Jump to ratings and reviews
Rate this book

سلطان مار

Rate this book
نمایشنامه

68 pages, Paperback

First published April 1, 1966

5 people are currently reading
243 people want to read

About the author

بهرام بیضائی

70 books23 followers
بهرام بیضایی: مروری بر زندگی و آثار یک اسطوره زنده

بهرام بیضایی، نویسنده، کارگردان، پژوهشگر و اسطوره‌شناس برجسته ایرانی، در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود. او به عنوان یکی از پیشگامان موج نوی سینما و تئاتر ایران و از تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی معاصر شناخته می‌شود که با خلق آثاری عمیق و چندلایه، نقشی بی‌بدیل در غنای هنر و اندیشه ایرانی ایفا کرده است.


آغاز راه و شکل‌گیری اندیشه

بیضایی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب در تهران زاده شد. پدرش، ذکایی بیضایی، شاعر بود و این پیشینه، او را از همان ابتدا با ادبیات و هنر مأنوس کرد. علاقه‌ی وافر او به سینما و نمایش از دوران نوجوانی آغاز شد و همین علاقه او را به سمت پژوهش‌های گسترده در تاریخ نمایش ایران و جهان سوق داد. بیضایی تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران آغاز کرد، اما آن را ناتمام گذاشت تا به صورت مستقل به تحقیق و آفرینش هنری بپردازد.


حاصل پژوهش‌های ژرف او در همان دوران جوانی، کتاب مرجع و ماندگار "نمایش در ایران" بود که به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع در زمینه تاریخ نمایش ایرانی شناخته می‌شود و تسلط عمیق او بر ریشه‌های فرهنگی و نمایشی ایران را به نمایش می‌گذارد.


کارنامه هنری: از صحنه تئاتر تا پرده سینما

فعالیت‌های هنری بیضایی در دو حوزه اصلی تئاتر و سینما متمرکز است، هرچند قلم او در قالب فیلمنامه، نمایشنامه، پژوهش و داستان‌نویسی نیز آثاری درخشان خلق کرده است.


در عرصه تئاتر، بیضایی با نگارش نمایشنامه‌هایی چون "پهلوان اکبر می‌میرد"، "مرگ یزدگرد"، "چهار صندوق" و "افرا، یا روز می‌گذرد"، جانی تازه به تئاتر ایران بخشید. آثار نمایشی او با بهره‌گیری هوشمندانه از اساطیر، تاریخ و فرم‌های نمایش ایرانی (همچون تعزیه و نقالی) و ترکیب آن با تکنیک‌های مدرن تئاتری، به کاوش در مفاهیمی چون هویت، تاریخ، زن، مرگ و حقیقت می‌پردازند. زبان فاخر، ساختار پیچیده و شخصیت‌پردازی عمیق از ویژگی‌های بارز نمایشنامه‌های اوست.


در حوزه سینما، بیضایی کار خود را با ساخت فیلم کوتاه "عمو سیبیلو" در سال ۱۳۴۹ آغاز کرد و با اولین فیلم بلندش، "رگبار" (۱۳۵۱)، نام خود را به عنوان یک فیلمساز صاحب‌سبک و اندیشمند مطرح کرد. "رگبار" با نگاهی دقیق و شاعرانه به تحولات اجتماعی و تقابل سنت و مدرنیته، آغازگر مسیری بود که با شاهکارهایی چون "باشو، غریبه کوچک" (۱۳۶۴)، "شاید وقتی دیگر" (۱۳۶۶) و "مساف" (۱۳۷۰) ادامه یافت.


فیلم "مرگ یزدگرد" (۱۳۶۰)، که اقتباسی از نمایشنامه خود او بود، نقطه عطفی در کارنامه سینمایی او و سینمای ایران به شمار می‌رود. این فیلم با ساختاری مبتنی بر روایت‌های متناقض و تمرکز بر مفهوم نسبیت حقیقت، نمونه‌ای درخشان از سینمای فلسفی و تاریخ‌نگر است. "سگ‌کشی (۱۳۷۹) نیز پس از سال‌ها دوری از فیلمسازی، بازگشتی قدرتمندانه برای او بود که با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شد.


