من یک کتاب به استانبول بدهکار بودم. استانبول نخستین شهری بود که مرا با جهانی فراتر از سرزمین خودم آشنا کرد و به زندگی امروزم، که با سفر معنا میشود، جان بخشید. استانبول در بیست و هفت سالگیام مرا به سوی خود فراخواند و نشانم داد که جهان شکل دیگری است. از آن سالها تا این سفر بارها و بارها به استانبول سفر کردم اما هیچ وقت سفرم آن قدر طولانی با آنقدر با فراغ بال نبود که بتوانم کتابی درباره آن بنویسم. اگر نگویم استانبول عجیبترین شهری است که در زندگی دیدهام، دست کم میتوانم ادعا کنم که یکی از عجیبترین شهرهایی است که به آن سفر کرده ام. شهری بینابین سنتی چندهزارساله و مدرنیسمی اغراق شده که گاهی در اروپای غربی هم نمیشود نمونهاش را دید.
همیشه خوندن کتابای منصور ضابطیان به من حس عجیب و خوبی میداد همیشه موقع خوندنش احساس میکردم که دلم میخواد منم یه کاریو که دوست دارم با زندگیم انجام بدم، مثل کاری که خود نویسنده کتاب انجام داده، و از دنیای علوم آزمایشگاهی و بیمارستان به دنیای ادبیات و تلویزیون اومده و به سمت علاقش رفت... وقتی دبیرستانی بودم، دیگه فکر میکردم چون اومدم رشته تجربی سرنوشتم اینه که بعدها(در بهترین حالت) میرم سر یه کاری که هیچ ارتباطی با خون نداره، از همون اول میدونستم که من هیچ علاقه ای به این رشته ندارم، ولی نکته عجیب اینجاست که برعکس خیلی ها، هیچکس منو مجبور نکرد برم تجربی، جَو دبستان و تیزهوشان بود که مغز من رو شست و شو داده بود که «بهترین کار رفتن به رشته تجربی و نادیده گرفتن چیزهاییه که دوست داری، بهترین کار اینه که بعدا بری تو بیمارستان کار کنی و بدبختی مردم رو ببینی، موفقیت یعنی این» سال کنکور رسید و من تصمیم گرفتم بمونم خونه و خودم همه درسارو بخونم، سال سختی بود ولی من در طول اون سال و موقع دیدن نمره هام فهمیدم که من باید میرفتم انسانی، من هیچ علاقه ای به زیست ندارم و از شیمی متنفرم ولی در عوض عاشق ادبیاتم و از خوندن جامعه شناسی لذت میبرم و اینجوری شد که در حق خودم لطف کردم، و موقع انتخاب رشته رفتم و رشته مورد علاقه ام رو انتخاب کردم. و الان، موقع خوندن این کتاب من دانشجوی رشته مدیریت جهانگردی هستم:) میدونم ریویوم ربطی به کتاب نداشت ولی وقتی این تیکه از کتاب رو میخوندم به داستان زندگی خودم فک میکردم: «سال ها پیش وقتی در پایان دهه شصت دیپلمم را گرفتم، به دانشکده پزشکی رفتم و علوم آزمایشگاهی خواندم، در سودای متخصص شدم و کشف کردن و هزار چیز دیگری که از دور زیبا به نظر میرسید. اما دو سال نگذشت که فهمیدم من آدم این کار نیستم. من آدم مطب و میکروسکوپ نیستم. من که رویای کودکیام نوشتن بود و تلویزیون، باید رویاهایم را میگذاشتم پشت در بیمارستان و داخل میشدم. اما در این نبرد، من سمت رویاها ایستادم. جایی در زندگی «نه» گفتم به موقعیت دکتر شدن و پولدار شدن و چیزهای دیگر. رفتم و دوباره شروع کردم و این بار به دانشگاه هنر و سراغ روزنامه نگاری و تلویزیون رفتم. «نه» گفتن همیشه سخت است. چه در کار، چه در پول...و چه در عشق. که در این آخری از همه سختتر است.» خلاصه اینکه این کتاب رو خیلی خیلی دوست داشتم و موقع خوندنش اینجوری بودم که بالاخره منم یکبار به حرف دلم گوش دادم و دیگه پیش خودم شرمنده نیستم!
