From roots to eternity. Selected lyrics of Ardalan Sarfaraz 1966 - 1996, Ardalan Sarfaraz عنوان: از ريشه تا هميشه ؛ ترانه سرا: اردلان سرفراز؛ تهران، البرز، 1380؛ در 235 ص؛ چاپ دیگر: 1382؛ در 210 ص؛ شابک: ایکس - 964933906؛ موضوع: شعر ترانه سرایان معاصر ایرانی - قرن 20 م
اردلان سرفراز در سال ۱۳۲۹ در شهری کویری به نام داراب واقع در استان فارس دیده به جهان گشود. او فرزند ارشد خانواده بود و مادرش نیز در شعر دستی داشت. شروع زندگی شاعرانه اردلان در سال اول دبیرستان در مدرسه امیر کبیر و با تشویق معلمی به نام دانشمند بود. او به پیشنهاد پسرعموی مادرش (حسین سرفراز، شاعر و روزنامه نگار معروف آن زمان) برای گذران زندگی با رادیو ایران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز کرد. پس از یک سال به دلایلی رادیو ایران را ترک کرد. اما سرفراز ترانه سرودن را به شکل حرفهای آغاز کرد و با ترانه شب هم او هم ابی خواننده ترانه به شهرت رسیدند
اردلان سرفراز چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ و در سال ۱۳۶۲، ایران را به مقصد آلمان ترک کرد. مدتی در یک شرکت قاب سازی مشغول به کار شد تا این که با شنیدن صدای نصرالله معین شوق ترانه خواندن را در وی دوباره بیدار کرد. او در طول زندگی در کشورهای مختلفی همچون آلمان، اتریش، یونان، ترکیه، ایتالیا، آمریکا و... روزگار گذراندهاست و تأثیر حضور در این کشورها و رنج ناشی از غربت در بسیاری از اشعار وی مشهود است. او با خوانندگانی نظیر ابی، داریوش، معین و گوگوش بیشترین همکاری را داشتهاست. از جمله خوانندگان دیگری که همکاریهای انگشت شماری با اردلان سرفراز داشتهاند میتوان فرهاد مهراد، ستار، مازیار، هایده، و شکیلا یاد کرد. در میان آهنگسازان نیز او با فرید زلاند، واروژان، بابک افشار، تورج شعبانخانی، محمد حیدری، منوچهر چشم آذر، و حسن شماعی زاده همکاری داشت.
لازم به ذکر است که مدتی پیش دو کتاب شامل گزیدهای از ترانههای وی به نامهای «از ریشه تا همیشه» و «سال صفر» چاپ و منتشر شد. این کتاب از این نظر حایز اهمیت است که بسیاری از ترانههای به اصطلاح سیاسی اردلان در آنها آمدهاست
با تشکر از نشر ورجاوند که کاری فراتر از حد توان و استعدادش رو پذیرفته و به شکل خیلی بدی این کتاب رو در آورده و منتشر کرده. از صفحه آراییای نه در خورِ چنان ترانههایی بگیر تا اونجا که در ابتدای کتاب زیر عکس اردلان سرفراز چاپ کردن: افشین سرفراز. به عنوان یک مثال دیگه: اردلان سرفراز در مصاحبه ی تصویریش تاریخ سُرایش ترانه ی "روزای روشن (سرزمینِ من)" رو اوایل 1980 اعلام می کنه اما در این کتاب آورده شده مرداد 1357. تنها نقطه ی مثبتِ این کتاب که فراتر از شنیدن ترانه ها به صورت صوتی بود، یادداشت های سرفراز درباره ی چگونگی شکل گیری و سُرایش ترانه هاش بود. و دیگر هیچ. و چون در گودریدز نمیشه گوجه داد و حتماً باید ستاره بدیم، یک ستاره رو به کتابی که در دست دارم میدم. البته که ترانه های اردلان سرفراز خودشون هر کدوم یک ستاره هستن که آسمون هنر ایران رو روشن و زیبا کردهن و می کنن اما این کتاب بیشتر از این نمی ارزه.
این ترانهسرای نازنین! چقدر که دوست دارم ترانههاشو. منو برد به سه سال چار سال پیش رسما. :)
«به هر طرف رو میکنم راه رهایی باز نیست.»
«مث زندگی مث عشق تو همیشه جاری هستی تو صراحت طلوع و نفسِ هر بیداری هستی مث خورشید مث دریا روشنی و باصراحت تو صمیمیت آبی واسه شستن جراحت.»
