The Meteor

by Friedrich Dürrenmatt

Play

Genres: Plays, Drama, German Literature, Classics, Fiction

64 pages, Paperback

First published January 1, 1966

About the author

Friedrich Dürrenmatt (1921 – 1990) was a Swiss author and dramatist.

Dürrenmatt was born in the Emmental (canton of Bern), the son of a Protestant pastor. His grandfather Ulrich Dürrenmatt was a conservative politician. The family moved to Bern in 1935. Dürrenmatt began to study philosophy and German language and literature at the University of Zurich in 1941, but moved to the University of Bern after one semester. In 1943 he decided to become an author and dramatist and dropped his academic career. In 1945-46, he wrote his first play, "It is written". On October 11 1946 he married actress Lotti Geissler. She died in 1983 and Dürrenmatt was married again to another actress, Charlotte Kerr, the following year.

He was a proponent of epic theater whose plays reflected the recent experiences of World War II. The politically active author gained fame largely due to his avant-garde dramas, philosophically deep crime novels, and often macabre satire. One of his leading sentences was: "A story is not finished, until it has taken the worst turn". Dürrenmatt was a member of the Gruppe Olten.

Reviews

[هدى يحيى · Rating 5 out of 5]

من أفضل المسرحيات التي قرأتها في حياتي
ستجدونها بترجمة أنيس منصور في كتابه "كلهم سقطوا"
https://www.goodreads.com/review/show...

[Greg · Rating 5 out of 5]

These three pieces, two stage plays and one radio play, reprise Dürrenmatt’s themes of justice, or more accurately, injustice—the injustice that fame can cause. In each, the fame coming with a Nobel Prize is used to demonstrate how it allows its recipients—and all famous personalities, for that matter—to live by different rules than the rest of society.

Der Meteor (The Meteor) is a surreal farce about a Nobel Prize laureate who repeatedly dies and is resurrected. But as he continues to die and comes back to life, he begins to realize that he is damned to live. As he does so, the people who come into contact with him are affected catastrophically, often with death. And that leads to the ultimate paradox. He is incapable of having faith.

Abendstunde im Spätherbst (An Evening Hour in Late Fall), a radio play written in 1956, may well be my favorite of Dürrenmatt’s works. A Nobel Prize laureate is confronted in his luxurious hotel room by a shabbily dressed retired accountant. All of the writer’s twenty-two novels feature a death, but the accountant, who has moved from being a fan to an amateur detective, deduces that the deaths were neither accidental or suicides—they were intricate murders perpetrated by the author. But rather than face justice, his acts are implicitly accepted by society as needed sacrifices in the service of art.

Dichterdämmerug (Twilight of the Poets), is a reworking of Abendstunde into a two part play. In addition to the story, the fourth wall with the audience is broken as the characters argue about the stage set, their wardrobe, the multiple directors who confusingly mess up the dialogue, critics, and Dürrenmatt, the author himself (“Are Dürrenmatt’s plays still being performed?”). Arguably his most comical play.

[leynes · Rating 4 out of 5]

Der Meteor - 5 stars (loved it so fucking much & ya'll should read that play!)

Dichterdämmerung - 3 stars (the shorter first version at the end was much better but this one dragged a bit ngl)

[Hossein · Rating 3 out of 5]

((من به مرگ جاودانه دعوت شدم.فقط مرگه كه جاودانس.زندگي ولنگاري طبيعته،انحراف كربنه،رشد ظاهري زمينه،يه بيماري غير قابل علاج،يه تركيب از مرگه كه ما بازم به مرگ تجربه اش ميكنيم.
پنبه ي منو بزنين اي فرشته هاي پنبه زن)).
اين سخنان آخر برنده ي جايزه ي نوبل فرضي اين نمايشنامه است.
فضاي اين نمايشنامه متفاوت از ساير نمايشنامه هاي دورنمانت است و درون مايه ي آن مرگ است و زندگي مردي در آن روايت شده كه دلش ميخواهد بميرد اما هربار كه مي ميرد و پزشك مرگش را تاييد ميكند و حتي تشييع جناده هم براي او گرفته ميشود اما باز هم زنده مي شود.
مردي كه همه ي اطرافيانش به سبب وجود او يا بدبخت ميشوند يا از هستي ساقط.افرادي كه دوست ندارند بميرند مي ميرند.
نمايشنامه دو پرده دارد و كوتاه ترين نمايشنامه دورنمانت است و كمي هم نسبت به ساير كارها تخيل بيش تري در ان بكار رفته است و البته فضاسازي اين كار محيطي افسرده و غمگين را روايت ميكند كه نشان از آن دارد كه وقتي برنده ي جايزه ي نوبل در اوج فقر بوده و اكنون كه متمول شده باز هم به همانجا برمي گردد و به اعتبار و شهرت و پول خود لگد مي زند جوري كه انگار پشيمان است كه اين همه موفقيت هاي گذرا داشته.
و نكته ي آخر هم اشاره به اين دارد كه طنزي كه در ساير نمايشنامه هاي دورنمانت به نحوي وجود دارد در اين جا تقريبا رنگ باخته و با اثري تراژديك روبرو هستيم.

