Jump to ratings and reviews
Rate this book

آخر شاهنامه

Rate this book
مجموعه اشعار سال‌های ١٣٣۵ تا ١٣٣٨
چاپ ۱۳۷۰

148 pages, Paperback

First published April 1, 1959

22 people are currently reading
664 people want to read

About the author

مهدی اخوان ثالث

35 books595 followers
مهدی اخوان ثالث (م، امید)، شاعر و پژوهشگر ادبی در سال ۱۳۰۷ در مشهد چشم به جهان گشود. در مشهد تا متوسطه نیز ادامه تحصیل داد واز نوجوانی به شاعری روی آورد. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد.در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید. در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران اخوان ثالث ازدواج کرد. با اینکه نخست به سیاست گرایش داشت ولی پس از رویداد ۲۸ مرداد از سیاست تا مدتی روی گرداند. چندی بعد با نیما یوشیج و شیوهٔ سرایندگی او آشنا شد. او توانست باشکوه ترین شعرهای نیمایی را در روزگار خود بسراید. معروف ترین شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است. او رویکردی میهن‌پرستانه داشت و بهترین اشعارش را نیز برای ایران گفته‌است (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم). او دارای ۴ فرزند است. بسیاری از منتقدان اخوان ثالث را بزرگترین شاعر نوگرای ایرانی میدانند

پیشینه و رویدادها
* اخوان در دوران پهلوی چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد
* در سال ۱۳۳۳ و ۲۹ چندین بار به اتهامات سیاسی زندانی شد
* در سال ۱۳۳۶ پس از آزادی از زندان در رادیو، و مدتی در تلوزیون خوزستان منتقل شد
* در سال ۱۳۵۳ به تهران منتقل شد و در رادیو تلوزیون ملی شروع به کار کرد
* در سال ۱۳۵۶ به تدریس شعر سامانی و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت
* در سال ۱۳۶۰ بازنشسته شد
* در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت

چند ماه پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در سال ۱۳۶۹ در چهارم شهریور ماه جان سپرد. با موافقت رهبر ایران وی اولین شخصیتی بود که اجازه پیدا کرد در توس و در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شود

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
618 (40%)
4 stars
535 (35%)
3 stars
301 (19%)
2 stars
49 (3%)
1 star
18 (1%)
Displaying 1 - 30 of 77 reviews
Profile Image for Ali.
52 reviews52 followers
January 30, 2023
منتظر خواهم ماند!
باد در من رویانده درختی
که ریشه اش در سراب، آب می‌خورد
من کتابی کهنه که به میهمانی موریانه ها رفته،
سزای هر چه تهی،
دستانم را بشویید از اندوه
وقتی نشاط را دود می‌کنم و هیچ صدایی مثل باد
مست و خانه خرابم نمی‌کند
ای باد بی سر و سامان!
چگونه به خانه بازگردم؟
تو بگو ای هم نفس
چگونه ان ویرانه را مَسکن کنم؟
علی
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,095 followers
January 25, 2019
‎دوستانِ گرانقدر، این دفتر از 32 شعر تشکیل شده است که به انتخاب، ابیاتی از آن را در زیر برایِ شما بزرگواران مینویسم
---------------------------------------------
‎چون درختی در زمستانم
‎ بی كه پندارد بهاری بود و خواهد بود
‎دیگر اكنون هیچ مرغِ پیر یا كوری
‎ در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
‎دیگر آیا زخمه هایِ هیچ پیرایش
‎ با امیدِ روزهایِ سبزِ آینده
‎ خواهدم این سوی و آن سو خست؟
***********************************
‎بارانِ بال و پر
‎ می بارد از هوا
‎ دیگر بنایِ هیچ پُلی بر خیال نیست
‎ كوته شده ست فاصلهٔ دست و آرزو
‎ حتی نجیب بودن و ماندن، محال نیست
‎ بیدارِ راستین شده خوابِ فسانه ها
***********************************
‎کَس نه جایی جُسته پیش از من
‎من نه راهی رفته بعد از کَس
‎من بی نیاز از خفتِ آیین و ره جُستن
‎آن که من درمی نوشتم، راه
‎وآن که من می کردم، آیین بود
‎اینک امّا، آه
***********************************
‎ما
‎ فاتحانِ شهرهای رفته بر بادیم
‎با صدایی ناتوانتر زانكه بیرون آید از سینه
‎ راویانِ قصه هایِ رفته از یادیم
‎كس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سكه هامان را
‎گویی از شاهی ست بیگانه
‎ یا زِ میری دودمانش منقرض گشته
‎ گاهگه بیدار می خواهیم شد، زین خوابِ جادویی
‎ همچو خوابِ همگنان غاز
***********************************
‎گُنه ناكرده بادافره كشیدن
‎ خدا داند كه این دردِ كمی نیست
‎ بمیر اِی خشکِ لب! در تشنه كامی
‎ كه این ابرِ سترون را نَمی نیست
‎خوشا بی دردی و شوریده رنگی
‎كه گویا خوشتر از آن عالمی نیست
***********************************
‎ما چون دو دریچه، رو به روی هم
‎ آگاه زِ هر بگو مگویِ هم
‎اكنون دلِ من شكسته و خسته ست
‎ زیرا یكی از دریچه ها بسته ست
‎ نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
‎ نفرین به سفر، كه هر چه كرد او كرد
---------------------------------------------
‎امیدوارم این انتخاب ها را پسندیده باشید
‎یادِ "مهدی اخوان ثالث" همیشه گرامی باد
‎<پیروز باشید و ایرانی>
Profile Image for Mahdi Ghasemi.
65 reviews19 followers
May 4, 2020
«هیچ ایرادی ندارد اگر اقرار کنم زبانم از توصیف عظمتِ شعرِ اخوان عاجز است؟ بلی؛ من عاجزم»

