رمان تماما شامل نامههایی است که میان قهرمانهای داستان رد و بدل شده است. راوی خلبان جانبازی است که به رغم ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، در حالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است. داستان این چنین آغاز میشود و با نامههای همسر این خلبان و دوستان خلبانش و همسرانشان ادامه پیدا میکند. در این بین نامهای دیگر هم وارد میشود؛ نامهی دختری که در دوران جنگ – به خواست معلمشان – برای رزمندگان جنگ نوشته شده است. کم کم گرههای داستان شکل میگیرد، میبینیم که خانواده این دختر در بمباران شهید شدهاند و خلبان پس از سالها قصد کمک به او را دارد، در حالی که خودش بسیار محتاج کمک است و…
رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲، تهران) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است که مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود. وی به غیر از نگارش رمان و داستان بلند و یک مجموعه داستان کوتاه، به تألیف سفرنامه و مقالات بلند تحلیلی اجتماعی نیز پرداخته است
کتاب مجموعه ای از نامه هاست. به طوری که داستان در طی مجموعه نامه هایی که بین افراد رد وبدل می شود پیش می رود و در نهایت پایان می یابد. به نظرم رضا امیرخانی از بهترین و خلاق ترین و نابغه ترین های معاصر ماست که خیلی ها هنوز او را نخوانده اند. خواندنش را توصیه می کنم. خواندن خلاقیت های یک نویسنده ی ایرانی در داستان نویسی.
من این کتاب رو واقعا دوست داشتم. هیچوقت جنگ رو از نگاه یه خلبان و به ویژه خلبان جانباز در راه دفاع از سرزمینش درک نکرده بودم. کسی که لذت پرواز رو چشیده، زمین براش قفسه! واقعا کتاب خوبی بود و سیر خوبی داشت. بخش نامه زدنش به نیروی هوایی و بی معرفتی اون ها و همینطور دو راهیِ انتخاب بین شهادت یا ادامه ی زندگی با طیبه، و البته دیدار با شیمیایی ها از تامل برانگیزترین بخش های کتاب بودند. همیشه اما کسانی مثل آرش هستن که نیمه ی خالی لیوان رو می بینن یا حق رو به نفع خودشون پایمال می کنن تا خیرخواهی، فداکاری، از خودگذشتگی و کار درست یه نفر رو زیر سوال ببرن. توصیه می کنم این کتاب رو بخونن همه.
چهار امتیاز برای خود داستان و یک امتیاز هم برای علاقه ام به مسائل هوا-فضایی:))
به نظرم شخصیت همسر خلبان جانباز و همسر خلبان تیموری اصلا خوب درنیامده بودند یا شناخت نویسنده از زن ها به همین مقدار محدود است که فکر کنم مورد اول باشد...اگر کسی مجموعه کتاب های آسمان را خوانده باشد که درباره ی شهیدان خلبان از زبان همسر شهید است، به شناخت بهتری از این زنان می رسد. ولی شخصیت های مرد داستان خیلی خوب پرداخته شدند...آن قدر که با خاطره های خلبان میریان خندیدم، به یاد ندارم با کتاب دیگری خندیده باشم. و سر نامه های مرتضا به حضرت صاحب اشکم داشت در می آمد. از حرف های خلبان تیموری هم کلی حرص خوردم.
نمی دونم ریووم رو چه طوری شروع کنم! از این بگم که خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که از نویسنده های ایرانی کتاب بخونم! از این بگم که به خاطر خوندن بی شمار آثار کم ارزش بعضی از نویسنده های ایرانی وقتی کسی کتاب یه نویسنده ایرانی رو بهم معرفی می کنه خیلی با اکراه می رم سمتش! از این بگم که اول "من او" رضا امیرخانی بهم معرفی شد اما کتاب "از به" رو اول برداشتم چون کم حجم تر بود و می خواستم خیلی خیلی کمتر وقت روی نثر یه ایرانی بذارم در صورتی که به شخصه عاشق کتابای پر حجمم! کتاب "از به" خیلی خیلی شما رو به خودش مانوس می کنه. به جز چند صفحه خاص از کتاب که به نظرم نویسنده زده جاده خاکی اما کتاب در کل نظر من رو به خودش جلب کرد. کتاب به سبک کتاب بابا لنگ دراز نوشته شده با این تفاوت که در این کتاب فقط نامه های یه شخص خاص نیومده بلکه نامه های چند شخص به هم اومده که در ارتباط با هم داستان یه زندگی رو می سازن... اصطلاح های خلبانی شخصیت ها به کار یه جلوه خاص داده بود... نویسنده دقیقاً خودش رو وارد زندگی این افراد کرده بود و از عبارات فارسی استفاده نکرده بود توی محاوره ها. طنز رحیم میریان، خشک و رسمی بودن آرش تیموریان دقیقاً توی ذهن می شینه. بالاخره کتاب ضعف هایی هم داشت اما بعد از اتمام کتاب اون ضعفا از ذهنم رخت بست و اصلاً نمی خوام اینجا چیزی در این مورد لیست کنم. اما کتاب رو به هر کسی که وقتی و مجالی برای کتاب خوندن داره توصیه می کنم. به نظرم حرفهایی برای گفتن داره.
