نزدیک به صدوبیست سال پیش، آگوست استرنیدبرگ نمایش نامهنویس شهیرسوئدی، مونولوگی تکپردهای نوشت که درآن از زبان یک زن به شرح ماجرای یک مثلث عشقی پرداخت. ظرافتهای روایی این نمایشنامه و سفیدخوانی مخاطب از روایت درنوع خود بینظیر بود. این نمایشنامه «قویتر» نام داشت که درآن سالها بارها در استکهلم اجرا شد و از آن زمان تاکنون صدها اجرا از آن در زبانهای مختلف و در کشورهای گوناگون روی صحنه آمده است. نزدیک به نیم قرن پس از روی صحنه آمدن این نمایشنامه «یوجین لونیل» نمایشنامهنویس برجسته و جنجالی امریکا مونولوگی تک پردهای نوشت که او نیز از زبان یک زن به روایت ماجرای یک مثلث عشقی میان دوزن و یک مرد پرداخت. فضای این نمایشنامه قرابت زیادی با نمایشنامه استرنیدبرگ داشت. اما روایت تراژیک اونیل منحصر به خود او بود و نمایشنامه در عین داشتن درونمایه مشترک با کار استرنیدبرگ اثری کاملاً مستقل و زیبا بود. نام این اثر «پیش از صبحانه» بود. پس از نزدیک به چهل سال ازنوشتن نمایشنامه «اونیل» هارولد پینتر نمایشنامهنویس انگلیسی که از شهرت و اعتباری بسیار زیاد برخوردار است. اثری تک پردهای نوشت به نام «مونولوگ» که در آن به شرح داستان یک مثلث عشقی این بار میان دو مرد و یک زن پرداخته است. سه تک گویی مجموع این سه نمایشنامه است که برای مقایسه و بررسی موضوع با فاصلهزمانی ۹۰ ساله در یک جلد آمدهاست.
دو تای دیگ رو با عناوین اصلی شون امتیاز دادم. این فقط برای مونولوگ پینتره و البته داشتم به این فکر می کردم که این مونولوگ از زبون یه مرده و خب چرا باید توی این مجموعه بیاد وقتی دو تای اول مونولوگایی زنانه ان.
پینتر یه جورایی همیشه ما رو با روان شناسی شخصیتش درگیر می کنه و درونیاتی که کم کم بروز می ده.
من کمی با ترجمه مشکل داشتم چون در مورد سه نفر صحبت می شه که حالا ما از قراین می تونیم بفهمیم که کی دقیقا کیه اما خب بهتر بود که توی ترجمه چون "او" زیاد به کار برده می شه مترجم یه پاورقی می زد که از ابتدا ما بدونیم کدوم او she هه و کدوم he .
توی این مونولوگ نسبت به دو مونولوگ قبل کمتر حضور زمان و مکان حاضر و کنش شخصیت با چیزهایی در زمانِ حال نمایشی رو حس می کنین و به ما یاد دادن که مونولوگی که از پتانسیل حال و ابزار صحنه اش استفاده می کنه زنده تر و جذاب تره تا مونولوگی که غیر از این باشه. همین باعث می شد که سخت باهاش ارتباط بگیرم. مثلا توی قوی تر خانم ایکس با خانم ایگرگ در ارتباطه و حتی حضور اشیایی که خریده به تک گویی اش سمت و سوق می ده. توی پیش از صبحانه شخصیت زن با شوهرش درگیره و مدام باهاش کنش داره و این که خونه رو تمیز می کنه و صحبونه آماده می کنه و تک گویی رو با اینا پیش می بره. اما توی مونولوگ من دقیق نمی تونم بفهمم شخصیت کجاست یا داره چی کار می کنه چون مدام یادی از گذشته داره و داره گذشته رو برای ما توضیح می ده و بیشتر توضیحه تا کنش در لحظه.
رابطه. رابطهها ما را تعریف میکنند، به ما جهت میدهند، ما را عوض میکنند، علایقمان را، دیدمان را، تجربیاتمان را. رابطهها نخهای نامرئیِ همیشه حاضری هستند که مرزها را از نو میسازند. کتابِ سه تک گویی، در مورد همین رابطههاست. از صد و بیست سالِ پیش تا همین نزدیکی. و حتما تا خیلی دور در آینده.
نزدیک به صد و بیست سال پیش، اگوست استریندبرگ نمایش نامه نویس شهیر سوئیسی مونولگی تک پرده نوشت که در ان از زبان یک زن به شرح ماجرای یک مثلث عشق پرداخت! ظرافت های روایی این نمایش نامه و سفید خوانی مخاطب از روایت در نوع خود بی نظیر است
با توجه به حجم کمش خوندنش ضرری نداره. مترجم کاره جالبی کرد این سه تا تک گویی رو کنار هم چید. همه چیز ساده و کلاسیک. ساختار و روایت که اطلاعات شخصیت هارو قطره قطره رو میکرد. جذبم نکرد ولی ضرری هم نداشت. پیش هم بمونیم.