شوکا یقین دارد زندگیاش پس از آن شب تاریک و هولناک جنگل دیگر مثل قبل نخواهد شد. او ناگهان به جهانی پرتاب میشود که در آن برپایی عدالت تنها بر دوش خود اوست. عجیب نیست که زندگی و دلبستگیهای پیشین تخریب شوند، چون او باید به دل ماجراهایی نقب بزند که در لایههای زیرزمینی و ممنوعهی شهر میگذرند. شهری که اگر بخواهد میتواند خشن، بیرحم و خونسرد باشد و او را برای همیشه تغییر دهد.
به عنوان تجربه اول نویسنده، قابل قبول بود. اما مسائل زیادی پادر هوا ماند. انگار شبیه سریالهای ماه رمضان، قرار بود سی روزه مطلب جمع شود. جا داشت صد صفحه دیگر هم بنویسد. غزاله توسکا ماهرخ شوکا کیا مازیار پلیس... حس میکنم کتاب جلد دوم هم لازم دارد.
کتابی نبود که انتظارش را داشتم. در این اثر، فساد انسانی (از هر نوعی، اختلالات روانشناختی که خودِ شخص یا دیگران را مورد آزار قرار میدهد) مدام بین کاراکترهایی که پردازش درستی ندارند و انگار فقط هستند که باشند، دستبهدست میشود. هرکس جرم و جنحهای دستوپا میکند و بعد بدون تاوان میرود. برخی از شخصیتها گویا اصلاً بادآورده هستند! مشکل اصلی در پلات داستان است. توالی فصول، حتی اگر بههم بخورد هم آسیبی به خوانش نمیزند. میتوانیم این اثر را از وسط بهاول و سپس به آخر بخوانیم و تفاوتی با خوانش ترتیبمندش ندارد. مشکل بعدی، جسارتِ نداشتهی کتاب است که با دست پس میزند و با پا پیش میکشد. اعتراض دارد، اما بهیک تلمیحِ طعنهآمیز قناعت میکند. گرچه، توصیفات، نثر و خصوصاً اصطلاحات و ضربالمثلها، کاملاّ بهجا استفاده شدهاند و بهارزش ادبی اثر میافزایند. بهامید موفقیتهای فزایندهی نویسنده.
آیدا همیشه میگوید که به معجزه درددل کردن با غریبهها ایمان دارد. وقتی دلش از جایی پر باشد سوار اتوبوس و مترو میشود و توی راه با بغلدستیها سر حرف را باز میکند. با کسانی که میداند ممکن نیست دوباره همدیگر را ببینند. زنها وقتی ایستگاه بعد پیاده میشوند کلمات او را هم با خودشان میبرند… از متن کتابی که نمایانگر همه چیز در جامعه ایران بود و تقریبا هیچ آسیب اجتماعی نبود که در آن مطرح نشود با اینهمه این رمان، رمان مهمی است
یک جورهایی حس میکنم جای من همان پایینهاست. آنجا برایم امنتر است و توی تاریکیهایش بهتر مخفی میشوم و به وقتش حمله میکنم به آدمهایی که آزارم دادهاند. از متن کتاب
راوی اوکاشا، نمیتواند بنشیند و به حال خودش گریه کند. بلند میشود، رنجور و زخمی، اما میجنگند. چه چارهی دیگری دارد جز دوام آوردن یک روز دیگر؟
چیزی میان قصههای تینایجری، داستانهای عامهپسند و داستانهای معمایی و جنایی. خوب بود مدتها بود کتابی را یک روزه نخوانده بودم. اما نمیشود گفت جزییات قوی و دقیقی داشته. در کل شخصیت اصلی داستان کارهای عجیبی میکند که با پرداخت شخصی و افکار بیانشده و زمینه اجتماعیاش همخوانی ندارد. گذشته از همه اینها، قصه جذاب و نثر روان و کتاب خواندنی است
داستان خوبی بود تقریبا توی روند منطقی داستانها ایرادی نداشت. شخصیت پردازی ها عموما خوب بود. زبان رمزی بچه های محل از نکته های خلاقانه و جالب داستان بود.