Jump to ratings and reviews
Rate this book

گزینه‌ی اشعار شفیعی کدکنی

Rate this book
عنوان: گزینه اشعار شفیعی کدکنی، شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران، انتشارات مرواريد، 1377، در 236 ص، شابک: 9789646026568؛

236 pages, Paperback

First published January 1, 1998

19 people are currently reading
342 people want to read

About the author

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات، در سال ۱۳۱۸ در شهر کدکن چشم به جهان گشود. شفیعی کدکنی دوره‌های دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند، و چندی نیز به فراگیری زبان و ادبیات عرب، فقه، کلام و اصول سپری کرد. او مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. او اکنون استاد ادبیات دانشگاه تهران است.

Mohammad Reza Shafii Kadkani, known as Sereshk, was born in 1939 in Kadkan near Neishapur, Iran. His poems, reflecting Iran's social conditions during the 1940s and 1950s, are replete with memorable images and ironies. He has authored eight collections of poetry, eight books of research and criticism, two book-length translations from Arabic, one on Islamic mysticism from English. He has also published three scholarly editions of classical Persian literature. He is a professor of Persian literature at Tehran University.
- from Poetry Salzburg Review.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
77 (34%)
4 stars
84 (37%)
3 stars
51 (22%)
2 stars
8 (3%)
1 star
4 (1%)
Displaying 1 - 20 of 20 reviews
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,089 followers
June 28, 2019
دوستانِ گرانقدر، به انتخاب ابیاتی از این دفتر را در زیر برایِ شما ادب دوستانِ گرامی، مینویسم
----------------------------------------------
در آینۀ مویِ خویشتن را
دیدی و شدی به بیم تسلیم
وان دل که هنوز عاشقِ توست
بیزار زِ ساعت است و تقویم
**************
ترا به سیرِ چمن گر دل و دماغ نماند
چه جایِ شکوه! که اینجا بهار و باغ نماند
چنان شبانه سمومی برین کرانه گذشت
که از شقایقِ این باغ، غیرِ داغ نماند
**************
دور از هم و با یادِ هم بودیم
بی فرصتی از بازدید و دید
چون سایه و خورشید
افسوس
عمرِ قناری در قفس بگذشت
گل در سبد خشکید
**************
ز اکنون تا ازل، زانجا به اکنون
پُلی بسته ست عشق از آتش و خون
دگرگونی ندارد هرگز این عشق
جهان را می کند، امّا دگرگون
**************
ماجرایی کوتاه
اولین سطرِ سفرنامۀ پروانه
به سویِ آتش
چه حضوری دارد
و آخرین سطرش
آه
**************
عشقی که به عقل می ستیزد این است
عقلی که زِ عشق می گریزد این است
از یک سخنِ تو مست گشتم عمری
مستی که زِ راهِ گوش خیزد این است
**************
بذری که زِ زیر سنگ و سیمان سفری ست
وان چشمه که از شکافِ خارا جاری ست
آن نیرویی که می کشاند همه را
جز دغدغۀ میل به آزادی چیست؟
**************
پرنده ای که
در آن اوج
می پَرَد به شتاب
درین غروبِ پُر از بدگمانی و تشویش
نشانه هایی از آواز و روشنایی را
گرفته است به منقار و می بَرَد با خویش
---------------------------------------------
امیدوارم این انتخاب ها را پسندیده باشید
«پیروز باشید و ایرانی»
Profile Image for Shabnam.
43 reviews39 followers
Read
December 24, 2009
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم

وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخنگوی تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو گفتن نتوانم



Profile Image for Ali.
94 reviews18 followers
September 21, 2023
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است
دریاییم و نیست باکم از طوفان
دریا، همه عمر، خوابش آشفته است
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
August 3, 2016
جناب آقای (کدکنی) که امیدوارم عمرشان پر برکت باد؛ از جمله شخصیت‌هایی هستند که نمی‌توان فقط یک عنوان یا با یک جمله کارهای ایشان را توصیف کرد. مثلاً نمی‌شود گفت کدکنی شاعر. یا کدکنی محقق. یا کدکنی مدرس و... اما درباره‌ی این کتاب و شعرهای ایشان باید گفت که مجموعه‌ای ست از انتخاب‌های خود ایشان از اشعارشان

