تاکنون مصححان و انتشارات مختلفی اقدام به چاپ سفرنامه ناصر خسرو کردهاند اما ویژگیهای منحصر به فردی در این نسخه وجود دارد که آن را از سایر چاپها متمایز میکند. نخست اینکه منبع این چاپ از سفرنامهی ناصر خسرو، یعنی نسخه لکهنو، «۲۸۸ سال قدیمیتر از نسخهی مورد استفاده شارل شفر (نسخه پاریس) و منبع همه سفرنامههای موجود است.» دوم اینکه مصحح این اثر، «سفرنامه در درست، مسیر سفر ناصر خسرو را رفته و از کشورها، شهرها، روستاها، دروازهها، بازارها، مسجدها، کلیساها، آرامگاهها، چشمهها، نیلسنجها، آبشارها، دژها، قلعهها، مزارها و گورستانهایی که در سفرنامه سخنی دربارهی آنها آمده است بازدید کرده، محل بعضی از شهرها و دیهها را که نامشان عوض شده و یا به اشتباه آنها را نابودشده میدانستند، یافته و بعضی عبارات و مجهولات متن سفرنامه را در مورد موقعیت شهرها، مکانها و رویدادها روشن کرده است.» سوم اینکه محمدرضا توکلی صابری بهجز تصحیح متن اصلی، مقدمه مفصلی دربارهی زندگی، تفکر و آثار ناصر خسرو برای این کتاب نوشته و آنها را بر اساس موضوع دستهبندی کرده است. چهارم اینکه هر جا واژهای یا عبارتی سختخوان بوده، مصحح آن را اعرابگذاری کرده و معنی یا توضیحات لازم را علاوه بر واژهنامه در پاورقی هم آورده است. و ویژگی پنجم اینکه این کتاب مصور است و عکسها متناسب با متن، در لابهلای صفحات دیده میشوند. بخش دیگری از این اثر که حجم درخور توجهی از کتاب را به خود اختصاص داده، بخش «نامها و جایها» است که به صورت منسجم و با توضیحات مفصل، به دنبال متن اصلی آمده است.
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه. ق) از شاعران بزرگ فارسیزبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کردهاست. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشتهاست. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجهای دست نیافت، دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.
بنا بر نوشته اش در سفرنامه ناصرخسرو در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را میگوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصر خسرو پاسخ داد «حکما، چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد». مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصر خسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و بهخصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچکدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد
لم اتصور انه ممتع لهذه الدرجه. رحلة ناصر خسرو من مدينة مرو فى بلاد فارس الى ارمينيا و اذربيجان و منها للشام و فلسطين ثم مكة فمصر و العوده من مصر مرة اخرى لمكة و جوله فى الجزيرة العربية من مكة الى الحسا ثم البصرة و جولة فى بلاد ايران حتى خراسان و العودة الى مرو.
رحلة استغرقت سبع سنوات نصفها فى مصر فى بداية العصر الفاطمى او للدقة فى بداية المائة الثانية من العهد الفاطمى. حدثنا ناصر خسروا عن البلاد و حكامها و المسافات بينها و طبيعة المعيشة فيها و وصف معالم المدن و لم يحدثنا عن البشر الا قليلا او قل لم يحدثنا عن البشر الا فى بلاد ليس بها الا البشر كبلاد الجزيرة العربية او القرى على الشاطىء الغربى للبحر الأحمر.
ليت لى رحلة مثل هذه و ليتنى استطيع ان اصفها هذا الوصف الرشيق البديع.