از متن کتاب: هنوز گاوهای کرمانشاه عزادارند. هیچ میدانید که وقتی مرتضا با اف-فایو دوتا سوخوی عراقی را روی شهر کرمانشاه، آن هم توی داگفایت* با مسلسل زد، روی باند برای چه کردند؟ هنوز پایش به زمین نرسیده بود که روی باند، بیست-سی تا گاو را برایش زمین زدند. باند کرمانشاه تا مدتها از خون گاوها قرمز بود... باورتان نمیشود، بروید از خود گاوها بپرسید... زبان هم را بهتر میفهمید... . . . . کتابهای رضا امیرخانی همیشه ماجراهای متفاوتی را از دفاع مقدس بیان میکنن. مثل من او یا بیوتن. این بار هم خلبانهایی رو نشون داده که با چیزی که از جانباز و رزمنده توی سر ماست، فرق دارن. خلبانی که وسط حرفش از حافظ میگه، خلبانی که راپورت ناجوانمردانه میده، خلبانی که فحش میده، خلبانی که به چاه جمکران باور نداره ولی براش مینویسه و خلبانی که با دختری مکاتبه میکنه که براش از پارتیهایی که رفته میگه:) نشون میده رزمندهها هم ناامید میشن، شوخی میکنن، میخندن، گریه میکنن و مثل ما آدمن.
*جنگ سگی(dogfight). مثلِ سگ به دنبالِ هم دویدن. سختترین نوعِ جنگ هوایی که دو هواپیما یکدیگر را با مسلسل هدف قرار میدهند.
از چیزی که فکر می کردم بهتر بود ولی شخصیت فرانک-طبق معمول کلیشه ی دختردبیرستانی در کتابها- لوس بود و طرز حرف زدنش هم کلافه ام می کرد.نماز امام زمان خواندنش و قرارشان توی کافی شاپ هم ضعیفترین بخش های کتاب بودند به نظرم. قسمت آسایشگاه جانبازان عالی بود.نامه های به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف،فوق العاده بودند.فکر نمی کردم داستان غافل گیری خاصی داشته باشد ولی توی نامه ی دوم-به گمانم-چندلحظه ماتم برد. سه ستاره ی مطلق!
کتاب در مورد یک خلبان جانباز جنگ تحمیلی است که فرصت پرواز را به دلیل قطع دو پا از او گرفتهاند. سبک کتاب جالب و بدیع است. تمام کتاب به صورت نامه نگاری بین افراد مختلف نوشته شده است و قلم امیرخانی روان و جذاب است کمی اصطلاحات پروازی و خلبانی زیاده از حد است که با پانویس جبران شده است به نظرم عالیه. پیشنهاد میکنم بخونید
از نحوهٔ نگارش کتاب خوشم آمد؛ البته قبلاً هم چند کتابی به شیوهٔ نامهنگاری خوانده بودم. داستان هم جذابیت کافی را دارد و به سمت آخر کتاب، جذابتر هم میشود. اما یک ایراد دارد که گاهی توی ذوقم میزد و آن هم اغراق بیش از حد نویسنده است. تقریباً در تکتک نامهها، برای نشان دادن خصوصیات نگارنده، لحن و واژههای آن نامه شکلی مبالغهآمیز دارند.
از لحظهای که کتاب را دست گرفتم تا الان که تمام شد، این کتاب من را مجذوب خودش کرده بود. امیرخانی در هر اثرش دوباره هوش و نکتهسنجی و خلاقیتش در نوشتن را ثابت میکند. نویسندهای است که کلمه و تاثیر آن را در کلام میشناسد و در حوزهای که مینویسد، علم و مطالعه کافی دارد، این موضوع از جملات پربار و سطرهای سنجیدهاش به خوبی قابل درک است.