هنوز که هنوز است شعر (گون) معروف‌ترین شعر ایشان در بین مردم است و هر از چند گاهی می‌بینم و می‌شنوم که هنگام صحبت کردن یا وداع کردن دو شخص این بخش این شعر را به هم می‌گویند

سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

به شخصه همین شعر و شعر (حلاج) و (کوچ بنفشه‌ها) را بسیار دوست دارم

***

درین شب‌ها
که گل از برگ و
برگ از باد و
باد از ابر می‌ترسد

درین شب‌ها
که هر آیینه با تصویر بیگانه‌ست
و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می‌خوانی

تویی تنها که می‌خوانی
رثای قتلِ عام و خونِ پامالِ تبارِ آن شهیدان را
تویی تنها که می‌فهمی
زبان و رمزِ آوازِ چگورِ ناامیدان را

بر آن شاخِ بلند ای نغمه‌ساز باغِ بی‌برگی
بمان تا بشنوند از شور آوازت
درختانی که اینک در جوانه‌های خرد باغ در خواب‌اند
بمان تا دشت‌های روشن آیینه‌ها
گل‌های جوباران
تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
ز آواز تو دریابند

تو غمگین‌تر سرود حسرت و چاووش این ایام
تو بارانی‌ترین ابری که می‌گرید
به باغ مزدک و زرتشت
تو عصیانی‌ترین خشمی که می‌جوشد
ز جام و ساغر خیام

درین شب‌ها
که گل از برگ و
برگ از باد و
باد از ابر و
ابر از خویش می‌ترسد
و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را
درین آفاق ظلمانی
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که می‌خوانی


Profile Image for sæm.
131 reviews99 followers
January 13, 2010
آخرين برگ سفر نامه باران اينست
كه زمين چركين است....
Profile Image for Ehsan.
134 reviews28 followers
August 14, 2012
ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بيداری ستاره ، در چشم جويباران
آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم
فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران
اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران
گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"
"بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews877 followers
Read
July 22, 2016
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش
زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
Profile Image for گیل آوا.
66 reviews43 followers
May 3, 2019
آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقهه ها
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت؟
آسمان بار امانت نتوانست کشی
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچهه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟
Profile Image for Hesam.
164 reviews18 followers
March 10, 2014
1-خوب بسیار خوشوقتم که مدتی بر سر خوان پرفضیلت جناب استاد شفیعی نشستم...
2-خوب بعد از خواندن فردوسی و اخوان و شفیعی کدکنی یه سوالی که به ذهنم رسیده اینه که :
"میشه شاعری خراسانی باشه و حماسه نسراید ، با صلابت و استحکام شعر نگوید؟؟"
3-در ابتدای کتاب یکی از مصاحبه های استاد در سال 69 به عنوان مقدمه آماده که خواندنش به غایت لذت بخشه درباره ی تجربه ی شعری استاد و خراسانی ها...
4-بخوانید کتاب رو
5- نمونه :

شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟

می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
...نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟

کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟

زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوَش شیر شکارانت کو؟

سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟

چهره ها درهم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟

آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟

Profile Image for Shadi.
28 reviews
May 5, 2015
این گزینه شامل حدود یک صد شعر است از میان قریب چهارصد و شصت شعر از دوازده دفتر «زمزمه ها»، «شبخوانی»، «از زبان برگ»، «در کوچه باغهای نشابور»، «مثل درخت در شب باران»، «از بودن و سرودن» و«بوی جوی مولیان» و نیز هزاره ی دوم آهوی کوهی که شامل «مرثیه های سرو کاشمر»، «خطی ز دلتنگی»، «غزل برای گل آفتابگردان»، «در ستایس کبوترها» و «ستاره دنباله دار».