و اما گزیده ی من:

بر گورهای ما هیچ سایبان و سراپرده ای مفرازید
زیرا که آفتاب و ابرِ شما را با ما کاری نیست
و های ، زنجره ها ! این زنجموره هاتان را بس کنید
اما سرودها و دعاهاتان : این شبکورها ،
که روز همه روز ، و شب همه شب در این حوالی به طوافند،
بسیار ناتوان تر از آنند که صخره های سکوت را بشکافند،
و در ظلمتی که ما داریم پرواز کنند.
به هیچ نذر و نثاری حاجت نیست.
بادا شما را آن نان و حلواها؛
بادا شما را خوانها ، خرماها،
ما را اگر دهانی و دندانی می بود ،
در کار خنده می کردیم
بر اینها و آنهاتان ،
بر شمعها ، دعاها ، خوانهاتان.

مهدی اخوان ثالث(میم.اُمید)
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
567 reviews137 followers
May 6, 2020
یادگارنوجوانی : نادری پیدا نخواهد شد امید....کاشکی اسکندری پیداشود
Profile Image for xxxxx.
24 reviews
June 19, 2019
گر زري و گر سيم زر اندودي، باش.
گر بحري و گر نهري و گر رودي، باش.
در اين قفس شوم، چه طاووس و چه بوم،
چون ره ابدي است، هر كجا بودي، باش.

Profile Image for Babak.
134 reviews180 followers
February 14, 2017
من یقین دارم که در رگ‌های من خون رسولی یا امامی نیست.
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست.
وین ندیم ژنده‌پیرم با من گفت
کاندرین بی فخر بودن‌ها گناهی نیست.
Profile Image for Saeed Aj.
100 reviews17 followers
June 27, 2023
خوابگرد قصه‌های بی‌سرانجامم.
قصه‌هایی با فضای تیره و غمگین؛
و هوای گند و گردآلود.
کوچه‌ها بن‌بست،
راه‌ها مسدود.
Profile Image for Ardavan Bayat.
367 reviews64 followers
May 6, 2021
جای پا جویان
هر که پیش پای خود می‌دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکی‌هام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می‌نهادم پای
گاه‌گه با خویش می‌گفتم
کی جدا خواهی شد از این گله‌های پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفش‌آسا فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟

| مهدی اخوان‌ثالث

98.12.07
هنگامی که این سروده را می‌خوانم یا می‌شنوم، سرشار از حس‌های خوبی می‌شوم که همه به راهیابی و پیشروی به‌سوی آینده‌ای مه‌آلود، از اینجا و اکنون می‌انجامند. دلم می‌خواهد همه‌ی بزرگان مرده و زنده‌ی تاریخ را صدا کنم و بگویم، استاد! بزرگوار! راهبر! پیشوا! افسانه (اسطوره)! هوش‌دار! که من دیگر ردِّ پاهای تو را نخواهم جُست، همین جا و همین زمان دارم از تو می‌کَنم و راه خودم را می‌کِشم و درفش خودم را برمی‌دارم! گرچه می‌دانم که عدد که نه! شُمارَکی هم در برابر شما نیستم، ولی از تجربه‌های ارزشمند شما همیشه کمک خواهم گرفت تا به‌تنهایی راهی را بروم که کمتر کس دیگری رفته باشد. از پیروی و سرسپردگی شرمگینم! چنانچه می‌توانید (! برایتان مقدور است!) سایه‌ی سنگین‌تان را بکشید آن‌سوتَرَک!