اوجِ هنر آقا اون جایی عه که میگه: با قامتی شکسته از کولهبار غربت در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت رفتم برای گریه رفتم برای فریاد مرهم مراد من بود٬ کعبه تو رو به من داد. :]
این کتاب گزیدهی سرودههای ماندگار اردلان سرفراز است، ترانههایی که بدون اغراق در زمزمههای خاطرات همهمان شنیده میشوند و در هزاران تجربهی عاشقانه جان میگیرند و تکرار میشوند و معنایی تازه مییابند. در انتهای هر ترانه، توضیح کوتاهی دربارهی شیوهی الهام گرفتن یا ارتباط آن ترانه با خاطرهای یا عزیزی نوشته که قابل تامل و جالب است. مثلا در توضیح ترانهی دلسوخته نوشته:" سال ۱۳۶۲ که به آن غربت سرد پناه آورده بودم، پیشنهادهای کتبی و شفاهی از آمریکا سرازیر بود. اما من نه میخواستم و نه میتوانستم به گونهی ترانههای رایج، ترانه بسازم و اعتماد مخاطبانم را -کسانی که از آغاز تا به امروز با ترانههای من زندگی کردهاند- در قماری حقیر برای گذران زندگی، به خاطر یک مشت دلار ببازم! ترجیح دادم که در یک شرکت قابسازی به عنوان کارگر کار کنم، با تنی کوفته، درهم و خسته اما با وجدانی آسوده سر بر بالین بگذارم..."
همونطور که از از روی جلد کتاب میشه فهمید، گزیدهای از شعرهای شاعر و ترانهسرای دوست داشتنی، اردان سرفراز در این کتاب جمع شدند. اگر طرفدار موسیقی پاپ دههی پنجاه و شصت باشید، بی شک این کتابیه که با هر صفحه از اون خاطرههای زیادی براتون تداعی میشه. تعداد زیادی از خوانندههای مورد علاقه ما از ابی و داریوش و گوگوش گرفته تا ستار و معین و هایده و ... شعرهای زیبای اردلان سرفراز رو با صدای خودشون جاودانه کردند. در خلال کتاب میتونید توضیحات خود شاعر در مورد هر شعر رو بخونید و به فضای ذهنیش نزدیک بشید. حیف که احتمالا به دلیل محدودیتهای اداره ارشاد، آقای سرفراز نتونسته اونطور که باید و شاید در مورد هر شعرش توضیح بده و برای مثال نتونسته هیچ اشارهای به خوانندهی اون اثر بکنه. کما اینکه روایت اینکه یک شعر چطور و چه مسیری رو طی کرده تا به دست یک خواننده به خصوص برسه میتونست بسیار جذاب باشه. نکته آخر هم اینکه حیف که همچین اشعار و ترانه هایی باید با کمترین کیفیت و توسط انتشارات گمنامی به اسم ورجاوند چاپ بشه. انتشاراتی که نتونسته به هیچ وجه حق مطلب رو ادا بکنه و در تایپ و صفحه بندی نهایت بی سلیقگی رو به خرج داده. از چاپ هفتم به بعد هم که تابستان ۸۴ صورت گرفته دیگه هیچ خبری از تجدید چاپ نیست ...
می بینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم از خودم این غریبه کیه از من چی می خاد ؟ اون به من یا من به اون خیره شدم؟ باورم نمی شه هر چی می بینم چشامو یه لحظه رو هم می ذارم به خودم می گم که این صورتکه می تونم از صورتم ورش دارم می کشم دستمو روی صورتم هر چی باید بدونم دستم میگه منو توی آینه نشون می ده می گه این تویی نه هیچ کس دیگه جای پاهای تموم قصه ها رنگ غربت تو تموم لحظه ها مونده روی صورتت تا بدونی حالا امروز چی ازت مونده به جا ؟ آینه می گه تو همونی که یه روز می خاستی خورشید و با دست بگیری ولی امروز شهر شب خونه ات شده داری بی صدا تو قلبت می میری می شکنم آینه رو تا دوباره نخواد از گذشته ها حرف بزنه آینه می شکنه هزار تیکه می شه اما باز تو هر تیکش عکس منه عکسا با دهن کجی به هم می گن چشم امید و ببر از آسمون روزا با هم دیگه فرقی ندارن بوی کهنگی می دن تمومشون
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری تمام عمر بستیم و شکستیم به جز بار پشیمانی نبستیم جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا میان آنچه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواریست دنیا چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاهی آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم سبک باران ساحل ها ندیدند به دوسش خستگان باریست دنیا مرا درموج حسرت ها رها کرد عجب یار وفاداریست دنیا عجب خواب پریشانی ست دنیا عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا میان آنچه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواریست دنیا
در من هزار حرف نگفته هزار درد نهفته هزاران هزار دریا هر لحظه در تپیدن و طغیانند در من هزار آهوی تشنه در خشکسال دشت پریشانند در من پرندگان مهاجر ترانه های سفر را در باغ های سوخته می خوانند ........ اون چیزی که من از ترانه های آقای سرفراز فهمیدم این بوده که ایشون استاد سرودن بیت های اول هستن، بیت های اول عالی پیش میره و یواش یواش از غنای شعر کاسته میشه، البته به جز چند تا از شاهکارهاشون که اتفاقا توسط خوانندهایی مثل داریوش، گوگوش، مرحوم هایده، و بعضا ابی و چند تای دیگه خونده شدن . ترانه ی آغاز و ترانه ی آخر رو بیش از همه پسندیدم .
با این کتاب سفر کنیم به تمام خاطرات خوبی که از ترانه های اردلان سرافراز داریم: به دو پنجره، ای قبله من خاک در خانه تو، عشق به شکل پرواز پرنده است، بوی موهات زیر بارون، تو ای بال و پر من، و خیلیییییی ترانه های خاطره ساز ِ زندگیمون
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم