Jump to ratings and reviews
Rate this book

مختار در روزگار

Rate this book
روایت ابراهیم گلستان از مختار کریم‌پور شیرازی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی طرفدار مصدق و مردم سالیانی پیش از این نوشته شد، در حدود چهل سال پیش اما چاپش تا امروز طول کشید. روایت گلستان گرچه حول محور زندگی مختار می‌گذرد، گزارشی دقیق و پرجزئیات از روزگاری به دست می‌دهد که مختار در آن زیسته، مبارزه کرده و کشته شده بود. تک‌نگاری درباره کریم‌پور شیرازی از آنجا که به دست و قلم نویسنده قَدَری چون گلستان صورت گرفته، از گزارشی صِرف از زندگی یک شخصیت گیرم تاریخی فراتر می‌رود و به زمانه و زمینه‌ای می‌رسد که مختار در آن زیست و مبارزه کرد.

245 pages, Paperback

Published January 1, 2022

8 people are currently reading
35 people want to read

About the author

ابراهیم گلستان

30 books236 followers
Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.

He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
6 (16%)
4 stars
14 (37%)
3 stars
15 (40%)
2 stars
2 (5%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 9 of 9 reviews
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
August 23, 2023
کتابهای گلستان را باید با درنظرگرفتن خودستایی همیشگی او خواند . بیشتر به دلیل توصیفات او از تهران قدیم و .. خواند موباحواس جمع که هوش زیاد و عمر بالا گاهی به خاطره سازی می انجامد .
خاطرات گلستان از "کریم پورشیرازی " روزنامه نگاری که جنجالی می نوشته و محبوبیتی به همین دلیل داشته است . گویا درکودکی درهمسایگی هم بوده اند وشرحی میدهد از آزاروتحقیرهایی که ازآن زمان براو رواشده تا بزرگسالیش و البته تا سرنوشت تراژیکش ادامه نمی یابد . برای اولین باراست که می بینم گلستان ازکسی غیرازخودش تعریف میکند والبته از کیانوری هم که در جلسات حزب توده درخانه گلستان شرکت داشته است .خاطراتی از همه اینها وخواندنی هایی ازتهران قدیم.
خاطرات گلستان ازمکالمات با همه این افراد ، دارای جزثیاتی فراتراز خاطراتی عادی است که نمیدانم آیا ازدقت وحافظه سرشارفرضی اوناشی شده و یا خواست نویسنده برای جنبه داستانی دادن به خاطرات بوده است .
من متوجه نشدم ارتباط نویسنده با همه این اشخاص چه زمانی قطع شده است .
انشای کتاب را غالبا" نمی پسندم.
پ.ن . دراین روزگارپرآشوب می توان قضاوت کرد که فعالیت سیاسی درآن روزگاران آسانترازاین روزها بوده است وخلاصه هرکه آمد برآن مزیدی کردتابدین غایت رسید ..
Profile Image for Saman.
337 reviews159 followers
November 25, 2024
سبک این کتاب مثل کتاب "برخوردها در زمانه برخورد" است.نقل خاطرات سیاسی برهه ای خاص با نثر موزون و آهنگین ابراهیم گلستان.او از آشنایی و رفاقت از امیرمختار کریم پور شیرازی میگه.البته روایت رو تا پایان غمناک زندگی مختار ادامه نمیده.اگر مصاحبه های گلستان رو دیده باشید و اون خودپسندی و نگاه بالا به پایین گلستان رو که از واضحاته باهاش آشنایی داشته باشید،در این کتاب هم میشه رگه هایی از این عقل کل بودن رو دید.هر چند در این کتاب از چند نفری با احترام و نیکی یاد میکنه.مختار کریم پور،کیانوری،صادق هدایت از کسانی هستند که گلستان نگاه مثبتی بهشون داره و زبانش به تعریف از اونها باز میشه..جاهایی از این خاطرات شیرین بود و قسمتهایی مثل بردن و آوردن لطف الله به دکتر،برای من حوصله بر.بخش هایی از کتاب رو میشه به صورت پاسخ به تاریخ قلمداد کرد.اونجایی که گلستان از حزب توده و علت پیوستن به حزب توده با نثر و قلم خاص خودش میگه:
"رفتن به حزب توده دیدن جوانی مجدد کشور بود.در حزب توده بودن، بودن در یک ضیافت در انتظار پر از اعتماد یک تولد مسعود،تعمید و غسل در فکر روشن و منطق،جشن امید بود و اطمینان،نماز دسته جمعی پاکان مست بود و خیرگی به قبله یکتای راستی.....و در چند خط بعد مینویسه: پس رفیتم توی حزب توده،ریختند توی حزب توده."

