البشري والنفاق والتملق المجتمعي، وكيف يستطيع الإنسان تجاوز حالة الصراع هذه والإرتقاء بنفسه وبقيمه من خلاله تحديه للواقع وتضحيته وثورته
فأي إساءة بحق المسرحية هي أكثر من تشويه عنوانها ؟؟؟
Profile Image for Farzaneh.
163 reviews11 followers
July 13, 2014
نمایش نامه ای زیبا با حضور افرادی که در زندگی هر انسانی می توانند تاثیرگذار باشند ، بلا (طاعون(، مرگ ، عشق ، ترس و پوچی .
حکومت نظامی داستانِ نترسیدن و ایمان ب اراده ست .
Profile Image for JC.
186 reviews16 followers
August 7, 2025
El planteo de Camus en El estado de sitio se me hizo algo desordenado, poco claro. Cuando parece que la historia va por un carril, de golpe el autor da un volantazo y encara por una vía distinta, todo ello en una sucesión de diálogos que parece demasiado acelerada. Por supuesto que el teatro tiene otro ritmo que la novela, pero aún así me quedó la sensación de que Camus no le da tiempo ni a los personajes ni a la trama para desarrollarse. Imagino que, como espectador, me quedaría algo asombrado por el ritmo de la obra y su devenir algo caótico.

Sin dudas la obra tiene algunos aspectos interesantes, pero da la sensación de que estos emergen a pesar de y no gracias al desarrollo de la obra. Rescato por ejemplo el retrato de las diferentes reacciones en la población ante la llegada de la Peste; el planteo de la burocratización como forma de desmoralizar y amansar a la población; y la inacción o apatía política como vía más efectiva para el totalitarismo.

El trasfondo que parece atravesar toda la acción es el de la racionalidad irrestricta aplicada al gobierno que, aún siendo contrastada con su ridícula aplicación a la realidad, se erige como incuestionable ante el pueblo confundido y a la defensiva. En ese contexto, la inacción es lo más peligroso, tal como da a entender, con ironía, la Secretaria/Muerte:
"(...) y además ya no es cosa del pueblo hacer la revolución, eso está completamente pasado de moda. Las revoluciones no tienen ya necesidad de insurrectos. La policía hoy en día basta para todo, incluso para echar abajo al gobierno ¿y no es mucho mejor después de todo? El pueblo así puede descansar, mientras que ciertas buenas almas piensan en él y deciden en su lugar la cantidad de felicidad que le será favorable"

Conceptualmente interesante, pero de ejecución decepcionante. 
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
June 30, 2025
حکومت نظامی (یا اشغال)، یکی از نمایش‌نامه‌های کمتر خوانده‌شده اما از نظر اندیشه، بسیار فشرده و سوزان آلبر کاموست؛ اثری که در دل آن، مفاهیم قدرت، مقاومت، آزادی و معنا در جهانی عبث و تفتیش‌گر، به تقابل عریان کشیده می‌شوند. این نمایش‌نامه، همچون آینه‌ای تیره و تیز، تصویر جهانی‌ست که نه فقط تحت اشغال نیروهای بیرونی، بلکه در محاصرهٔ دروغ، ترس، و خودفریبی‌ درونی‌ست.

داستان در شهری بی‌نام می‌گذرد که طاعون آن را دربر گرفته؛ اما این طاعون نه بیماری فیزیکی، بلکه تمثیلی‌ست از دیکتاتوری، از خفقان سیاسی، از ترسی که همگان را وادار به سکوت و تسلیم کرده است. در این بسترِ وهم‌آلود، کامو صحنه را نه برای قهرمانی رمانتیک، بلکه برای نوعی پیکار اخلاقی آماده می‌کند: پیکار میان انسان و ابسورد، میان خواستِ حقیقت و ماشینِ قدرت.

شخصیت اصلی، دیگو، نمادی‌ست از وجدان انسانی؛ انسانی که بر خلاف دیگران، فریب فضای تعلیق و مرگ را نمی‌خورد، و تصمیم می‌گیرد نه بایستد و نه سکوت کند. او به‌جای شعار، عمل می‌کند؛ اما نه با خشونت، نه با ایدئولوژی، بلکه با مقاومت فردی و سکوتی فکورانه. کامو با او، دوباره همان قهرمان سیزیف‌وار خود را احضار می‌کند؛ کسی که می‌داند پیروزی نهایی وجود ندارد، اما مقاومت‌کردن، خود، معنای بودن است.

