Jump to ratings and reviews
Rate this book

در ماگادان کسی پیر نمی‌شود

Rate this book
داستان زندگی دکتر عطاء الله صفوی، ايرانی مقيم تاجيکستان

361 pages

First published January 1, 2007

19 people are currently reading
464 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
68 (34%)
4 stars
72 (36%)
3 stars
48 (24%)
2 stars
8 (4%)
1 star
4 (2%)
Displaying 1 - 30 of 51 reviews
Profile Image for Arman.
85 reviews94 followers
September 16, 2015

این شاید بهترین کتابی باشه که تا حالا توی زندگیم خونده ـم
همیشه دلم می خواست راجع به نحوه زندگی کردن اسیرها توی اردوگاه های کار اجباری شوروی (مخصوصا توی جنگ های جهانی) اطلاعات دقیق و جزئی و مستند داشته باشم، اطلاعاتی بیشتر از اون چه که توی فیلم ها و سریال ها نشون دادن و دیده ـم
این کتاب که به سبک خاطره نویسی نوشته شده، تحقق این خواسته بود. اتفاقات کتاب به حدی تلخ و دور از انتظاره که آدم گاهی اوقات واقعا نمی دونه چه عکس العملی نشون بده. به شدت تکان دهنده ـست و به تفصیل نوشته شده و خوانش خیلی راحت و خوبی هم داره
کتاب به قدری تکان دهنده ـست که به جرأت می تونم بگم در حین خوندنش و بعد از تموم کردنش، نگاهم به زندگی عوض شده و بیشتر قدردان چیزهایی هستم که دور و بر خودم دارم. خوشی های کوچیک برام بزرگتر به چشم میان و سر هر چیز کوچیکی ناراحت نمیشم
واقعیت اینه که زندگی بشر پیوسته در حال راحت شدنه و ما نمی تونیم درک درستی از زندگی توی قرن های گذشته و یا دنیای بدون تکنولوژی داشته باشیم. این کتاب می تونه یه تصویر درست از این دنیا رو ارائه بده و ماهیت واقعی انسان ها رو در زمان های سخت به تصویر بکشه
یک بار دیگه بهم ثابت شد که خوندن کتاب های غیر رمان روی من - حداقل - "تاثیر آنی" بیشتری نسبت به خوندن رمان دارن و شاید توی زندگی بیشتر به کارم بیان
خیلی مصرانه پیشنهاد می کنم که اگه تونستین، حتما بخونیدش
Profile Image for Saman.
337 reviews159 followers
October 17, 2024
بدون شک این کتاب یکی از تکان دهنده ترین سرگذشتهایی بود که خواندم.عطا صفوی یکی از اعضای حزب توده در جوانی با دوستانش به دلایلی راهی قبله آمالشون یعنی شوروی میشند.این ابتدای جهنمی است که صفوی وارد اون میشه.پس از خروج کشور از طریق مرز و دستگیر شدنشون ابتدا به دو سال و سپس به ده سال زندان محکوم میشند.اون دوره هم دوره اردوگاهای کار اجباری بوده و مرحوم صفوی راهی استان ماگادن که نزدیکی قطب شمال است میشه.ماگادان چطور جایی است؟ خودش خیلی کوتاه اینطور معرفی میکنه : " در ماگادان زندانیان هرگز پیر نمیشوند.زندانیان ماگادان سرود الوداع با عزیزان خود می خواندند و می دانستند که دیگر نخواهند توانست همسر،کودکان،والدین و عزیزان خود را در آغوش بگیرند"
ناگفته نماند که قبل از ماگادان هم زندانها و جاهای دیگری هم تجربه میکنه و ماگادان محل آخری هست که به اونجا تبعید میشه که پس از هفته ها به اون میرسه.شرح حال حضور در این اردوگاه به قدری تکان دهنده است که خواندن اونها باعث میشه یکی از متاثر کننده ترین متونی باشه که تا به حال تجربه اش کردیم.کار کردن در دمای منفی پنجاه درجه،شرایط اسکان وحشتناک،دیدن خودکشی هم بندی ها و هر چیزی بدی که فکرشو بکنید.شوربختانه تمام درد مرحوم صفوی این نبود.بارها و بارها در قسمت های مختلف کتاب ، میگه که چقدر ساده لوح بودیم که به حزب توده دل بستیم و شوروی برامون قبله آمال بود(نقل به مضمون) این مدینه فاضله ای که در ذهنشون داشتند و در واقعیت با جهنم وحشتناکی که مواجه شدند،از اون زجرها و دردهای بزرگی بود که در جملات و نوشته های مرحوم صفوی به وضوح دیده میشد.گاهی امثال کیانوری رو خطاب قرار میداد و میگفت کجایید که ببینید این همه زجر و بدختی رو! در ادامه استالین فوت میکنه و همین باعث میشه گشایش هایی در وضعیت او و سایر زندانیان رخ بده و مسیر زندگی او تغییر کنه.
درسته که با آزاد شدن از زندان و شروع دوره جدید زندگی و تحصیل در رشته پزشکی به نظر میرسید که بالاخره زندگی قراره روی خوشی به او نشون بده،اما این پایان ماجرای زندگی دکتر صفوی نبود و یکی از تلخ ترین دوره های زندگی او مربوط میشه به سال 67 که با کلی دوندگی و جون کندن بالاخره میتونه برگرده ایران.شرح آنچه در ایران چه بر او گذشت،در کتاب آمده و برای جلوگیری از اسپویل اشاره ای به محتوا نمیکنم.
یه نکته حاشیه ای کوچک هم بگم که جایی در کتاب مرحوم صفوی به محمود دولت آبادی و اثر معروفش کلیدر اشاره میکنه. او دولت آبادی رو به داشتن نگاه پوپولیستی نسبت به خلق شخصیت قربان بلوچ متهم میکنه و معتقده قربان بلوچ در واقعیت شخصیتی بی سواد با روحیه مزدوری و خبرکشی داشت.

فکر میکنم معروف ترین کتاب در این موضوع، کتاب مجمع الجزایر گولاک باشه.به طور کلی کتابهای مختلفی چاپ شده.من اونها رو نخوندم و الان در جایگاه قیاس این اثر نیستم اما فارغ از مقایسه،باید بگم این سرگذشت واقعا تکان دهنده،خواندنی و عجیب و پر ماجرا بود.
Profile Image for Amir.
14 reviews2 followers
April 3, 2024
دو تا ماهی جوان داشتن کنار هم در حال بگو بخند میرفتند، یه ماهی پیر می‌بینتشون و میگه: صبح بخیر، آب چطوره؟
ماهی‌های جوان یه نگاهی به هم میکنن و با پوزخند میگن: آب دیگه چه کوفتیه؟
این مثل انسان مدرنه که شرایط و موهبت‌های عصر جدید براش پیش پا افتاده شدن. یکی از بزرگترین این موهبت‌ها گردش آزاد اطلاعاته که روی جنبه‌های زندگی انسان اثر گذاشته.
عدم گردش اطلاعات یکی از بزرگترین ابزار دیکتاتورها برای فریب، سرکوب و خفقان بوده. چیزی که بهشون این امکان رو میده تا حکومت خودشون رو بهشت جلوه بدند و جنایات خودشون رو مخفی کنند.
جایی که گردش اطلاعات هست، ابعاد جنایت افرادی مثل هیتلر نمایش داده میشه، و جایی که نیست، جنایت جانیانی مثل مائو و استالین به فراموشی سپرده میشه، و حتی در برهه‌ای از تاریخ این افراد قهرمان معرفی میشن

شرایط دهشتناکی که عطا صفوی تو اردوگاهای کار اجباری استالین، گولاگ، تجربه کرده موضوع اصلی این کتاب هست. چون بقیه خواننده های ایرانی مختصری از کتاب رو گفتند، من دیگه تکرار مکررات نمیکنم. فقط میخوام به چنتا نکته اشاره کنم.