اقای ضابطیان توی این سفرنامه، استانبول رو با قلم ساده و گیراشون به شکلی متفاوت نشون دادند و گریزی هم به فرهنگ و آداب رسوم مردم ترکیه میزنند. قلم شون جوریه که انگار دوستی رو به روتون نشسته و داستان های سفر خودش رو براتون تعریف میکنه.
اولین سفرنامهام و اولین اثری که از منصور ضابطیان خوندم. بینهایت از خوندنش لذت بردم و علاوه بر جزییات سفر کلی چیز جدید دربارهی ترکیه و تاریخش و شهر استانبول یاد گرفتم.
حقیقتا امتیاز دادن به کتابهای منصور ضابطیان سخته. چون برای من بیشتر شبیه وبلاگخوانیه تا کتاب. خودش هم میگه کتابهاش در واقع به اون معنای همیشگی «سفرنامه» نیست. یه جور روایت خاطرات و بخشهای خاص سفرشه. حتی جستار هم محسوب نمیشه چون ما قرار نیست چندان با افکار خود ضابطیان آشنا شیم. در نتیجه ۴ ستارهای که بهش میدم به یه کتاب وبلاگی میدم در اصل :)) نه یه سفرنامه. صمیمیت منصور، روایت تاریخ و بخشهای خاصی از شهر/کشور مقصدش همیشه لذتبخشه. این بار لذتبخشتر بود چون آدم انتظار نداره که این همه گفتنیهای جالب درباره استانبول، شهری که خیلیها از جمله خود من سَرسَری دیدیمش، وجود داشته باشه. بخشهای مرتبط با تاریخ ترکها، تاریخ قهوه و حتی میدون تقسیم و خیابون استقلال واقعا جالب بود. خیلی دوست داشتم یک بار منصور ضابطیان کتاب جستارگونه هم بنویسه. از افکار خودش بگه. احتمالا اندکی با ذات روزنامهنگارانهش در تضاده ولی فکر میکنم کتابی بشه که در عین سادگی، حرفهای جالبی توش داشته باشه. بالاخره منصور این همه آدم دیده، این همه کشور رفته و این همه تجربیات مختلف داشته.
در کل کتابیه که شبیه رفتن به یه تعطیلات ساده و کوتاه میمونه. وسط کار و شلوغیها میخونیش و لذت میبری.
فقط و فقط این که قیمت کتابهاش واقعا بالاست. با توجه به این که عکسها هم سیاه و سفیده، چرا اینقدر گرون؟ چرا فونت اینقدر بزرگه که تعداد صفحات زیاد شن؟ کتاب بعدیش رو هم من تو مغازهها دیدم و مغزم از قیمتش سوت کشید! تازه حجمش هم به نظر کمتر از قبلیها بود. فکر کنم نشر قبلی که نشر مثلث بود، قیمت بهتری داشت.
این کتاب و گوش دادن به صوتیش با صدای نویسنده خیلی تجربه لذتبخشی بود.انگار همراه با نویسنده به استانبول سفر کردم،همراهش توی کوچه پس کوچه ها قدم زدم و با مردم معاشرت کردم و به خونه الیف رفتیم و از اون سوپ های خوشمزهاش خوردیم.با شنیدن در مورد مهاجرت و اینکه این خاورمیانه ای بودن هیچوقت دست از سرمون برنمیداره بعض کردیم . اطلاعات من از ترکیه خیلی کم بود و به سریال های ترکیهای که اکثرا فقط اسماشون رو شنیده بودم و به آهنگ هاشون ختم میشد ولی این کتاب فراتر از انتظارم منو با این کشور و به خصوص استانبول و فرهنگ و مردمش آشنا کرد.با تاریخچه قهوهشون آشنا شدم و اینکه چقدر قهوه بین مردم از ارزش بالایی برخورداره. با آتاتورک و اینکه چقدر فرد محبوبی بین مردمه و با محمد فاتح آشنا شدم.از کنسولگری ایران و قبرستان ایرانی ها شنیدم و این بین نویسنده چند تا کتاب خوب هم بهم معرفی کرد که مستقیم رفتن توی لیستم و در آخر آهنگ های بعد از هر فصل که واقعا همشون 10/10 بودن. هم این کتابو دوباره در آینده خواهم خوند و هم سراغ سفرنامه های دیگه این نویسنده میرم.