دوستانِ گرانقدر، خواندنِ سفرنامه، از آن جهت مفید است که شما در جریانِ اخبار و رویدادهایی قرار میگیرید که امکان ندارد آن رویداد را در کتبِ دیگر بخوانید... مگر آنکه نویسنده اخباری را کپی برداری کند و به دروغ جزوِ مشاهداتِ خویش بنویسد همانطور که میدانید، در سده هایِ پیشین، عرب پرستانی که به هدفِ عرب پرستی و بت پرستی، به سمت عربستان میرفتند، یا در مسیرِ رفت به هلاکت میرسیدند و یا در سفرِ برگشت ... و عدۀ کمی از این مسلمانهایِ بت پرست، سفر را به سلامت به پایان میبردند و به مقامِ موهوم و بی معنایِ حاجی نائل میگشتند!!! و البته چه سعادتی برای عرب پرستان به شمار خواهد آمد ناصر خسرو مینویسد که روزی 6 مسافر از خراسان به قصدِ رفتن به کعبه و چرخیدن به دورِ خانۀ بتِ اللهِ اکبر، به عربستان و شهرِ مدینه سفر کرده بودند... همانطور که میدانید از مدینه تا مکه تقریباً 3 روز راه میباشد، چون مدینه در شمال و مکه در جنوبِ این بیابان قرار گرفته است... به هر جهت این خراسانی ها، تنها 2 روز فرصت داشتند تا خودشان را به مراسمِ مکه برسانند... این 6 خراسانیِ بی خرد، به یک نفر میگویند، آقا ما پول خوبی به تو میدهیم تا ما را 2 روزه به مکه برسانی... خلاصه آن تازی قبول میکند... آن 6 نادان را سوار بر شتر میکند، دست و پایِ آنها را به شتر بسته و به شتر نهیب میکند... شترها مثلِ بنز شروع به دویدن میکنند... البته باید سوار بر شتر بوده باشید تا بفهمید چه به روزگارِ انسان بر رویِ شتر می آید.. بگذریم... خلاصه پس از چند کیلومتر، دل درد و بدن درد گریبانِ این 6 خراسانیِ احمق را میگیرد... شروع به گریه و التماس میکنند که: ای مردِ عرب، ما پشیمان شده ایم.. زیارت در فرقِ سرمان بخورد... آقا نگه دار... آن تازی میگوید.. لااااااااا .. شما پول داده اید.. خراسانی ها میگویند بابا دو برابر میدهیم فقط نگه دار... تازی میگوید: لاااااا لااااااا .. عرب قولش قووول است (خیر سرِ خودشو اجدادش راست گفته) ... خراسانی ها میگویند که گوووووه خوردیم یا سیدی... غلط کردیم اِی اولادِ پیغمبر.. ولی آن تازی، شتر را نگه نمیدارد... سرانجام پس از 2 روز به مکه میرسند.. ولی از آن 6 نفر، تنها 2 نفر زنده از شتر پیاده میشوند و 4 نفر به هلاکت میرسند.. و آن 2 نفر هم به قدری از داخل و بیرون آسیب دیده بودند که نه تنها به مراسمِ بت پرستی نمیرسند.. بلکه به نظر میرسد بعداً هلاک میشوند... ولی مهم این است که در راهِ «اللهِ اکبر» هلاک شده و به بهشت تازیان شتافته اند حال پس از سده های بسیار، کماکان پولِ مردمِ بی خردِ ساکن در ایران، در جیبِ تازیانِ عربستان ریخته میشود.. و البته باز هم جنازه هایِ لگد مال شدۀ آنها به ایران بازمیگردد.. بعید میدانم خونِ ایرانی در رگِ بی غیرتهایی باشد که پس از این همه بی حرمتی از سویِ عربستانی ها، باز هم به زیارتِ کعبه، بت خانۀ تازیانِ عربستانی میروند عزیزانم، خواندنِ بخشهایی از کتابِ این حکیمِ قبادیانی، خالی از لطف نیست و میتواند اخبار و سخنهایِ جالبی را برایتان در دلِ خویش داشته باشد ---------------------------------------------- امیدوارم این ریویو برای شما تاریخ دوستانِ خردگرا، مفید بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
در برابر رنج بسیاری که ناصرخسرو برای این سفر برده بود این متن و حجم واقعا ناچز بوده و برایم سوال بود که علت شهرت این سفرنامه چیست؟ هرچند ما شاهد ریزبینیهایی هستیم اما به قدری کم و ناچیز است که به چشم نمیآید و آنچه بیش از هرچیز دیده میشود روایت او از اندازه شهرها و ساختمانهای آنجا است و کمتر به خلق و خو و آداب و رسوم میپردازد.
اما تصحیح جعفر مدرس صادقی در قیاس با آنچه به تصحیح محمد دبیرسیاقی موجود است حتما بهتر است. هر دو نسخه را موجود دارم و حتما نسخه جهفر مدرس صادقی اولی است به خواندن در حالی که جدا از چاپ بد تصحیح دبیر سیاقی که به گمانم زوار منتشر کرده شدیدا نسخه مرحوم دکتر دبیرسیاقی سختخوان و پیچیده است و گاهی گیج کننده است در حالی که مدرس صادقی دنبال مواجهه مخاطب با متن است و توانسته به این ایده نیز جامه عمل بپوشاند.