[Diana · Rating 4 out of 5]

The Meteor [1966] - ★★★★1/2

When a story starts with the absurd, it almost writes itself. This play by Dürrenmatt focuses on Nobel Prize author Wolfgang Schwitter, who escapes a hospital ward while presumed to be very much dead. He seeks and enters his old room, painter Nyffenschwander's studio, and there eagerly prepares for his final hours, burning his money and manuscripts. The thing is, though, he does not die, and, in the meantime, has visitors, who themselves start to experience life on the edge. This is black humour at its finest, heightened by all the exaggerated farce.

[Lina AL Ojaili · Rating 2 out of 5]

الموت هو الحقيقة الوحيدة. لم اعد اخاف من شيء أومن أحد.. ولكن طبعاً معك حق، فالغضب لايزال باقياً. الغضب من أن تجري الأمور على نحو آخر غير الذي نريد وهذا هو أغبى ما في العالم.. فكل شيء يعتمد على الصدفة، وهذا هو الشيء الرهيب الذي يغضبني ولايمكنّي من الموت

[Samane⚘️ · Rating 4 out of 5]

زندگی بی‌توجهی طبیعته، گمراهی اتم کربن، رشدی روی سطح زمینه، خراشی که بی درمانه. ترکیب شده از مرگ، به مرگ تجزیه میشیم.

[Golcheräghän · Rating 4 out of 5]

شهاب ثاقب

این داستان مردی است که به دنبال مرگ می دود
اما مرگ ازو فرار میکند
و در پایان به بلای زندگی جاودان محکوم میشود.


فردلی: تو آمرزیده شدی ، دوباره زنده شدی! هله لویا!
شوایتر: دارین دروغ میگین. من دوباره زنده نشدم، تازه دارم میمیرم.
فردلی: با تو طبق ایمانت رفتار شده! تو به زندگی جاودانه فراخوانده شدی!
شوایتر: من به مرگ جاودانه دعوت شدم. فقط مرگه که جاودانه ست. زندگی ولنگاری طبیعته، انحراف کربنه رشد ظاهری زمینه یه بیمازی غیرقابل علاج، یه ترکیب از مرگه که ما بازم به مرگ تجزیه اش میکنیم.
پنبه ی منو بزنین ای فرشته های پنبه زن.

[وائل المنعم · Rating 3 out of 5]

قرأت ترجمة أنيس منصور.

مسرحية جيدة،روح اليأس والعدمية تملأ أرجائها، وليس الحوار فقط هو ما يعكس هذه الروح بل أيضاً تصور مكان الأحداث والتغيرات التي تتم فيه. لا أتوقع أن تكون المسرحية على نفس القدر من الإمتاع على المسرح، فهي تنتمي لعالم الأدب أكثر من عالم المسرح.

[Tintarella]

