کتاب حاضر حاوی مباحث و مقالاتی درباره مقوله تجدد در ایران معاصر (مشخصا دوران قاجار) است که بخشهایی از آنها قبلاً به صورت مقالاتی در نشریات خارج از کشور به چاپ رسیدهاند. نویسنده با تجزیه و تحلیل منابع، اسناد و متون متعدد تلاش کرده فرایند تجدد در ایران دوره قاجار را بررسی کند تا عناصر تشکیل دهنده و تاثیرگذار و تاثیرپذیر، همچنین ماهیت و عملکرد آن را روشن نماید. نویسنده معتقد است مقوله تجدد پدیدهای دو سویه و متقابل است نه یک سویه. به این معنی که نخست در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین پیدا شده، سپس به اروپا منتقل و در آنجا نهادینه شده است. وی معتقد است، بر خلاف نظریه فراگیر ماکس وبر، تجدد فرآورده خرد غربی نیست بلکه فراساخته روند آمیزش و پیوند فرهنگها و مردمان سراسر جهان و پیدایش تجربیات نوین در بازنگری و بازآرایی آینده نگرانه خویش بوده است.
زاویه ی صورتت با خاک، اندازه ی فاصله ی زمین است با کبودی ورم کرده ی خون مرده ی شکسته شده ی بر لبه ی سیمانی خورده ی سرت! و مغز از هم پاشیده ات! این فاصله ی اندک، فاصله ی تمامِ تاریخِ سرزمین مان است با تو که دوره ات کرده بودند و هل داده بودند و کشیده بودندت تا خودت بکشندتت و بیاورند فیلمی نشان بدهند به ما مردمانِ همیشه در خواب که او را خودش زمین خورانده بود! او خودش را عمدن به اخیار خودش سرش را زده بود به لبه ی چرکِ دود گرفته ی جای پوتینِ پلیسی بر آن مانده ی جدول های سیمانی تمام خیابان های پایتختِ دروغِ با شعارهای زنده باد و مرده بودی آری تو خودت اختیار داشته ای که سرت را بزنی به کشتنت که کسی هیچ چیزی اجباری را برای تو اختیار نکرده بود، اما مگر تو به اختیار خودت مرده بودی؟ چرا خودت را مرده بودی که این گونه بعد بیایند بی شمار مرده های دیگر شکل تو را بسازند و دست کنند سینه های دختری را بگیرند و چنان پرتش کنند که نشان مان بدهند غیرتِ همیشگی مان سببی نمی شود که بگذاریم تو به اختیار خودت خودت را نکشته باشی! و دست نمی کردند میان پاهای زنی که نمی گذاریم این را بریزی بیرون که بیضه ی ما بر باد برود که تو خودت خودت را کشته بودی. تو تاریخِ ما بودی مگر که هستی که اینجور در خانه در خیابان در بیمارستان و در مدرسه و دانشگاه و سالن تاتر و سینما و پارک و جاده ها و کوهستان ها و رودخانه ها و کاریزها و دریاها و بیابان ها و جنگل ها و هر جا و هر جا و هرجا باید خودت را بمیرانی! بله من با تو هستم! مگر تو نمی دانی که تو باید بدانی که باید بمیری! پس چرا تو یادمان می آوری که چه تاریخی را داشته ایم و داریم و نمی خواهیم بدانیم که چه تاریخی را داشته ایم و داریم! اصلن من هر بخش را که می خوانم ار این تاریخ هِی تو یادم می آیی که آن خنده ات با آن شمایل صورتت که خوابیده ای در گور و مادرت جیغ می کشد که او را با تو همان جا خاک بریزند روی تان! حالا مادرت می خواسته است برگردد به تو که تو از او برآمده بودی! و تو تاریخ را با خودت به گور می بردی اما دستت چرا از خاک بیرون مانده بود تا با ابروهای بالا داده خیره شود به دوربین های تلوزیونی و پدرم بلند شود و برود توی بالکن تا نخستین بسته ی سیگار آن روزش را تمام کند و از بالکن باغچه را تماشا کند و به تو بگوید چقدر مُرده بودی! نگاه کند و بگوید آخر تو هم پدری داشته ای و مادری و لازم نبوده حالا بروی توی گور بخوابی که خودت به اختیار خواسته ای خودت را بکشی! مگر می شود؟ اجباری؟! نَه! تو خودت به اختیار مرگ خودت را انتخاب کرده بودی؟ تو از کودکی بیماری زمینه ای داشته ای؟! و چرا ما مردمِ خری هستیم که هنوز هم باور می کنیم که تو خودت مقصر بوده ای که خودت را مرده بودی! و پدرم می گوید می بینی این درخت انار هم خشکید! و تو فکر می کنی بروی بگویی اگر تو را پای درختی خشکیده در خاک بگذارند آیا جوانه می زند آن دوباره؟ و مرگ به تو نگاه می کند و می گوید ما اینطوری هستیم همین جور خالی می آییم! ما اینجوری همین شکلی با تو از کدوکی در تو خانه کرده ایم که پا کرده ایم و تو را عامل اختیاریِ کشتن خودت می کنیم و تو باز به ما این برای آخرین بار نگاه می کنی و نفست بند می آید و قلبت می ایستد و نشان سنج طژش قلب خط صافی می شود که بوق ممتد می کشد و این یعنی که تو چشم هایت را دیگر باز نمی کنی! و تو نمانی تو می روی تا پس از تو ما هوار بکشیم و توی سر و صورت مان بزنیم که تو چرا خودت را کشته بودی؟ پنجه بکشیم به گونه هامان و موهای مان را بکنیم که حالا پس چرا دخترهایی دیگر مانند تو دارند خودشان را کشته بودند؟ آخر اینها که تازه زیباترین فرزندانِ این سرزمین شده بودند اینها که اینهمه زیبا صورت و زیبا دل و زیبا رخت و زیبا فکر بوده اند چرا باید خودشان را نیمه شب در خیابان و خرابه ها کشته بوده باشند و کالبد از جان تهی شده ی شان را همان جا خودشان رها کرده بودند؟ که به ما بگویند با اختیار خودشان برای اینکه شباهت داریم همه با هم اینجوری خودشان را کشته بوده باشند؟ و مادران شان بیایند توی خیابان عکس شان را بالا نگه دارند و بگویند که تو خودت را میرانده ای؟ که همه تان همیشه یادمان بیاورید که شما برای خودتان به اختیار کشته شده بودید؟! ولی با همه ی اینها اما باور کن ما دیگر هیچ چیز را نباید که نمی توانیم باور کنیم. ما اما فقط یک چیز را باور می کنیم که تو خودت را نمرده بودی و شما خودتان را نمرده بودید. ما باور نمی کنیم. نه تو نمرده بودی سبب مرگ: شکستگی جمجمه و خون ریزی مغزی آرمیده در آیچی سقز
شکستهای پی در پی ایران در جنگ با روسیه همچون حربه کارایی بر علیه پادشاهان «بیحمیت» قاجار به کار گرفته شد. در نقد اخلاقی از حکومتی که مسئول زوال و ویرانی ایران شناخته شده بود، ناقدان ایرانی اروپای همزمان خود را دگرکجاآبادی قانونمند، عدلگستر، آزاد و متمدن معرفی کردند. «ترقی معکوس»، «انحطاط»، «بیهوشی»، «خواب غفلت» و «بیماری مادر وطن» از جمله مفاهیمی بودند که در سده 13ق/19م برای تشریح موقعیت ایران در مقایسه با فرنگ به کار میرفت. در مقایسه با اروپا بود که تاریخ نویسان ایران را بیمار و از قافله تمدن عقب افتاده یافتند و در پی رسیدن به فرنگیان برآمدند.
