What do you think?
Rate this book


آنکه در صلح است با خود، با جهان در جنگ نیست
کاش می آموخت انسان با خودش سازش کند
مگو خود را کنار دیگران تنها نمی بینی
تو تنهایی فقط تنهایی خود را نمی بینی
رفیقا شادمانی های عالم جاودانی نیست
مگر اندوه را در خنده گلها نمی بینی
اگر نامی از خسرو ماند از افسون شیرین بود
به غیر از عشق اکسیری در این دنیا نمی بینی
کجا این حسن بی اندازه در تصویر می گنجد
تو از عکس خودت زیباتری اما نمی بینی
به جای دیدن آیینه ها در چشم ما بنگر
بدی از چشم خود میبینی و از ما نمیبینی
شدی در چشم هایش خیره ای دل سادگی کردی
از این پس هیچ کس را غیر از او زیبا نمی بینی