سبک و مضامین کلیدی

آثار بیضایی، چه در سینما و چه در تئاتر، از ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردارند:


زبان و دیالوگ: استفاده از زبانی فاخر، ادیبانه و در عین حال دقیق و حساب‌شده که به آثار او عمقی چندبعدی می‌بخشد.
اسطوره و تاریخ: بهره‌گیری از اساطیر ایرانی و بازخوانی رویدادهای تاریخی برای طرح مسائل جهان معاصر.
هویت زنانه: توجه ویژه به شخصیت زن و جایگاه او در تاریخ و اجتماع. زنان در آثار بیضایی اغلب شخصیت‌هایی قدرتمند، کنش‌گر و پیچیده هستند.
ساختار روایی: استفاده از ساختارهای روایی غیرخطی، روایت‌های تودرتو و شکستن مرز میان واقعیت و خیال.
پژوهش و دقت: تمامی آثار او بر پایه تحقیقات گسترده و دقیق در زمینه‌های تاریخی، اسطوره‌شناسی و فرهنگی بنا شده‌اند.


مهاجرت و تداوم فعالیت

بهرام بیضایی در سال ۱۳۸۹ به دعوت دانشگاه استنفورد به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان استاد مدعو در این دانشگاه به تدریس و پژوهش در زمینه ادبیات و هنرهای نمایشی ایران پرداخت. او در طول اقامت خود در آمریکا نیز از فعالیت هنری باز نایستاد و چندین نمایشنامه از جمله "طرب‌نامه" و "چهارراه" را با حضور بازیگران ایرانی در کالیفرنیا به روی صحنه برد و کارگاه‌های آموزشی متعددی برگزار کرد.


بهرام بیضایی، با بیش از نیم قرن فعالیت هنری و پژوهشی، نه تنها به عنوان یک هنرمند بزرگ، بلکه به مثابه یک اندیشمند و روشنفکر تأثیرگذار، جایگاهی رفیع در تاریخ فرهنگ و هنر ایران دارد. آثار او گنجینه‌ای گران‌بها از درام، شعر و اندیشه

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
71 (23%)
4 stars
112 (37%)
3 stars
85 (28%)
2 stars
22 (7%)
1 star
9 (3%)
Displaying 1 - 30 of 47 reviews
Profile Image for پیمان عَلُو.
346 reviews290 followers
August 27, 2023
سلطان‌مار : آهای سیاه،برو آن وسط بخواب.
سیاه : بخوابم؟
سفیر جابلصا : فرمودند بخواب.
سیاه : خوابم نمی‌آد !
سفیر جابلصا : یعنی دراز بکش.
سیاه : خواب هم ببینم؟
سلطان‌مار : فقط خودت را بزن به خواب؛ بی حرکت! حالا این چیست آقایان؟ عین مُرده؛ جسد.
سفیر جابلقا : مو نمی‌زند !
سفیر جابلصا : گویی سالهاست به رحمت حق رفته!
سلطان‌مار : حالا شما بروید کلاه جسد را بردارید.
سفیر جابلصا : کلاه؟ با کمال میل‌.
سلطان‌مار : شما کفش جسد را بردارید.
سفیر جابلقا : هرچه بفرمایید.
سلطان‌مار : شما جلیقه‌ی جسد را بِکَنید.
سفیر جابلصا : چه افتخاری.
سلطان‌مار : و شما می‌توانید جورابهایش را صاحب شوید.
سفیر جابلقا : چه سعادتی.
سلطان‌مار : شما بروید پیرهن جسد را دربیاورید.
سفیر جابلصا : آه،پیراهن.
سلطان‌مار : شما بروید شلوار جسد را دربیاورید.
سیاه : (از جا می‌پرد,شلوارش را می‌چسبد.)این دیگر نه ! این دیگر نه !
سلطان‌مار : می‌بینید آقایان ؟ملت به اینجا که برسد از جا بلند می‌شود !



واضح!؟
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
March 31, 2017
کشاورز:
در سال یاس از قرن یائسه دو تن از دنیای قصه‌ها به عالم ما آمدند تا محال را ممکن کنند
اینک ما می‌دانیم که فردا روز بهتریست!

صحنه‌گردان:
این یک تخیل است.از دنیای قصه‌ها کسی نخواهد آمد.آنچه این خیال را حقیقت می‌کند،دستان خود شماست.