بسیاری از نوشتههای اواخر قرن نوزدهم در خصوص «مساوات» و «آزادی» در زبان سیاسی ایران با گزارش تاریخ و فرهنگ ایران پیوند یافت و سرآغازی ایرانی پیدا کرد. بدین ترتیب، خاطرهها و اسطورههای ایرانی و رویدادهای انقلاب فرانسته در هم آمیختند. در این میان میتوان از نوشتههای میرزاآقاخان کرمانی، سیدجمالالدین افغانی (اسدآبادی) و میرزاعبدالرحیم طالبوف تبریزی نام برد. میرزاآقاخان کرمانی، اگرچه «شیفته متفکران انقلاب فرانسه بود و آنان را منورالعقول و رافعالخرافات میخواند»، اندیشه مساوات و آزادی را با جنبش مزدک و قیام کاوه آهنگر پیوند داد و بدین سان گزارشی از تاریخ را در میان آورد که در آن، انقلاب فرانسه با جنبشهای مردمی ایران پیش از اسلام پیوند یافت. سیدجمالالدین که «داعی شعار آزادی، برابری، مساوات» شناخته شده بود، همچون میرزایوسف خان تبریزی، کوشش بر آن داشت که «آزادفکری» را در گستره تاریخ اسلام نشر دهد و بدین سان گزارشی از تاریخ را در میان آورد که از اسلام و اسلامیت سرچشمه گرفته باشد. با پدیدار شدن انقلاب مشروطه، آرمانهای انقلاب فرانسه با آرمانهای «ملت ایران» در هم آمیخت. شعار «حریت، مساوات، اخوت» یا «آزادی، برابری، برادری» در کنار «ملت»، «وطن»، «قانون»، «حق» و «مشروطه» از جمله واژگان اصلی پربسامد در نشریات آن دوره بودند. در مراحل مختلف انقلاب مشروطیت از انقلاب فرانسه بارها یاد شده و هر یاد کردنی نوعی یادگیری و هر یادگیری نوعی فراخوانی به پیگیری و چالشگری برای آزادیخواهی و مشروطهخواهی بود. در ادبیات مشروطه ملت فرانسه ارزش والایی داشت و از آن با نام «ملت نجیبپرست فرانسه» و «ملت باحمیت فرانسه» یاد میکردند. تأثیر آرمانهای انقلاب فرانسه، به خصوص شعار «حریت، مساوات، اخوت» و اعلامیه حقوق بشر در بسیاری از نوشتههای دوران مشروطیت آشکار است. کتاب حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول نوشته میرزامحمدعلیخان بن ذکاءالملک، حقوق بشری تألیف میرزاسیدابراهیمخان و سلطنت لویی شانزدهم یا شورش فرانسه ترجمه میرزامحمدباقرخان تبریزی که به شکل پاورقی در روزنامه ایران نو به چاپ رسیده بود، از آن نمونهاند. آن تأثیر را نیز میتوان در قانون اساسی ایران، اساسنامه بسیاری از احزاب سیاسی و مرامنامههای روزنامههای دوران مشروطیت مشاهده کرد. مشروطهخواهان هرگاه با بحرانی روبهرو میشدند به انقلاب فرانسه مینگریستند و با بازخوانی آن انقلاب صحنهآفرینی میکردند. تشکیل قشون و قوای ملی، مبارزه با محمدعلیشاه، فتح تهران و خلع او از آن جمله همانندیهای دو انقلاب ایران و فرانسه است.
سفرنامههای فرنگ از غنیترین منابع فارسی زبانان برای ارزیابی فرنگشناسی، نگرش به دگر فرنگی و پدیداری نحوههای هویتسازی و اصالتپردازی فرهنگی است. در رویارویی با فرنگ، سیاحان به جستوجوی شباهتها و تفاوتهای خویش و دگر پرداخته و با تقلید و تمسخر فرنگیان دو روش متوازی همسانسازی و ناهمسانسازی را پیشه کردند. پیروان هر دو روش تقلید (همسازی) و تمسخر (ناهمسازی) فرنگ را مرجع بازشناسی خویش ساخته و بدین سان فرهنگ فارسی را از مدار مستعربانه به مداری مستفرنگانه گسیل دادند. ایشان عَلم «آزادی، برابری، برادری» را برافراشته و به تعریف و تشریح واژگانی چون «قانون»، «مشروطیت»، «آزادی»، «حریت»، «انقلاب»، «برابری»، «مساوات»، «ملت»، «قشون ملی» و جز اینها پرداختند. اغلب آن نوشتهها از تجربه «ملت با حمیت فرانسه» یادکرده و یادگیری از آنان را پیشنهاد میکردند. قانونخواهی و آزادیخواهی برگرفته از «انقلاب فرانسه» در نوشتههای بسیاری از نویسندگان و منتقدان سیاسی در دهههای پیش از انقلاب مشروطیت ایران، همچون میرزاابوطالب بهبهانی، میرزاملکمخان و ذکاءالملک راه یافت.