اول: واقعا کار آقای اتابک فتح الله زاده قابل تقدیر و ستایشه که عطاالله صفوی رو متقاعد کرد تا خاطراتش رو به صورت کتاب دربیاره. با وجود اینکه کتابای دیگه‌ای هم در مورد گولاگ وجود داره، ولی نقل ماجرا از زاویه دید یک هموطن ایرانی بخاطر همزاد پنداری بسیار جذاب بود.  نویسنده کتاب خودش سرنوشتی مشابه عطا صفوی داره

دوم: ایرانیای دیگه‌ای هم تجربه زندگی خودشون در گولاگ رو کتاب کردند. عطا صفوی صحت بعضی از ادعاهای برخی از اونارو زیر سول میبره! اینکه کی راست میگه الله اعلم

سوم: برخی جاها تاریخ‌های ذکر شده در کتاب همخوانی نداشتند. مثلا جایی از کتاب گفته شده: در اول ماه مه سال ۱۹۵۶ مصادف با ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲، آخرین سال حکومت مصدق... با توجه به سیر خاطرات ۱۹۵۶ درست به نظر میرسه، که مصادف هست با اردیبهشت ۱۳۳۵، سه سال بعد از سرنگونی مصدق. یا مثلا میگه در سال ۱۹۶۲ با کسی ازدواج میکنه که پدرش در جنگ جهانی اول کشته شده. این یعنی همسرش موقع ازدواج حدود پنجاه سال سن داره. کمی بعدتر معلوم میشه پدر همسرش تو جنگ جهانی دوم کشته شده. نمیدونم نویسنده متوجه این اشتباهات شده و نخواسته در خاطرات عطا صفوی دست‌ببره، یا اینکه اصلا متوجه نشده  

چهارم: شرایط ایران در سال شصت و هشت به قدری تاریک بوده که عطا صفوی ترجیح میده به یه کشور فقیر کمونیستی درگیر خبرچینی، خفقان، و فساد برگرده، ولی تو ایران نمونه

پنجم: عطا صفوی جایی از کتاب به محمود دولت‌آبادی هم طعنه میزنه که چرا در داستان کلیدر آقای قربان بلوچ رو یه قهرمان معرفی کرده. در حالی بنابه گفته های عطا صفوی قربان بلوچ اصلا شخصیت مثبتی نداره. در این مورد هم قضاوتی ندارم و تشخیص اینکه کی این وسط راست میگه از عهده من برنمیاد

ششم: کتاب بسیار آموزنده، جذاب، گیرا و در عین حال تلخ و متاثرکننده و در نهایت قابل توصیه است
Profile Image for Roya Arbabi.
92 reviews73 followers
April 2, 2024
سرگذشت تامل‌برانگیز دکتر عطاءالله صفوی که در جوانی عضو حزب توده شد و وارد شوروی شد، اما توی مرز دستگیر و به مدت ۱۰ سال به جرم جاسوسی برای ایران محکوم به کار اجباری در اردوگاه‌‌های استالینی در ماگادان شد.

او در این کتاب از عشقش به وطن، سختی‌هایی که توی شوروی کشیده و تلاش مداومش برای بازگشت به ایران نوشته. اما وقتی که بعد از ۴۱ سال بالاخره موفق به بازگشت شد و میخواست در ایران طبابت کنه، باهاش رفتار درستی نشد و اجازه کار بهش داده نشد و مرتب به اطلاعات احضار میشد و ازش پرس‌و‌جو میشد، طوری که دوباره مجبور به بازگشت به تاجیکستان شد.
Profile Image for Mostafa.
433 reviews51 followers
December 25, 2023
4.5 star
این اثر، مجموعه خاطرات دکتر عطاالله صفوی است که در سال ۱۳۰۵ متولد شد..... او پس از عضویت در حزب توده در دوران دانش آموزی و در پناه حمایت از حضور نظامیان شوروی (که به خاطر جنگ جهانی دوم در ایران بودند) به فعالیت های سیاسی اش ادامه داد تا زمان خروج این نیروها... پس از اینکه حکومت پهلوی اقدام به تسویه نیروهای حامی حزب توده کرد و امکانی برای فعالیت حزبی دیگر فراهم نبود، او به قبله سیاسی اش یعنی شوروی پناه آورد...... او در سال ۱۳۲۶ در ۲۱ سالگی به شوروی رفت غافل از اینکه در آنجا مصیبت ها همچون تندری سیل آسا بر سر او بارید..... او را به خاطر ورود غیرقانونی به خاک شوروی ، دو سال و بعد از اتمام دو سال به اتهان جاسوسی برای امپریالیسم( ایران و آمریکا) به ده سال تبعید در ماگدان( در حوالی آلاسکا) تبعید کردند.... شرح وقایع انتقال او به ماگدان و دوران اساراتش در آنجا بسیار دردآور و تالّم برانگیز است
او پس از این جریانات به چهره دیوسیرت دیکتاتوری استالینی پی می برد و از همان ابتدا پیوندش را با سوسیالیسم سست می یابد.... او متوجه می شود که چگونه برای آنها از شوروی ، در ایران، بُت ساختند در حالیکه این کشور به دردهای بی درمان مبتلا بود و ثمره این دیکتاتوری هم کشتار بی سابقه مخالفان، دیگراندیشان، نواندیشان به بهانه های ضد خلق و طرفدار یا جاسوس امپری��لیسم بودن، بود و همچنین تبعید آنها به جایی بود که به تعبیر او "می بایست دمای منفی پنجاه درجه را تحمل کرد"ر

از او پس از طی دوران محکومیتش و به دلیل مرگ استالین( که فضای سیاسی تا حدودی بازتر شده بود) اعاده حیثیت به عمل می آید و اعلام میکنند که او را به اشتباه!!!!! متهم کرده اند و در ۱۹۵۶ از زندان و تبعید آزاد می شود
او با تلاش پیگیر به تحصیل ادامه می دهد و تبدیل به یک متخصص جراح عمومی و بعد اورولوژی در تاجیکستان می شود او در سال ۱۳۶۷ و در ۶۲ سالگی تمایل دارد که برای همیشه به ایران بیاید اما وطن با او سر ناسازگاری دارد و بعد از موانعی که پیش پایش گذاشتند او مجبور به برگشت به تاجیکستان شد و در سال ۱۳۹۱ در تورنتو در ۸۶ سالگی درگذشت..... یادش گرامی باد
Profile Image for E8RaH!M.
243 reviews63 followers
May 30, 2025


«آی قارداش آواره! ماگادان جایی است که در آن 99 نفر گریه می‌کنند و یک نفر می‌خندد و آن یک نفر هم دیوانه است، جایی که کسی در آن پیر نمی‌شود.»