مدت های مدید بود که خود سفرنامه رو خونده بودم ولی حوصله ی مقدمه و توضیحات و تعلیقات رو نداشتم، در یه روند چند ماهه این افزوده ها رو که حدود 160 صفحه بودن خوندم تا این کتاب بالاخره تموم شه
در مورد متن سفرنامه باید اذعان کنم که چندان دلچسب نبود. به دلیل فراوانی شدید اطلاعات جغرافیایی - انبوهی از جزئیات در مورد فاصله ها یا طول و عرض دیوارها و میدان ها و ... . من سفرنامه ها رو با نیت یک سفر اکتشافی فرهنگی می خونم و از این جهت سفرنامه ی ناصرخسرو پربار نیست. البته اشارات فرهنگی درش زیادن اما وسط اون همه جزئیات به درد من نخور گم شدن
متاسفم که دقت زیادی به زبانش نکردم تا از اون لذت ببرم. هر چند اون جاهای معدودی که دقتی هم داشتم دلی ازم نبرد - هر چند چیزهای جالبی داشت
اما در مورد چاپ کتاب باید از دبیرسیاقی تشکر کرد بابت تعلیقات و واژه نامه و ... که باعث شده اثر واقعا قابل ارجاع باشه. اما به هر حال هم گذر سالیان و هم برخی اشکالات جای ایرادگرفتن رو باز گذاشته. از یه طرف این چاپ شاید زمان خودش تر و تمیز بوده اما الان فونتش و صفحه بندیش زیبا نیست و باید زیبا و منقح چاپ بشه. از طرف دیگه در توضیح اماکن و اسامی دبیرسیاقی راه اطناب رو پیش گرفته - مثلا محمد بن عبدالله یا علی بن ابی طالب رو هم نشسته توضیح داده. ایده ی چاپ عکس هایی از مسیر ناصرخسرو کار جالبی بوده اما اگر عکس ها به جای آخر کتاب در متن چاپ می شد بهتر بود - البته در آن زمان امور فنی هم مانعی بوده در این جهت. آن نقشه ی قطع بزرگ تا شده آخر کتاب هم باز ایده ی خوبی بوده برای فهم ابعاد سفر ناصرخسرو
انتظار زیادی داشتم اما در ابتدا جز طویل گوییها و توصیف بیهودهی اندازه شهرها و دروازه آنها چیزی نداشت ولی پس از سفر به مصر با ناصرخسروی دیگری روبرو شدم توصیفش از مصر و زندگی مردمان آن، سپس سفر به حجاز و بازگشت باعث شد تا از آن به مرو آن لذتی که باید از سفرنامه میبردم، ببرم خواندن این کتاب را به همه علاقهمندان به ادب فارسی پیشنهاد میکنم
ناصر خسرو قبادیانی حوالی هزار سال پیش در دربار مرو به شغل دیوانی دربار مشغول بود و از نظر مالی فرد متمولی به حساب می آمد و فرد شاعر و هنرمندی نیز بود. تا 42 سالگی شرابخواری میکرد و چندان در قید و بند اعتقادات مذهبی نبود تا اینکه در خواب حکیمی را دید که او را از شراب خواری حذر میدارد و برای سعادت با دست سمت قبله را به او نشان می دهند. ناصر خسرو بعد از بیدار شدن، متحول شده و شراب خواری را ترک میکند و قصد سفر حج می کند اما با طی مسیری متفاوت! او همراه برادرش و یک غلام به راه می افتند و از سرخس وارد ایران امروزی می شود. سپس با گذر از شهرهای طوس، نیشابور، دامغان، ری، قزوین، تبریز، مرند، خوی و ... خطه شمالی ایران را طی میکند و از شهرهای مختلفی از ترکیه امروزی نیز گذر میکند تا به حلب، حماء، حمص در سوریه کنونی و طرابلس، بیروت و صور در لبنان و حیفا و بیت المقدس میرسد. تا اینجا یک سال از شروع سفرش گذشته! مدتی در قدس اقامت میکند و در همین زمان با کاروانی به اولین سفر حج خودش میرود و به قدس برمیگردد و در ادامه مسیرش به سمت مصر و قاهره حرکت میکند. 3 سال نیز در مصر میماند و در این مدت هم سفری به غرب آفریقا دارد و هم در قاهره در نزد علمای اسماعیلی میرود و تعالیمشان را فرا میگیرد. ناصرخسرو پس از تحول یه مذهب اسماعیلی گرایش شدیدی پیدا میکند. در این 3 سال دو بار از مسیر دریای سرخ به حج میرود و باز به مصر برمیگردد و بعد به سمت جنوب مصر میرود و از مسیر دیگری به سمت جده و مکه برای انجام حج چهارمش حرکت میکند. پس از حج چهارم قصد برگشت به وطن خود را میکند. از مکه به سمت شمال عربستان حرکت میکند و با سختی بسیار زیاد از بیابان های حجاز میگذرد و بعد به بصره میرود و با گذشتن از آبادان، لردگان، اصفهان، نائین، طبس و سرخس به سمت بلخ میرود و به سفر 7 ساله خودش پایان میدهد! ناصر خسرو در طی این 7 سال مدام یادداشت مینوشته و پس از پایان سال آن ها را مرتب و خلاصه میکند و میشود این سفرنامه ای که به دست ما رسیده. او در مورد هر شهری که از آن گذر کرده توضیحات مختصری از ابعاد و جمعیت و وضع اجتماعی و زیستی و مذهبی مردم به طور خلاصه داده. در این بین برخی از اتفاقات خاص و دیدارها و سختی هایی که برا��ش پیش آمده را نیز بیان کرده. تصحیحی که خواندم، از محمدرضا توکلی صابری و از نشر علمی فرهنگی فوق العاده بود. علاوه بر اینکه ایشان از قدیمی ترین نسخه موجود از سفرنامه ناصرخسرو که حدودا برای 500 سال قبل است استفاده کرده، مقدمه، زندگینامه و توضیحات جامع نام ها و مکان ها که در ابتدا و انتهای کتاب آمده نیز بسیار به غنای اثر کمک کرده است. علاوه بر همه اینها، ایشان در مسیری که ناصرخسرو طی کرده، سفر کرده اند و از مکان هایی که ناصرخسرو در سفرنامه خود از آن ها سخن گفته بازدید نموده و عکس گرفته و در بخش مورد نظر این تصاویر به کار اضافه شده اند که به شدت به بهتر شدن این تصحیح کمک کرده است.