«از به» داستانی است که در قالب نامهها روایت میشود؛ نامههایی «از» شخصیتهای داستان، «به» سایر شخصیتها. در خلال نامهها روایتها یک به یک آشکار میشوند و با تفکرات و درونیات شخصیتها آشنا میشویم.
برای منی که تابحال از زوایه دید خلبانی به زندگی نگاه نکرده بودم، خصوصا خلبان جنگی، سوژه بسیار متفاوت و جذاب بود. اگر بازیهای امیرخانی با کل��ات و سوژههای جدیدش را میپسندید، توصیه میکنم این کتاب را از دست ندهید.
خيلي قشنگ تر از اون چيزي بود كه فكرش رو مي كردم. پايانش واقعا سورپرايز كننده بود. خلاقيت تو نوشته هاي آقاي اميرخاني موج ميزنه و من هميشه متفاوت بودن و خلاقيت رو دوست ميدارم :)) اولاش فك مي كردم چه قدر خسته كننده است . مخصوصا كه زيادي از اصطلاحات تخصصي خلباني استفاده مي كرد. اما هر چه گذشت قصه اوج گرفت و نهايتا به بهترين شكل ممكن تموم شد ... پيشنهادش مي كنم براي خواندن اميدوارم كه لذت ببريد :))
ایده ی استفاده از نامه نگاری را برای بیان روایت می پسندم. هر چند در این کتاب به دلیل نامعلوم اصرار نویسنده بر نامه محور بودن تمام داستان، برخی نامه ها به دلیل در بر داشتن برخی جزییات که صرفا برای پیشبرد داستان لازم تلقی میشدند، از چارچوب اخبار بازگو شده در نامه های واقعی و نرمال، فاصله ی غریبی می گرفت!
دو ستاره برای دو نکته ی مثبت:
1.شخصیت پردازی نسبتا قوی، آن هم نه در قالب روایت دانای کل بلکه در قالب دیالوگ ها و لحن و زبان نامه ها. در واقع نویسنده به خوبی توانسته به اصل به من نگو، نشانم بده ) در داستان نویسی نزدیک شود و ایده و مضمون داستانش را به صورت ظریف از طریق شخصیت هایی که به مرور با خواندن نامه ها برای خواننده آشنا تر میشوند، به خصوص سه شخصیت مرد خلبان، به ما نشان دهد. به صورت زیر پوستی بدمن های داستان و قهرمان داستانش را معرفی کند! و تقریبا در سراسر داستان عبارت شعارگونه ای که توی ذوق بزند دیده نمی شد.
2. تکنیک زبانی خوبی که امیرخانی با توجه به تجربه ی خودشان در پرواز برای بیان زبان حرفه ی خلبانی استفاده کردند. داستان سراسر از اصطلاحات مخصوص به خلبانی هست که در مکالمات آنها راه یافته. درواقع استفاده درست نویسنده از تجربه زیستی اش
This entire review has been hidden because of spoilers.
همینطوری از کتابخونه برداشتمش و یه ضرب خوندم تا الان که 4 صبحه. همون اوایلش حس کردم که تکراریه و قبلا خوندم، اما بهرحال ادامه دادم. با سبک نوشتن اکثر شخصیت ها مشکل داشتم و خود شخصیت فرانک برام مصنوعی بود، بخصوص وقتی رفته بودن کافی شاپ یا از پسرعموش و زندگیشون میگفت. حس گسیختگی زمانی میداد. صمیمی شدن همسر خلبان ها، جوابیه های عملیات پرواز و حتی برخورد خود مرتضی مشکات با وضعیتی که داشت، غیرواقعی و اغراق شده بود. در کل شاید معماگونه بودن داستان که هر بخشی از اون در نامه ی یکی مشخص میشد و اینکه دو نفر، ظاهرا با یک دیدگاه و باور، چقدر متفاوت به یک مسئله نگاه میکنند، جالب ترین قسمت کتاب بود. هرچند که باز این هم جای سوال بود که چرا داستان طوریه که انگار مشکات و تیموری، بعد از بلند شدن از باند، دیگه هیچ وقت باهم صحبت نکردن!نقص های منطقی و زمانی داستان اصلا کم نبود. ولی برای من که مدت ها بود داستان نخونده بودم، آبی بود روی عطش بی حدم.