یک نمونه از خاطرات و شرح حال‌های تکان‌دهنده از مهاجرینی که در اثر تبلیغات حزب توده و شوروی بولشویکی پای در راه بهشت موعود خود: شوروی گذاشتند.




با خواندن سرگذشت عطاء قلبم به درد آمد و متعجب شدم که یک انسان چقدر می‌تواند رنج را تحمل کند. این اندازه اتفاق‌های ناگوار در زندگی یک انسان برای خودم هم شگفت آور بود.

فکر می‌کنم اولین بار در کتاب ایران میان دو انقلاب با این طیف از مهاجران به شوروی و عطاء صفوی آشنا شدم. گوشه ی ذهنم ماند تا پادکست بی پلاس و اپیزود مجمع الجزایر گولاگ رو گوش دادم و مجددا با اسم عطاء صفوی و کتاب «در ماگادان کسی پیر نمی‌شود» بر خوردم و مشتاق تر شدم.

ماجرا
عطاء صفوی یک جوان توده‌ای و نه چندان مشهور به دلایلی (از جمله تبلیغات حزب توده و رسانه های و ارتش سرخ که صفحات شمالی ایران را در اشغال داشتند) به همراه دوستانش مهرعلی میانجی، مهدی قائمی و حسنعلی پورحسنی که همگی از اعضای جوان حزب توده هستند، قصد می‌کنند شبانه به بهشت موعود سوسیالیسم و سرزمین شوراها بگریزند. در مرز دستگیر می‌شوند و در این راه هر گونه بلایی که بخواهید بر سرشان می آید. از کار در گرمای 45 درجه عشق آباد، گرفتاری در زلزله، دادگاه های فرمایشی استالینی، سفر حیوان وار به سیبری، حبس در طویله‌های انسانی تا سرمای -60 درجه، گولاک و گرسنگی و دزدی و سوءقصد و غیره که دعوتتان میکنم ماجرا را در کتاب به صورت کامل مطالعه کنید.

البته من نسخه صوتی را که خودم از یوتیوب بخش بندی کردم را گوش دادم. اگر کسی خواست بگوید به یک نحوی به دستش برسانم.

عبرت
نکته اصلی کتاب این است که چطور یک ایدئولوژی ذهن جوانان را آنطور شست و شو می‌دهد. چطور شعارها چشم‌ها را کور می‌کند. و چطور تعصب‌ها باعث فروپاشی روح و روان آدمی می‌شود.
کتاب شرح این است که چطور چشم‌ها گشوده می‌شود و واقعیات سیاسی و عقیدتی پیش چشمتان عریان می‌شود. درس عبرتی است برای جوانان و یا میانسالان تا درنگی در باورهایشان داشته باشند. وگر نه با مصائبی همچون مصائبی که عطا صفوی با آن دست به گریبان شد روبرو خواهند شد.
از بین همراهان عطا، مهدی قائمی پس از رهایی از شوروی و در برگشت به ایران در دریای خزر غرق می‌شود. طی جستجویی که کردم، سرگذشت مهرعلی میانجی در وب سایتی روایت شده است که خواندنی است. کتابی به نام کالیما به شرح خاطرات و سرگذشت حسنعلی پورحسنی پرداخته است که مطمئنا باید بخوانم و بعد نظر نهایی بدهم. لیست کاملتری در انتهای همین متن آورده‌ام.

آنگاه شک می‌کنم
در جایی از کتاب و پس از مرگ استالین که کمی فضا باز می‌شود، همه‌ی همراهان عطاء به ایران بر می‌گردند. اما عطاء به دلایلی نمی‌تواند برگردد. از اینجای داستان به موضوع مشکوک شدم و همچنان هم هستم. چنانکه نیاز می‌بینم داستان را از دیدگاه دیگران هم مطالعه کنم. در سرتاسر روایت خواننده میل شدید عطاء را به برگشت به وطن می‌بیند. این نکته هم شایان توجه است که پس از رهایی از زندان هنوز پدر و مادر عطاء در قید حیات بوده‌اند. عطاء هر چیزی که بوی ایران را بدهد را مثل توتم حفظ می‌کند و می‌پرستد. اما زمانی که وقت بازگشت است این عطش و میل را نمی‌بینیم. اینکه بعد از شنیدن خبر مرگ پدر هم این میل شدید را در رفتار مشاهده نمی‌کنیم.

در کتاب گفته می‌شود: دوستی به نام علی‌اکبری به جرمی دستگیر می‌شود و عطا او را ضمانت می‌کند تا روز دادگاه فرا برسد. علی‌اکبری بدعهدی می‌کند و به شوروی می‌گریزد و عطاء که ضامن او شده است تحت تعقیب قرار می‌گیرد.

اما در مستندی به نام «آرزوهای سرخ» که توسط بی‌بی‌سی فارسی در واپسین سالهای زندگی عطاء صفوی تهیه شده، او علت مهاجرت به شوروی را این قلمداد میکند که حکومت به راستای فشار به حزب توده اعضای آن را به نقاط دوردست تبعید میکند و در همین راستا به عطاء حکمی اعلام میشود تا برای گذران تبعید خودش را به بندرعباس معرفی کند. این روایت در شرح بدون واسطه‌ی خاطرات توسط خودِ ایشان هم تایید می‌شود.
این یک نمونه از این تناقض‌هاست که من رو به شک انداخت و مجابم کرد به مطالعه زاویه دید های دیگر.

یکی از دلایلی که عطاء نمی‌تواند به ایران برگردد یا مدت برگشتش کوتاه است، شک دستگاه های امنیتی ایران بود که به نظرم شک دور از واقعی هم نبود. بخصوص با شواهدی که از همکاری اعضای سابق حزب توده با ک.گ.ب و دستگاه‌های امنیتی شوروی در دست هست و مدت طولانی که راوی خاطرات در شوروی مانده است، این شک دور از ذهن نمی‌نماید.

نامش نیک و یادش گرامی

مطالعات بیشتر
طی جستجوها و کند و کاوهای شخصی به لیستی از کتاب ها و مقالات و نوشته ها و مستندات تصویری با موضوع مشترک بر خوردم که میل داشتم با بقیه خوانندگان به اشتراک بگذارم. به گمانم این چنین لیستی در گودریدز تا به حال تهیه نشده. از نکات لیست حاضر اینکه در کتاب از کسانی نام برده میشود که برخی از این اشخاص مثبت هستند و برخی منفی. سعی کردم شرح حالی از هر یک در لیست پیدا کنم:

توده ای در بهشت موعود – مهرعلی میانجی (همسفر اصلی عطاء)
توضیح: کتاب فوق گویا اولین کتاب بعد از کودتای 28 مرداد است که به چاپ رسیده و من نتوانستم نسخه‌ای از آن را بیابم.