اُلگا: حالا همه‌چیز روبراهه
شوایتر: آره روبراهه
الگا: همین‌جا کنارت می‌مونم.
شوایتر: نه الگای عزیزم. ما خیلی وقت پیش بوسه‌ی خداحافظی‌مونو کردیم، خیلی وقت پیش. دیگه کم کم داره مضحک می‌شه. خواهش می‌کنم به عقلت گوش کن و با یه بوسه‌ی دوستانه منو ترک کن
.
درقرآن مجيد شهاب ثاقب به عنوان وسيله اي براي دور كردن شياطين ازآسمان آمده است . شهاب به معني شعله اي از آتش افروخته و ياشعله هاي آتشين كه در آسمان شب به صورت خط ممتد برخي اوقات ديده مي شود و ثاقب به معني نافذ و سوراخ كننده است . اما مقصود از اين آيات معني ظاهري آن نيست . مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان ،ج 14، ص 138 مي فرمايد : آنچه به عنوان احتمال مي توان گفت ، اين است كه اين گونه بيانات در كلام الهي از قبيل مثال هايي است كه براي روشن شدن حقايق غيرحسي در لباس حسي ذكر مي شود و امثال اين تعبيرات در قرآن فراوان است . بنابراين منظور از آسمان كه جايگاه فرشتگان است ، عالم ملكوتي و ماورا طبيعي است و منظور از نزديك شدن شياطين براي استراق سمع و رانده شدن آنها به وسيله شهاب ، آن است كه آنها مي خواهند به جهان فرشتگان نزديك شوند تا از اسرارخلقت و حوادث آينده آگاهي يابند، ولي فرشتگان شياطين را با انوارملكوتي كه تاب تحمل آن را ندارند مي رانند .توجيه ديگري در تفسيرنمونه ، ج 11، ص 49 - 51 آمده كه قابل توجه است و آن اين كه : منظوراز آسمان ، آسمان حقايق و معنويت و ايمان است و شياطين همان وسوسه گران هستند كه مي كوشند به اين محدوده راه يابند و به اغواي مومنان به حق بپردازند، اما مردان الهي و رهبران حق از پيامبران و امامان گرفته تا دانشمندان متعهد با امواج نيرومند علم و تقوا و قلمشان به آنهاهجوم مي برند و آنها را از نزديك شدن به اين آسمان مي رانند :)

[Nashwa Moustafa · Rating 3 out of 5]

" الموت وحده هو الأبدي والحياة مع الإهمال من الطبيعة اضطراب في ذرات الكربون بروز على وجه الأرض ورم لا علاج له. فنحن نتكون من الموتى ونتحلل إلى موتى"
الأديب الحائز على جائزة نوبل يذهب إلى منزله القديم في محاوله لإدراك الموت بعد أن أستعصى عليه وهناك يقابل مجموعة من الشخصيات ويختارهم الموت مفضلهم عليه في مفارقة غريبة
إبداع وخلق مربك كعادة دورينمات البعض يرى أنه أراد أن يرمز بالأديب إلى الموت ذاته . انا أعتقد أنه يرمز بالأديب إلى الأديب في تماسه وتفاعله بشخصيات الواقع المختلفة وتأثرهم به وتأثره بهم وإعاده خلقه في أعماله بعض إقحام جزء من روحه ووعيه وأفكاره ليكون بينهم ينتقدهم ويستفزهم و يحاربهم ويهادنهم ويخدعهم ويتخيل خيانتهم وينهي حياتهم حينما يتمنى الموت ولا يجده

[Mohammad · Rating 3 out of 5]

اولین چیزی که از دورنمات خواندم. مترجم را هم نمیشناختم ولی چون پیشنهاد شده بود، نه نگفتم. راستش اونقدری که مدحش را میگفتند چنگی به دل نمیزد. از مقاله ی مفصلی که آخر کتاب از دورنمات چاپ شده بود متوجه شدم که سبک مورد توجه اش برای نمایشنامه، کمدی است. کمدی مورد علاقه منم هست ولی نه این نوع. یه کمدی سیاه تلخ و در عین حال بی‌مزه. ولی امکان دارد کسی بخواند و عاشقش شود من تعجب نمیکنم. به نظرم سلیقه ایست. داستان نگاهی استعاری به مرگ و زندگی دارد کسی که از زندگی بیزار است منتظر مرگ است ولی مرگش سر نمیرسد ولی انهایی که مسخ زندگی اند راحت و ساده میمیرند. بعضی دیالوگ ها متن قوی ای دارد و طرح داستانی به نظرم قوی نیست. ترجمه به نظر من قابل قبول بود.

[Momen · Rating 3 out of 5]

قرأتُ من قبل لدرونمات مسرحية الذئاب والعدالة وهذه المسرحية، لكن في الحالتين لم استمتع بهما. رغم أن ما يقدمه الرجل في مسرحه بشكل عام قضايا مهمة، كالزيف والأدعاء، لكن طريقة عرضه لم تروق لي مطلقا. يتبقى عندي له مسرحية ظل الحمار آمل أن تكون مختلفة عن ما وجدته في سابقتيها.

[Ali · Rating 5 out of 5]

طنز دراماتیک و خوش‌خوان

[Manar Ahmed · Rating 4 out of 5]

جميله جدا وخفيفه جدا وضحكتنى كتير حتنلاقى هنا الاديب رمز للموت فى صورته الملطقه فمع كل مره هو بيموت فيها بيكون حد تانى هو اللى مات فعلا فالموت اقرب ما يكوت لينا وجعل كل من ماتوا يقفوا على حقيقة انفسهم ويعترفوا بذنوبهم

[نگار عباس‌پور · Rating 2 out of 5]

اولین بار بود که نتونستم یه کار از دورنمات رو دوست داشته باشم و به خاطرش خیلی ناراحتم، انگار که اعتقاداتم متزلزل شده باشه. دورنمات بزرگ! من رو ببخش!
پ.ن.
امیدوارم اشتباهات نگارشی (در متن نمایشنامه و نه در مقاله‌ی پایانی) در چاپ‌های بعدی برطرف بشن.