اشعاری که دوست داشتم «یک مژه خفتن»، «سفرنامه باران»، «کوچ بنفشه ها»، «دو خط»، «دیباچه»، «سفر به خیر»، «دریا»، «جوانی»، «غزلی در مایه شور و شکستن»، «پژواک»، «باران پیش از رستخیز»، «ارسال المثل»، «آرایش خورشید»، «خوشا پرنده»، «نام بزرگ»، «فنج ها»، «موعظه غوک»، «صرف و نحو زندگی»، «ستاره دنباله دار»
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
March 24, 2019
http://delsharm.blog.ir/1398/01/04/gsk
این کتاب گزینهٔ اشعار شفیعی کدکنی است که ظاهراً در کنار گزینهٔ دیگری که انتشارات دیگری آن را به چاپ رسانیده با هم یک مجموعه‌گزینه! حساب می‌شوند. شعرها از آغاز دوران شاعری شفیعی کدکنی با زبانی که معلوم است تحت تأثیر ترکیبی از سبک هندی و عراقی الهام گرفته شروع می‌شود، جاهایی رد پای الهام از زبان اخوان ثالث دیده می‌شود، به سنین میان‌سالی نویسنده که می‌رسد زبان آثار پخته‌تر و به خاطر همزمانی با فضای قبل از انقلاب سیاسی‌تر می‌شود. هر چقدر زمان سروده شدن اشعار جلوتر می‌رود مضامین انتزاعی‌تر و انسانی‌تر می‌شوند. از رد پای برخی شعرهای بدون امضا می‌شود به مکان سروده شدنشان پی برد (پرینستون یا آکسفورد، دانشگاه‌هایی که شاعر در آن‌ها مدتی در فرصت مطالعاتی بوده است):



آرامش موقر سنجابی را،

که،

با خوشهٔ‌ اقاقی یا سایهٔ علف

دم‌لرزه می‌کند.

می‌دانم،

آه!

هرگز

باور نمی‌کند کسی از من

کاین مرد

تا چند روز پیش چه می‌کرد

در شرقِ دوردست

… (ص ۱۲۳)



رد پای نگاه یأس‌آمیز شاعر در جای‌جای شعرهایش، حتی آنجا که از زبان طبیعت می‌سراید، پیداست:

شوخ‌چشمی خزه

رودخانه را فریب می‌دهد که می‌روم

ولی نمی‌رود

سال‌ها و سال‌هاست

… (ص ۱۵۵)



او گاهی کلافه از زبان الکن شعر است که نمی‌تواند حرف‌های دلش را به زبان آن بگوید و به پرنده رشک می‌ورزد:

خوشا پرنده که بی‌واژه شعر می‌گوید

ز کوچهٔ کلمات

عبور گاری اندیشه و سد طریق

تصادفات صداها و جیغ و جار حروف

چراغ قرمز دستور و راهبند حریق

تمام عمر بکوشم اگر شتابان من

نمی‌رسم به تو هرگز از این خیابان من

خوشا پرنده که بی‌واژه شعر می‌گوید (ص ۱۸۰)



شعرهای دههٔ هفتاد شفیعی کدکنی طعنه به سرنوشت سیاه بشریت می‌زند. شعرهایی که زیباست، هم از نظر زبانی و هم از نظر مضمون. دو شعر کوتاه از این دوره از شاعری او را در اینجا می‌گذارم:

تا با کدام دمدمه خاکسترش کنند

در کورهٔ مخاصمه

یا کام اژدها

سطل زباله‌ای است

زمین

در فضا

رها (ص ۲۱۲)



ما شاهد سقوط حقیقت

ماه شاهد تلاشی انسان

ما صاحبان واقعه بودیم

چندی به ضجر شعله کشیدیم

وینک درون خاطره دودیم

گفتند رو به اوج روانیم

دیدم سیر رو به هبوط است

شعر سپید نیست که خوانیش

این جعبهٔ سیاه سقوط است (ص ۲۱۳-۲۱۴)