●هیچ وقت نمیشود از کسی که زیر پایش محکم نیست بخواهی بماند.بماند که چه..اما خطرناک این است که نمیداند برود که چه.بی هدف رفتن گاهی خطرناکتر از بی هدف ماندن است.اگر بی هدف بمانی دستکم پلی پشت سر خراب نکرده ای.
این سفرنامه هم مثل تمام کتابای آقای ضابطیان عالی بود و من واقعا لذت بردم از خوندنش خیلی متفاوت بود با تمام چیزایی که درباره ترکیه میدونستم و دیده بودم جاهایی رفته بودن که هرکسی نمیره و واقعا جذاب و جدید بود پیشنهاد میکنم اول کتابو بخونین و بعدش هم استوریای استانبول آقای ضابطیانو نگاه کنید تا سفرنامه براتون کامل بشه و لذتتون چند برابر
نوع روایت آقای ضابطیان شیرینه و همین باعث میشه خوندن کتاب خالی از لطف نباشه. اما یه سری جاها ایشون افکاری رو وارد کتابی کرده بود که صدها مخاطب داره و به نظرم نگاهِ قضاوتمندانهای نسبت به افراد داشتن. شاید صرفا خواسته بودن نمک بریزن ولی اصلا بامزه نبود و این موضوع من رو نسبت به ایشون دلسرد کرد. یک سری جاها هم بقیه رو مورد نکوهش قرار میدن که چرا فقط بخاطر خرید میرن مسافرت و انگار سعی در بالا بردن خودشون دارن که قصدشون از مسافرت این نیست. یه شانس دوباره به قلمشون میدم. امتیاز من 3.5/5.
نمونه موردهایی که گفتم:
صفحهی 37 وقتی در مورد اون خانومهای عرب و میزان سفارشات زیادشون صحبت میشه. * با بالاترین تونالیتهی ممکن حرف میزنند و لابد دارند شوهرهایشان را به رخ هم میکشند که چقدر خرج طلاهایی که به سروبرشان آویزان است، کردهاند. غافل از اینکه معلوم نیست آن شوهران دست و دلباز درست در همین لحظه دارند در برابر چه کسان دیگری دست و دلبازی بیشتری نشان میدهند. فکر میکنم حساب آن شب میز همسایه به اندازهی بودجهی کل سفر من به استانبول بود!*
صفحهی 99 مسخره کردن وزن یه فرد جدید که به تازگی باهم اشنا شدن. * دخترک از بوگوتا آمده، سرجمع فکر کنم چهل کیلو میشود و نگرانم مبادا فردا صبح که اعلام شده هوای استانبول طوفانی است، توی خیابان باد او را ببر آن طرف تنگهی بسفر. * :"|||||||
این کتاب رو با صدای خود اقای ضابطیان گوش دادم و خیلی دوستش داشتم. من معمولا کتاب هارو با سرعت 1.5 گوش میدم ولی اصلا دلم نیومد این کارو با استامبولی بکنم و با سرعت معمولی و دقت کامل همه رو گوش دادم. خیلی قشنگ رنگ ها و نورها و همه چیز رو توصیف کرده بودن و ادم حس میکرد همراهشون به استانبول سفر کرده. از طرف دیگه یک سری جزئیات تاریخی و فرهنگی رو هم گفته بودن که خیلی خوب بود.