با آغاز صنعت چاپ، متون نایاب دساتیری در هند و ایران منتشر شدند و تأثیر به سزایی در فکر و اندیشه ایرانیان درباره زبان و تاریخ گذاشتند... به مثل ملافیروز نسخهای از دساتیر را در اختیار سر جان ملکم گذاشت که همراه با دبستان مورد استفاده ملکم در نگارش تاریخ ایران قرار گرفت. چند سالی پس از نشر این کتاب، میرزاحیرت آن را به زبان فارسی ترجمه کرد که این ترجمه در 1289ق/1872م در بمبئی به چاپ رسید. تاریخ سر جان ملکم کتابی بود که در سالهای صدارت امیرکبیر، به وقت خواب ناصرالدینشاه برای شاه میخواندند... نثر دساتیر نثر اصیل دری و نامیخته به واژگان عربی بود و بسیاری از پارسینویسان ایران و هند به پیروی از آن به سرهنویسی و پارسینگاری پرداختند.
در قرن نوزده، نهادهای آموزشی جدیدی چون دارالفنون اشخاصی را پروردند که در پیدایش جمعیتها و انجمنهای سازنده حریم عمومی ناقدانه سهیم بودند. تجمعاتی چون آدمیت، فراموشخانه، آتشکده، شرکت اسلامی، انجمنهای محلی و ولایتی و قرائتخانهها با جلسات و نشریات خود حکومت و حاکمیت را از گستره خاصه و خواص به گستره عامه و همگان برکشیده و بدین سان شیرازه نهادهای مردمسالار حریم عمومی را بنا نهادند.
میرزاآقاخان کرمانی در دوره قاجار، کاوه آهنگر را پیشتاز جنبشهای ملی برشمرد: «در حقیقت ایرانیان میتوانند به واسطه غیرت و همت ملی که کاوه آهنگر بر ضد حکومت کلدانی که 900 سال در ایران طول کشیده بود، اظهار نمود و ریشه ایشان را از ایران بکند بر همه ملل عالم افتخار کنند.»
به صورت کلی در تجدد ایرانی از همان ابتدا رویکردی وجود داشت که متمایل به یکی انگاشتن مفاهیم اساسی تجدد و ایران باستان بود. در بازنگری به گذشته، تعداد افزونی از ایرانیان نوعی پیوند خویشاوندی بین ایران باستان و اروپای جدید یافتند. به گمان آنها، زبان و آثار باستانی اغلب یادگاری از این خویشاوندی به شمار میرفت.
نوید بهبودی ایران از جمله اهداف گفتمان وطنمدار و مشروطهخواه بود که آینده را هدف کار و کوشش برای بازسازی عظمت باستان ایران قرار داد. با این غایت و سرانجام، حقایق بدین نتیجه رسید که «از مشاهدات کنونی معلوم میشود که دوره انحطاط ایران به پایان رسیده از حالت کهولت مستحیل به حالت شباب خواهد شد. دوران پیری سپری میشود و زمان جوانی و توانایی میرسد. ضعف مبدل به قوت میگردد و قوت باعث قدرت و اعتلا میشود.»
فروغی در برابر دنیای جدید معتقد بود «اکنون نیز هر مملکت و ملتی که بخواهد در عالم فرنگیها مستهلک نشود و از میان نرود و اسم و رسم او باقی بماند، باید کمال عجله را در قبول تمدن وقت نماید! زیرا که عمده بهانه دستاندازی اروپاییها به ممالک ادخال تمدن است در آنها؛ اگر ملت بالطیب خاطر متمدن نشد، به زور خواهد شد.» و در برابر ایران قائل به احیای شوکت قدیم بود. «ایرانیهای قدیم ما یکی از ارکان معتبر ملل مذکور بودهاند و به شاهکارهای بزرگ خود را در عالم معرفی و معروف نموده.»
این کتاب به بازخوانی تجدد شکل گرفته در ایران از خلال بررسی نحوه شکل گیری نفس مشروطه خواه در ایران و مواجهه ما با فرنگ! و تلاش مان برای بازسازی هویت مان به انحاء مختلف (فرنگ ستایی و یا فرنگ ستیزی) می پردازد و معتقد است هویت ایرانی از خلال برخورد این دو گروه شکل گرفته که هرکدام به نوعی به بازاندیشی در تاریخ و تفسیر آن به گونه ای متناسب با برداشت شان از زمانه حال پرداخته اند..
اولین بار که کتاب را خواندم به نظرم کمی ناقص و پراکنده بود و نقطه ی مشترک تمام بخش ها را فقط در توضیح بازاندیشی تاریخ متوجه شدم و در نهایت به نظرم رسید کتاب ناگهانی به پایان رسیده است و با وجود حجم مطالب و اسناد تاریخی و تفاسیر آنها نمی توانم تجدد بومی را توضیح بدهم( که البته ممکن است مشکل از خودم باشد نه نویسنده) اما خواندن کتاب دیگر نویسنده که به انگلیسی است و دو سه سالی قبل از این ورژن فارسی اش ( می نویسم ورژن چون مشخصا به عنوان ترجمه ی کتاب انگلیسی معرفی نشده است اما 89 درصد مطالب یکسان هستند) در بلاد غرب چاپ شده است متوجه شدم حقیقتا ورژن فارسی دارای پایان باز است.هر دو کتاب تقریبا مطالب یکسانی را ارائه می دهند اما ترتیب چینش عناوین متفاوت است و در ورژن انگلیسی در نهایت فصلی برای جمع بندی نزدیک به 170 صفحه اطلاعات و تفسیر وجود دارد و تقریبا می شود فهمید، بازاندیشی تاریخی که از آن صحبت می شود در واقع قرار است توضیح بدهد چرا مدرنیته ی ایرانی ربطی به غرب ندارد. نویسنده در کتاب انگلیسی تمرکز زیادی بر تاریخ نویسی جدید ایرانی و تغییر روایت های آن و این موضوع که ما ایرانیان هم برخلاف ادعای اروپاییان به نوعی غرب شناسی داشته ایم داشت و به همین دلیل مطالب مربوط به این موضوعات در فصل های اول تنظیم شده بودند اما در کتاب فارسی چند فصل آخر را در برمی گرفتند و در نهایت رها شده به نظر می رسیدند. این موضوع، این تصور را به وجود می آورد که قرار بوده در چاپ ورژن فارسی نتیجه گیری های جدید و نقطه ی تمرکز متفاوتی در نظر گرفته شود و به نظرم چون از کتاب دیگری که با هدف دیگری نوشته شده بود استفاده شد نتیجه کمی مبهم به نظر می رسید.
https://t.me/CulturalStudiesUSC/256 https://t.me/SocioMedia/3897 مدتی ریویو نوشتن برای این کتاب تاخیر شد. حالا هم برای خودم می نویسم، که بعدا بدانم کجا بودم که برنامه قطع شد. معلوم است اگر هر زمانی از پایانش تا حالا می نوشتم چیز متفاوتی می نوشتم. اما احتمالا چیزهای مشترکی هم می گفتم. یکیش اینکه بعد خواندن کتاب ویس های رضا صمیم را گوش کنید، روی دور تند. چند ویس از مهدی یوسفی و توفیق و ارش حیدری هم برای تکمیل فهم تان مفید خواهد بود. بحث بر سر روش شناسی های متفاوت تاریخ تحلیلی است. هر یک ادعا هایی دارد و دیگری را نقد می کند. تهش هم اختلاف ها بخاطر بنیان های فلسفی شان است. دور شدن فرانسوی ها از هگل و مارو-دور-ننداز های آلمانی ها. مدرنیته پروژه ناتمام یا مدرنیته سرکوبگر ولمان کن بابا. البته ورای این جدالی که صمیم پیش می کشد، من فرانسوی ها را مدافع آرمان های مدرنیته و روشنگری می دانم: خروج ادمی از نابالغی به تقصیر خویشتن خویش. ازادی. شاید جنگ واقعی ما با این پسااستعماری های اسپیواک دوست خیلی پست مدرن گوگولی است. وگرنه این حرف ها به فوکو نمی چسبد. نمی فهمید؟ ویس ها.
