همه جا تاریک بود، ظلمات عجیبی همه جا را فرا گرفته بود. تازه متوجه شدم کجا هستم و چطوری آنجا تک و تنها مانده ام! تنها، در آن کوه هایی که اصلا نمیدانستم کجاست و چه اسمی دارد حالا چه باید می کردم؟ نه را پس داشتم نه راه پیش. سرم را به طرف آسمان گرفتم و با تمام وجود فریاد زدم: خدا...