تو با باران بعدی بازخواهی گشت نسیمی که پنجرهی این اتاق را گشود جایی در دوردست از پیراهن تو عبور کرده است . تو با باران بعدی بازخواهی گشت و هرچه که با باد از این خانه رفت با تو به خانه برمیگردد لبخند برادرم خالی طاقچه و تکههای من . تو با باران بعدی بازخواهی گشت . تا من دیگر توی خوابهام دنبالت نگردم لای واژههای مردد دنبالت نگردم . تا خون ریختهام در امتداد جادهها سراغ تو را از رد پاهام نگیرد . تو با باران بعدی بازخواهی گشت خزر را از گونههام پس میگیری مازندران دوباره از ارتفاع بهار بالا میرود و شمعدانیهای کنار پنجره بالاتر . از کسی که جای خون باران در رگهاش جاریست چیزی بعید نیست از هوای مازندران بعید نیست اصلاً بعید نیست اگر تا انتهای همین خواب باران ببارد . . . حسین ساهور شعرهای دیگر (دفتر دوم)