اما حکایت. نیچه میگوید حقیقت جویی مسیحی بود که ریشه خود را زد. نیهیلیسم نتیجه منطقی خود مسیحیت بود. اراده معطوف به حقیقتی که آخرش دید در مبداش حقیقتی نبوده. این تجربه زیسته ی خیلی از افراد سابقا مومن هم هست. میخواهم این ایده را به کتاب خواندن گسترش دهم. کتاب هایی هستند، هاله ای اطرافشان. انجیلی اند برای خودشان، اما بعد خواندن شان می بینی نه بابا، همش الکی بود، یعنی آن انتظاری که در تو ایجاد شده بود که قرار است با آن مثلا مشروطه را بفهمی و تمام، میخورد در دیوار و می شکند. تجدد بومی هم همین بود برای من. کمابیش همه قبول دارند که فهم اکنون و بدبختی هایش مستلزم فهم آن تاریخی است که آستر کت اکنون را می سازد. بخش مهمی از اکنون ما را هم مشروطه می سازد. اینور و آنورش. اما وقتی مرگ توکلی طرقی اعلام می شود انسان نمیداند چه کند. به خود می آید و همان خود را با انبوهی از منابع روبرو می بیند. خود مشروطه می شود پروژه ای طولانی، شاید چند ماهه، بیشتر از یکساله. بعد این انسان رهاشده با مقادیر زیادی تعهدات تحصیلی اصلی، می بیند نمی تواند از پسش برآید، پاییز هم که شده، مستقیم افسرده می شود. شاید بگویید خیلی از این کارها باید در دانشگاه و توسط افرادی که این چیزها خود تعهدات تحصیلی شان است انجام شود. و اصلا چرا تو خود را ملزم میدانی مشروطه را با این عمق بفهمی؟ جوابتان را نمی دهم، گم شوید.
این کتاب پرتاب چند ایده ی حداقل در ظاهر قشنگ است بدون شواهد راضی کننده، بدون سیر منسجم، همراه با برخی داده های جالب و خواندنی. در کل گیراست و خواندنش لذتبخش و حتی مفید. بدبختی این است کسی نیامده از سال 80 چیزی بنویسد و به اصطلاح کانتریبیوشن انتقادی خوبی به این بحث بزند. پایان نامه هایی حتما بوده اند، میشناسید معرفی کنید. خود توکلی هم خیلی چیزی به حرف هایش نیفزوده. اگرچه روی پژوهشگران دیگری چون هرمز ابراهیم نژاد و خیلی های دیگه تاثیرات مهمی گذاشته. بله این ها برای من مهم بودند/اند. در ایران چه بلایی سر پزشکی آمد، چطور شد، طب سنتی را چطور می شود فهمید. در این مملکت بوی گرفته، علم مدرن را چطور می شود فهمید. راه حل گسترش علم در جامعه نقد شبه علم با ابزار های پوپری است؟ ترویج تفکر نقاد است؟ ایمان به ازمایشگاه و کارازمایی بالینی است؟ «بچه ها بیمار تخت 6 فکر میکنه ایده های جدید و متفاوتی میشه در مورد تاریخ و اکنون علم در ایران ارائه کرد، که مسائلی رو حل میکنه، و تلاش های فعلی دیگران بیهوده است، ولی این احتمالا هذیانشه، یه باور ثابت غیرقابل تغییر که بنظر قابلیت تحقق خارجی نداره. بیمار حتی نمیتونسته زندگی خودشو جمع کنه، اینجا هم به زور بهش غذا میدیم»
امید دارم، روزی که آنقدر پول داشتم که نگران غذا و سرپناه نباشم، به همه اینها بپردازم و پاسخ هایم را به شما بیچاره ها هم بگویم. نگران نیستم چون در این کشور این پژوهش ها انقدر کند پیش می روند که در 1420 هم ما فهم مان از مشروطه مثلا، راضی کننده نیست، پس آینده، منتظر سواری باش، بدون گرد و خاک خواهد آمد.