Profile Image for فؤاد.
1,127 reviews2,358 followers
January 9, 2017
خیلی شبیه داستان پسوخه و اِروس در اساطیر یونانی بود. بیضایی نمایشنامه رو از روی قصه ای که مادربزرگش براش تعریف کرده نوشته. بعید نیست که با اسطوره پسوخه و اِروس منشأ مشترکی داشته باشن.


در اساطیر یونانی، "پسوخه" نام دخترکی زیبا بود که "اِروس" ایزد عشق، از میان موجودات میرا، تنها او را شایسته ی همسری خود دانسته بود و شیدایش شده بود. اما پسوخه ی زیبا، دل به دیوی بد شکل باخته بود.
اِروس هر شب در تاریکی به نزد پسوخه می آمد، و پسوخه به خیال آن که این سایه، دیوی است، با او عشق می ورزید و شرط می کرد که چراغ را روشن نکند. اما شبی از فرط کنجکاوی چراغی روشن کرد و ایزدی زیبا را در بستر خود یافت و چنان مبهوت زیبایی خدای عشق شد، که روغن داغ چراغ بر پای اروس ریخت و او را از خواب بیدار کرد. اروس که دید هویتش فاش شده، آزرده خاطر از نزد پسوخه پرواز کرد و ترکش کرد.
پسوخه، که اکنون واله خدای عشق شده بود، سرگردان جهان زندگان و مردگان را زیر پا گذاشت تا اِروسش را بیابد. از جانب خدایان مأموریت هایی دشوار بر دوشش گذاشته شد و او همه را به جان خرید تا به عشق گم شده اش برسد. و تنها وقتی که به بلوغ رسید و از پیله ی ناپختگی بیرون آمد، اروس به نزدش بازگشت. پس او را نامیرا کرد و با خود به میان ستارگان برد، تا در جهان سرمدی آسمانیان، تا ابد با یکدیگر عشق بورزند.
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews648 followers
December 15, 2021
اینهم از نبوغ آقای بیضایی عه که اومده از یک افسانه که توی کودکی شنیده، استفاده کرده تا پیامش رو به گوش مخاطب برسونه .‌البته که من از ادبیات متعهد دهه ۴۰ ایران چندان هم خوشم نمیاد و بنظرم خیلی گل درشتن، اما بیضایی برعکس بعضی از هم عصرانش، اومده پیوندی بین افسانه های اصیل ایرانی و دغدغه های سیاسی اجتماعی دوران خودش ایجاد کرده که زهر اون شعارزدگی رو کم میکنه.
نمایشنامه سلطان مار جوریه که هم میشه برای کودک اجرا بشه و هم بزرگسال. پتانسیل بالایی داره، هم طنز داره و هم جدیه، هم اسطوره اس و هم معاصره. بهرام بیضایی خیلی خوب کارش رو بلده.
....
دوست داشتم بیشتر و بهتر بنویسم ولی مسمومیت از هوای آلوده منو داره میکشه و تمرکز ندارم.
Profile Image for Aroosha Dehghan.
Author 3 books94 followers
July 22, 2023
سلطان‌مار یک ترکیب هوشمندانه است از داستانی عامیانه، طنز، نمایش‌های روحوضی و مفاهیم اسطوره‌ای جامعه‌ی کهن کشاورزی مثل دربند شدن باروری.
به هم پیوند زدن این موارد و پدید آوردن یک مفهوم اجتماعی بی‌زمان نشانه‌ی نبوغ بیضایی و تسلطش به فرهنگ و اساطیر ایران و هنده. البته این نمایشنامه مال زمانیه که بیضایی سی‌سال هم نداشته و اگر بخوایم شیوه‌ی صحنه‌گردانی و استواری نثرش رو با نثر بیضایی سال‌های سیاوش‌خوانی و مرگ‌یزدگرد و پرده‌خانه مقایسه کنیم بی‌تردید در جایگاه پایین‌تری قرار می‌گیره اما همچنان بسیار دلچسب و زیباست. زبان اگرچه استعاریه اما مفهوم واضحه و به دلیل روان بودن نثرش، برای کسانی که تجربه‌ی بیضایی‌خوانی (یا خوانش نثر شبه کهن) ندارند مناسبه.
نمایشنامه پر از گفت‌وگوهای بی‌نظیره که چندتاییش رو در گزارش پیشرفت‌هام نوشتم اما خواندن همه‌شون، یکجا و در میان داستان، خالی از لطف نیست.
پس قطعا به هرکسی که کتاب خواندن رو دوست داره پیشنهادش می‌کنم.
و در نهایت خرده‌ای از متن که خیلی دوستش داشتم:
« از دنیای قصه‌ها کسی نخواهد آمد. آنچه این خیال را حقیقت می‌کند، دستان خود شماست.»



Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
April 9, 2017
یه جور آشنایی‌زدایی از تصور رایج درباره مار توی داستان‌ها. سلطان ماری که در دهانش حقیقت است و زیر فلس‌های تنش درستی و راستی.
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
November 1, 2020
1.
نمایشنامه " سلطان مار" به وضوح دنباله ی سنت نمایش های رو حوضی ست که حالا اینبار به روی صحنه تئاتر آورده شده است:
رقص و آوازها که مدام در رفت و آمد هستند و گاهی وظیفه عوض کردن صحنه را دارند، حضور شخصیت های این نمایش ها (شاه، وزیر، غلام سياه)، عنصر طنز، و وجود تخت؛ همه این ها از ویژگی های نمایش های روحوضی ست که بیضایی به عاریت شان می گیرد. همچنین باید به رویکرد انتقادی این نمایش ها نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز اشاره داشت که اصلا هسته ی اصلی نمایشنامه بیضایی ست.

2.
بیضایی می گوید که داستان سلطان مار را مادربزرگش برایشان تعریف می کرده است. اگر قبول کنیم که داستان های عامه، بازمانده های اساطیر و افسانه ها (اما از نوع به حاشیه رانده شده ی آن ها) هستند، شاید این داستان نیز روایتی آلترناتیو بوده باشد از پادشاهی ضحاک؛ در اینجا با ضحاکی روبرو هستیم که بر ضد حاکمان غاصب ("داروغه") می شورد و سرانجام سلطنت را به خود مردم ("زارع"ها) واگذار می کند. و این همان روایتی ست که در روایت فاتحان و "وقایع نگار"های آن ها جایی ندارد.

در این مسیر، بیضایی از عناصر ادبیات عامه مانند دیو، میوه جادویی و نیز پریان نیز بهره برده است. در داستان های پریان، وقتی به انسان بودن آن ها پی برده می شود، آن ها از میان آدمیان ناپدید می شوند.
اما در اینجا، بیضایی این پریزاد ("سلطان مار") را با کمک پریزادی دیگر ("خانم نگار") و به نفع نگاه سیاسی-انقلابی خود، موقتا به میان آدمیان می آورد تا سلطنت را به مردمان واگذارد.

3.
بیضایی جوان هنوز چه در برساخت زبانی شبه آرکائيک برای شخصیت هایش و چه پرداخت داستانی، با نویسنده "مرگ یزدگرد" فاصله ها دارد.
اما به راحتی عناصر تکرارشونده در آثار بیضایی را در اینجا هم تشخیص داد: تلاش برای رسیدن به زبانی آرکائيک گونه، بهره بردن از مضامین موجود در اساطير و فرهنگ عامه ایران، و توجه به روایت آلترناتیو و ناگفته ای از وقایع تاریخی، استفاده ی گاه و بیگاه از عناصر نمایش های سنتی ایرانی.
Profile Image for Mahdi.
223 reviews45 followers
December 12, 2021
سلطان‌ْمار کاملاً به تقلید از نمایشنامه‌های روحوضی نوشته شده (نمی‌گم دلایلم چیه چون حوصله‌تون سرمی‌ره) اما موضوع داستان یه موضوع متفکرانه است که معمولاً تو نمایشنامه‌های روحوضی وجود نداشته و تو شکل کلاسیکش بیشتر قصدش تفریح و هزل بوده. البته که شناخت بیضایی از نمایش ایرانی و قلم شاعرانه‌اش (بالاخره تو یه خانواده‌ی شاعر به دنیا اومده بود و پدر و عمو... شاعران به نامی بودند) خیلی زیباست و با دایره واژگان بالایی که داره می‌تونه شما رو میخکوب کنه اما این نمایشنامه‌ها که برای اوایل کارش هست به شدت شعاریه و به تفکرات بیضایی انقلابی تو اون دوران قبل انقلاب برمی‌گرده... اما نمایشنامه‌های متأخرترش مثل مرگ یزدگرد و ندبه خیلی پخته‌تر و گسترده‌تره!
Profile Image for Sara Alaee.
206 reviews201 followers
February 9, 2015
به گفته بیضایی نمایشنامه "سلطان مار" از قصه ای به همین نام که در کودکی مادربزرگش براش تعریف کرده الهام گرفته شده.