۴از۵ستاره⭐️ کتاب داستان یک خلبان جانباز" مرتضی مشکات"است که عاشق پرواز بوده و از دست دادن دو پا و ویلچر نشینی باعث از بین رفتن عشق به پرواز در او نمی کند. داستان از این نقطه آغاز میشود و با رد و بدل نامهها بین این خلبان و همسر و دوستانش، پیش میرود. __________________________________________ آقای امیرخانی در دوران دانشجویی عشق پرواز بوده. عشق به خلبانی. ازبه هم کتابی است در همین مورد. داستان کوتاه و گرم و جذاب روایت میشه. از اون کتابایی بود که بعضی جاها باهاش میخندیدی و بعضی جاها اشک تو چشمات جمع میشد. در کل به عنوان یه کتاب کوتاه ازآقای امیرخانی خیلی قشنگ بود
باز هم بازي رضا امير خاني با كلمات بر سر انتخاب نام كتاب پيش از خواندن كتاب هرگز فكر نمي كنيد (از) (به) به درستي به چه معنايي خواهد بود ،در حين خواندن كتاب از تيز هوشي نويسنده در برانگيختن حس كنجكاوي با انتخاب اين نام سر شوق مي آييد،واقعا فكر مي كرديد ازبه يعني : او مي نويسد تا آن بخواند؟
هر وقت هر کدوم از کتابای امیرخانی رو شروع میکنم میدونم که قراره مثل بقیه کتاباش لذت بخش باشه اما هربار طوری شگفت زده م میکنه که دوست دارم درجا همون کتابو از نو دوباره شروع کنم ، از همه لحاظ کتاب خوبی بود : داستان ، شخصیت پردازی ، نوع بیان ، نامه نگاری و انتخاب خلاقانه اسم کتاب و ... .
من قبل از اینکه این کتاب را بخوانم تعریفش را زیاد شنیده بودم. ولی راستش خیلی تحت تاثیر کتاب قرار نگرفتم. سر تاسر کتاب مملو از نامه های شخصیت های داستان به یکدیگر بود. نامه هایی که از سوی خلبانان و مسئولین پرواز و یا همسران ایشان بیان می شد. لحن نامه از نظر من به خواننده این احساس را نمیداد که توسط یک خلبان دارای سطح تحصیلات بالا نوشته شده است. بزرگی شخصیتش را پنهان می نمود و شاید بگویم نگارشش شایسته نمی نمود. از نحوه بیان مطالب در داستان که بگذریم این سوال پیش می آید که هدف نویسنده از مطرح نمودن این موضوع چه بوده است؟ شاید بتوان از دو دیدگاه موضوع را بررسی کرد. در نگاه اول می توان گفت مشکلات جانبازان و خانواده ایشان را به تصویر کشیده است. افکار این گروه چگونه است. چگونه می اندیشند؟پس از فداکاری که برای مملکت خویش نموده اند، اکنون چه نگاهی به این عزیزان در جامعه وجود دارد و دولت با ایشان چگونه برخورد نموده است.
در نگاه دوم می توان گفت که داستان این نکته را یاد آوری می کند که خواستن، توانستن است. حتی اگر تمامی نیروهای جهان نیز دهان باز کند و بگوید تو نمی توانی، اگر تصمیم به انجام کاری داشته باشی حتماموفق خواهی شد و فکر آدمی از قدرتی بسیار برخورداراست.
داستان و يا در واقع سرگذشت يك جانباز ارتش نيروي هوايي كه در قالب چند نامه روايت ميشه... شيوه ي جالبي بود كه چون هرنامه حدوداً دو صفحه است و يك قسمتي از داستان رو روشن ميكنه دوست داري ادامه بدي.. كلاً كتابو كمتر از دو ساعت تموم كردم... البته داستان از فانتزي هاي رمان گونه و در نهايت ماجراي هپي اندينگ خالي نيست ! به علاوه كمي حوزه اي شد بخشهايي از داستان كه قهرمان ملي رو مذهبي هم كرده ... من شخصاً ترجيح ميدادم قهرمان داستانم با انداختن نامه ته چاه جمكران به آرزوهاش نمي رسيد و يك دفعه همه ي مشكلات داستان با اينكار حل نميشد... وليي موضوعش و نوع قصه پردازيش خوب بود و چون كتاب كم قطري بود و سريع خوندم راضي بودم.. ضمن اينكه كلي اصطلاحات خلباني هم ياد گرفتم !