کتاب جالبی بود ذیل یک مجموعه با هدف بررسی مدرنیته ایرانی این رو خوندنم و قطعا خوانش گروهی و بحث و نظرات دوستان در پیرامونش عمق فهم کتاب رو برای ما بیشتر کرد اما چیز کلی که بحث میکنه یکسری مجموعه ایدههای به ظاهر بدیع و جدید است در مورد ریشه های آنچه که تجدد ایرانی بود. البته تو فصل اول توضیح می ده چه طوری کتاب های فارسی در هند و اثرات تاریخی تمایل به رجعت به ماقبل اسلام در تجدد بومی ما نقش داشت بعد میره سراغ این ایده که مواجه ایرانی ها با فرنگ چه طوری بود و نقش زنان رو هم به خوبی بررسی میکنه در نهایت هم اثرات فرهنگ و انقلاب های اروپایی رو بحث میکنه . در کل ارزش خوندن داشت . اما این ایده های کلی رو میشد در حجم و مقدار کمتری هم بحث کرد مثلا فیلم گفتگوی آقای توکلی با عنایت فانی بسیار راه گشا بود که متوجه ایده های ایشون بشیم.
تغییر گفتمانی مفهوم "وطن" رو بررسی میکنه و متوجه میشیم با انتقال فره از پادشاه به سرزمین، شکل جدیدی از وطنپرستی متولد میشه. قبل از اون رابطهی پادشاه و رعیت، رابطهی شبان و گوسفنده اما بعد به رابطهی پدر و پسر تبدیل میشه و بعد از اون هم، وطن به مثابه مادر و تنی زنانه ترسیم میشه. بررسی درگیریهای فکری پیرامون تفسیر حدیث "حب الوطن من الایمان" خیلی جالب بود.
نویسنده دو بار به ایدهی تاثیرپذیری شدید انقلاب مشروطه از عثمانیها _که افشین متین و هما ناطق مطرح کردن_ انتقاد میکنه و معتقده مشروطه بیشتر تحت تاثیر پارسیان هند بوده اما استدلال دقیقی نمیاره و صرفا اشاره میکنه که در سادهنویسی و انقلاب زبانی پیشگام بودن.
تجدد بومی، باز اندیشی تاریخ محمد توکلی طرقی استاد تاریخ خاورمیانه و خاورنزدیک دانشگاه تورنتو می نویسد که بعد از قتل کنسول امریکایی ماژور ایمبری در جلوی سقاخانه در سال ۱۳۰۳ “حبیب الله پور رضا” به تفکیک خرافات از مذهب روی آورد و خواهان یک انقلاب مذهبی مقدس شد تا به مردم فهمانده شود که بین خدا و مردم واسطه لازم نیست. “میرزا حسین مراغه ای طوطی “نیز معتقد است چه آنها که با غربی ها دست نمی دهند و چه آنها که خود را فرنگیمآب و فوکلی می دانند، هر دو به خطا می روند و با تمدن عاریه ای نمی توان به سعادت رسید. “کسروی” از جمله کسانی بود که دعوی پیشرفت با اروپایی شدن را به زیر سوال برد و آنرا دامی بزرگ خواند.نظرات او روی “فردید”، “آل احمد”، “شریعتی “و “خمینی “اثر گذاشت. “میرزا عبدالطیف شوشتری” معتقد است که “پتر” با اروپا آشنا بود و نوآوری های او مردم روسیه را که جنگلی و حشرات الارض بودند، تغییر داد و کشور را رونق بخشید. در ایران نیز جامعه به دو دسته تقسیم شده بود. مستشارالدوله فرقی بین تجدد اروپایی و اسلام نمی دید و ذکاالملک نیز با او هم صدا بود. “فروغی “۲ دهه قبل از “تقی زاده،” معتقد بود اگر می خواهیم نام و رسمی از کشور بماند باید تمدن غرب را بپذیریم وگرنه به زور این اتفاق می افتد. انقلاب مشروطه در لحظه وقوع این دو دیدگاه برای تجدد رخ داد. “میرزا