سفرنامه ی ناصرخسرو را مدت ها بود در لیست خواندنی ها داشتم و بسیار برای خواندش شوق داشتم اما اصلا چیزی که فکر می کردم نبود. از عرض جغرافیایی و اینکه از اینجا تا انجا چقدر راه است و کوه و دریا و شاه و پادشاه هر شهر و مساجد و بیابان . شروع کتاب ماجرای جالبی ست که در چهل سالگی در حالیکه بسیار شراب خورده بود خوابش می برد ," یکی مرا گفت چندخواهی خوردن شراب که خرد مردم را زایل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم: حکما جز این چیزی نساختند که اندوه دنیا را کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد." . . شهرهای مکه و مدینه و بیت المقدس و شرجه و طرابلس و ... " چشمه ای ست که از سنگ خاره بیرون می آید. آبی به غایت خوش و هیچ کس نداند از کجا می آید." . شهر ابوالعلا معری هم رفته بود که پیرمردی نابینا بود و رئیس شهر و نعمت بسیار در شهر وجود داشت. . " چمشه ای در شهر عین القر که ان را ادم پیدا کرده است." افسانه ها و قصه های کوچکی هم در متن سفرنامه یافت می شود اما به قدری نیست که جذب شود ادم . بیت المقدس. زیر صخره غاری ست بزرگ چنانچه همه شمع در انجا افروخته باشد. چون صحره حرکت کرد برخاستن کرد زیرش خالی شد و... . پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آنجا به مکه روم. باد معکوس بود و به دریا متعذر بود. . " قاهره پنج باب دارد." در باب هر شهر و درهای شهر ها و مساجد و گوشه های ساخت و ساز شهر و مساجد . در مسیر باید شیرشتر می خوردند و سوسمار . یکی از داستان های جالب اینکه اسبی را به در مقبره ی ابوسعید بسته بودند تا هر وقت ابوسعید بلند شد و برخاست روی اسب بنشیند و راهی شود. . " و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم." .
فلک گر خود کم و گر بیش گردد همیشه بر مراد خویش گردد به کام ما نباشد هیچ کاری که ما را نیست هرگز اختیاری
ناصر خسرو که مقامی درباری داشت و تا نیمه ی عمر به خوش گذرانی مشغول بود، شبی در خواب مردی را می بیند " چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زائل کند اگر به هوش باشی بهتر" او در جواب این مرد می گوید " حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند" و آن مرد هم پاسخ می دهد که " بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیافزاید". این مکالمه آغازی می شود برای سفر و جست و جویی در وادی معنا که هفت سال به طول می انجامد
هرچند مصحح این کتاب متذکر است که این نسخه احتمالا خلاصه ای از شرح سفر ناصر خسروست و یحتمل نسخه اصلی آن از بین رفته است اما با این حال انتظار داشتم که توصیفات ناصر خسرو دست مایه ی بیشتری برای من فراهم می آورد تا بهتر بتوانم قرن پنجم و عصر سلجوقی را تخیل کنم به عبارتی دیگر بهتر می بود که نویسنده بیشتر از آداب و رسوم، نوع پوشش مردم، وصف دقیق تر کسب و کارها، وضع معیشتی عموم، توصیف ابنیه ی غیر مذهبی، زبان رسمی منطقه و ... بگوید. گزارش ناصر خسرو بیشتر جغرافیاست تا تاریخ و چیزی که برایم جالب است این می باشد که ناصر مدام در حال متر کردن و محاسبه ی مساحت شهرهایی است که به تازگی وارد آن شده است و به نظر می رسد این رسمی کهن بوده و ضرب المثل گز کردن زمین از آن نشات می گیرد. علاوه بر مطالب ذکر شده در خصوص بعضی از مکان ها بالاخص شمیران و ری (تهران خودمون) انتظار داشتم توضیحات خیلی بیشتری بشنوم اما کل حرف جهانگرد ما از پایتخت کنونی این بود که از فلان شهر تا شمیران فلان مقدار فرسنگ مسافت بود و پس از استراحتی به شهر بعدی رفتیم
