Carver was born into a poverty-stricken family at the tail-end of the Depression. He married at 19, started a series of menial jobs and his own career of 'full-time drinking as a serious pursuit', a career that would eventually kill him. Constantly struggling to support his wife and family, Carver enrolled in a writing programme under author John Gardner in 1958. He saw this opportunity as a turning point.
Rejecting the more experimental fiction of the 60s and 70s, he pioneered a precisionist realism reinventing the American short story during the eighties, heading the line of so-called 'dirty realists' or 'K-mart realists'. Set in trailer parks and shopping malls, they are stories of banal lives that turn on a seemingly insignificant detail. Carver writes with meticulous economy, suddenly bringing a life into focus in a similar way to the paintings of Edward Hopper. As well as being a master of the short story, he was an accomplished poet publishing several highly acclaimed volumes.
After the 'line of demarcation' in Carver's life - 2 June 1977, the day he stopped drinking - his stories become increasingly more redemptive and expansive. Alcohol had eventually shattered his health, his work and his family - his first marriage effectively ending in 1978. He finally married his long-term parter Tess Gallagher (they met ten years earlier at a writers' conference in Dallas) in Reno, Nevada, less than two months before he eventually lost his fight with cancer.
ریچارد فورد، یکی از دوستان و همکاران نویسنده کارور، میگوید: «او اعتقاد داشت که ادبیات مقدس است.»
کارور در ماههای آخر عمرش از «نعمت الهی»، «لطف و عنایت» و «عرفان» سخن میگفت، اما وقتی از او پرسیدند آیا به مذهب اعتقاد دارد گفت: «نه، اما به معجزه و امکان وقوع رستاخیز اعتقاد دارم.»
اغلب داستان کوتاههای کارور بهگفتهی منتقدان، با کاربرد کمترین لفظِ ممکن دنیای آشوب و اضطراب جامعهی آمریکا را تصویر میکند. البته بهنظر میرسد میتوان این داستانها را در دو دسته گنجاند: برخی داستانها تصویرگر دنیای درماندگی است؛ دنیایی که شخصیتها در منجلاب گرفتاریها و مشکلات گیر افتادهاند و ابداً راه نجاتی پیشِرو ندارند. در دستهای دیگر از داستانها، اتفاقاً نویسنده رویکرد برعکسی را دنبال میکند: مشکلات طاقتفرسایی را موبهمو بهتصویر میکشد و ناآرامی را آشکارا نشان میدهد؛ اما در پایان و از خلال همین ناآرامیها نتیجهای خوشآیند و مثبتاندیشانه را القا مینماید. پیام این گروه از داستانها این است که زندگی، با همین مخمصهها و دردسرهایش، شیرینیهایی دارد که معنای راستین آن را باید در ورای این سطح پرمشقت جست (نمونهاش، داستان «فیل» در همین مجموعه است). دو داستان کوتاه در این مجموعه از دید من، بیش از بقیه درخشان بود: «کسی که روی این تخت میخوابیده» و «صمیمیت». در اولی، تلنگری کوچک باعث میشود زن و شوهری به اساسیترین مفاهیم زندگیشان و حتی نحوهی مردنشان عمیقاً بیندیشند و در دومی، با گفتوگوهای درخشان و نیرومندی که در داستان گنجانده شده، گویی نمایشنامهی کوتاه و پرتأثیری است دربارهی خیانت و پشیمانی و شکستخوردگی که همگی با بیانی غیرمستقیم ترسیم میشود. ترجمهی کتاب، خوب و خواندنی و سلیس بود. تنها اشکال کار، نایکدستیهای جزئی بود در شکستهنویسیها و محاورهنویسیها. گاهی لابهلای متن روایت یا گفتوگوها ازاینقبیل اشتباهها بهچشم میخورد. یکیدو مقالهی آغازین کتاب هم، بهویژه مقالهی دقیق و موشکافانهای که به تحلیل معنای «عشق» در داستانهای کارور اختصاص داشت، جالب و پرمغز بود. البته برای کسی که بخواهد علاوهبر خواندن داستان، شناختی همهجانبه و کافی از نویسنده بهدست آورد، خواندن کتاب «کلسیای جامع» پیش از این کتاب بسیار توصیه میشود؛ چراکه اطلاعات آن کتاب دربارهی نویسنده کاملتر است و نیز یکی از مقالههای آغازین این کتاب به بررسی داستان «کلیسای جامع» میپردازد و طبعاً خواندن خودِ داستان پیش از خواندن نقد آن ضروری است.
تا مدت ها دل شکسته بودم عزیزم،دل شکسته.این کلمه را توی اون دفترچه ات بنویس.با توجه به تجربه ام از زندگی می تونم بهت بگم که این کلمه غمگین ترین کلمه ایه که تو زبان انگلیسی وجود داره.به هرحال من بلاخره از پسش براومدم.نمی دونم حکیمی این حرف رو زده یا پیرزن زهوار در رفته یا کس دیگه ای که:زمان موجود بزرگواری است.