می‌دانم که آنها بزرگوارتر از آن اند که بگویند، گنجشک ناچیز! نه نشستنت بر شاخه‌هامان را حس کردیم و نه رفتنت را حس خواهیم کرد! برو پی کارت!
حتما آنها خواهند گفت که راهمان را به جای خوبی ببر جوان خام و جویای نام!

ولی خوب که می‌اندیشم، می‌بینم که پیروی کورکورانه را سال‌ها ست رها کرده‌ام و همچنان در این بوران سهمگین دنبال کوره‌راهی هستم و همچون گمگشتگان نه می‌دانم پیش‌رفته‌ام و نه پس‌رفته‌ام! تنها چیزی که می‌دانم این است که راه، راه من است و آزمون و خطاهای بسیاری در همین راه است و باید با همه‌ی نیرو پیش برانم. پس بگذار یک‌بار دیگر بخوانم:

جای پا جویان
هر که پیش پای خود می‌دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیَم مُرده
چابکی‌هام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
که بر آنها می‌نهادم پای
گاه‌گه با خویش می‌گفتم
کی جدا خواهی شد از این گله‌های پیشواشان بز؟
کی دلیرت را درفش‌آسا فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش؟

| مهدی اخوان‌ثالث
Profile Image for Maryam Razmi.
35 reviews8 followers
April 4, 2018
"آخر شاهنامه" – با صدای علیرضا قربانی – (ساند کلود)
اين شكسته چنگِ دلتنگِ محال انديش،
نغمه پرداز حريم خلوت پندار،
جاودان پوشيده از اسرار،
چه حكايت ها كه دارد روز و شب با خويش!

آه، ديگر ما
فاتحان گوژپشت و پير را مانيم.
تيغهامان زنگ خورد و كهنه و خسته،
تيرهامان بال بشكسته.
كوسهامان جاودان خاموش،

گاه گه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي ،
همچو خواب همگنانِ غار،
چشم مي ماليم و مي گوييم : آنك ، طرفه قصرِ زرنگارِ صبحِ شيرينكار.
اي پريشانگوي مسكين! پرده ديگر كن.
ما فاتحان شهرهاي رفته بر باديم .
با صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه ،
راويان قصه هاي رفته از ياديم.
كس به چيزي، يا پشيزي، برنگيرد سكه هامان را
گويي از شاهي ست بيگانه .
ما فاتحان قلعه هاي فتح تاريخيم،
شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن.
ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم.
ما فاتحان شهرهاي رفته بر باديم .
راويان قصه هاي رفته از ياديم.
Profile Image for حسام آبنوس.
429 reviews332 followers
March 1, 2019
این مجموعه شعر هم از آن کارهای بزرگ است
مرحوم اخوان ثالث واقعا غول است
Profile Image for Amir.
47 reviews5 followers
May 31, 2019
چهار یا پنج تا شعر فوق‌العاده‌ی لایق ۵/۵ توی این کتاب بود که انگار روی هر جمله‌اش یک سال فکر شده. زمانی که اون اشعار رو می‌خوندم، از ظرافتی که به خرج داده شده بود سرشار از لذت می‌شدم و هم‌زمان عصبانی از هرکسی که تونسته به این کتاب کمتر از نمره‌ی کامل بده.
جلوتر که رفتم، از بقیه‌ی اشعارش در اون سطح لذت نبردم و الان به نظرم ۴/۵ نمره‌ی خوبیه.
Profile Image for hima saki.
100 reviews51 followers
January 26, 2008
ما چون دو دريچه روبروي هم
اگاه ز هر بگومگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اينده
عمر اينه بهشت،اما اه
بيش از شب و روز تير و دي كوتاه
اكنون دل من شكسته و خستست
زيرا يكي از دريچه ها بستست
نه مهر فسون،نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر كه هر چه كرد او كرد
Profile Image for Sadra Kharrazi.
539 reviews102 followers
June 20, 2024
اخوان شعر تلخ زیاد داره که فکر می‌کنم یکی از تلخ‌تریناشون، آرزوها باشه:

"چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
چه ها که می‌بینم و باور ندارم
چه ها،‌چه ها، چه ها، که می‌بینم و باور ندارم"

چه اعتراف وحشتناکی


"حذر نجویم از هر چه مرا برسر آید
گو در آید ، در آید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم"

و در نهایت جان به لبش رسیده و می‌گوید:

"خوشا کزین بستر دیگر ، سر بر نداریم..."
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
December 9, 2013
اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است
بالهامان سوخته ست ، لبها خاموش
نه اشکی ، نه لبخندی ،و نه حتی یادی از لبها و چشمها
زیراک اینجا اقیانوسی ست که هر بدستی از سواحلش
مصب رودهای بی زمان بودن است
وزآن پس آرامش خفتار و خلوت نیستی
همه خبرها دروغ بود
و همه آیاتی که از پیامبران بی شمار شنیده بودم
بسان گامهای بدرقه کنندگان تابوت
از لب گور پیشتر آمدن نتوانستند
باری ازین گونه بود
فرجام همه گناهان و بیگناهی
نه پیشوازی بود و خوشامدی ،نه چون و چرا بود
و نه حتی بیداری پنداری که بپرسد : کیست ؟
زیراک اینجا سر دستان سکون است
در اقصی پرکنه های سکوت
سوت ، کور ، برهوت
حبابهای رنگین ، در خوابهای سنگین
چترهای پر طاووسی خویش برچیدند
و سیا سایه ی دودها ،در اوج وجودشان ،گویی نبودند
باغهای میوه و باغ گل های آتش رافراموش کردیم
دیگر از هر بیم و امید آسوده ایم
گویا هرگز نبودیم ،نبوده ایم
هر یک از ما ، در مهگون افسانه های بودن
هنگامی که می پنداشتیم
هستیم
خدایی را ، گرچه به انکار
انگار
با خویشتن بدین سوی و آن سوی می کشیدیم
اما اکنون بهشت و دوزخ در ما مرده ست
زیرام خدایان ما
چون اشکهای بدرقه کنندگان
بر گورهامان خشکیدند و پیشتر نتوانستند آمد
ما در سایه ی آوار تخته سنگهای سکوت آرمیده ایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی ، نه غروبی
وینجا شبی ست که هیچ اختری در آن نمی درخشد
نه بادبان پلک چشمی، نه بیرق گیسویی
اینجا نسیم اگر بود بر چه می وزید ؟
نه سینه ی زورقی ، نه دست پارویی
اینجا امواج اگر بود ، با که در می آویخت ؟
چه آرام است
این پهناور ، این دریا
دلهاتان روشن باد
سپاس شما را ، سپاس و دیگر سپاس
بر گورهای ما هیچ شمع و مشعلی مفروزید
زیرا تری هیچ نگاهی بدین درون نمی تراود
خانه هاتان آباد
بر گورهای ما هیچ سایبان و سراپرده ای مفرازید
زیرا که آفتاب و ابر شما را با ما
کاری نیست
و های ، زنجره ها ! این زنجموره هاتان را بس کنید
اما سرودها و دعاهاتان این شبکورها
که روز همه روز ،و شب همه شب در این حوالی به طوافند
بسیار ناتوانتر از آنند که صخره های سکوت را بشکافند
و در ظلمتی که ما داریم پرواز کنند
به هیچ نذری و نثاری
حاجت نیست
بادا شما را آن نان و حلواها
بادا شما را خوانها ، خرامها
ما را اگر دهانی و دندانی می بود ،در کار خنده می کردیم
بر اینها و آنهاتان
بر شمعها ، دعاها ،خوانهاتان
در آستانه ی گور خدا و شیطان ایستاده بودند
و هر یک هر آنچه به ما داده
بودند
باز پس می گرفتند
آن رنگ و آهنگها، آرایه و پیرایه ها ، شعر و شکایتها
و دیگر آنچه ما را بود ،بر جا ماند
پروا و پروانه ی همسفری با ما نداشت
تنها ، تنهایی بزرگ ما
که نه خدا گرفت آن را ، نه شیطان
با ما چو خشم ما به درون آمد
اکنون او
این تنهایی بزرگ
با ما شگفت گسترشی یافته
این است ماجرا
ما نوباوگان این عظمتیم
و راستی
آن اشکهای شور ،زاده ی این گریه های تلخ
وین ضجه های جگرخراش و درد آلودتان
برای ما چه می توانند کرد ؟
در عمق این ستونهای بلورین دلنمک
تندیس من های شما پیداست
دیگر به تنگ آمده ایم الحق
و سخت ازین مرثیه خوانیها بیزاریم
زیرا اگر تنها گریه کنید ، اگر با هم
اگر بسیار اگر کم
در پیچ و خم کوره راههای هر مرثیه تان
دیوی به نام نامی من کمین گرفته است
آه
آن نازنین که رفت
حقا چه ارجمند و گرامی بود
گویی فرشته بود نه آدم
در باغ آسمان و زمین ، ما گیاه و او
گل بود ، ماه بود
با من چه مهربان و چه دلجو ، چه جان نثار
او رفت ، خفت ، حیف
او بهترین ،عزیزترین دوستان من
جان من و عزیزتر از جان من
بس است
بسمان است این مرثیه خوانی و دلسوزی
ما ، از شما چه پنهان ،دیگر
از هیچ کس سپاسگزار نخواهیم بود
نه نیز خشمگین و نه دلگیر
دیگر به سر رسیده قصه ی ما ،مثل غصه مان
این اشکهاتان را
بر من های بی کس مانده تان نثار کنید
من های بی پناه خود را مرثیت
بخوانید
تندیسهای بلورین دلنمک
اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است
و آوار تخته سنگهای بزرگ تنهایی
مرگ ما را به سراپرده ی تاریک و یخ زده ی خویش برد
بهانه ها مهم نیست
اگر به کالبد بیماری ، چون ماری آهسته سوی ما خزید
و گر که رعدش رید و مثل برق فرود آمد
اگر که غافل نبودیم و گر که غافلگیرمان کرد
پیر بودیم یا جوان ،بهنگام بود یا ناگهان
هر چه بود ماجرا این بود
مرگ ، مرگ ، مرگ
ما را به خوابخانه ی خاموش خویش خواند
دیگر بس است مرثیه ،دیگر بس است گریه و زاری
ما خسته ایم ، آخر
ما خوابمان می
آید دیگر
ما را به حال خود بگذارید
اینجا سرای سرد سکوت است
ما موجهای خامش آرامشیم
با صخره های تیره ترین کوری و کری
پوشانده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را
بسته ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک وپیامی اینجا نمی رسد
شاید همین از ما برای شما پیغامی
باشد
کاین جا نهمیوه ای نه گلی ، هیچ هیچ هیچ
تا پر کنید هر چه توانید و می توان
زنبیلهای نوبت خود را
از هر گل و گیاه و میوه که می خواهید
یک لحظه لحظه هاتان را تهی مگذارید
و شاخه های عمرتان را ستاره باران کنید
Profile Image for Negar Ghadimi.
321 reviews
July 31, 2015
بوی آن گم شده گل را ز چه گلبن خواهم؟/ که چو باد از همه سو می دوم و گمراهم/ همه سر چشمم و از دیدنِ او محرومم/ همه تن دستم و از دامنِ او کوتاهم/.../ گرچه تنهاییِ من بسته در و پنجره ها/ پیشِ چشمم گذرد عالمی از خاطره ها/ مستِ نفرینِ منند از همه سو هر بد و نیک/ غرقِ دشنام و خروشم سره ها، ناسره ها...
----------------------------------------------------
ما فاتحانِ قلعه های فخرِ تاریخیم/ شاهدانِ شهرهای شوکتِ هر قرن/ ما راویانِ قصه های شاد و شیرینیم/.../ ما فاتحانِ شهرهای رفته بر بادیم/ با صدایی ناتوان تر زانکه بیرون آید از سینه/ راویانِ قصه های رفته از یادیم/ کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکه هامان را/ گویی از شاهی ست بیگانه...
----------------------------------------------------
قاصدک!/ در دلِ من همه کورند و کرند/ دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب/ قاصدِ تجربه های همه تلخ/ با دلم می گوید/ که دروغی تو، دروغ/ که فریبی تو، فریب/.../ قاصدک!/ ابرهای همه عالم شب و روز/ در دلم می گریند.
Profile Image for Sarah Karimia.
77 reviews35 followers
October 30, 2017
جسارت اخوان در بیانِ عمیقا انتقادی از وضع موجودِ جامعه همواره قابل تحسین بوده است:

آبها از آسیاب افتاده،لیک
باز ما با موج و طوفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و
رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زان چه حاصل، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟
باز میگویند فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

"بخشی از شعر کاوه یا اسکندر؟"
Profile Image for Marzieh Torabi.
119 reviews71 followers
July 15, 2017
از تهی سرشار
جویبار لحظه‌ها جاری‌ست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را می‌شناسم من
زندگی
را دوست می‌دارم
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظه‌ها جاری
Profile Image for Nastaran Masoomi.
172 reviews7 followers
January 26, 2022
ما،
فاتحان شهرهای‌ رفته بر‌بادیم.
با صدایی ناتوان‌تر زانکه بیرون آید از سینه،
راویان قصه های رفته از یادیم...


بعضی اوقات، دلم می‌خواد اخوان را، این م.امیدِ نا‌امید را سخت به آغوش بکشم و بگم غصه نخور... درست می‌شه... درست هم نشه، دست کم ما قوی تر می‌شیم....
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
September 8, 2009
ما
یادگار عصمتِ غمگین اعصاریم

ما
راویان قصه‌های شاد و شیرینیم

ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان‌تر زآن‌که بیرون‌آید از سینه
راویان قصه‌های رفته از یادیم


Profile Image for baQer (BFZ).
136 reviews19 followers
June 16, 2017
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز میبینم صدایم کوته است
Profile Image for Maryam.
109 reviews16 followers
February 27, 2017
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
��ز کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی ثمر میگردی.

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری-باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.

دست بردار ازین در وطن خویش غریب.
قاصد تحربه های همه تلخ،
با دلم میگوید
که دورغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.

قاصدک! هان، ولی...آخر...ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی..!
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستری گرمی، جائی؟
در اجاقی، طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
Profile Image for Saba.
13 reviews5 followers
July 30, 2007
ostadi dashtim ke phd adabiat dasht ama eine baro bache haye pachenar sohbat mikard .... vaghti in shero mikhund dar hali ke ro do paye aghabe sandali tab mikhord enghadr ba ghodrat mikhund ke be rahati mitunesti toye un sahne ke shaer tosifesh mikard khodeto bebini ....
shere ghavio bayad ba ghodrat khund
Profile Image for Amir Hossein.
48 reviews12 followers
May 30, 2021
در مزار آباد شهر پی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
October 2, 2020
کتاب با یه مقدمۀ سیزده صفحه ای شروع میشه که برای یه کتاب شعر صد و سی صفحه ای زیاده به نظر من.
در این مقدمه، اخوان فقید مثل تقریباً همۀ نثرهای دیگه ای که ازش خوندم سعی میکنه با مزّه باشه و مثل همیشه به شاملو کنایه میپّرونه و میگه «منتظر فاجعۀ ضایعۀ ناگهانی آقای احمدخان شامبیاتلو هستم تا بتوانم اولاً قصیده ای در مرثیۀ او کارسازی کنم،...» و همینطوری میبافه و میره جلو. و کل مقدمه رو اگه بخوایم بچّلانیم میشه اینکه موقع جمع آوری مجموعه شعر یه صدای دلسوزی در ذهن به شما میگه همۀ شعرهات رو بیار، که این صدا پدر سوخته س و به حرفش گوش ندین و غربال کنید شعرها رو. کاری که خود اخوان نکرده در این مجموعه.

تاریخ چاپ مجموعه 1338 هست که یعنی اخوان تازه 31 سالش شده و هنوز جوانه، و بنابراین بسیاری از شعرهای نیمایی در این مجموعه قدرت و قوّت بهترین های اخوان رو ندارن؛ من شخصاً سه چهار تا شعر رو خوش داشتم که یکی ش همین «آخر شاهنامه» بود و دیگری «خزانی» و دیگری « مرثیه» و دیگری «قاصدک» و البته شعر معروف «دریچه» (ما چون دو دریچه روبروی هم/...) مال همین مجموعه ست.

و باز جالب اینکه در این مجموعه، اخوان چند تا شعر سپید هم آورده که خب به نظر من قابل اعتنا و خوب نبودن.