از نوشتن ریویو در مورد این نمایشنامه پرهیز می کنم و مستقیما ارجاع می دم به گفته خود آقای بیضایی و تفسیرش از نمادها و نشانه های این داستان که گفته
:
«در داستان سلطان مار عقیم بودن شاه و وزیر نشان قطع باروری است که از مضامین مهم در اساطیر ایران است. بزرگترین فاجعه برای یک جامعه عدم تولید است. چیزی که من احتمال می ­دهم در شرایط فعلی ما در سراشیب آن افتاده ایم. درخت سیب در سلطان مار با موضوع باروری مرتبط است. دیوهایی که مراقب درختان سیب هستند نیز نمادی از اسطوره هستند. دیوها کسانی بودند که باروری را متوقف و حبس می کنند و این در فرهنگ ایران باستان بوده است. وقتی آب یخ می زند یعنی حبس شده و وقتی که آب گرم می شود با نور مهر، آب آزاد می شود و همیشه قهرمانان آب را آزاد می­کنند.

همچنین در فرهنگ کشاورزی باستان قطع باروری انسان را منفی می­کند و کسی که باروری را آزاد می­کند قهرمان می شود و تمام داستان های مادربزرگ­ها در حقیقت در همین باره است. در تمام داستان­هایی که اژدهایی سر یک چشمه را می گیرد و پهلوانی می آید و اژدها را می­کشد، و دخترکانی که اژدها آنها را اسیر کرده و پهلوان آنها را آزاد می­کند نماد باروری است و نشانه این موضوع ازدواج­هایی است که آخر داستان اتفاق می افتد»