یک هفته در مترو همراهم بود، هر بار یکی دو قسمتش را خواندم و لذت بردم. به اندازهی چای نعنا، سباستین و موآ غافلگیرکننده نیست، اما باز هم چیزهایی از استانبول دارد که تا به حال نشنیده بودم و برایم جالب بود.
اولین کتاب از سفرنامه های منصور ظابطیان که خوندم و من به اون شهر و کشور سفر کرده بودم *__* دوسش داشتم، به خصوص که یک جا اومده بود ترجمه ی یک شعر توسط آدم غیر حرفه ای و یک مترجم حرفه ای رو گذاشته بود و تفاوت بینشون برام جالب بود!
این تاریخ و داستان پشت شهرهای قدیمی به خصوص توی خاورمیانه برام جالبه. به خصوص که ۲ ساله توی شهری زندگی میکنم که کلا ۱۵۰ ساله تاسیس شده و عملا تاریخی نداره :))
برای من که تا به حال به ترکیه سفر کردم حقیقتا این کتاب رو کمتر از بقیه سفرنامه ها دوست داشتم،برای من اضافه گویی های تاریخی کتاب خیلی جالب نبود انگار نه انگار کتاب درمورد سفره نه تاریخ استانبول، برای من حال و هوای شهر و ادم ها و موزه ها و پارک ها خیلی جذاب تر و شیرین تر از دانش تاریخی این کشوره،چون در اونصورت سراغ کتاب های تاریخ میرفتم که اطلاعات کامل و دقیق تری در اختیارم بزارن. چقدر جای سفر به قونیه و انکارا و بقیه شهر های ترکیه توی این کتاب خالی بود.
استامبولی سفرنامه منصور ضابطیان به استانبول هست. البته سفرنامهای نسبتا متفاوت. نویسنده در این کتاب بیشتر در جست و جوی فرهنگ و جامعه شناسی است تا خود شهر. هرچند از شهر و آثار باستانی و دیدنی و تاریخ شهر هم برای شما حرف دارد. کتاب با تصاویر جذاب و صفحه آرایی فریبندهای مزین شده که باعث رغبت بیشتر خواننده به خوانش کتاب می شه. اما در نهایت نمی تونید از این کتاب انتظاراتی که از یک سفرنامه دلرید رو داشته باشید و این چیزی هست که خود نویسنده هم مطرح می کنه. خواندن این کتاب برای من خالی از لطف نبود اما باعث نشد حس کنم چیز قابل توجهی در مورد استانبول یا فرهنگ یا .... فهمیدم و حس کنم دارم در کوچه و خیابان این شهر قدم می زنم و یا حتی ترغیب بشم که بخوام روزی به این شهر سفر کنم و اون رو ببینم. و علی رغم نثر شیوا و نگارش خوب، طراحی جلد و صفحه آرایی جذاب می تونستم به راحتی کتاب رو ببندم و خواندن مابقی کتاب رو به زمان دیگه موکول کنم.