آقاخان کرمانی” معتقد بود که ایران ترقی معکوس کرده و اروپا ترقی کرده و ما عقب گرد کردیم. این عقب ماندگی در مشروطه به بیماری مادرٍ وطن تشبیه شد که ریشه ترقی معکوس از تسلط اعراب مرتبط شد. برخی نیز به این نتیجه رسیدندکه عقب ماندگی مسلمین با مشروطه و رواج اندیشه های غرب در کشور بوجود آمد. در تاثیر گذاری حلقه روشنفکران معروف به “ حلقه برلین” اشاره به چند نشریه و افراد شاخص نشان می دهد که تمایل اصلی بر غربگرایی است . روزنامه کاوه معتقد بود که بجز حفظ زبان و مذهب مابقی امور باید به غرب گرایش یابد. “تقی زاده “در مورد انگلیس می گوید که خطر آنها هم با توپ و تفنگ است و هم با عقل و حکمت. او به سه اصل تجدد معتقد است: -کنار داشتن وطن پرستی کاذب -حفظ زبان فارسی -نشر علوم فرنگی و مدرسه. در این صورت ایران متجدد می شود و از میکرب عثمانی و دوباره زنده شدن روس خلاص می شود. نامه فرنگستان نشریه حلقه برلین معتقد بود که باید روحا و ظاهرا اروپایی شد .مدارس قدیمی را بست و مدارس جدید را جایگزین ان کرد. مجله ایرانشهری می نوشت که بعد از جریان سقاخانه ما به انقلاب خونین احتیاج داریم که اول آن کشتن آخوند است و آخر ان هم کشتن آخوند. و این انقلاب مقدس است. بین خدا و بشر نباید واسطه ای باشد .ضرر روحانیت بیشتر از سود آن است. در کنار این جریانات آخوندستیز جریان دیگری هم بود که به اجتهاد فرهنگی و سیاسی معتقد بود و چهره مهم آن “میرزا حسین طوطی مراغه ای “است که تقلید از کهنه پرستی را علت ویرانی ایران می دانست. او ضد هر نوع تمدن عاریه ای بود چون مردم را به سر منزل ترقی نمی رساند. او ضد کسانی بود که خواهان آخوند کشی بودند و می گفت که ۳۰۰۰ سال است ما همدیگر را می کشیم. بس نیست؟ آیا شورش فرانسه بایستی ما را مقلد در آدم کشی کند؟ ما باید تمدن ملی را تشکیل دهیم. ایرانشهری ها نیز معتقد بودند که غرب موارد مذموم هم دارد و باید انقلاب دینی و فکری در مردم ایجاد شود. “کاظم زاده “معتقد بود که شیعه به باز بودن باب اجتهاد معتقد است و این بهترین راه برای پذیرش تجدد است . با این حال علما آن به نوشتن کتاب صدارت و رساله تقلید مشغولند. “کسروی “معتقد بود که از وقتی علم به دست اروپا افتاد ضررش بیشتر از سودش بود.ساختن بمب و موشک از جمله آن است، البته او پیشرفت در علم پزشکی و اختراعات را ستایش می کرد ولی در مورد ماشین های تولید معتقد بود بایستی برچیده شود چون موجب ازدیاد تولید و افزایش بیکاری می شود .او حقوق اسلام را مترقی می دانست.
در تجدد بومی و بازاندیشی تاریخی ما با رویکرد متفاوتی از مفهوم تجدد و تحولات منجر به انقلاب مشروطه مواجه هستیم. تاریخنگاری، پیکربندی، مادرانگی و ملتبودگی ایرانیان و حضور زن در تاریخنگاری ایرانی از جمله مفاهیم مهمی هستند که در این کتاب مورد توجه و تحلیل قرار میگیرند.
خواندن آثار توکلی طرقی، نجمآبادی و توفیق کمک بسزایی در زمینه فهم و تحلیل بهتر تاریخ معاصر ایران خواهد داشت.