ناصر خسرو برخی از شهرهای ترکیه، سوریه، لبنان و فلسطین را چنان با آب و تاب تعریف می کند که مشخص است به مراتب از شهرهای ایران زیباترند و این شاید به گونه ای موکد این نکته باشد که پس از حمله اعراب ایران نتوانست شکوه باستانی خود را بدست آورد و در زیر خاک ستوران دشمن از مسیر تمدن عقب مانده است. گشت و گذار ناصر خسرو در محله های شهرهای مذکور و توصیف او از بناهای آن بیشتر از هر چیز فضای بازی Assassin's Creed را برایم تداعی می کرد :) البته از بین شهرهای ایران هم نصف جهان مثل همیشه چون گوهری در سرزمین پارس می درخشید " و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم" لفظ پارسی گویان نشان می دهد که مردم ایران در برخی از نقاط به زبان فارسی سخن می گفتند و معلوم نیست اولا این مرز تا کجا را شامل می شده و ثانیا سایر مناطق چه گویشی داشتند. در بخشی از سفرنامه عباراتی آمده که برای بسیاری از دوستان عرب ستیز (البته من جزو این دسته نیستم) ممکن است خوشایند باشد " پیران هفتاد ساله مرا حکایت کردند که در عمر خویش به جز شیر شتر چیزی نخورده بودند چه در این بادیه ها چیزی نیست الا علفی شور که شتر می خورد ... همراهان ما سوسماری می دیدند می کشتند و می خوردند و هر کجا عرب بود شیر شتر می نوشیدند . من نه سوسمار توانستم خورد نه شیر شتر"
تمام مناطقی را که ناصر خسرو سفر می کند مسلمانند و او عمدتا از مساجد زیبای آن جا سخن می راند و مدام در حال دعا و مناجات است. خرافات و افسانه ها همچنان وجود دارند چه مثلا سنگی که می گویند سپر حمزه عموی پیامبر بر آن نقش بسته (چون به آن سنگ تکیه داده بود) و چه کوهی در ایران که مردم باور داشته اند بهرام با شمشیر آن را شکافته است. اما یکی از جالب ترین بخش های کتاب برای من توصیف شهری در آفریقاست " و بر دست راست این شهر چون روی به قبله کنند کوهی است و پس آن کوه بیابانی عظیم و علف خوار بسیار و خلقی بسیارند آنجا که ایشان را بجاهان گویند و ایشان مردمانی اند که هیچ دین و کیش ندارند و به هیچ پیغمبر و پیشوا ایمان نیاورده اند از آنکه از آبادانی دورند....مردم بد نباشند و دزدی و غارت نکنند به چارپای خود مشغول و مسلمانان و غیره کودکان ایشان را بدزدند و به شهرهای اسلام برند و بفروشند"
و پایان این نوشته را با جملاتی از ناصر خسرو در باب خدا به پایان می رسانم که معرفی از جهان بینی حکیمی ایرانی در هزار سال گذشته است
از من پرسید که چه گویی بیرون این افلاک و انجم چیست گفتم نام چیز بر آن افتد که داخل این افلاک است و بر دیگر نه. گفت چه گویی بیرون از این گنبدها معنی است یا نه گفتم چاره نیست که عالم محدود است و حد او فلک الافلاک و حد آنرا گویند که از جز او جدا باشد و چون این حال دانسته شد واجب کند که بیرون افلاک نه چون اندرون باشد. گفت پس آن معنی را که عقل اثبات می کند نهایت هست از آن جانب اگر نه اگر نهایتش هست تا کجاست و اگر نهایتش نیست نامتناهی چگونه فنا پذیرد و از این شیوه سخن بسیار رفت
سفرنامه ناصر خسرو ناصر خسرو : تولد ۳۹۴ قمری در قریۀ قبادیان بلخ – مرگ ۴۸۱ قمری در یمگان از توابع بدخشان این دومین بار بود که سفرنامه ناصر خسرو را میخواندم. روایت دست اول او از شرایط تاریخی - جغرافیایی شهرهای مسیر سفر خود و اوضاع و احوال مردمان ساکن در آنها، برایم جالب و آموزنده است. او هفت سال در سیر و سفر بود و مسیری بیش از ۲۲۲۰ فرسنگ را که نزدیک به ۱۴۰۰۰ کیلومتر میباشد، پیمود. چهار بار به زیارت مکه رفت و سه سال در مصر به سر برد. با در نظر گرفتن شرایط زمانه ناصر خسرو، یعنی نزدیک به هزار سال پیش، احاطه او به جغرافیای منطقه و توصیفات دقیق او از بناهای تاریخی و همچنین فواصل شهرها و آبادیها و موقعیت جغرافیایی آنها، واقعاً حیرت انگیز است. لازم به یادآوری است که به احتمال زیاد این نسخه از سفرنامه، خلاصه شدۀ سفرنامۀ اصلی است شروع مسافرت ناصر خسرو، پنجشنبه ششم جمادیالاخر