[بسام عبد العزيز · Rating 2 out of 5]

عندما يحين موعد وفاة الكاتب الكبير يقرر العودة إلى منزله القديم ليموت على فراشه القديم..
وفي أثناء سكرات الموت هذي نجد الكاتب الكبير يعري كل الأقنعة عن أولئك البشر الذين تماسوا مع حياته.. لنكتشف حقيقة واحدة .. أن الجميع يعيش في وهم و حياتها بأكملها مؤسسة على أعمدة هشة قابلة للتداعي في أية لحظة..
الفنان الذي يدعي حب زوجته لكنه لا يرى فيها سوى جسد جميل يصلح كأنموذج للوحاته.. والزوجة التي تتقبل الحياة بشكل يبدو قانعًا ولكنها تسقط في حضن الكاتب الذي يعاملها كإمرأة وليست كأنموذج..
الأدباء الذين يهتفون بعبقرية الكاتب في حياته ولكنهم ينتظرون موته إعلان مدى المبالغة والخيال واللاواقعية التي تحفل بها أعمال الأديب الراحل والتي تجعل أعماله لا تصلح كأدب حقيقي..
الطبيب الذي يحصل على الشهرة لأنه يقوم برعاية الأديب الكبير في مرضه.. ولكن تلك الشهرة معرضة للزوال عندما يدرك العالم أن الطبيب لا يزال حيًا و ليس كما أدعى الطبيب أنه قد مات.. مما يجعله يقرر قتل الأديب بيده بدلًا من أن يعرض سمعته الطبية للخطر.. هذا الطبيب الذي تقوم مهنته على إنقاذ أرواح البشر يكون هو نفسه قابض أرواحهم..
المقاول الذي يتحدث عن قوة الرابطة بينه و بين زوجته لكنه بسبب كلمات الكاتب وهو يهذي على فراش الموت فإننا نجد تلك العلاقةالقوية قد تلاشت ويصبح المقاول كثير الشك في زوجته.. بل أنه يبدأ في إقناع نفسه أنه كان يدري بخيانته منذ البداية..
وهكذا جميع شخوص المسرحية.. جميعهم يدعون الشرف.. يرفعون شعارات المبادئ.. يتظاهرون بالسعادة.. لكن الحقيقة أن حيواتهم جميعها مجرد وهم.. مجرد زيف.. فقاعة صابون ملونة.. والأهم أن جميعهم يدرك الحقيقة من داخله لكنه يفضل الحياة في الوهم.. يفضل الإدعاء والزيف على الحقيقة والصراحة..

في مجملها أراها مسرحية متوسطة.. لم أجد بها ما قد يدفعني إلى إعادة قراءتها..

[Julián · Rating 4 out of 5]

Juegos literarios, la muerte del autor, qué es literatura, los acertijos de siempre son el fondo de estas dos piezas que giran entorno a la figura del autor, de lo que crea, y qué pasa con él. En Der Meteor, el autor quiere morir -casi como si Barthes lo setenciara a ello- pero no lo logra, aunque carezca de importancia y sea repetidamente declarado por muerto reaparece, "resucita" en medio de lo absurdo: aquel que resucita no cree en haber resucitado.

Dichterdämmerung -y Abendstunde im Spätherbst, su forma original- juegan con aquello que está detrás de la literatura, si acaso es realidad, o qué, qué es el estilo, qué puede hacer el autor (y además el dramaturgo, el director, etc de una obra de teatro). Juegos de sucesivas interpretaciones.

Como siempre hay escenas cómicas, que le arrancan a uno la risotada, Dürrenmatt se ríe de si mismo, de su profesión. De la literatura.