جای گفتگو نیست که بهرام بیضایی اساطیر رو به خوبی می شناسه و همیشه الگویی از اونها توی آثارش هست. نظر من اینه که بیضایی رو باید خواند و این برای - لااقل - هر ایرانی جزو واجباته.
Profile Image for Ebi.
151 reviews73 followers
December 13, 2019
در همان ابتدای کتاب توضیحی هست مبنی بر اینکه این نمایشنامه نوعی نمایش تخت‌حوضی است و کتابی‌نویسی آن دنباله‌ی سنت کتابی حرف زدن بازیگران عامی آن و وقار شکننده و مضحکی است که به شخصیت‌های تاریخی و قصه‌ای می‌دهد. در جای جای نمایش هم این مضحک یودن نمایش با تغییر آنی نقش بازیگران دیده می‌شود و گاها حتی حرف از مزدی زده می‌شود که در عوض نقش دوم، مجری به بازیگر خواهد پرداخت! بیضایی با این کار آن دیوار شیشه‌ای بین بازیگران نمایش و مخاطبان را می‌شکند و مدام به آنها یادآوری می‌کند که در حال دیدن نمایش هستند.
سلطان‌مار مانند دیگر آثار آقای بیضایی پر بود از همان نشانه‌های آشنا، اینکه تاریخ را پیروزان می‌نویسند، اینکه دیوان اسطوره فقط مردمانی سخت‌کوش یوده‌اند که برای آزادگی خود می‌جنگیده‌اند و فقط بخاطر این حق‌طلبی شده‌اند دیو، اینکه سلطان بایستی مار می‌بود تا از گزند دشمنان در امان باشد، اشاره‌ای به داستان اژی‌دهاک و تعبیر متفاوت بیضایی از آن و همچنین نقش همیشگی نجات‌دهنده‌ی زن در آثار بیضایی.
فضای نمایش بسیار شبیه قصه‌های مادربزرگ‌هاست، دیو و مار و سفرهای قهرمانانه و "رفت و رفت تا رسید به یه درختی" طور! مطمئنا دوستانی که درمورد سازوکار داستان‌های اسطوره‌ای و قصه‌ها آشنایی بیشتری دارند نکته‌های بیشتری خواهند یافت. فضای سیال کار را هم پسندیدم، اینکه ناگهان شخصیتی می‌آید و به آینده پرت می‌شویم یا در عرض چند خط گذر سالیان را می‌بینیم، چیزی که فقط ادبیات قدرت آن را دارد.
بریم سراغ کتاب بعدیش...
Profile Image for Elinaz Ys.
96 reviews27 followers
February 9, 2015
فكر كنم تو داستان هاى كليله و دمنه يك داستان به اسم دخترى كه با مار ازدواج كرد خوندم كه خيلى شبيه به اين نمايشنامه بود!
Profile Image for Alborz Taheri.
198 reviews28 followers
April 27, 2019
یک. ریشه‌ی داستان سلطان مار بهرام بیضایی برمی‌گرده به هند. داستان پیرخارکن و مار که طی آن یک مار به عقد کوچک‌ترین و زیباترین دختر پیرخارکن درمی‌آید. در ابتدا خانواده با این عقد بسیار مخالف هستند امّا دختر کوچک خانواده که مهرین نگار نام دارد برای آنکه پدرش زنده بماند (شرط مار برای نکشتن پدر در ابتدای داستان عقدش با یکی از دختر‌های وی بود.) تن به این ازدواج می‌دهد. پس از ازدواج شاهزاده‌ای زیبارو از جلد مار بیرون می‌آید و قصّه از این به بعد طور دیگری پیش می‌رود.
دو. نمایشنامه در سال ۱۳۴۴ نوشته شده است و پر از کنایه‌های سیاسی و اجتماعی است:
شاه: در عصر من چنان آرامشی حکم‌فرما بود که دیگر داشت کفر همه را درمی‌آورد و من ناچار شدم برای آنکه حوصله‌ی رعیت سر نرود چند بار علیه خودم توطئه کنم!
یا
وزیر: من به بسط تجارت علاقه دارم و به همین دلیل قراردادهایی با کشورهای همسایه امضا کرده‌ام که به ما قند حبّه‌ای بفروشند و از ما قند کلّه‌ای بخرند.
و ارجاعات متعدد دیگر. مانند گفت‌و‌گوی زارع‌ها با داروغه و ... .
سه. نمایشنامه دقیقاً مانند پوست اندازی مار و شخصیّت سلطان مار از لحن شوخی خودش کم کم فاصله می‌گیرد و در پایان حرف‌های خانم نگار و سلطان مار با چنان جدیّتی به صورت مخاطب برخورد می‌کند که خنده‌های شروع داستان را کاملاً محو می‌کند.