از گلستان خواندن همیشه برام جذاب بوده با اینکه نثر گلستان با خاص بودنی که داره در قله ی علایق من نیست اما ابراهیم گلستان همیشه حس کنجکاوی رو در من برانگیخته میکنه که بدونم چی نوشته.چه بد که همیشه،نگم همیشه بگم اکثرا،حواشی زندگی شخصی او و رابطه اش با فروغ در صدر بحثهای مربوط به گلستان بوده.امیدوارم یه روزی در مورد چند اثری که نوشته،داستانهای کوتاه و بلندش و دو فیلمی که تولید کرده هم بحث صورت بگیره.ابراهیم گلستان جدا از شخصیت نا محبوبش و مصاحبه های عجیب و رابطه اش با فروغ،حتما و قطعا ارزش توجه،خواندن و مطالعه داره.
Profile Image for مهسا.
246 reviews27 followers
October 14, 2022
«رمانتیک نباید شد، نباید گفت؛ اما امید بود که داشتیم و امیدهامان در سینه‌هامان بود. خیلی هم زیاد بود. آن‌قدر که دیگر امید نه، یقین بود و قطعیت.»
اما بیم هیچ حادثه و سِحر هیچ امیدْ آسیبی به پایه‌هایمان نزد که نزد.

(مناسب و لطیف برای زمانۀ قیام، پیش از خواب)
Profile Image for Behnam Taki.
71 reviews6 followers
July 30, 2023
«از کتاب: «چه جور در بیراهه‌های این برهوت بزرگ تشنگی می‌شد که گم نشد؟
نویسنده‌ به ما نشان می‌دهد می‌توان افق دیگری را نیز دید و بهتر دید و بهتر نوشت. تجربه‌های "مختار در روزگار" به قدری واقعی‌ست که می‌توان از زندگی بیرون آمد. کتاب کاملا با حرف زدن در مورد نظریه‌ها متفاوت است. روایت بیشتر زنده است و بیشتر نشان می‌دهد. چیز زیادی نمی‌گوید ولی خیلی چیزها را نشان می‌دهد...
ابراهیم گلستان، با ذهنی پویا، نثری مسحورکننده، میل به نوشتن را در من برمی‌انگیزاند. او مردی ست که تردید می‌کند و تردید او نشان می‌دهد که او به ما تعلق دارد.
« به قول شمس «سخن با خود توانم گفتن. با هر که خود را دیدم در او، با او سخن توانم گفتن
Profile Image for Ali Raad.
24 reviews15 followers
April 24, 2023
مختار در روزگار، روایت ابراهیم گلستان است از زندگی مختار کریم‌پور شیرازی (شاعر، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی هوادار مصدق) و هم‌زمان گزارشی است خواندنی و سرشار از جزییات از یکی از مهم‌ترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران: کودتای ۲۸ مرداد. نثر درخشان و قلم قدر گلستان در به تصویر کشیدن خرده روایت‌ها، مرزهای گزارش را آنجا که باید به جهان قصه نزدیک می‌کند و قالبی یکدست می‌سازد.
Profile Image for Peyman Talebi.
151 reviews36 followers
November 24, 2025
«برخوردها در زمانه برخورد» و «مختار در روزگار» که از واپسین چاپکرده‌های گلستان‌اند، خوب ثابت کردند که این مرد در نانفیکشن‌نویسی چه دست توانایی داشته. کتاب روایت دوستی و مواجهه گلستان و امیرمختار کریم‌پور شیرازی است و همین یک خط کافی است تا بدانیم گلستان چقدر در انتخاب اسم کتاب خوش‌سلیقگی کرده است.
کتاب یک شروع خوب و گیرا، یک میانه معمولی و یک پایان خواندنی دارد. در اواسط انگار کتاب از ریتم می‌افتد. ماجرا این است که گلستان و دوستانش - از جمله مختار - روزی می‌روند رفیق‌شان، لطف‌الله، را به مطب دکتر برسانند. در راه رفتن و برگشتن گفت‌وگوهای بسیاری درمی‌گیرد که چون بخش زیادی از آنها، حرف‌ها و شوخی‌های جوان‌های آن دوره با هم است، چیز به‌دردبخوری گیر خواننده نمی‌آید. نمی‌دانم چرا اینجای کتاب حس کردم انگار گلستان این بخش را با فاصله (ی شاید چندساله) نسبت به آغاز کتاب نوشته. شاید هم آن شروع درخشان درباره ترسیم چهره مختار و بعد فرار بعضی از افراد اثرگذار حزب توده از خانه گلستان، توقع خواننده را بالا برده است.
کتاب محصول قدیم و ندیم‌هاست؛ دوره‌ای که گلستان خیلی جدی دست‌به‌قلم بوده و بنابراین نثر او، همان نثر اغلب آثار درخشانش است؛ برخوردار از دایره واژگانی غنی، با نحو منحصربه‌فرد و البته برخاسته از متون کهن فارسی از جمله گلستان سعدی، با طنازی‌ها و هوشمندی‌های خاص او.
حیفم آمد که ماجرای مختار ادامه نمی‌یابد و پایان غم‌انگیز این شخصیت تاریخی، موضوع پایان کتاب نیست. اما این هم آموزنده است؛ اینکه برای - صریح بگویم - نوشتن کتاب درباره یک شخصیت تاریخی، لزوما نباید تمام وقایع زندگی او را یک‌به‌یک بیان کنیم. که از تولد شروع کنیم و به مرگ ختم کنیم. نوشتن درباره یک آدم می‌تواند فقط درباره یک بازه -ی حتی غیرمهم در کلیت زندگی او - باشد. تو یک روز زندگی یک فرد را بنویس، ولی خوب بنویس!
یک‌بار دیگر آموختیم از شما، آقای گلستان!
Profile Image for میثم موسوی نسیم‌آبادی.
492 reviews1 follower
December 18, 2024