خانم ها و آقایان! این شما و معرفی تازه ترین اثر #منصور_ضابطیان و اولین کتابی که من در سال ۱۴۰۱ خوندم: . این بار آقای ضابطیان عزیز از سفر به استانبول واسمون نوشتند. توی این کتاب میخونیدکه: -چرا اسم این کتاب استامبولی هست؟ -پادشاهان عثمانی چه غذایی میخوردند؟ -آیا استانبول جای زندگی هست؟ -هتلی که #آگاتا_کریستی مسافر اون بود کجاست؟ -تایتانیک قطارها به کدوم قطار میگند؟ -لوکیشن سریال #عشق_ممنوع کجاست و در حال حاضر چه استفادهای ازش میشه. -داستان «محله جهانگیر» چی هست؟ -ترکها به چه حیوونی میگن بوقلمون؟(شرط میبندم فکرش هم نمیکنید😅) -یک قهوه ترک با هم بخوریم یعنی چی؟😉و چه جوری یه فنجون #قهوه چهل سال وفاداری میاره؟ -ضیافت شامی که بیشتر مهموناش گربهها هستند😅 - چگونه نادرشاه،ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه باعث میشن که نویسنده در باغ کنسولگری ایران قدم بزنه. -ابلهانهترین حراجی تاریخ از دورهی سلطان عبدالحمید تا امروز که هیچ گیتاری در آن به فروش نمیرسه. -موزه عاشقانهها و ملاقات با میکی ماوس و سیندرلا در یکی از کوچههای محله «گزتپه» - وقتی «شاهین» ملی میشه با ذکر جزئیات شرمآور😂 -تصور استانبول بدون حضور «محمد آقا» و استاد معماری امکان پذیر نیست.اونا کی هستند؟ -یه روز بارونی در ارتفاعات آقای #پی_یر_لوتی که چه حرفایی پشت سرش نمیزنند. -مردی که در یک خانهی زرد با خواهر و مادرش زندگی میکرد و هیچ وقت نتونست حریف زنها بشه.😊 -ناز کردن #میکل_آنژ و چرا شاگردان «مورات» برای پرسیدن سوال از معلمشون به #پل_گالاتا میومدند. -آشنایی با «دینگو» یکی از شلختهترین مردهای جهان در خیابان استقلال استانبول.
-معرفی کسی که آقای نویسنده به خاطرش برنامه سفرش رو به هم ریخت و اینکه چگونه آه #صمد_بهرنگی باعث سقوط شاه شد؟ . این کتاب هم مثل سایر سفرنامههای آقای ضابطیان برای من سرشار از جذابیت و نکات خواندنی و جالبی بود.عاشق قلم فوقالعاده زیبای ایشون و چاشنی طنزش هستم. پیشنهاد میکنم #استامبولی و سایر سفرنامههای آقای نویسنده رو حتما بخونید و با کشورها از یک زاویه دید بسیارررر جذاب و هیجانانگیز آشنا بشید. . #استامبولی #منصور_ضابطیان @mansourzabetianofficial #نشر_مون @moon.publication . #مارک_و_پلو#مارک_دوپلو#برگ_اضافی#سباستین#چای_نعنا#موآ#بی_زمستان#سه_رنگ . #سفرنامه#کتاب#کتاب_خوب#کتابخوانی#کتاب_بخوانیم##کتابخانه#کتابخوان#کتابفروش#کتابفروش #فرناز_بوک
استامبولی 🇹🇷 من از مشتاقان سفر نامه های آقای ضابطیان هستم و از طرفی از عاشقان استانبول! در ابتدای کار نمیدانم چرا این حس به من دست داد که انگار این کار برای از سر باز کردن وجدانشان انجام دادند و نمیدانم چرا این حس به من الحاق شد که حوصله نداشتند و فقط نوشتند که نوشته باشند ! با وجود اینکه من مدتی در استانبول زندگی کردم ، بعضی از اطلاعت ایشان را تا به حال نشنیده بودم و بنظرم یک جورایی عجیب بودند! و بعضی از اطلاعات تاریخی هم خب بکر و عالی بود … اشاره ی ایشون به خانم های عرب زبان در شیرینی فروشی (صفحه ی۳۷) از چیزهایی بود که پاک مرا ناامید کرد! این دیگر چه نوع دیدگاهی بود؟ یک صفحه و نیم در مورد نوع رفتار مردم یک کشور نوشتید و بنظرم حسادت در یک خط آخر صفحه کاملا حس میشد! بگذریم که فکر کنم آقای ضابطیان هیکل هالیوودی میپسندن چون در جایی دیگر باز هم فیزیک یک دوستی را از لاغری مسخره میکنند…
_ آن ریشه شناسی و کلمات مشابهی که با فارسی هستند ، چه بود! اگر از یک فردی که در سطح A2 هم ترکی خوانده سوال میکردند ، چنین چیزی نمینوشتند! ___________________ هرچه بود این کتاب را دوست نداشتم ، یک چیزی بود توی مایه های اینکه صفحه ی اینستاگرام را باز کنم و چند عکس و مطلب از هزاران مسافری که روزانه به استانبول میروند ببینم! همینقدر ساده و بدیهی 🤷🏻♀️ سه ستاره میدهم بخاطر احترامی که به قلم آقای ضابطیان و دیگر سفرنامه هایشان دارم 💐
پایان خوانش: ۱۴۰۲/۳/۱ از سال ۹۸ که پاندمی کرونا شروع شد، سفر رفتن شد شاید اولویت آخر؛ مخصوصا الان که دیگه درگیر امتحانهای نامتنهایی و بیمارستان هم شدم. همهی این اتفاقات باعث شد رو بیارم به سفرنامه خوندن و منصور ضابطیان شد انتخاب اولم که این کتابش رو هم تونستم با امضای خودش بخرم. سفرنامههای این نویسنده شاید خیلی شبیه سفرنامههای دیگه تو بازار نباشه، متن خیلی سادهتری داره، جزئیاتش خیلی کمتره اما جاهایی آدم رو میبره که شاید کمتر جهانگردی بره.