چهار. یکی از ویژگی‌های مار در ادبیات به خصوص ادبیات هند این نکته است که مارها از زیرخاکی‌های مهم و گران قیمت محافظت می‌کنند. زیرخاکی که در نمایشنامه بیضایی به وطن تعبیر می‌شود و سلطان مار وظیفه‌ی محافظت از وطن را دارد و پس از انجام این وظیفه به قول خانم نگار دوباره باید به میان قصّه‌ها برود تا جای خود را پیدا کند.
پنج. یک جاهایی از متن به نظرم در اجرای امروزی نیاز به تغییراتی داره ولی خود متن به نظرم به شدّت روان و جذّاب بود.
47 reviews3 followers
April 7, 2021
«هر روز جلد عوض کردن، بی‌فایده است، هر کس باید همان باشد که هست»
دیالوگ‌های بیضایی من را میخکوب می‌کنه و مدام سرم را به نشانه‌ی آفرین و تایید تکان می‌دهم و به به و چه چه را نثارش می‌کنم.
«خانم‌نگار» و «سلطان‌مار» دو شخصیت اصلی این نمایش، فرزندان دیوان (به تعبیر بیضایی در این نمایش‌نامه، مفلوک‌ترین مردم) هستند که این، یکی از تفاوت‌های داستان بیضایی با قصه است.
بیضایی خوب می‌داند، چطور تصویری بسازد که مخاطب، در دَم آن را ببیند؛ «خانم‌نگار یک دستش را پرده‌ی آفتاب می‌کند و...». او همچنین «مهر» را به خوبی فهمیده و در بیشتر روایت‌ها و داستان‌هایش به آن اشاره می‌کند؛ «طلسم مردم محبت است».
برای من پایان داستان جالب بود که دو شخصیت اصلی تصمیم جالبی می‌گیرند و به جای انتخاب جهان واقعی و عینی به قصه پناه می‌برند و از نظرها پنهان می‌شوند. باشد تا جهان‌مان را شگفت‌انگیزتر از جهان داستان‌ها کنیم!
Profile Image for Saba jahangiriyan.
105 reviews23 followers
September 7, 2021
سلطان مار از خود قصه‌ها بیرون اومده، یه ایده ناب و جالب که می‌تونه حتی یه مدت کمی آدم رو سرگرم کنه.
Profile Image for Leila Soltani.
160 reviews22 followers
June 4, 2015
یه جور طنز خوبی توش بود و در ضمن با توجه به توضیحات نمایشنامه شیوه اجراش رو هم خیلی دوست داشتم. در حدی که دلم خواست هنوز مدرسه می رفتم و این رو تو یکی از برنامه ها اجرا می کردیم.
Profile Image for Mia.
150 reviews5 followers
August 5, 2024
خانم نگار: یک آدم برای زنده ماندن جلد مار میپوشد، این انسانی نیست.
سلطان مار: غیر انسانی ماری است که به خاطر حکومت لباس آدمی پوشیده.
Profile Image for G.
155 reviews18 followers
January 19, 2020
بیضایی در ابتدای مسیر بیضایی شدن. بیضایی با کارنامه‌اش به قدری توقعم از ادبیات را بالا برده است که نمی‌توانم به این کار خودش که از اولین نمایشنامه‌ها و اولین قدم‌ها در ارائه نگاهی دیگر به اسطوره است امتیاز خیلی بالایی بدهم.
Profile Image for Mostafa.
380 reviews9 followers
May 7, 2021
داروغه: ... تعداد اراذل آشوب طلب مملکت ما چیست؟
سفیر جابلصا: چهل کرور قربان
داروغه: تعداد همه ی جمعیت چقدر است؟
سفیر جابلصا: همان چهل کرور قربان
داروغه: عجب؛ گفتید به همان اندازه؟ یعنی همه را از زمین برمیدارید؟ ولی سلطان بی ملت که نمیشود
سفیر جابلقا: نگران نباشید ما برای شما ملت دیگری وارد میکنیم بسیار از قبلی بهتر...
6 reviews1 follower
July 1, 2015
بیضایی این نمایشنامه رو قبل از ۳۰ سالگی نوشته، چیزی که بعد از خوندن حدود ۲۰ کار از بیضایی روند تکامل و پخته گی نوشته هاش رو درک می کنم، خوندنش خالی از لذت نبود هر چند کوتاه بود
Profile Image for آروین ملک.
38 reviews2 followers
October 5, 2020
"نگار: یک آدم برای زنده ماندن جلد مار می پوشد. این انسانی نیست!
سلطان مار: غیر انسانی ماری ست که به خاطر حکومت لباس آدمی پوشیده!"

(از متن کتاب)
Profile Image for Fereshteh.
260 reviews24 followers
March 15, 2021
از متن کتاب :
این یک تخیل است ، از دنیای قصه ها کسی نخواهد آمد ، آنچه این خیال را حقیقت میکند دست های خود شماست
8 reviews
May 8, 2020
داستانی جالب با دیالوگ های عالی که فقط میتونه تراوش شده از قلم بهرام بیضایی باشه لذت بردم
Profile Image for Negar Pasha.
9 reviews
February 4, 2025
داروغه: حالا که تا مرگ خیلی داریم.
سیاه: خدا را چه دیده‌اید؛ شاید دعای ما اثر کرد.

امیدوارم اثر کنه واقعاً. :)
فوق‌العاده بود.
Profile Image for Sare mahmoudian.
34 reviews8 followers
December 3, 2025
مثل همیشه خوندن قلم بهرام بیضایی برام لذتی وصف نشدنی داشت.

«سلطان مار/ دار و ندار مردم را گرفته‌اید.
داروغه/ این یکی از خدمات من است؛ من آنها را از شر مادیات نجات می‌دادم تا به معنویات متوجه شوند.»
Profile Image for Peyman Karimi.
85 reviews1 follower
December 2, 2022
بسیار ساده و خوش‌خوان نوشته شده و میشه در یک نیم‌روزِ خلوت خوند و آموخت و لذّت بُرد.
بی‌شباهت به وضعِ الانِ کشورم ایران نیست داستانی که روایت میشه.
کاش ما هم «سلطان‌مار» و «خانم‌نگار» و «دیو» و «زارع»‌داشتیم. زیاده ننویسم که داستان رو لو ندم.


Profile Image for azade.
14 reviews4 followers
April 14, 2007
تئاترش رو دیدم چند سال ÷یش در تئاتر شهر البته کارگردان اگر اشتباه نکنم میکائیل شهرستانی بود که البته خودش هم بازی می کرد
Profile Image for Mehrnaz.
6 reviews
August 5, 2020
«این یک تخیل است
از دنیای قصه‌ها کسی نخواهد آمد
آنچه این خیال را حقیقت می‌کند
دست‌های خود شماست»
Profile Image for Parastoo Mohaqeq.
1 review1 follower
November 25, 2019

«سلطان مار» داستانی طنز از زندگی شاه و وزیری است که فرزند ندارند. به توصیه درویشی از درختی که باغ آن توسط دیوها محافظت میشود، دو سیب سفید و قرمز چیده و به همسرانشان میدهند تا صاحب فرزند شوند.
پسر شاه به صورت مار متولد میشود. شاه با شنیدن این خبر به پیشنهاد وزیر خودکشی میکند و مقام او به طور موقت به وزیر واگذار می شود.
پسر بزرگ میشود و متوجه میشود هر گاه بخواهد میتواند از جلد مار خارج شود. او باید بنا به وصیت پدر باید با « خانم نگار» دختر وزیر ازدواج کند. وزیر وقایع ثبت شده را عوض میکند تا مانع این ازدواج شود. «سلطان مار» جلد را کنار مینهد و خود را به دختر مینمایاند. دختر با راهنمایی دایه خود جلد مار را میسوزاند.
سلطان مار به نزد دیوها میگریزد. دختر سر به بیابان میگذارد و به جست و جوی شوهر میپردازد. بعد از فرسودن هفت دست لباس آهنین، به شوی خود میرسد و او را راضی میکند تا بازگردد و مردم را از ظلم ستم داروغه و سفرای خارجی نجات دهد...


Profile Image for Ehsan Movahed.
Author 1 book158 followers
July 12, 2025
به نظرم داستان خیلی پایه و استعاره ی مرکزی درستی داره و ناشی از شناخت خوب بیضایی از جنس حکومت های ایرانه. سلطان مار، ترسناکه و سلطنتش وابسته به اقتدار ناشی از این ترسه که این، ویژگی مشترک اکثریت سلطنت های موفق تاریخ ایرانه. در واقع سلطان عادل همیشه کسی بوده که از بقیه بی رحم تر بوده و به واسطه همین بی رحمی، ثبات و امنیت را به صورت کوتاه مدت، جای هرج و مرج همیشگی تاریخ ایران، به مردم هدیه می کرده.

Profile Image for Ravi.
26 reviews1 follower
November 28, 2025
بعضی از نظراتو که میخونم غبطه میخورم که بعضی افراد چه هوش و ذوقی دارند و چه درک و فهمی از هنر و فرهنگ و بعضی نظرات هم سخت ناامیدم میکنند گویی بیضایی متن نمایشنامه‌ اش را یواشکی از یک کتاب گمنام کپی کرده و صدایش را درنیاورده و یک نفر در گودریدز مچ اش را گرفته و رسوایش کرده یا چون با نبوغش شاهکاری مثل مرگ یزدگرد را آفریده با این اثر در جوانی کم فروشی کرده و طلب بعضی هارا نداده
یک سخنرانی از مرحوم ناصر تقوایی میدیدم که میگفت اگر ما سینمای روشنفکری را دوست داریم اگر سینمای بیضایی را دوست داریم چرا نمیخواهیم که بگذارند او فیلم بسازد چرا نمیگوییم؟
حیف از چنین فوق نابغه ای که در این خاک نمک نشناس چشم به جهان گشود حیف که نه از مردم قدر دید نه از حاکمان حیف از شما استاد بهرام بیضایی
Displaying 1 - 30 of 47 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.