سال ۴۳۷ قمری برابر با نیمهی دیماه ۴۱۴ یزدگردی است که آن هم برابر با ۴۲۴ هجری شمسی میباشد. دقت نمائید که گاهشمار یزدگردی از سال بر تخت نشستن یزدگرد سوم آخرین شهریار ساسانی آغاز شده و ده (۱۰) سال از گاهشمار هجری شمسی عقبتر است از متن کتاب ص ۷ - تبریز : و آن شهر قصبۀ (منظور شهر مرکزی) آذربایجان است، شهری آبادان. طول و عرضش به گام پیمودم، هریک هزار و چهارصد بود ص ۸ – وان (شهری واقع در شرق ترکیه کنونی) : در بازار آنجا گوشت خوک میفروختند و زنان و مردان ایشان بر دکانها نشسته شراب میخوردند بیتحاشی ص ۷۵ – از مغرب قافلهای عظیم برای حج آمده بود و آن سال (۴۴۰ هجری قمری) به در مدینه شریفه، عرب از ایشان خفارت خواست به گاه بازگشتن از حج و میان ایشان جنگ برخاست و ازمغربیان زیادت از دو هزار آدمی کشته شد و بسی به مغرب نشدند ص ۱۰۲ - در صحرای عربستان، قومی عرب بودند که پیران هفتاد ساله آنها مرا حکایت کردند که در عمر خویش به جز شیر شتر چیزی نخورده بودند. چه در این بادیهها چیزی نیست الّا علفی شور که شتر میخورد و ایشان خود گمان میبردند که همۀ عالم چنان باشد... و از آنجا بگذشتیم، چون راهنمایان عرب ما سوسماری میدیدند، میکشتند و میخوردند و هر کجا عرب بود، شیر شتر میدوشیدند. من نه سوسمار توانستم خورد نه شیر شتر ص ۱۱۲ – و این مدّ و جزر (خلیج فارس) گویند تعلق به قمر دارد
سفرنامه ناصرخسرو توسط انتشاراتی های مختلفی تابحال چاپ شده. بنظر من بهترین چاپی که در حال حاضر در بازار وجود دارد مربوط به همین انتشارات زوار هست. در پایان کتاب یک نقشه ی دست کشیده هم گنجانده اند که خیلی جالب هستش. من خودم همزمان با خواندن سفرنامه به نقشه ی آخر کتاب هم مراجعه می کردن که ببینم دقیقا کجا و از چه راهی از شهری به شهری دیگه می رفته. درین نقشه مسیر حرکت ناصر خسرو آمده است. اما در مورد اهمیت سفرنامه ها باید این رو حتما بگم که دقیق ترین شواهد تاریخی که در حال حاضر در دست انسان قرن بیست و یکم هست مربوط به سفرنامه ها است نه آثار باستانی یا حتی مورخان گذشته. نثر ناصرخسرو جزو نثر های ساده و بی تکلف محسوب میشه. تعلیقاتی که در آخر کتاب اضافه شده خیلی کار خواندن رو ساده تر می کنه. حتی اگر در خواندن ادبیات کلاسیک فارسی مشکل داشته باشید بازهم می توانید ازین کتاب لذت ببرید. بهرحال اگر می خواهید بدانید که خاورمیانه در زمان غزنویان و سلجوقیان چگونه بوده حتما این کتاب را بخوانید. شما رو به دنیای دیگری می برد.
بدأ رحلته بدافع البحث عن الحقيقة في عصر اضطربت فيه الاختلافات وكثرت المذاهب في فترة السلاجقة والفاطميين بدأ رحلته بعد ان اوشك على الالحاد وادمن الشرب فقرر بعد رؤية ان يعزم امره ويرتحل بحثاً عن الحقيقة فمن جد وجد يجول خسرو في رحلته من ايران الى ارمينيه الى الشام وفلسطين ومصر والحجاز ونجد وجنوبي العراق ثم يعود الى ايران منتهياً ببلخ في خراسان ولكن الكتاب لا يقف ولا يبين ما وصل اليه وما اطلع اليه سوى الرحلة التي استمرت لمدة سبع سنوات كان لمصر الحظ الاوفر في اطالة المدة فيها ثم انه لا يقف الا علة مناظر وصفات ومساحات وقياسات وابعاد المدن التي مر بها واهم مناقبها ومآثرها نادراً ما يحدثك عن طبيعة الحياة والناس مدح كثيراً في مصر ايام الحكم الفاطمي وصفه لمدن الشام وخاصة حلب والقدس كان جميلاً رغم اني قرأت اقتباسات له في كتب اخرى كان الوصف أعمق لربما هذا السبب الذي جعلني اراها اقل مما يجب اذ لم اجد فيها ذلك البعد
این کتاب را همه باید بخوانند نه تنها برای اینکه نوشته ای زیباست بلکه چه جذابتر از این که انسانی از هزار سال پیش با ما سخن می گوید. ناصرخسرو بسیار باهوش است و گاه طنزی پوشیده و قوی در نوشته اش می شود یافت. خوشخوان و گیرا و پاکیزه.