لیک بی مرگ است دقیانوس.
Profile Image for Leila Dehghan .
43 reviews15 followers
August 21, 2009
چون سبوي تشنه... / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"


از تهي سرشار
جويبار لحظه ها جاري ست
چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ
دوستان و دشمنان را مي شناسم من
زندگي را دوست مي دارم
مرگ را دشمن
واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ من دوستي دارم
كه به دشمن خواهم از او التجا بردن
جويبار لحظه ها جاري

***************************************************************
قاصدك / از دفتر شعر "آخر شاهنامه"


قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
Profile Image for Tahereh.
72 reviews39 followers
December 6, 2013
از تهی سر شار
جویبار لحظه ها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما - با که باید گفت این ؟- من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.

جویبار لحظه ها جاری.
Profile Image for SA®A .
317 reviews383 followers
October 21, 2013

...
دیگر بس است مرثیه،‌دیگر بس است گریه و زاری

ما خسته ایم،آخر

ما خابمان می آید دیگر

ما را به حال خود بگذارید

اینجا سرای سرد سکوت است

ما موجهای خامش آرامشیم

با صخره های تیره ترین کوری و کری

پوشانده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را

بسته ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک وپیامی اینجا نمی رسد

شاید همین از ما برای شما پیغامی باشد

کاین جا نه میوه ای نه گلی،هیچ هیچ هیچ

...

Profile Image for Elinaz Ys.
96 reviews28 followers
December 3, 2014
هنوز خيلى با اخوان رفيق نشدم،اما صفت هايى كه در شعرهاش به اجسام مى بخشه به نظرم خيلى جذاب اومد..
Profile Image for Ehsan Bahrami.
60 reviews4 followers
March 12, 2020
دو بخش مجزا ( با رعايت تقدم و تأخر ) از شعر آخر شاهنامه كه در پايين نوشتم در مورد هيچ نداشتنمان و باليدن به داشته هايمان در طول تاريخ و هزاران سال پيش است. اخوان در ابتدا داشته هاي نداشته مان را كه براي هزاران سال پيش است را ابتدا با فخر و باد شدن غبغب بيان ميكند ( از طرف شخصي با همين احوال ) سپس در ميان اين دو قسمت با تلنگري كه دريافت ميكند درميابد كه اين ها همه آن چيزهاييست كه ديگر نداريم و جايي براي فخر و شوكت از قِبَل آن داشته ها نمي ماند
لطفا به تفاوت تعداد "ما" در دو بخش شعر دقت كنيد كه چقدر زيبا يكي از تفاوت شخصي ( يا تفكري) را كه در عرش ملكوت سير ميكند و حالا به فرش آمده مي نماياند.
حتما پيشنهاد ميكنم اين شعر رو كامل بخونيد چون با چند خط از من و بخشي از شعر نمي شود به عمق عظمت و زيبايي شعر پي برد.



ما
فاتحانِ قلعه های فخرِ تاريخيم،
شاهدانِ شهرهای شوكتِ هر قرن.
ما
يادگارِ عصمتِ غمگينِ اعصاريم.
ما
راويانِ قصه های شاد و شيرينيم.
قصه های پاك.
نورِ جاري، آب.
سردِ تاري، خاك.
قصه های خوش ترين پيغام.
از زلالِ جويبارِ روشن ايّام.
قصه هایِ بيشهٔ انبوه، پشتش كوه، پايش نهر.
قصه هایِ دست ِ گرمِ دوست در شبهای سردِ شهر.
ما
كاروانِ ساغر و چنگيم.
لوليانِ چنگمان افسانه گویِ زندگيمان، زندگيمان شعر و افسانه.
ساقيانِ مستِ مستانه.
.
.
.
.
.
.
.
.
ما
فاتحان شهرهاي رفته بر باديم.
با صدايي ناتوان تر زانكه بيرون آيد از سينه،
راويانِ قصه های رفته از یادیم.
کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکّه هامان را.
گویی از شاهی ست بیگانه.
یا ز میری دودمانش منقرض گشته.
گاهگه بیدار می خواهیم شد زین خواب جادویی،
همچو خواب همگنانِ غار،
چشم ميماليم و مي گوييم: آنَك، طرفه قصرِ زرنگارِ صبحِ شيرينكار.
ليك بي مرگ است دقيانوس.
واي،واي، افسوس.
Displaying 1 - 30 of 77 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.