Profile Image for Hossein Sarafraz.
182 reviews7 followers
January 7, 2023
هیچ می‌دانی چرا، چون موج،
در گریز از خویشتن، پیوسته می‌کاهم؟
- زان‌ که بر این پرده‌ی تاریک،
این خاموشیِ نزدیک،
آنچه می‌خواهم نمی‌بینم،
و آنچه می‌بینم نمی‌خواهم.
Profile Image for sadaf.
2 reviews2 followers
Read
July 14, 2010
آخرین برگ سفرنامه باران اینست که زمین چرکین است

Profile Image for Soha Ahangarian.
17 reviews4 followers
October 23, 2014
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید
گذر به سوی تو کردن ز کوچه کلمات
به راستی که چه صعب است و مایه آفات
چه دیر و دور و دریغ!
82 reviews2 followers
September 2, 2017
کتابی که خواندم انتشارات مروارید آنرا به چاپ رسانیده بود . و با " یادآوری" به قلم استاد شروع و سپس گفت و گویی که با ایشان در سال 69 انجام شده ، در کتاب گنجانده شده بود . گفت وگویی پیرامون نخستین تجربه شاعری، توصیف فضای ادبی خراسان و..
همه اشعار زیبا و دلنشین بود .
"دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مستْ چنانم که شنفتن نتوانم"


"به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موجِ دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی ، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم "

گفتی :"به روزگاران مهری نشسته " گفتم:
"بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران"


" بِسُرای تا که هستی ، که سرودن است بودن"

" ببخشای
ای روشن عشق
بر ما ببخشای!
به پایان رسیدیم،
اما
نکردیم آغاز؛
فروریخت پرها
نکردیم پرواز .
ببخشای
ای روشن عشق
بر ما ببخشای!!!"
Profile Image for دلنواز.
1 review
November 29, 2018
گه ملحد و گه دهری وکافر باشد گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که زعصرخود فراترباشد ..... استادشفیعی کدکنی
37 reviews
June 12, 2010
شفیعی کدکنی از بازماندگان شعر اندیشه های بزرگ و زیباست که متاسفانه امروز در شعرو موسیقی ایران رو به مرگ است
Profile Image for Ehsan Movahed.
Author 1 book158 followers
July 12, 2025
این‌که باز در شب ظلمانی دیگری، به شعر خواندن روی بیاوری تا رها شوی و بربخوری به شعری که در آن، شاعر باز در شب ظلمانی دیگری، به شعر خواندن روی آورده و رها شده


با واژه‌های تو
من مرگ را محاصره کردم
در لحظه ای که از شش سو می آمد
آه این چه بود این نفس تازه
باز
در ریه‌ی صبح

با من بگو چراغ حروفت را
تو از کدام صاعقه روشن کردی ؟
بردی مرا بدان سوی ملکوت زمین
وین زادن دوباره
بهاری بود

امروز
احساس می کنم
که واژه‌های شعرم را
از روی سبزه‌های سحرگاهی
برداشته‌ام

پرینستون، 1977

پ.ن: حافظ می‌خوانده؟ عنوان شعر "این کیمیای هستی" ست که نام کتابی ست که دهه‌ها بعد کدکنی در نقد حافظ نوشت

‌پ.ن: و تنها شعرهای دفتر "مثل درخت در شب باران" به آن تعریفی که من از شعر دارم نزدیک‌اند و از لحاظ فضا چه نزدیک‌تر
699 reviews29 followers
May 17, 2021
‏ این همیشه ها و بیشه ها
این همه بهار و
این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و كشت
در نگاه من ،
پر نمی كنند

جای خالی تو را...

_________
تو درخت روشنایی
گل مهر برگ و بارت
تو شمیم آشنایی همه شوق ها نثارت
تو سرود ابر و باران و طراوت بهاران
همه دشت انتظارت
هله ‚ ای
نسیم اشراق کرانه های قدسی
بگشا به روی من پنجره ای ز باغ فردا
که شنیدم از لب شب
نفس ستاره ها را
دلم آشیان دریا شد و نغمه ی صبوحم
گل و نگهت ستاره
همه لحظه هام محراب نیایش محبت
تو بمان که جمله هستی به صفای تو بماند
Displaying 1 - 20 of 20 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.