دوستانِ گرانقدر، در این کتاب به جنایت هایِ وحشتناکِ مسیحیت و کلیسا با نامِ دین پرداخته شده است... سعی کردم تا با کمک از این کتاب و کتب دیگر در این رابطه، چکیده ای در رابطه با «دادگاه تفتیش عقاید» برای شما عزیزان، در زیر بنویسم --------------------------------------------- عزیزانم، «تفتیشِ عقاید» در سدهٔ سیزدھم میلادی و در فرانسه پا گرفت و در قرون وسطا در سرتاسر اروپا گسترش یافت. دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا که از ھمه بدنام تر بود چندین قرن دوام آورد. ولی دیگر دستگاه ھایِ تفتیش عقاید در دوره ھایِ کوتاه تری بقا پیدا کردند. از سدهٔ پانزدھم به آنسو، پادشاھانِ اروپا از «دستگاه تفتیش عقاید» برای خلاص کردنِ خود از شر مخالفانی نظیر "ژاندارک" که نمی توانستند آنها را از راه جنگ و غیره خنثی سازند استفاده کردند، ھر چند که تفتیشِ عقاید در سرتاسر تاریخش از سیاست ھای ارتجاعیِ مهم و ھولناکِ سرکوبِ مخالفینِ کلیسای کاتولیک بود. فروپاشی تدریجی کلیسا از نیمه سده شانزدھم شروع شد ولی «اداره مقدس» در زیر اقتدار پاپ در رم باقی ماند اسپانیا، از جمله کشورھایی بود که تفتیش عقاید در آن دیرتر از سایر مناطق به وقوع پیوست ولی بیش از دیگر کشورھا دوام آورد و سده ھای متمادی، مردمِ این کشور زیرِ تیغِ تفتیشگران قرار داشتند... دادگاهِ تفتیشِ عقایدِ اسپانیا را می توان در خشونت، بی ھمتا دانست دستگاه تفتیش عقاید در کشور ھلند نیز دست کمی از اسپانیا نداشت. شهرتِ این دادگاه در خشونت تا بدانجا بود که این محکمه را «شورای مرگ» می نامیدند. این دادگاه نسبت به پروتستان ھا بسیار سخت گیر بود و از نگاهِ دادگاهِ تفتیش عقاید این کشور، تمام پروتستان ھا بدعتگزار به حساب می آمدند. خشونتِ بی حد و حصر دادگاه تفتیش عقاید در این کشور مثال زدنی است. آنان گاھی اقدام به سوزاندنِ زبان متهمان میکردند و ھدف از این کار آن بود که در حال فریاد زدن متھمِ بیچاره و نگون بخت شاید از وی صدایی جالب صادر شود و بر سرگرمی و تفریح رھگذران افزوده گردد دستگاه تفتیش عقاید، در به کار بردنِ شیوه ھای اعتراف گیری از متهمانِ بیچاره، درآغاز از آن انسانِ بدبخت می خواستند که به جرم خویش اعتراف کند. در صورتی که وی از اعتراف خودداری می نمود، دستورِ شکنجه صادر می گردید. مأموران تفتیش پیش از شکنجه به وی یادآور می شدند که در صورت ایجادِ جراحت، شکستگی اعضاء و یا حتی مرگ، تنها خودِ متهم مسئول خواھد بود چرا که از اعتراف به گناه خویش، سر باز زده است در این دادگاه های غیر انسانی و دینی، انواع شکنجه ھا بر روی موجودات بیگناه انجام میشد. خوراندنِ مقدار زیادی آب از طریق قیفی که در دھان متهم قرار می دادند، سوزاندنِ پاھا، کشیدن بدن به حدی که اعضاء و مفاصل پاره شود، نشاندن بر روی چھارپایه ھایِ فلزی داغ، کندن گوشت بدن با انبر داغ و شکستن استخوان با استفاده از گیره ھای آھنی، بستن متهم به چرخ درشکه، چهار میخ کردن متهم و کشیدن و جر دادن اعضای بدنش که در اسلام نیز با کفار این کار را انجام میدادند، روش شکنجۀ " صندلی یهودا" که در آن گردن و دست و پاهایِ متهم بیچاره را به سقف می بستند.. خرد کردن زانو و مچ و انگشتان پا در روشی به نام "چکمۀ آهنی" .. ، کندن پوست و گوشت متهم به وسیلۀ چنگکی به نام " پنجۀ گربه" ..