کالیما – حسنعلی پورحسنی (همسفر اصلی عطاء)


از کاخ‌های شاه تا زندان های سیبری – غلامحسین بیگدلی (یک افسر دلیر ایرانی است که در قیام افسران خراسان حزب توده شرکت داشته و در بخشی از کتاب هم‌سلولی عطا می‌شود)


کوره راهی در غبار "خاطرات سفر یکی از اعضاء حزب توده به شوروی" – علاءالدین میرمیرانی (نقش راپورتچی را در کتاب دارد و به نظر عنصر ک.گ.ب است و ایرانیان را میفروشد)


گذار از برزخ: خ‍اطرات‌ ی‍ک‌ ت‍وده‌ای‌ در م‍ه‍اج‍رت‌ - ناصر زربخت (طبق گفته ی کتاب، خانه‌اش در تاجیکستان محل گردهم‌آیی ایرانیان مهاجر است)


جدال زندگی: از سازمان افسری حزب توده تا بازداشتگاه‌های سیبری - فریدون پیشواپور (چندین بار در کتاب از او ذکر نام می‌شود)


مستند «آرزوهای سرخ» - مستندی از بی‌بی‌سی فارسی

مستند «A Survivor from Magadan» محصول سال 2012

شرح خاطرات عطاء صفوی توسط خودِ ایشان


کتاب‌های زیر هم موضوع مشترک دارند:

مرا ببخش مادر: خاطرات دكتر علي طاهرزاده از سال‌هاي اسارت در شوروي

یادمانده هایی از حزب توده ایران

خانه دایی یوسف– اتابک فتح الله زاده

اجاق سرد همسایه – خاطرات احمد محمدیان، احمد شفیع، محمد روزگار، دکتر رحیم جواهری و یادمانده های خانم راضیه بایرام زاده و گفت گوهای اتابک فتح الله زاده

خاطرات صفر خان – خاطرات صفر قهرمانیان

پناهندۀ بی‌پناه: خاطرات یک توده‌ای – خاطرات محمود پازوکی

جستجوی زندگی: دوران مهاجرت – خاطرات ابوالفضل جعفرلی
Profile Image for Alireza.
198 reviews40 followers
March 12, 2025
کتاب به نوعی زندگی‌نامه‌ی دکتر عطا صفوی هستش از دوران کودکی در ساری و بهشهر تارفتن به شوروی، دادگاهی شدن، اردوگاه‌های کار اجباری در عشق‌آباد و سیبری (ماگادان و بعدش کولیما)، تبرئه ایشون، تحصیلات و بازگشت شون به ایران هستش.
کتاب از این جهت ارزشمند است که این روایت‌ها رو از زبان یک شخص ایرانی می‌خونیم با خلقیات و تفکراتی که برای ما خیلی آشناتر از دیگر بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری به خصوص در سیبری هستش. به طور مثال شاید در روایت سولژنیتسین در کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ به یه سری مسائل معمول از دید یک فرد روس اشاره نشده باشه ولی در این کتاب از نگاه یک ایرانی نکات جالبی رو میشه متوجه شد.
کتاب رو شاید به چند بخش اصلی بشه تقسیم کرد، در بخش اول با نویسنده و کودکی اون و نحوه رفتنش به شوروی میشه آشنا شد که نسبتا کند و ترکیبی از حس نوستالژی برای روای هستش. در بخش بعدی کم‌کم کتاب جون می‌گیره و راوی کمتر حاشیه میره و در خصوص محکومیت و جابجایی اونا تا سیبری و دوره کار اجباریش هستش. بعد از اون نوبت به پایان دوره محکومیت و تبرئه شدن و سختی‌های بازگشت از سیبری هستش. تا اینجا کتاب برای من خیلی سریع و جذاب پیش رفتش ولی بعدش که در مورد تحصیلات، زندگی در تاجیکستان و تعریف از ایرانی‌های دیگر بود برای من از حوصله خارج بود و روای زیاد شاخه به شاخ�� میکنه. در انتها نیز خوندن داستان برگشت به ایران و رفتارهایی که هم‌وطن‌های ایشون باهاشون میکنن هم خالی از لطف نیست.
راوی سختی‌های عجیب غریبی رو پشت سر گذاشته و همینکه از اون شرایط زنده برگشته موضوع بسیار جالبی برای مطالعه میتونه باشه، برای همین بهش حق میدم انقدر حرف برای گفتن داشته باشه که یه وقت‌هایی رشته صحبت پاره میشه و از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگه می‌پره. خواننده هم باید توجه داشته باشه قرار نیست با یه متن شاهکار ادبی طرف باشه. برای همین پیشنهاد میکنم خیلی موقع خوندن سخت نگیرید و از روایتش لذت ببرید!
Profile Image for Tahmineh.
61 reviews16 followers
January 17, 2025
«در ماگادان کسی پیر نمی شود» زندگینامه عطاء صفوی از اعضای حزب توده ، که در سال ۱۳۲۶ به دلیل فعالیت های سیاسی ، همراه چند تن از دوستانش از ایران فرار کردند و به سرزمین لنین و به رفیق استالین پناه بردند. با این تصور که دولت و حزب کمونیست شوروی آنها را همچون برادر خود دوست خواهند داشت.
آنها خواهان عدالت و آزادی بودند ، زیرا تا آن زمان جز سرکوب ، بدبختی ، فقر و بی سوادی چیزی ندیده بودند ، حالا فکر می‌کردند که از طریق شوروی و رفیق استالین می توانند برای کسب عدالت و آزادی در کشورشان بهتر تلاش کنند.‌
اما چه تصورات واهی‌ای داشتند و در عوض چه چیزهایی را تجربه کردند. آنها فریب این شیطان سرخ و نظام انسان فریب را خوردند و در عوض از بهشت دروغینشان جز گرسنگی ، زندان و شکنجه نصیبشان نشد.
سرگذشت عطا صفوی در عین حال که تلخ و تکان‌دهنده است، جذاب و خواندنی‌ست. این روایت، نه تنها داستان یک فرد بلکه بازتابی از آرزوها و ناامیدی‌های نسل‌های پیشین است که در جستجوی عدالت و آزادی، به دام نظام‌های سرکوب گر و توتالیتر افتادند و درس‌های فراوانی برای آیندگان به جا گذاشتند.
Profile Image for nazanin.
226 reviews16 followers
December 15, 2024
یک ستاره بخاطر زحمات نویسنده هم زیاده.
لطفا این کتاب افتضاح رو بخونید.
جناب اتابک خاطرات دوستشون عطا رو نوشتن.
شخص مذکور این خاطرات(عطا) وطنش و خانوادش رو در شرایط وقیحانه‌ای ول کرده و بدون هیچ آگاهی‌ای به بهشت شوروی فرار کرده. ذره‌ای خانواده‌ی اتفاقا فقیر و بی‌نواش در ذهنش نبوده که فرار این شاید به خانوادش آسیب بزنه.
از بدوی‌ترین نوع مسئولیت‌پذیری سنسی که نداشته هیچ، تا آخرم بهش اشاره نمیکنه. توقع داشتن تجربه‌هاشون برسه به بقیه که برامون درس عبرتم بشه.
من شکنجه‌های روحی و جسمی این آدم و امثال رو نادیده نمی‌گیرم ولی خیلی فرق هست بین این آدم مواجه با سیستم بیمار کمونیست شوروی و کسایی که واقعا قربانی این ماجران.

درین نوشته مسئولیت و اراده شخص اول میس شده. و فقط گفته شده چه بدبختی کشیده، اجالتا اگه به آمریکام فرار میکردن و بد میگذشت شاهد یه قربانی رویای آمریکایی بودیم.