خیلییی خوب بود! اولین کتابی بود که از آقای امیرخانی خوندم، و قشنگ ترقیبم کرد که برم سراغ بعدی. کاراکتر مورد علاقهم رحیم میریان بود. کلا با همچین آدمای شوخ و شنگی تو کتابا حال میکنم. فصل آخر که فقط دلم رو گرفته بودم داشتم میخندیدم. جناب آرش هم که... بگذریم، اینجا یه محیط فرهنگیه! پنج ستاره نمیدم بهش، به خاطر تصویری که از همسرای خلبانا ساخته بود. خوشم نیومد که این قدر شکاک و اینا نشون داده بود زنها رو، شایدم دارم زیادهروی میکنم، اما خب حس شخصیمه دیگه، چه میشه کرد؟
بنده از خواندن کتاب بسیار لذت بردم, در چند جا حتی اشکم را هم درآورد. با وجودی که آقای امیرخانی اعتقاد دارند که کتاب با فرهنگ ما چفت نشده ولی در حینی که کتاب را میخواندم اصلا این موضوع نظرم را جلب نکرد.
زیباترین کتاب طنز از این نوع دانسته های امیرخانی از پرواز و خلبانی باعث شده یکی از بهترین کتابهاش رو بنویسه سلامتی همه جانبازان و همه بروبچ هوانیروز و هوافضا صلوات
چقدر کتاب ضعیفی بود. پر از کلیشه در شخصیت پردازی...پر از مزاحهای بی مزه کاراکتر ها... جزو ضعیفترین شخصیت پردازیهای امیرخانی بود. شخصیت فرانک که با تلاشهای فراوان امیرخانی قرار بود یک دختر دبیرستانی شوخ و سرحال و پر انرژی باشد، برعکس به شدت لوس و بی مزه و مزخرف بود.مزاحهایی که حتی لبخند هم به لب نمی آوردند ولی کاراکتر های مقابل از خنده دلشان را میگرفتند! مثل گپ و گفت سرهنگ و سرگرد در کافی شاپ... دوست نداشتم... نه مشکات را و نه هر شخصیت فرعی که به نوعی با سرهنگ مرتبط بودند. تنها نقطه قوتش سبک نگارش متفاوت بود و نام کتاب. ختی جلد کتاب را هم دوست نداشتم. با ارفاق دو ستاره!
از نظر کشش داستانی و پرداخت کاراکترهایی مثه کاراکتر همسرآرش تیموری کتاب ضعف داشت. داستان انگار روان نبود ولی از یه طرفی به خاطر شیوه ی نوشتاریش جالب بود برام.اگه اشتباه نکنم اولین کتابی بودکه کاملا به صورت نامه نگاری و میخوندمش. نقطه ی قوت داستان بخش آسایشگاه بود به نظرم و اینکه نویسنده واقعا قشنگ و قوی تونسته بود کاراکتر مرتضی و بی عدالتی هایی که در حق ایثار و فداکاری های مرتضی ها میشه رو نشون بده و بیشترین بخشی که به دلم به طرز تلخی نشست همین بخش داستان بود.
دلم خوش بود به اینکه جوری زنده گی کنم که لیاقت بودن در رکابت رو کسب کنم. و حالا به چه امید ببندم... که نه برای جنگ، که برای زنده گی ساده نیز مرا نمی پسندند و از خود میرانند. آن هم نه آدم های عظیم مثل تو، بلکه آدم هایی حقیر...
Merged review:
دلم خوش بود به اینکه جوری زنده گی کنم که لیاقت بودن در رکابت رو کسب کنم. و حالا به چه امید ببندم... که نه برای جنگ، که برای زنده گی ساده نیز مرا نمی پسندند و از خود میرانند. آن هم نه آدم های عظیم مثل تو، بلکه آدم هایی حقیر...
اولین رمانی که از امیرخانی خوندم ارمیا بود که بعد از خوندنش واقعا از امیرخانی نا امید شده بودم به سفارش یکی از دوستان البته با اکراه ازبه را شرو کردم جالب بودکه 2 ساعته تمومش کردم به نظرم خیلی جالب بود و بر خلاف ارمیا که شخصیت ها همه سیب زمینی بودند اینهابه مراتب توفیر داشتند و داستان به نسبت پخته تری داشت