زبان نمایش‌نامه، بر خلاف داستان‌های کلاسیک، سرد، خشک، گاه حتی بی‌احساس است. زیرا شخصیت‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که عاطفه، از بس مصرف شده، به کلیشه بدل شده است. خشونت، دیگر شوکه‌کننده نیست؛ تبدیل به عادت شده. و دقیقاً در همین جهانِ بی‌تفاوت، ایستادن، معنا پیدا می‌کند.

حکومت نظامی ادامه‌ی طبیعی درون‌مایه‌های مطرح‌شده در بیگانه و طاعون است. اما این‌بار، ابسورد صرفاً درون‌گرایانه یا فلسفی نیست؛ سیاسی است. قدرت، چهره‌ای مشخص دارد. دیکتاتور، قانون‌گذار و جلاد، همگی بر صحنه‌اند. کامو با طنزی سرد و تلخ، نشان می‌دهد که چگونه شر، وقتی به لباس قانون درمی‌آید، دیگر نیازی به پنهان‌کاری ندارد.

در این میان، شاید مهم‌ترین تمِ نمایش‌نامه، وجدان فردی در برابر نظامِ بی‌وجدان باشد. کامو دوباره به خواننده یادآوری می‌کند که هیچ دژخیمی بدون همدستیِ مردم نمی‌تواند دوام بیاورد؛ و هیچ رهایی‌ای بدون کنش فردی آغاز نمی‌شود. شهرِ این نمایش‌نامه، شهری‌ست که همه در آن بهانه دارند: ترس، نان، خانواده، خستگی، اما فقط یک نفر، دیگو، تصمیم می‌گیرد که دیگر بهانه‌ای نداشته باشد. همین یک نفر، بار تراژدی را بر دوش می‌کشد.

حکومت نظامی در زمان خود، کنایه‌ای بی‌پرده به حکومت‌های استبدادی قرن بیستم، از فاشیسم تا استالینیسم بود؛ اما فراتر از تاریخ، بیانیه‌ای‌ست برای هر زمان و مکانی که در آن، قانون، نقابِ قدرت می‌شود و مردم، داوطلبانه در صف سکوت می‌ایستند.

و کامو، مثل همیشه، ما را در پایان تنها می‌گذارد. نه با قهرمانی پیروز، نه با پایان خوش، بلکه با پرسشی فروبرنده:
آیا در جهانی که مرگ به قانون بدل شده، زندگی‌کردن بی‌مقاومت، نوعی همدستی نیست؟
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews311 followers
October 24, 2015
کلا نمایشنامه ای است علیه سرکوب و بوروکراسی سرکوب گر و مشغول کننده ی نظام های توتالیتر. در عین حال به نظر من رسید دفاعی است از اعمال خشونت برای رفع خشونت، و دفاعی است پنهانی از قهرمانی مردانه علیه صلح طلبی زنانه. اما در عین حال بدون این امید واهی که اگر این نظام برود بعدیش عالی خواهد بود، صرفا از یک نظام بد به یک نظام کمتر بد

آن بخش های مربوط به درگیری های بوروکراتیک رو دوست داشتم. اما از آنجا که سیر آزاد شدن شهر شروع می شه دیگه چندان به دلم نچسبید، چون خیلی ماس مالی کردن توش بود

متن عموما قابل فهم است؛ و من متأسف شدم که نمی دانستم خود سپانلو در آن دوباره تجدید نظر کرده و نگاه هم چاپ کرده. اما به هر حال عموما درکم از داستان مشکلی نداشت

در آخر اینکه نسخه ای که من داشتم نه جلد داشت نه اطلاعات چاپ. صرفا از مقدمه شروع می شد تا صفحه ی آخر، در یک پوشش. برای همین معلوم نیست کجا چاپ شده.
Profile Image for p33€3.
548 reviews151 followers
August 25, 2024
la primera razón que da camus para hablar del placer de vivir es: "¿No vale nada el primer cigarrillo? El olor del polvo de mediodía en los ribazos, la lluvia de la tarde, la mujer aún desconocida, el segundo vaso de vino, ¿no significan nada?" y yo solo pienso en que su gato se llamaba cigarro
Displaying 1 - 30 of 170 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.