این شخص همچنین مرتکب تکرار خطای خودش هست. در آینده عکسای خمینی رو جمع میکنه میزنه به درودیوار خونش. چون هوا برش میداره که آیت‌الله خمینی براشون ری-دن و موقع جنگ ایرانو عراق عاشقانه نامه‌ها مینویسه که برگرده که در راه میهن جان بسپاره.
یعنی حتی کار سخت و جان به در بردن از گولاک هم نمیتونه بهت تلنگر بزنه که در ادامه احتیاط کنی، چیزی یا کسی که اثبات نشده چیه کیه، رو باور و بت نکنی. همینجوری یلخی فکر نکنی بهشت برینو یکی میاد برات میسازه.! "کمی ناامید کننده"
نمیدونم منظور راوی "رفیقش" که بنظرش باید اینارو چاپ میکرد، از اینکه جوانان هموطنش از خاطراتش درس بگیرن چی بود؟ بنظرم دلش خیلی می‌سوخته.

این شخص بعد برگشت به ایران بعد از ۴۱ سال آزگار تبعید و بدبختی و فقر و زنده به گوری، دچار ملی گرایی افراطی شده بود بنظرم. در آخر در ۷۵ سالگی ناراحتم میشه که همین در ایرانم براش نری-دن. اصلا اشاره نمیکنه که خودش مسئول زندگیش بوده( نه فقط فرارش به روسیه و گیر کردنش اونجا).

وقتیم برمیگرده ایران طلب‌کاره من اینهمه زجر کشیدم چرا کسی کارمو راه نمی‌ندازه!

من واقعا سعی میکنم مچ‌گیریش نکنم اما خیلی سعی داره ارزش بده به رنجاش ولی بیشتر شاهد بی‌مسئولیتی هستیم. این آدم متاسفانه از جوانی ارتباطش با واقعیت بنظر قطع بوده و این مسئله تا آخر عمر یقشو گرفته و هیچوقتم نفهمیده، در این باور که دنیا با من همه جا خیلی بد بوده هم میمیره.
Profile Image for Livewithbooks.
235 reviews37 followers
February 12, 2022
عطاءالله صفوی زاده‌ی سال ۱۳۰۵ در شاهی(قائمشهر) مانند باقی هم سن و سال هایش از دیدن فقر و فلاکت خود و دیگر کشاورزان و کارگران خشمگین و اندوهگین می‌شد. بازار داغ تبلیغات کمونیست شوروی در آن دوران آنچنان رواج داشت که هر آزادی‌خواه و روشنفکری را مجذوب خود می‌کرد. عطا صفوی یکی از آن جوانانی بود که به حزب توده پیوست و آرزوی رسیدن به بهشت سوسیالیزم شوروی را در سر می‌پروراند.
او در بیست سالگی از مرز ایران گذشت و پا  به خاک شوروی گذاشت و طعم تلخ سوسیالیزم را از همان لحظه ورود تا سال‌های متمادی چشید. یک اشتباه و باور ساده و بد شانسی تمام زندگانی او را تحت شعاع قرار داد که هیچ راه برگشتی برایش نگذاشته بود. او از زمره افرادی بود که به امید عدالت برای همه وارد آن بهشت کذایی شده بود که نه تنها هیچ نشانه از آن پیدا نکرد بلکه تمام عمر برای زنده ماندن خود و هویتش در تقلا و جنگ بود.
او ابتدا به جرم ورود غیر قانونی به دو سال زندان و سپس به جرم جاسوسی برای ایران و امپریالیسم محکوم به ۱۰ سال کار اجباری در اردوگاه‌های مخوف استالین در ماگادان واقع در قطب شمال شد.
او هدف خود از به تحریر در آوردن تجربیات خود را آگاهی دادن به جوانان وطنش می‌داند که با چشمان بسته دنباله‌روی شعارها و تبلیغات نباشند و اشتباهات نسل پیشین را تکرار نکنند. او در این بازی از هر طرف بازنده‌ی میدان بود. نه تنها در آن بهشت زندگی جهنمی داشت و از دوری وطن می سوخت بلکه وطنش هم او را نمی‌پذیرفت. و زمانی هم که بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۸ توانست به آغوش وطن برگردد به او به چشم دشمن نگاه می‌کردند و آن قدر سنگ جلوی پایش انداختند که در وطن خویش غریب  به اجبار باز راهی آن دیار تباهی شد.

پ.ن: حتما مطالعه کنید و سرنوشت کسانی که گرفتار اوهام  شدند را بخوانید بلکه راه پیش روی خود را روشن تر ببینید
پ.ن: از گرایش و علاقه‌ی جوانان آن دوره به کمونیسم هیچ تعجبی نمی‌کنم چرا که اگر من هم در آن دوران بودم از یک طرف با دیدن ناعدالتی‌ها و از طرف دیگر با تبلیغات وسوسه کننده‌ی سوسیالیست‌ها، قطعن هیپنوتیزم شده و به جماعتشان می‌پیوستم. اما تعجبم از آن کسانی است که زمانی پرده‌ و نقاب تقلبی عدالت‌خواهی کمونیست ها دریده و فرو افکنده شد همچنان بر خر خود سوارند و عقیده‌ای به پیاده شدن از مسلک و مرام خود ندارند و خود را به کوچه‌ی علی چپ می زنند و همچنان معتقدند که آن بهشت  زمینی کذایی کمونیست  اجرا نشده و در خواب و رویای آن شعارهای پوچ و بی پایه سر می دهند و و لعن و نفرین نثار سرمایه‌داری می کنند.
پ.ن: مستندی از دکتر عطاالله صفوی در سال‌های آخر عمر توسط بی بی سی تهیه شده است که دیدنش خالی از خیر نیست.
پ.ن: تیراژ این کتاب تنها ۳۳۰ نسخه است!!!!
Profile Image for Pedram.
168 reviews44 followers
December 5, 2014
زندگی یکی از اعضای جوان حزب توده در قائم‌شهر است که به دلیل خیلی ساده‌ به بهشت آمال خود یعنی شوروی آن زمان پناهنده می‌شود. اما نرسیده به خاک روسیه به جرم ورود غیرمجاز به شوروی به دوسال حبس و کار اجباری محکوم میشود و سپس به جرم جاسوسی به سی سال و با تخفیف به ۱۵ سال کار اجباری در ماگادان واقع در شمال شرقی روسیه محکوم میشود. تاریخی تلخ و دردناک که به نظرم هر ایرانی فارغ از دیدگاه سیاسی و مذهبی باید بخواند و درس بگیرد و یادش باشد که بهشت آمال خود را کجا می‌سازیم و پشت چه کسانی نماز میخوانیم. کمونیست شوروی بدستان کدام بردگان ساخته شد و استالین‌ها چه‌ها کردند.
کتاب رو با حرارت زیاد خواندم و بغض کردم برای لحظه بازگشت عطا صفوی به ایران بعد از ۴۰ سال. اگرچه ای کاش گردآورنده مجموعه بیشتر سعی میکرد که روایت های داستان اینقدر از خط خودش خارج نمیشد.

مستند آرزوهای سرخ هم در مورد آقای عطا صفوی از بی‌بی‌سی فارسی میتواند بعد از خواندن کتاب شمارا به ذوق آورد.
https://www.youtube.com/watch?v=8WblP...
Profile Image for Nadia.
75 reviews17 followers
April 1, 2020
درباره ی یک جوان اهل ساری بود که به امید رفتن به شوروی و تحصیل کردن و فعالیت در حزب توده از مرز ایران و ترکمنستان وارد شوروی می شود اما. مشکلات شروع و سال ها در اردوگاه کار اجباری زندانی و شکنجه می شوند .