4.5🌟 قلم منصور ضابطیان برام جذابه و از خوندش اصلا خسته نمیشم. تو این سفرنامه ضابطیان بیشتر به مکان ها و جنبه هایی از استانبول اشاره میکنه که بهش جایی اشاره نشده و با زندگی مردم بیشتر آشنامون میکنه. از تاریخ ترکیه و زندگی آتاتورک و سلطان محمد فاتح تا دیدار با زولفو لیوانلی و رسم و رسوم مردانگی مردهای ترکیه. از خوندنش لذت بردم و از حال و هوای تلخ این روزام کم کرد.
خیلی دوست داشتم ببینم منصور ضابطیان از کشوری که خیلی از ایرانیها مسافرش بوده اند چگونه مینویسد که تکراری نباشد؟ این بار آدمها برگ برنده سفرنامه بودند و چند لوکیشن ناشناخته و مقایسههایی بین فرهنگ و زبان ایرانی و ترکی. درست است که مثل سفرنامههای دیگرش هیجانانگیز و شگفتآور نبود اما ارزش خواندن داشت و مثل همیشه کیف کردم.
منصور ضابطیان از آدمهایی است که دوست دارم ببینمش و پای حرفهایش بنشینم، بنظرم حرفهایش از کتابهایش شگفتانگیز تر باشد. این را مینویسم اینجا. به قول خودش اگر چیزی را عمیقا بخواهی دنیا راه رسیدن به آن را برایت هموار میکند.
بعد از «دودستی» این دومین سفرنامهای بود که از ضابطیان خوندم. سفرنامه که البته نه، بیشتر مرور خاطرات و مقداری بحث تاریخی. خیلی متن این کتاب مثل قبلی، روون و راحتالحلقومه که این موضوع برای من لذتبخشه. موقع خوندن کتاب لحن و صدای خود منصور ضابطیان هم در ذهنم پخش میشد که به لذتش اضافه میکرد. نگاه به شهر فقط محدود به جاهای معروف نیست بلکه جزئیات خیلی خاصی از شهر و آدمها مطرح میشه که جذابه.
استانبول شهری که دوستش ندارم نسبت به هیچ کدام از کتابهای دیگر منصور ضابطیان چنین پیشقضاوتی نداشتم چون یا به آن شهر سفر کرده بودم و برایم جالب بود از دید کسی که اهل سفر است به خیابانها و مردم و مکانهای دیدنی نگاه کنم یا اصلا به آنجا سفر نکرده بودم که خواندن سفرنامه لطف مضاعفی بود. اما قصه من با استانبول فرق دارد برعکس اکثر ایرانیها، استانبول جایی است که نه سفر را میتوانم درش تحمل کنم نه زندگی را. برای همین شک داشتم که سفرنامهای را بخوانم که به نسبت سفرنامههای قبلی ضابطیان قطورتر بود. نمیتوانم بگویم یکجاهایی حوصلهام سر نرفت اما باید اعتراف کنم که برای لحظاتی قلقلکم شد به استانبول سفر کنم؛ استانبول منصور ضابطیان.