، با تلمبه آب به شکم بستن و ترکاندن متهم، نشاندن متهم روی صندلی میخ دار، قرار دادن متهم در تابوت میخداری که آن را «باکرۀ نورمبرگ» مینامیدند، جر دادن فک و دهان متهم به وسیلۀ قلاده و پوزه بندی آهنی به نام " نگال کفار" ... بخشی از مجازات ھای رایج این دادگاه ھا بود اگر متهم به گناهِ خویش اعتراف می نمود در حق وی لطف میگردید و ابتدا متهم را خفه کرده و سپس جسد بی جان او را می سوزاندند. ولی در صورتی که متهم از اعتراف به گناهِ خویش و ابراز پشیمانی خودداری می کرد، او را زنده زنده می سوزاندند تا دیگر اسیر آتش جهنم نشود برایِ نمونه به حکمِ وحشیانه ای که این دادگاه ها برایِ «مایکل ستلر» صادر کردند، دقت کنید: "مایکل ستلر" به جلاد سپرده شود تا او را به محل اعدام ببرد و زبانش را ببرد، آنگاه او را به گاری ببندد و با انبر داغ شده دو بار بخش ھایی از بدنش را بکند، پس از این که او به بیرون از دروازه برده شد، پنج بارِ دیگر به ھمین شیوه بدنش دریده شود..... پس از انجام این شکنجه ھا، جسد نیمه جانِ ستلر را به عنوانِ یک بدعت کار، سوزاندند و اما شاید این پرسش برای شما بزرگواران ایجاد شود که اصلاً دلیل تشکیل "دادگاه تفتیش عقاید" چه بوده است... باید بگویم که : در سدهٔ یازدھم میلادی، کلیسایِ ارتودوکس شرقی با جدایی از کلیسایِ کاتولیک روم، ضربه هایِ مهلک بر اقتدار این کلیسا وارد نمود. البته مسأله به اینجا ختم نشد و به مرور گروه ھا و فرقه ھای گوناگونی به انتقاد از کلیسایِ کاتولیک پرداختند. تشکیل فرقه ھای متعدد، تشویشِ خاطرِ رھبرانِ کلیسایی را به دنبال داشت. یکی از این گروه ھا، «کاتارھا» در جنوب فرانسه بودند که خود را مسیحیان راستین میدانستند. پیدایشِ این گروه، نگرانی عمیقی را برای دستگاهِ پاپی به وجود آورد، چه اینکه این فرقه توانست از محبوبیت قابل توجهی برخوردار شود و میانِ اقشارِ ستمدیده و مستضعف پیروانی را گرد خود آورد.. تأسیسِ فرقه ھای نوین در میانِ پیروان کلیسایِ کاتولیک از یک سو پادشاھان و از دیگر سو رھبران بی وجدانِ کلیسایی را دچار واھمه نمود، چراکه به باور این کثافتهایِ دینفروش، تفرقه میان کلیسا ھرج و مرج و نزاع را به دنبال می آورد. از ھمین رو، پادشاھانِ کشورھای مسیحی نشین ھمراه و ھمسو با رھبرانِ کلیسایی به فکر چاره ای برای برون رفت از این وضعیت افتادند که نتیجهٔ آن تشکیل همین دادگاه ھای غیر انسانی و وحشتناکِ «تفتیش عقاید» بود. "پاپ لوکیوس سوم" بیشرف و از حیوان پست تر، در سال 1184 میلادی، بر اساسِ دستورالعملی اسقفان را موظف نمود تا در حوزهٔ نظارتیِ خویش به «تفتیش عقاید» پرداخته و از رشد و توسعهٔ بدعت ھا جلوگیری نمایند دادگاهِ تفتیشُ عقاید که نام آن یادآور فجایع قرون وسطی بود در چند برھه تغییر نام داده است و نام کنونی آن «مجمع دفاع از دکترین ایمان» است و کماکان از تنها حربهٔ احمقانهٔ خودشان، یعنی "تکفیر" استفاده میکنند دوستانِ خوب و خردگرا، با تمام این اقدامات وحشیانه و سیاست ھای ارتجاعی، که توسط دینمداران و سردمداران دین یهود و مسیح و اسلام، انجام میگرفت، تاریخ به سیر تکاملی خود ادامه داد و این موجوداتِ سخیف و کثیف و حرامی نتوانستند مانعِ رشدِ خرد و اندیشه ھای نو و در نتیجه پیشرویِ دانش بشری گردند، ولی متأسفانه این دینکارانِ پست سرشت، در روندِ رشد و پیشرفتِ دانش خلل ایجاد کرده و سرعت پیشرفت علم و دانش را با اعتقادات ابلهانهٔ دینی و مذهبی، کُند کردند و کماکان در سرزمینهایی همچون ایران، این کارِ پست، همچنان ادامه دارد... این دینفروشان و دین تکلیفکنانِ آدمکش وحشی در اسلام و مسیحیت و یهودیت، با هر روزِ زندگیِ ننگین و کثیفشان، هزار سال انسانها را به عقب رانده اند. این موجوداتِ پست، جز اینکه دردی بر دردهایِ انسانهایِ بیچاره افزوده و خون هایِ بسیاری را، در گذرِ تاریخ بر خاک جاری ساخته اند و درختِ دین و مذهبشان را با خونِ انسانهایِ بیچاره و دگراندیشان، آبیاری کرده اند، باور کنید هیچ نکرده و نمیکنند... در مقابلِ این همه جنایتی که اسلام و مسیحیت و یهود، در حق انسانها انجام داده اند، چه چیزی را به این مردمِ بیچاره داده اند!!؟ تنها چیزی که داده اند، وعدهٔ دروغین و ابلهانهٔ بهشت و جهنمِ موهوم است که به خزعبلات و مهملاتِ این دینفروشان سواری میدهد و عده ای نآگاه و ساده لوح نیز، این موهوماتِ دروغین را باور کرده اند --------------------------------------------- امیدوارم این ریویو برایِ شما دوستانِ خردگرا، مفید بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
گرچه این کتاب تفتیش عقاید نوشتهی دبورا بکراش، چکیدهای از جنایتهای مسیحیان اروپا (بهویژه در اسپانیا و ایتالیا) در سدههای میانی (قرون وسطا) بود ولی جزئیات تکاندهندهای از رفتارهای ستمگرانهای که انسان میتواند با انسانهای دیگر داشتهباشد را بار دیگر روشن کرد و اینکه ما هرگز اشرف مخلوقات یا برترینِ آفریدگانِ زمین نیستیم.
هرگز نمیتوان با زور و شکنجه همهی انسانها را در یک باور، یکدست و یکپارچه کرد؛ زور همیشه واکنشی وارونه در پی دارد و بر آتش خشم مخالفان میدمد و روزی دامان زورگویان را میگیرد.
هرگز نباید قدرت در مشت یک تن یا یک گروه باشد چون انسان ناخودآگاه به دنیال یکهتازی است و اگر فرصت آن فراهم شود، آن جنایتکارِ نهفته (بالقوه) میتواند لخت و عریان آشکار شود و جنایتکاری تازه، زادهشود. بسیاری از خونخواهان، در راهِ رهاییِ تهیدستان، ستمدیدگان و هممیهنانِ خود از دستِ زورگویان، خونخواران بزرگی در تاریخ شدهاند. پس همهی ما میتوانیم جنایتکاری در آینده باشیم، چراکه «رهبران بیرحم میمیرند تا رهبران دیگر بیرحم شوند» [احتمالا از ارنستو چهگوارا]
پ.ن: بسیاری از مردم ایران گمان میکنند که همچنان اسلام خونینترین مذهب تاریخ است. خیر هر مذهبی که به قدرت برسد خونین خواهد بود. چه میتراییسم باشد، چه مزداییسم و بودیسم و هندویسم و یهود و مسیحیت و اسلام و بابیگری و بهاییگری و... هر باوری که قدرت مطلق را داشته باشد زور میگوید و به هیچکس پاسخگو نیست.
تکرار مکررات در کتاب زیاد بود. میتونست با نصف این حجم ارائه بشه. به هر حال در مورد دوره ی تفتیش عقاید و وقایع اون برهه توضیحاتی آورده بود. بنظرم توی این زمینه خوندنِ مقاله گیرا تر و لذت بخش تره.
تفتیش عقاید ابزاری مرگبار برای کنترل اذهان بود،برای از ریشه بر کندن هر گونه تفاوت و تخطی از آنچه کلیسای کاتولیک مسیحت حقیقی می نامید،هدف تفتیش عقاید انجماد فکری و زندگی بود..انجمادی که تنها متضمن نفع مالی و قدرت کلیسا بود. رومیان عیسی را مصلوب کردند،و کاتولیک ها مسیحیان و یهودیان را سوزاندند آنچه که من هستم آنچه که من فکر میکنم تنها این درست است و لاغیر،آنچه که با من متفاوت است باید نابود شود،این سرگذشت تمامیت خواهی در طول تاریخ ست که همواره با وحشی گری به روشنی به ما می آموزد که انسان تنها انسان است..نه کلامی بیشتر نه حرفی کمتر.. دین نیز در این میان دستاویز و وسیله ای ست برای به نمایش در امدن شاید بهترین و قطعا بدترین وجه انسانیت.. دستگاه تفتیش عقاید اما در نهایت تنها چنگال مرگباری برای کسب قدرت و ثروت شد،دستگاهی که ایمان مفهومی در آن نداشت..دستگاهی برای نمایش کریه ترین نمای بشریت..
به گمونم میشه به قرون وسطی در اروپا لقب سیاه ترین چهره ی تاریخ رو داد...زمانی که دین و سیاست با زشت ترین چهرشون به جان و مال مردم با بدترین شیوه ،تجاوز کردند... کتابی که در عین حال جذابیت خیلی کند پیش میره...شما رو ناخوداگاه وادار میکنه اتفاقات رو در ذهنتون تجسم کنید... کتاب بسیار خوبی است، خصوصاً برای افرادی که میخواهند از این دوران اطلاعات مختصر و کلی داشته باشند...
This entire review has been hidden because of spoilers.
«دستگاه تفتیش عقاید کوشید طی چندین قرن اذهان میلیونها نفر از مردم را، با استفاده از آنچه ما امروزه نهایت اشکال سنگدلی میدانیم، کنترل کند. شاید صدها هزار نفر از مردم به چنگ «اداره مقدس» افتادند. اما در نهایت، دستگاه تفتیش عقاید شکست خورد. شبکه گسترده ادرات، زندانها، خبرچینها و ماموران تفتیش عقاید آن دیگر وجود ندارد.
در واقع، تاریخ تفتیش عقاید را حتی میتوان یک منبع امید دانست، چرا که به قول تاریخدان برنارد همیلتون، نشان میدهد که ایمان و عقیده اجباری ناممکن است. دستگاه تفتیش عقاید توانست، در محدودهای، همانندی و تعبد ظاهری را تحمیل کند اما هرگز موفق نشد یک جهان مسیحی یکپارچه با یک عقیده واحد که هدفش بود، به وجود آورد. تاریخ آن شکست بخش با ارزشی از تجربه اروپای غربی را تشکیل میدهد.
از سوی دیگر، شاید درسهای کمتر خوشبینانهای از مطالعه تاریخ تفتیش عقاید حاصل آید. انسانها، به فرض داشتن توانایی اعمال قدرت بر دیگران، در اعمال خود کمتر خویشتنداری نشان دادهاند. دستگاه تفتیش عقاید مایل بود انسانهایی را که اندیشه و اعتقادشان آنگونه نبود که صاحبان قدرت میخواستند به چوبه مرگ ببندد و بسوزاند. در این زمینه، کلام موجز فیلسوف بزرگ کاتولیک انگلیسی لرد آکتون میتواند روشنی بخش باشد: «قدرت به فساد تمایل دارد و قدرت مطلق مطلقا فاسد میکند.»
با در نظر گرفتن این عقیده، شاید بتوان گفت تاریخ تفتیش عقاید به هیچوجه نوعی کژروی یا ناهنجاری نیست، بلکه شاید فقط نمونه دیگری باشد از کسانی که میکوشند برای تحمیل عقاید خود بر دیگران به زور و وحشیگری متوسل شوند و شاید نمونه آشکار دیگری باشد از سرشت انسانها.
قرن بیستم، به جای اینکه موجب وقفهای در این روایت وحشتناک از رفتار وحشیانه انسان با انسان باشد، شواهدی بر تیره و تار شدن افق آینده به دست داد. تنها کافی است به هیتلر، استالین و فرانکو، صحنههای کشتار در کامبوج، قتلعام در افغانستان، بوسنی، سومالی و روآندا بیندیشیم تا نمونههایی از عدم تحمل تمایزات مذهبی و قومی را در نظر آوریم.»
مردان خدا کمابیش همه مثل هم هستند، حتی شده با زنجیر و باتوم یا سیاهچال و چوبه دار یا آتش شما رو حتما باید به بهشت برسونن، چون خدای رحمان و رحیم اگر در این دنیا شایسته بهشت نشید در جهان بعدی مجازات هایی به مراتب شدیدتر آماده کرده. بنابر این میبینیم که در واقع همه مردان خدا چیزی جز خیر و صلاح ما نمیخوان. این تراژدیه؟ کمدیه؟ شوخیه؟ در هر صورت داره اتفاق می افته اگرچه تاریخ تفتیش عقاید به ما نشون میده ممکنه اتفاق بیافته ولی نمیتونه دوم بیاره
روایت کتاب از ماجرای تفتیش که هم اما و اگرهای زیادی دربارهاش هست و هم زوایای کمتر گفته شده زیاد دارد، واجد هیچ عنصر بدیع و تازهای نیست و برعکس درست منطبق بر روایت جریان اصلی است. شاید به همین خاطر برای من خیلی خسته کننده بود. تنها بخش گیرای کتاب توصیفاتش از مجازات و شکنجههاست که آن هم نه به اندازهی کافی جزئیات دارد و نه تعلیق و تصویرسازی چندانی. با این حال بد نیست.
یک نتیجه مهم که این کتاب به دست میده اینه که قدرت مطلق نباید در دست هیچ فرد و هیچ نهادی و هیچ گروه قومی یا مذهبی باشد. مثالهایی که در این کتاب برای بدبختیهایی که قدرت مطلق برای انسانها ایجاد کرده: کلیساها و تفتیش عقاید، نرون، هیتلر، استالین، فرانکو و ... . همچنین آزادی بیان و تفکر بشر یکی از مهمترین مواردی است که باید وجود داشته باشد.
۴ ستاره چون خیلی ازش یاد گرفتم ولی خب این اولین بار بود که درباره ی این موضوع مطالعه میکردم:)) درنتیجه اگه مثل من صفر صفر باشین تو موضوع تفتیش عقاید میتونه واقعا کتاب مفیدی باشه ولی نمیدونم برای کسی که اطلاعات داره چجوری از آب درمیاد!
قابل توجه کتابداران گودریدز اصل کتاب ذیل نام نویسنده اثر موجود است و نیازی به مدخل جداگانه ندارد لینک زیر مدخل کتاب اصلی است که ریویوی خود را آنجا نوشته ام
به نظرم لحن این کتاب کمی خشک است و این اقتضای کتب تاریخی است...با خواندن این کتاب میتوان دریافک که جوامع کم و بیش همانند هم فور میکنند و کم و بیش مانند هم عمل میکنند...تجربه ی حکومتهای دینی نشان از این دارد که حکام پیرو مکتب خاص فکری که با هدف اشاعه ی مکتب فکریشان سر کار آمدند و نماینده قشر بزرگی از روحانیان یک مذهب شدند، مبسیار مانند هم عمل کردند و مانند یکدیگر به عالم و مردم نگریستند...این تجربه ها حاکی از این تجربه ی تلخ است که آمیختگی دین و سیاست تا چه اندازه می توان به رکود جامعه بشری، عقب ماندگی و رکود اقتصادی بینجامد و این اصل در ادیان مختلف مهر تاییدی بر ایک مدعا می زند...کتاب پیشرو در زمینه ی آشنایی با این طرز تفکر ما را یک گام به جلو رهنمون میسازد و این مسیر را برایمان روشن میکند که دین وسیله ی خطرناکی برای اعمال قدرت میباشد ودر بسیاری موارد انسانهای فاسد بعنوان یک ابزار مهم از این وسیله برای پیشبرد اهدافشان کمک گرفته اند...
کتاب خوبیه، عقاید اون دوران و نحوهی شکنجهها و سایر اطلاعات رو درباره دستگاه تفتیش عقاید توضیح میده، ولی باز هم به نظر من نباید مطال�� اینطور کتابهای تاریخی رو صد درصد پذیرفت و باید کتابهای دیگه در این حوزه رو هم مطالعه کرد.