کتاب خوبی بود و توضیحات تقریبا کاملی هم داده شده بود اما از خیلی افراد نام برده شده و از انها به نیکی یاد نشده بود و خب اشاره به فعالیت های جاسوسی شده بود که به نظرم باید کتاب ها و نوشته های ان افراد هم باید خوند.
Profile Image for zahra kh.
5 reviews
November 13, 2017
بعد از خوندن اين كتاب متوجه شدم كه هنوز هم انسان هايي هستند كه در بدترين شرايط ممكن در زندان ها و مناطق جنگي و ... فقط نفس ميكشند و زندگي نمي كنند
Profile Image for Ali Nazifpour.
387 reviews18 followers
February 19, 2014
کتابی بسیار نکان دهنده درباره مصائب یک زندانی سیاسی پناهنده ایرانی در اردوگاه کار اجباری شوروی. مرا یاد فیلم 12 سال بردگی انداخت که همین روزها در اکران است. هم برای شناخت تاریخ شوروی مناسب است و هم شناخت استبداد و اینکه بشر چه قدر نسبت به خود می تواند بی رحم باشد
Profile Image for abdolreza farsi.
56 reviews15 followers
February 11, 2011
عبدالرضا فارسی:
اين كتاب دربردارنده يادمانده‌هاي دكترعطاءالله صفوي از اعضاي سابق سازمان جوانان حزب‌توده است كه همزمان با بروز تحولات سياسي دهه بيست شمسي در ايران تصميم به خروج غيرمجاز از ايران و مهاجرت موقت به شوروي مي‌گيرد.

اين كتاب را مي‌توان به نوعي جلد دوم كتاب “خانه دايي يوسف” نوشته اتابك فتح‌الله‌زاده از اعضاي سابق سازمان چريك‌هاي فدايي خلق (اكثريت) دانست كه در پي بسته‌شدن فضاي سياسي ايران در ابتداي دهه شصت شمسي ناگزير به مهاجرت به شوروي سابق شد و بعدها خاطرات خود را از هفت‌سال اقامت در شوروي درقالب نقد نظام سياسي اين كشور به رشته تحرير درآورد. كتاب “در ماگادان كسي پير نمي‌شود” هم به تشويق فتح‌الله‌زاده توسط عطا‌‌ءالله صفوي نگاشته شده است. نويسنده تأكيد مي‌كند كه خاطراتش را از آن روي مي‌نويسد كه جوانان هموطنش با خواندن آن، اشتباه نسل پيشين را تكرار نكنند و نيز بدانند كه نسل‌هاي قبلي در راه پايبندي به آرمان‌هايشان چه كشيدند.