۳.۵⭐ آقای ضابطیان چرا انقد عکسا کم بود؟؟!! واقعا نیاز داشتم از جزئیاتی که گفتید بیشتر عکس میذاشتید:/ بعضی قسمتاش معمولی بود و بعضی قسمتاش ناگفته ها و ریز بینیای قشنگی داشت .برای من به عنوان اولین تجربه از آخرین کتاب چاپ شدش خوب بود
کتاب از خلال خاطرات نویسنده از سفرش به استانبول، جزئیات جذابی از زندگی روزمره، تاریخ و فرهنگ مردم شهر را روایت میکند؛ به نحوی که اگر قبلا هم به این شهر سفر کرده باشید مشتاق سفر دوباره میشوید. این دو پاراگراف بهخوبی نشان میدهد که در این کتاب از چه زاویهای با استانبول آشنا خواهید شد:
«تصور شهرها بدون دانستن از زندگی مردمانش تصوری ناقص است شهرها را فقط خیابانها و ساختمانها تشکیل نمیدهد.شهر فقط پل و موزه و کافه نیست، شهر از نبض آدمهاست که جان میگیرد. برای شنیدن شهرها باید صدای مردمش را شنید. برای دیدن شهرها باید چشم دوخت در عمق نگاه آدمهایش و نمیشود شهرها را فهمید ، بدون آنکه با مردمانش معاشرت کرد».
«چه کسی میتواند بگوید که دیدن چند بچه که دارند بازی آشنا برای خودشان و غریبه برای تو را در پس کوچه ای انجام میدهند از دیدن بزرگترین عمارت آن شهر جذاب تر نیست؟ چه کسی میتواند بوهای جاری در بازار های قدیمی را ارزش گذاری کند؟ چه کسی میتواند صدای مردم یک شهر را در سایت های گردشگری پیدا کند؟ یا چه کسی میتواند لذت دست کشیدن ممتد روی دیوار ها و نرده ها یا راه رفتن بر لبه ی جدول یک شهر ناآشنا را کتمان کند؟ سفر تنها پدیده ای درگیر با حس بینایی نیست، سفر وقتی کامل میشود که آدم بتواند حواس پنج گانه را هم هم سفر کند و به درکی درست از مقصد برسد».
چهار و نیم ستاره. واقعا از خوندنش لذت بردم. اول که از کتابخونهی مامان برش داشتم، یک لحظه از دست خودم عصبانی شدم که اصلا چرا از بین تمام کتابهای این نویسنده من باید میرفتم سراغ اونی که درباره شهر و کشوریه که به هیچ وجه دربارهش کنجکاو نیستم، ولی یه کم که جلوتر رفتم دیدم وسطش هی از جا بلند میشم یا میپرم تا به بقیه آدمهای تو خونه با هیجان یک چیزی که در کتاب خونده بودم رو اعلام کنم. من تازه سفرنامهخوانی رو شروع کردهم و نمیدونم راه و چاه اصیلش چیه و یک سفرنامه دقیقا باید چه قواعدی رو رعایت کنه، ولی این کتاب واقعا برای من جالب بود و ترغیبم کرد باقی کتابهای نویسنده رو هم در اسرع وقت بخونم. به نظرم یکی از اصلیترین دلایل لذتبخش بودن تجربهی این مطالعه، حضور آدمها بود، همونطور که خود آقای ضابطیان هم جایی بهش اشاره کرد. موازی باهاش دارم یک سفرنامه دیگه میخونم که همهش توصیف در و دیوار و زمین و هواست و واقعا داره حوصلهم رو سر میبره، در حالی که تقریبا تمام کلمات و تصاویر استامبولی رو با اشتها بلعیدم.