واقعاً پدربزرگ من بسیار مؤمن بود. از اون آیت‌الله‌های نادر کم‌یاب... ماه رمضون شب‌ها بعد از نصف شب بلند می‌شد برای خودش احیا می‌گرفت... دور حیاط راه می‌افتاد و تنهائی برای خودش نوحه می‌گرفت، سینه می‌زد، هی سینه می‌زد و می‌خواند، ما چاکر تو هستیم، فریاد یا محمد! ما نوکر تو هستیم، فریاد یا محمد... پدربزرگم حبس نظربود. تو خونه‌ش. جز رفتن به مسجد اجازه نداشت. مسجد سنگی، بازارچۀ نایب‌سلطنه. آیت‌الله از اول ضد مشروطه بود. شاه و حکومت و مجلس را قبول نداشت. مدرس را هم، که قمشه‌ئی بود و هم‌شهریش، قبول نداشت برای این‌که وکیل شده بود. می‌گفت حکومت فقط حق حاکم شرعه. (گلستان، ۱۴۰۱: ۱۲۵-۱۳۰)

ابراهیم گلستان که از دوران نوجوانی در شیراز دوست و همکلاسی امیرمختار کریم‌پور شیرازی بوده است، در کتاب جذاب و خواندنی «مختار در روزگار» ضمن ستایش از مختار و ترسیم گوشه‌ای از زندگی او، ما را تا اندازه‌ای با ایران قبل و بعد از دهه‌ی بیست شمسی نیز آشنا می‌سازد.

گلستان در این کتابِ خاطرات که گاهی به سبب زیباییِ روایت شکل رمان به خود می‌گیرد و گاهی هم اسیر پرگویی شده است، اذعان می‌کند که مختار کریم‌پور از دوستداران سرسختِ محمد مسعود، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی منتقد حکومت و حزب توده بود. (همان: ۱۰۲-۱۵۵) چنان‌که حزب توده نیز ضدّ مسعود بود. (همان: ۱۰۲)

مختار که در ادامه‌ی زندگی راه محمد مسعود را در پیش گرفت و علاوه بر مدیریت روزنامه‌ی "شورش" از طرفداران دکتر مصدق و منتقدان صریح حکومت پهلوی شد، دستگیر گردید و در زندان طی حادثه‌ای خودخواسته یا ناخواسته در آتش سوخت.

ابراهیم گلستان در این کتاب که مدعی شده است آن را در حدود ۴۰ سال پیش نوشته و در پی چاپش نبوده تا آن‌که در سال ۱۴۰۱ منتشر می‌شود، (همان: ۵) از عضویت خود در حزب توده سخن می‌گوید و در ادامه می‌افزاید که خانه‌اش را در حالی که تقریباً بیست و سه ساله داشته و با همسر و دختر خردسالش لیلی زندگی می‌کرده است، در خدمت حزب قرار داده است. (همان: ۲۱-۲۲-۲۴۵)

گلستان همچنین به پذیرایی خود و همسرش از نظامیان فراری که مدتی در خانه‌ی او پن��ان شده بودند (همان: ۴۰-۴۱) و یا روز عجیبی که کمیته‌ی مرکزی حزب در منزل او جلسه داشتند (همان: ۴۸-۵۶) و به ارتباطی که با کیانوری داشته است، اشاره می‌کند. (همان: ۲۳۰ الی۲۴۵) چنان‌که برجستگان حزب توده را بی‌بته و پرت می‌خواند. (همان: ۷۹)

گلستان ضمن این‌که متذکر سیگار نکشیدن، (همان: ۹۴) مشروب خوردن (همان: ۱۴۰) و آخوند بودن پدربزرگ پدری و پدربزرگ‌ پدری و مادری زنش می‌شود و همسر و فرزندش لیلی را طباطبایی معرفی می‌کند، (همان: ۱۲۹-۱۳۱) سخنان سید ضیاء را مهملات مضحکی می‌خواند که به اسم "عنعنات" منتشر می‌کرد. (همان: ۷۲) و دکتر محمد مصدق را مردی بی‌همتا می‌شمرد که مبتلا به نارسائی سیاسی بود. (همان: ۱۹)

ابراهیم گلستان در قسمتی دیگر از این کتاب ضمن اشاره به آشنایی خود با صادق هدایت، اذعان می‌کند که "وغ وغ ساهاب" هدایت را برای او ارزشمند کرد و "بوف کور" هم با تمام مُثله بودن و سانسورش در روزنامۀ ایران، دنیای مطلقاً دیگری برایش ساخت... لذا به هدایت حرمتی زیادتر از آن‌چه رسم ربط آشنائی و حدود ادب بود می‌گذاشتم، داشتم. حرمتی که به او می‌گذاشتم، در اول به خاطر آن ارج بود که به قدر توان فهم و فکر خودم توی کار او ملاحظه می‌کردم، و بعد، برای آدمیتی که داشت... مرد نیک‌خواه مهربانی بود. (همان: ۸۵)

گلستان، ابراهیم (۱۴۰۱). مختار در روزگار، تهران: بازتاب نگار.
Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
June 8, 2023
ابراهیم گلستان با نوشتن این کتاب علاوه بر غبارروبی از چهره‌ی مختار کریم‌پور شیرازی چهره‌هایی هم از حزب توده و نوع تعلقات خودش ترسیم می‌کند و مهمتر از همه‌ی اینها توانش را در نوشتن و صحنه‌پردازی و توصیف و روایت چیزهایی با قوتی لطیف. تا پیش از آنجا که به پرگویی‌های بی‌ربط (به نظر من از نوع درگیری گلستان با گذشته‌ی خودش) بیفتد شاهکاری‌ست. انگار از یک جایی حوصله‌ی نویسنده سر رفته باشد. گاهی فکر می‌کنم کاش حوصله می‌کرد در سالهای بعدتر (کاری با مهملات مجلات‌نویس‌ها ندارم که فکر می‌کنند این را گلستان همین اواخر نوشته) ادامه یا پایان دیگری می‌نوشت وبه چشم نیم‌داستان بهش نگاه می‌کرد گاهی هم فکر می‌کنم چه خوب که پایانش را تا همین‌جا منتشر کرد که بیخود هوس و خارخارش با ما نباشد. توصیه می‌کنم خط و ربط نام‌های ذکر شده در کتاب را (چه سران حزب چه افسران چه رفقای شیراز آقای گلستان) پیدا کنید حین خواندن جذابیت علیحده‌ای دارد.
Profile Image for Sharare.
17 reviews
September 16, 2023
مختار کریم پور شیرازی را از یکی از اپیزودهای رادیو تراژدی شناختم. مختار در روزگار شرح رفاقت گلستان با مختار است. رفاقتی از شیراز تا تهران. مختار تنهاست از کودکی تنها بوده است آنقدر تنها که کسانی که دوستش هستند نمی‌دانند خانه اش کجاست نمی‌دانند از کجا می آید و به کجا می‌رود. مرید محمد مسعود و جسارتش است ولی خود بیشتر از او جسارت نداشته باشد کمتر نیست. گلستان با شرح زندگی مختار و دیدارهایشان اتفاقات روز و شرایط احزاب و خطوط فکری زمان خود را به خوبی روایت میکند. مختار نماینده ای از هزاران جوانی است که در سرگشتگی در جستجوی راهی برای آرامش بودند و چیزی جز مرگ نصیبشان نشد.
Displaying 1 - 9 of 9 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.