توضیحات بیشتر در نشانی زیر
http://farsiyad.wordpress.com/2007/01...
Profile Image for Mahdiye HajiHosseini.
536 reviews31 followers
April 3, 2023
روایت میخکوب کننده، هراس‌ناک و روانی که، حتی بدون در نظر گرفتن واقعی بودن یا نبودنش، به شدت خواننده رو درون خودش می‌کشه.
بخش‌هایی که راوی اتابک فتح‌الله‌زاده رو مستقیما مخاطب قرار می‌ده و از سیر وقایع دور می‌شه کمی به سمت تکرار مکررات می‌ره و ریتم رو کند می‌کنه. اتفاقات خیلی محیرالعقول نیمه اول هم کمی نیمه دوم رو در سایه قرار می‌ده. ار طرف دیگه راوی تقریبا همیشه خودش رو در جایگاهی درست و بدور از خطا توصیف می‌کنه، و این احساس رو ایجاد می‌کنه که شاید ناگفته‌های خیلی بیشتری وجود داشته باشند.
اما در نهایت حتی با وجود همه این موارد و کمی شلخته بودن، اصل ماجرا چنان جذابه و میشه راحت دنبالش کرد که خوندن این کتاب نسبتا حجیم توی یه نشست هم کار سختی نیست. نگاه کردن به وقایع تاریخی‌ای که کلا هم زیاد در مدیا و داستان‌ها حضور نداره از دید کسی که در فرهنگ ایران بزرگ شده، با چنین جزئیات شیرین و تلخی، تجربه جذابی بود.
.
لینک طاقچه
Profile Image for Mehrnaz.
63 reviews
August 15, 2019
داستان جوون ایرانی اهل مازندران که در زمان رضاشاه عضو حزب توده بوده و پس از جنگ جهانی دوم به دلایلی از مرز ایران به سمت شوروی فرار میکنه به امید حمایت شوروی. اما نه تنها حمایتی ازش نمیشه بلکه علاوه بر دو سال زندانی بودن در ترکمنستان به دلیل عبور غیر قانونی از مرز ، به جرم جاسوسی به ده سال کار اجباری در اردوگاهی در سیبری (کولیما/ماگادان) محکوم میشه. اردوگاه هایی که از نظر من یک روز دووم آوردن در اونجا هم امکان پذیر نیست.عطا صفوی همه ی این سختی ها رو به جون میخره و تحمل می کنه. بسیاری از دوستانشو از دست میده. بارها بیمار میشه. اما بعد از ده سال به تاجیکستان مهاجرت میکنه و اونجا پزشکی میخونه و یه اورولوژیست حاذق میشه. اما همچنان با وجود این ها با حقوق کم و در یه خونه ی خیلی کوچیک زندگی میکنه. در همین بین هستند افرادی که بخاطر همکاری با کا گ ب و جاسوسی در ایران به مال و ثروت فراوونی دست پیدا میکنن. اما عطا به خاطر عشقی که به وطن داره هیچوقت تن به این خفت نمیده و به همین دلیل همیشه مورد آزار و اذیت کا گ ب قرار میگیره. بارها اقدام میکنه به ایران برگرده اما با مخالفت رو به رو میشه. به خصوص مخالفت سفارت ایران ! بالاخره بعد از تحمل اون همه سختی و دلتنگی موفق میشه که به ایران برگرده (سال 1367-68)و تصمیم میگیره که بمونه و در زمانی که مملکت پر شده از پزشکان پاکستانی و هندی، به عنوان یه پزشک حاذق به کشورش خدمت کنه. اما انقدر با چیز های عجیب غریب و مخالفت ها و سنگ اندازی ها رو به رو میشه که مینویسه:"ای سرزمین مادری، من از خود می گذرم و باز هم در ایام پیری ، ای وطن ، تو را ترک میکنم. اما بگو در کدامین تاریخ پذیرای یوسف های گم گشته خود خواهی شد ؟ این ننگ را باید پایانی باشد." و بعد دوباره به تاجیکستان برمیگرده .
جایی خوندم که عطا صفوی در سال 1391 در تورنتو فوت میکنه. برام عجیبه که فردی بعد از تحمل این همه سختی بتونه 85 سال عمر کنه.
تمام مدتی که کتاب رو میخوندم صفحه ای نبود که تعجب نکنم یا خودم رو جای شخصیت کتاب نذارم و از ته دلم رنج و درد نکشم. یه توصیف دقیق از زندان ها و اردوگاه های کار از کسی که هموطن و هم زبون خودمه . توصیف ظلم و جفایی که سوسیالیسم به بشر کرده.
این کتاب جزو اولین کتاب هایی بود که تصمیم داشتم در رابطه با شوروی،سوسیالیسم ، کمونیسم و جنگ های جهانی بخونم و به نظرم چیزی بیشتر از یه کتاب بهم اطلاعات اضافه کرد و باید بگم که بیشتر از لذت بردن ازش باهاش درد کشیدم .
Profile Image for Faraneh.
21 reviews5 followers
June 22, 2012
I feel grateful to my God for my life every moment I read this book!!!that's a good picture of Union of Soviet Socialist Republics!!I strongly recommond it to every one specialy peoples who are moaning on their life!!!!!
Profile Image for AshkaN Pi.
88 reviews3 followers
Read
January 13, 2020
اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر خوب باشه. این کتاب در مورد زندگی آقای دکتر عطا صفوی‌ئه که در دوران جوانی با هزار امید و آرزو وارد خاکِ شوروی سابق میشه و وقتی به خودش میاد میبینه باید 10 سال در ناکجا آبادِ دنیا در دمای منهای چهل درجه سانتی گراد در اردوگاه های کار اجباری زندگیشو بگذرونه و احتمالِ مُردنش خیلی بیشتر از زنده موندنشه...
مابقی داستان با زبانی ساده و روان نوشته شده نویسنده اصلا از موضوعات منحرف نمیشه و هرجا که لازمه به صورت کاملا مبسوط موضوع رو توضیح میده. داستان ها رو اصلا سخت نمیکنه و با زبانی شیوا و دوست داشتنی روند حرکتی رو طی میکنه. درحین تعریف داستان ها به فراخور موضوع شعری گفته میشه و ضرب المثلی بیان میشه که خیلی دلنشینه. صداقت عجیبی در گفته های آقای صفوی وجود داره منِ خواننده اونقدر جذبِ صحبت هاش میشم که حس میکنم کنارم نشسته و داره داستان رو برام تعریف میکنه.
به بهترین شکل ممکن کمونیسم و استالین و حزب توده و غیره رو توصیف کرده و از حقایقی پرده برداری کرده که شاید باورش هم در بعضی مواقع برای ما دشوار باشه. در دو فصل آخر کتاب حکایت جالبی داره از بلایی که در ایران سرش می آد و اینکه چطور در سال های 68-69 از مملکت طرد میشه ! با اینکه خیلی کم سرگذشت انسان ها رو میخونم با این کتاب خیلی زندگی کردم و برام خیلی قشنگ بود. اگه خواستین تهیه‌ش کنید میتونید از طریق اینجا سفارش بدین.
Profile Image for Foroogh.
58 reviews26 followers
Read
March 28, 2023
این کتاب یکسره درد و رنج بود، درد و رنجی از جنس کمونیسم استالینی!
بله دوستان کاش این کتاب رو وقتی 19 ساله و بسیار جوگیر تر از امروز بودم میخوندم. نمیدونم البته شاید شستشوی ذهنی داشکده علوم اجتماعی بسیار قوی تر از هر کتاب و واقعیتی بود و باید خودم حقیقت رو تجربه میکردم.
مع الاسف قسمت این بود که چند سالی در پی چپ ها بیوفتم و پی افکار و آرمانهای پوچشون حسابی به تنم بخوره.
برگردیم به کتاب، این رنج نامه بشری که اگر یک درصد توجه و علاقه ای که به نمایش جنایت های هیتلر وجود داشت برای این تراژدی انسانی بود، شاید ما امروز برای اثبات حداقل ها نمیجنگیدیم.
چرا باید این کتاب را خواند؟
به نظر من که باید خوندن این کتاب برای هرکسی قبل از ورود به دانشگاه در ایران اجباری بشه. چرا؟ جون دانشگاه های ایران لبالب اشباع از اساتید و دانشجوهاییه که کمونیسم شوروی، عمو استالین و یا دستکم کشورهای سوسیال دموکرات قبله آمالشونه.
چپ و راست برای هم خوندن کتاب های متفکران چپ رو نسخه میکنند بدون اینکه یک خط از جنایت های گمونیست ها رو خونده باشند و وقتی بعد از ده سال شستشوی ذهنی ازشون میپرسی خب یک کشور چپگرای موفق به من معرفی کن، میگن «نه این چپ، چپ واقعی نیست» چیزی شبیه این اسلام اسلام واقعی نیست!
Profile Image for Negar abaszade.
13 reviews1 follower
November 19, 2020
این کتاب به لحاظ اطلاعاتی که در اختیار مخاطب قرار می‌داد عالی بود. انتقاد من به نحوه نگارش نویسنده‌ست و نه روایت راوی. به نظر منِ مخاطب این‌جور اومد که آقای اتابک فتح‌الله‌زاده سوالاتی رو از دکتر عطاء صفوی می‌پرسیدن و ایشون در جواب اون سوالات نامه‌هایی براشون می‌نوشتن و در نهایت هم همون نامه‌ها رو پشت سر هم به ترتیب وقوع اتفاقات منتشر کردن البته بدون درج تاریخی که نامه‌ها نوشته شده‌اند. سلام و احوال پرسی‌ و خداحافظی راوی با نویسنده در ابتدا و انتهای نامه‌ها و یا درددل‌های تکراری راوی با نویسنده کمی آزاردهنده بود. به شخصه ترجیح می‌دادم روایت یک‌دست‌تر باشد.
Profile Image for Mehdi Shahbazi.
81 reviews7 followers
October 3, 2013
یادگاران عشق سلام
دکتر عطا صفوی یا به جا یا نابه جا از ایرن گریخت در شوروی درد کشید آزاد شد به ایران بازگشت
چرا از او استقبال نکردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Profile Image for Kourosh.Sln.
40 reviews12 followers
November 24, 2019
روز دیگر به مهد کودک دیگری سر زدم. با آن که رئیس آن لیست 20 نفره می داد و به همان تعداد مواد غذایی میگرفت، دیدم که بیش از 8 کودک در آنجا نیست.
از مسئول مربوطه سوال کردم :چرا به این کار خلاف قانون دست میزنی؟ آخر تو دارای چه وجدانی هستی که حتی از غذای بی محتوای کودکان زرد رو هم می دزدی؟
او سخت به من توپید و گفت: به تو چه! از ایران آمده ای میخواهی اینجا هم حکومت کنی؟
دزدی از اموال دولت و سهمیه بیماران و مهد کودک ها یک قانون نانوشته بود. اگر کسی میخواست با وجدان و پاک کار کند،قبل از دولت ،این گونه آدم ها پدر او را در می آوردند. هر کسی دستش به جایی می رسید در وهله ی اول به سبب نیاز دزدی می کرد و پس از رفع نیاز به مرور زمان دزدی به کار عادی و معمولی تبدیل میشد. این افراد پس از عمری محدودیت اگر شکمکشان سیر میشد، چشم شان سیر نمی شد.
Profile Image for Saeed8soltani.
9 reviews
February 18, 2019
یک روایت عالی و بی نظیر از زندگی جوانان ایرانی هواخواه کمونیسم که چگونه کمونیسم را کعبه آمال خود قرار دادند و کورکورانه به سمت آن شتافتاندند این کتاب پر است از حس وطن پرستی و ایران دوستی
مستند آرزوهای سرخ بی بی سی کامل کننده این کتاب است حتما تماشا کنید
Profile Image for Mohsen Hasanpour.
163 reviews7 followers
December 24, 2021
پیشنهاد میکنم اول مستند خاطرات دکتر صفوی رو که در برنامه آپارات بی بی سی پخش شد ببینید و بعد کتاب رو مطالعه کنید
252 reviews12 followers
Read
April 5, 2024
انسان موجود بسیار شگرفی است هم می تواند اهریمنی چون استالین باشد هم آزادی خواهی که در گولاک و گور برفی خاک شود. نثر کتاب روان است. رویدادها و پیشامدها چنان سخت و بهت آور اند که باورکردنی نمی نمایند. انگار یکی از فیلم های غرب درباره یهودیان آلمان نازی را می بینی. نویسنده با همان سادگی سرشتی خود هم به باورهای سفت و سخت حزبی می تازد هم به مرام نامردها و آخوندها. خیلی دوست دارم این ابلیس زمان ما هم با آن دست علیل اش میان آن گولاک ها می افتاد تا بفهمد و بچشد دست پختی که خود برای جوانان وطن پخته است و می پزد. تریدی ندارم روش کار را از همان شیاطین شوراها یاد گرفته است.
Profile Image for Zohre Kamrani.
100 reviews
October 28, 2023
کتاب به نوعی زندگی نامه عطاءالله صفوی، جوان عضو حزب توده که به خیال رهایی از مشکلات ایران در زمان شاه بهمراه تعدادی از دوستانش از مرز شوروی رد میشن و به عنوان جاسوس سالها در زندان و به سیبری تبعید میشن... در واقع شرح درد و رنج و شکنجه های صفوی در اردوگاه کار اجباری شوروی است. اشعار زیبایی که در متن گنجانده شده ، خواندن کتاب رو مطلوب تر میکنه.
Profile Image for ها مون.
67 reviews30 followers
May 7, 2021
این کتاب را همکارم مدتی پیش به من هدیه داد. گفت خواندن این‌طور روایت‌ها (جنگ و اسارت) به او در تحمل حبس کمک بسیاری کرده است.
آخر همان هفته‌ای که کتاب را هدیه گرفته بودم در منزل گوشه‌ی دلم مهمان بودم. همان‌جا شروع کردم به خواندن و هرموقع کتاب را زمین می‌گذاشتم، از نو قدر عافیت می‌دانستم. چه مصیبت‌هایی که سرمان نیامده است، چه جوانی‌ای که -تا حد زیادی- در اختیار خودمان است.
کسی مثل عطا بعد از یک عمر تحمل اسارت و کار اجباری و هم‌زیستی با مرگ، وقتی پایش می‌رسد به زمینی که یخبندان نیست و روز و شبی که اجبار ندارد برای دیگری بیگاری کند، با چنان ولعی درس می‌خواند و مهارت اساتیدش را در هوا می‌قاپد که من هیچ‌گاه تجربه‌اش نخواهم کرد. این که به هر حال زندگی‌اش سراسر ظلم بوده و به نظر هیچ‌گاه آن‌طور که شایسته است پاداش تلاش و استقامتش را نگرفت، از حماقت روزگار است.
اما این فقط یک وجه داستان است. این کتاب از لحاظ آشنا شدن با بطن ساز و کار سوسیالیسم شوروی یک شاهد دست اول است.
از طرف دیگر یک ایرانی که بیست-سی سال قبل از انقلاب ایران از وطن دور شده و در غربتی عمدتاً به دور از اخبار ایران زنده مانده، در شرایطی که به خودی خود ظلم آشکار اما به هر جهت از سوی بیگانه یا از سوی هم‌وطنانی در چنگ بیگانگان بوده دوام آورده، بعد از پنجاه و پنج سال به -به قول خود عطا- قبله‌اش برمی‌گردد و چنان رفتاری با او می‌کنند که با همه‌ی استقامتی که یک عمر تمرین کرده است، چاره‌ای جز برگشتن به همان کشور بیگانه برایش باقی نمی‌گذارند. این‌جاست که عطا بعد از ۳۰۰ صفحه شرح کثافت و رنجی که سوسیالیسم شوروی سر میلیون‌ها نفر هوار کرد، و من می‌خواندم و غصه می‌خوردم که چه‌قدر یک نفر می‌تواند مظلوم باشد و خوش به حال ما که کمتر مظلومیم، بالاخره می‌آید ایران عزیز را در دهه‌ی شصت می‌بیند، می‌ایستد کنار ما و کثافت و رنجی که بر سر هم‌وطنانش به طور موازی جریان داشته -و شوربختانه هنوز هم ادامه دارد- را می‌بیند. همه‌ی امیدش از بین می‌رود. دشمنی روزگار با شرافتمندان را تمام و کمال لمس می‌کند. مهم‌ترین حرفش را در دو جمله به ما می‌زند:
«باید گفت نه تنها شوروی، بلکه کشورهای متمدن و پیشرفته هم برای ما آزادی و عدالت به ارمغان نخواهند آورد. ملت ایران در اساس باید به خودباوری برسد. به باور من دموکرات‌ترین کشورها هم به منافع کشور خودشان بیش از مسائل حقوق بشر پایبند هستند.»