Usually, I primarily the judge the work itself, in this case I do, however, also take into account how erudite the edition is.
Of Course Nāṣer-e Khosrou’s travelogue is an important source for cultural and economic history in the 11th century, although what he considered relevant is not always what he today are most interested in. Thanks to him we can imagine how Mecca, Cairo and Jerusalem looked in that period. He refers on implicitly to the purpose of his voyage to Cairo the center of the Ismaili daʿwa (mission, propaganda), although he often mentions when his coreligionists are present in certain places. The edition accounts in a detailed manner for readings, provides explanations for placed and persons and contains some photos of some locations in the 1970s. Although some decades old by now, still the standard for this work.
سفرنامه ناصرخسرو از آثار نفيس فارسي در قرن پنجم است. اين كتاب كه ظاهراً پس از بازگشت وي از سفر تنظيم شده ، گذشته از شيريني و فصاحت بيان ، شامل نكتههاي دقيق از وضع شهرها و بناها و آثار مهم هريك و مطالب جالبي درباره محصول هر ناحيه و وضع زندگي و گاهي اخلاق و آداب اجتماعي ممالك مختلفي است كه شاعر و نويسنده توانا در سراسر راه خود مشاهده كرده است.
سفرنامه رو با دوستان گروه پارسی خوانی مان خواندیم. نثری خوب از حدود قرن چهار و پنج که علاوه بر نثر زیبا، توصیفاتی از شهرهایی داشت که می توانستی با امروزشان مقایسه کنی و لذت ببری.من دوستش داشتم، نثر آنچنان سخت نبود و راحت خوانده می شد. توضیحات بسیار خوبی هم داشت و این خواندش را آسان تر هم می کرد.
قرأته لتسجيله صوتيا لصالح الكتب الصوتية للمكفوفين على مدار 13 جلسة كل مرة 30-40 دقيقة
الكتاب عن قصة رجل قرر الخروج من بلخ فى بلاد فارس"ايران" و حتى مصر ثم مكة و رجوعا ل بلخ خلال 7 سنوات هو و اخوه ركب فيها الخيول و الجمال و البحر و المشي احيانا سافر برفقة اخيه فى مراكب سافر برفقة اعراب خطيرين سافر فى حماية فرقة جنود لأمير او ل ووزير سافر بشكل منعّم و سافر بشكل حقير باع كتبه جاع استدان اخذ هبات او صلات "منح"من ملوك او وزراء او حتى تجار مؤسرين
لذا عن نفسى أرى رحلته - انسانيا - مثيرة جدا تاريخيا و جغرافيا ابن بطوطة ينتصر طبعا سافر ابعد و لمدة اطول و لكن رحلة ابن بطوطة كانت وثيرة مريحة اكتر لم اقرأ انه اضطر للاقتراض او للشحاتة او لبيع كتبه او حتى للعمل كنقاش لكسب قوته
سافر الرحالة ناصر خسرو الشيعي فى فترة كانت فترة مد شيعي فى العالم العربي كله
فى رحلته بالاضافة للمشقة و المغامرات الانسانية هناك اساطير و قصص غريبة فى كل بلد يزوره يسمعها من مواطني ذلك البلد او ذاك
نقصت النجمة لهوسه الشديد بالابعاد الهندسية لكل مدينة او حصن او مسجد او مكان أثرى يزوره و الاطوال و المقاسات ..تلك الفقرات كانت مملة من وجهة نظرى
از اون کتابایی نیست که بشه بهش ستاره داد. دلم خواست بدونم چرا ازش به عنوان یکی از بهترین سفرنامههای فارسی یاد میکنن. محتواش جزئیات خوبی داره و شاید بد نباشه اگر یک نفر بره و مسیر ناصرخسرو رو تکرار کنه و تغییرات رو برامون بنویسه. ناصرخسرو یک شاعر ادبیات تعلیمی هست و غالبا کلام خشکی داره. تو سفرنامهاش برای من یه نقطه عطف وجود داشت و اون جایی بود که در شهری مجبور به موندن بود که همه اهل جنگ و ستیز بودن و نمیتونست هیچ راهی برای گذران زندگی پیدا کنه. از مقداری رنگ لاجورد که همراهش بوده استفاده میکنه و دیوار جامع(مسجد) رو رنگ میزنه. مردم میان و بهش صد من خرما در ازای طرح زدن محراب مسجدشون پیشنهاد میدن. ارزش این خرما رو ناصرخسرو با قیاس نشون میده. میگه سال قبل برای ده من خرما جنگی شده بود که ۱۵ نفر کشته داد. اینا برای هنر من صد من خرما دادن.
هنگام خواندنِ سطر سطر کتاب به این فکر کنید که کلمه ها و جمله های مرد مطلع و کم و بیش جامع العلومی را میخوانید که بیش از هزار سال پیش، پس از بازگشت به مبدا پس از طی دوهزار و دویست و بیست فرسنگ با شتر و استر و الاغ و کشتی و پای پیاده و گذر از شهرهای فرارود و خراسان و عراق و شام و حجاز و مصر و از میان صحراهای خشک عربی،باغهای مرکبات ، رودها، کاروانسرا ها، نخلستان ها، سواحل سنگی، کویرها، باغهای زیتون و... به مدد حافظه و البته احتملا با مرور یادداشتهای حین سفر نوشته شده اند دنیای امروز ما بسیار متفاوت است، اما خط به خط کتاب را که پیش می روی مطمئن تر می شوی که هنوز همان مردمیم.
عمل مهم كُتب قبل حوالي الف سنة، وددت لو أني وجدت فيه معلومات أكثر عن اهل المناطق وطباعهم ودينهم وسياستهم، أسهب الكاتب مرات في وصف الأماكن مما القدس مصر ومكة، وذكر احيانا بعض معلومات عن الطرف الاجتماعي والتاريخي ، لكنه بشكل عام أقل من توقعاتي لكتاب كُتِب قبل الف سنة… رغم ذلك را ئع
ناصرخسرو را مدت ها بود در لیست خواندنی ها داشتم و بسیار برای خواندش شوق داشتم اما اصلا چیزی که فکر می کردم نبود. از عرض جغرافیایی و اینکه از اینجا تا انجا چقدر راه است و کوه و دریا و شاه و پادشاه هر شهر و مساجد و بیابان . شروع کتاب ماجرای جالبی ست که در چهل سالگی در حالیکه بسیار شراب خورده بود خوابش می برد ," یکی مرا گفت چندخواهی خوردن شراب که خرد مردم را زایل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم: حکما جز این چیزی نساختند که اندوه دنیا را کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد." . . شهرهای مکه و مدینه و بیت المقدس و شرجه و طرابلس و ... " چشمه ای ست که از سنگ خاره بیرون می آید. آبی به غایت خوش و هیچ کس نداند از کجا می آید." . شهر ابوالعلا معری هم رفته بود که پیرمردی نابینا بود و رئیس شهر و نعمت بسیار در شهر وجود داشت. . " چمشه ای در شهر عین القر که ان را ادم پیدا کرده است." افسانه ها و قصه های کوچکی هم در متن سفرنامه یافت می شود اما به قدری نیست که جذب شود ادم . بیت المقدس. زیر صخره غاری ست بزرگ چنانچه همه شمع در انجا افروخته باشد. چون صحره حرکت کرد برخاستن کرد زیرش خالی شد و... . پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آنجا به مکه روم. باد معکوس بود و به دریا متعذر بود. . " قاهره پنج باب دارد." در باب هر شهر و درهای شهر ها و مساجد و گوشه های ساخت و ساز شهر و مساجد . در مسیر باید شیرشتر می خوردند و سوسمار . یکی از داستان های جالب اینکه اسبی را به در مقبره ی ابوسعید بسته بودند تا هر وقت ابوسعید بلند شد و برخاست روی اسب بنشیند و راهی شود. . " و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم."
The 11th century author Naser-e Khosrow from Khorasan, Iran, described his travels through Iran, Syria, Palestine, Egypt... He gives especially detailed descriptions of Mecca and Cairo in Fatimid times. Unfortunately this is not a very good translation. The translator didn't really seem to care for details. I am still waiting for a good annotated translation of this important work of Persian historiography.
الكتاب نسخة اختصرها احد النساخ وليس السفرنامة الاصلي لخسرو, لذلك الاحداث مختصرة جدا, وفيه الكثير من حساب المسافات دون جمالية في السرد, احببت المقدمة اكثر لدكتور يحيى الخشاب, زاخرة بالمعلومات وساعدتني على فهم مجرى الاحداث والاوضاع السياسية ابان حياة خسرو, التي اتسمت بالاضطراب والصراع السني الشيعي
به زمان خودش نوشتن سفرنامه از سفری هفت ساله واقعا ارزشمنده، بخصوص وقتی می بینیم این مسیری که ناصرخسرو به حج میره روزهایی طبق توصیفاتش چقدر سرسبز و آباده و چقدر بناهای زیبا و چشم نوازی داره (مثل فلسطین و بیت المقدس) و حالا بعد از قرن ها چقدر ویران و جنگ زده ست. اما مجموعا تعدد شهرهایی که سفر کرده و توصیفات زیاد از حدش ممکنه کمی خواننده رو آزار بده.
كنت متوقعه كتير من الكتاب, وصف للشام و القدس, مصر و الحجاز و العراق وإيران...من سنه 1040م لكن للأسف مختصر جداً جداً و معظمه حساب للمسافات بين البلاد و و مقاسات, طول وعرض و إرتفاع