Der Meteor. ****
Dichterdämmerung ****
Abendstunde im Spätherbst ***** (Me gusta más su forma elíptica que el Wagneriano cierre de Dichterdämmerung)

[Ali · Rating 2 out of 5]

فردریش دورنمات سوئیسی (1921 – 1990)، با رمان ها و نمایش نامه های بسیارش در ادبیات اروپای قرن بیستم در حد یک نامزد نوبل ادبیات، مطرح بوده. دورنمات اما آن گونه که شایسته بود، در جهان ادبیات مورد توجه قرار نگرفت. او به نویسنده ی تیاتر حماسی مدرن شهرت دارد، که دشمن قدرت بود و عقیده داشت که قدرت و فساد، دوقلوهای وحشتناک جهان معاصر اند. موضوعی که رگه ی اصلی تقریبن تمامی آثار اوست. او به این نحله ی فکری در اروپا تعلق دارد که چسبیدن به یک ایده ی مشخص، همیشه به افراط یا تفریط کشیده می شود و در هر حال باعث سرخوردگی می شود. با وجودی که دورنمات را از بسیاری جهات به برتولد برشت تشبیه می کنند، اما دورنمات هرگز به هیچ ایدئولوژی و تفکری از هر نوع، پایبند نبوده است.
حکایت یک بانکدار سوئیسی در راس بزرگ ترین بانک و فرمول بانکداری به معنای معامله با پول دیگران و ... همان توامان قدرت و فساد است که مورد نظر دورنمات بوده.

[Amr Ghazy · Rating 4 out of 5]

حلوة اوي ! فكرة رائعة جداً ومسرحيةغريبة
مستغرب انها تنتمي للكوميديا !! لإنها لا تعني الكوميديا على الاطلاق
الكاتب اراد اظهار بعض الافكار ف الحياة التي يعيشها البشر واعتقد اني قدرت افهم منها اللي قدرت افهمه
بصراحة معجب جداً بيها

[Michael Reiter · Rating 5 out of 5]

Grandios. Besonders in Anbetracht der nach den beiden Stücken im Anhang befindlichen Anmerkungen, Erklärungen und Alternativtexte einfach nur großartig!

[Brina · Rating 3 out of 5]

study breaks gut genutzt! (i will do anything except study properly at this point lololol)

der meteor:
eine gute story, nicht so gut wie dürrenmatts andere werke, aber durchaus lesenswert, vor allem wenn man was zum thema tod/auferstehung/religionskritik/celebrities lesen will.

dichterdämmerung:
etwas verwirrend, trotzdem gut auf den punkt gebracht und gesellschaftskritik mal wieder on point. auch autorendasein in general (und liebs wie dürrenmatt sich über sich selbst lustig macht haha. you look like taylor swift in this light - we're loving it... you got edge, she never did!)

[Pauline · Rating 5 out of 5]

Expérience métaphysique de l’homme face à sa propre mort, qu’il envie, désire et fuit à la fois. Il semble le craindre mais souffre de son absence, attends le repos promis qui ne viens jamais. En attendant, il faudra s’occuper, se divertir. La vie n’est pendant ce temps qu’une tentative de rendre l’attente plus confortable, plus ludique et appréciable. On pense toujours être prêt pour elle, mais il faudra la poursuivre.

[فاطمه · Rating 4 out of 5]

لم تذكر كلمة النيزك ولا مرة واحدة في المسرحية كانت رمز سعي اليه دورينمات ظاهرة علنية تؤكد نظريته عن المصادفة ، المصادفة المهلكة المتمثلة في شخصية الجلاد التي تنطوي عليها شخصية شفتير
كل شئ مصادفة والشئ الذي له معني هو الموت فما أنسب " النيزك" كرمز لهذه الفلسفة وكعنوان لمسرحية تقوم عليها

[Lilli Weinhold · Rating 3 out of 5]

Der Meteor: alle sterben außer der der sterben will

Ich will auch mit großen Kerzen neben meinem Bett sterben

Dichterdämmerung: ein Theater im Theater im Theater im Buch …. Spannend und witzig - jemanden zum gemeinsamen selbstmord aus Liebe anstiften und dadurch umbringen

[Sondos · Rating 2 out of 5]

واقعاً چرا «ثاقب»؟! یعنی هیچ معنی بهتری نمی‌شد براش پیدا کرد؟

[Gamal soliman · Rating 3 out of 5]

الشهاب مسرحيه تبحث التعمق داخل النفوس

[Paddyspub · Rating 4 out of 5]

7.3/10

Fun play. Durrenmatt is a great writer and I will continue to read his novels and plays.

[Dominik · Rating 4 out of 5]

komisch

[أحمد رُحَيْمة · Rating 3 out of 5]

الانسان الذي يؤمن بالقلب المضيء في كل شيء مظلم، والذي يرى كذلك ان الظلم لا مفر منه في هذا العالم، هذا الانسان هو وحده الذي يكف عن المعارك التافهة، ليقنع بالرضا في النهاية.