یادداشت‌هایی از متن کتاب:
- در مدت ۶ سال تحصیل، یگانه استراحت و تفریح ما رفتن به خانه‌ی زربخت بود. یک سطل محکم ۱۵ لیتری داشت که در آن هم غذا می‌پخت و هم لباس خود را می‌شست و در مواقعی هم نقش سماور را به عهده‌ی آن می‌گذاشت.

- همین یک روز [استراحت]، روز خوشبختی و جشن بزرگ او [زندانی] بود، زیرا می‌توانست ۱۱۰۰ گرم نان و غذای نسبتاً خوب و گرم با کمی گوشت خوک دریافت کند. حال‍ا مسلمان می‌خواستم که مثل ما گرسنه باشد و از خودن گوشت خوک خودداری کند!

- این کُردها و بلوچ‌های خراسان که برای برگرداندن چهاپایان سرکشان به منطقه‌ی مرزی قدم گذاشته بودند، مثل ما به جرم عبور غیرقانونی از مرز به ۲-۳ سال کار اجباری محکوم شده بودند.

- تعجب می‌کردم که چرا وی چای را با کشمش می‌خورد. نمی‌دانستم که در شوروی پس از گذشت دو سال از پایان جنگ، هنوز قند نیست.

- در کل‍اس ما ۸ نفر عضو و ۳ یا ۴ نفر هوادار حزب توده بودند و همیشه هم سمت چپ کل‍اس می‌نشستیم.

- با دیدن این فجایع، شعارهای عدالت‌خواهانه‌ی حزب توده چطور می‌توانست برای ما جاذبه نداشته باشد؟

1 review
April 15, 2022
من از نوشتار روان، صمیمی و در عین حال سرشار از جزییات این متن لذت برده و البته وحشت زده شدم. روایت تلخی‌های بی‌پایان زندان‌های استالینی و اردوگاه‌های کار اجباری، تصویرگر کثافتی ضد انسانی به نام «بهشت سوسیالیسم» است. یاد عطا صفوی سبز.
Profile Image for احسان.
120 reviews16 followers
April 7, 2009
انسجام و یکدستی کتاب دیگر نویسنده (خانه دائی یوسف) را نداشت. دلیلش هم ضعف قلم راوی (عطا صفوی) بود به نظرم
Displaying 1 - 30 of 51 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.