قسمتي از داستان كوتاه صميميت؛ ميگويد : "شايد روزي برگشتي. شايد هم برنگشتي. مي دوني اين اون چيزيه كه آدم رو داغون ميكنه، طولي نميكشه كه دوباره احساس بدي بهت دست ميده، شايد از اين ماجرا يك داستان خوب دربياد. اما اگه روزي اين داستان رو نوشتي دلم نميخواد چيزي ازش بشنوم. ميگويم: خداحافظ سرش را تكان ميدهد و برميگردد توي خانه و در را مي بندد. توي پياده رو راه مي افتم، چند تا بچه توپي براي هم پرتاب مي كنند اما اينها نه بچه هاي من هستند و نه بچه هاي او . توي خيابان همه جا پر از برگ است، همان طور كه قدم ميزنم برگ ها از روي شاخه ها فرو ميريزند. كسي بايد بيايد و فكري براي آنها بكند كسي بايد چنگكي بياورد و ترتيب برگ ها را بدهد." :
مجموعه داستان كوتاه فاصله اثر ريموند كارور شامل ١٢ داستان كوتاه از نويسنده و چند مقاله در مورد او مي باشد. اين آثار داستانهايي عميق و تاثير گذار با موضوع روابط پيچيده انساني و گفتگو بين انسانها مي باشد. ريموند كارور خود زندگي پر فراز و نشيبي داشته و ازعلاقه مندان سبك چخوف بوده است. مطالعه اين مجموعه را به علاقه مندان داستان كوتاه توصيه ميكنم.
خب اول از همه بگم که داستانهایی که انتخاب شدن اکثر قریب به اتفاقشون خیلی خوبن و ترجمه هم واقعا خوب بود (که در ترجمههای فارسی کمتر پیش میاد)، کلا سبک داستانهای کارور رو میپسندم، سبکی که با نثر خیلی ساده و با حرف زدن و توصیف مسائل روتین و دم دستی سراغ حرف از زدن از حسهای عمیق آدم میره. اگر بخوام یه داستانشو توصیه کنم «کسی که روی این تخت میخوابیده» انتخابم خواهد بود. راستش البته من کار عجیبی کردم که این کتاب رو گرفتم (چون داستاناشو قبلا به انگلیسی خونده بوندم) ولی حدسم درست بود و ارزشش رو داشت به فارسی هم بخونم. (البته یه دلیلش هم این بود که شنیده بودم میگن مستور از کارور تقلید میکنه ولی من خیلی چنین حسی نداشتم گفتم شاید ترجمه خودش باعث ایجاد چنین باوری شده که هنوز هم البته بنظرم باور درستی نبود)
É um conto curto, sobre a memória e sobre os breves instantes em que tudo faz sentido, mesmo que um dia deixe de fazer. Ouvi o conto Distante, no programa ad alta voce da RAI.
توصیفات و فضاسازی داستان ها بسیار عالی بود. احساسات شخصیت های داستان خیلی خوب به خواننده منتقل میشد و میشد خیلی خوب شخصیت ها رو درک کرد. از این جنبه داستان ها بسیار جذاب بودند اما هیچ کدوم پایان خاصی نداشتن. درسته که داستان های پایان باز میتونن بسیار تاثیرگذارتر باشند اما داستان ها به گونه ای بودند که در برخی از اون ها حس میشد نویسنده اصن قصد نداره حتی یه محدوده پایانی برای داستان تعیین کنه بلکه اومده صرفا یه روابت کوتاه رو گفته و رفته و جز اینکه به مخاطب حس بودن در اون فضا رو بده، هیچ قصدی نداشته. نمیشه گفت این حتما یه نقطه ضعف محسوب میشه اما طبق سلیقه شخصی من، چندان جذاب نیس و ممکنه با تموم شدن داستان تو ذوق خواننده بخوره. در کل به نظرم اونطور که در اول کتاب در وصف کارور گفته شده که تمام داستان های کوتاهش شاهکار هستند-برخلاف خیلی از نویسنده های معروف و شناخته شده که فقط چندتا اثر واقعا قوی دارن و بقیه آثارشون متوسطه- داستان ها همگی شاهکار نبودن. بیشتر داستان ها در یه سطح مشابه بودن اما به نظرم شاهکار نبودن بلکه سطح خوبی داشتن. اول کتاب بیش از حد راجب کارور به تعریف و تمجید پرداختن.
مجموعه ای از کارهای ریموند کارور که هر داستانش را یکی ترجمه کرده و مصطفی مستور (یکی از مترجمان)، این مجموعه را تهیه دیده و همراه با ترجمه ی چند مقاله در مورد ریموند کارور، در این مجموعه گرد آورده است. به ویژه برای آنها که کارور را کاملن نمی شناسند، کاری ست قابل تحسین.
داستانها چیزی داشتند، چیزی شبیه به فضاسازی ولی خیلی مهمتر، که آن «چیز» واقعا آنها را خاص میکرد؛ با هر موضوع و محور و پایانبندیای که بودند، این فاکتور همواره در داستان حضور داشت و خواندنشان را به تجربهای غریب تبدیل میکرد. یکی از بهترین مجموعه داستانهایی که اخیرا خواندهام. 3.5/5
IIn spite the fact that it is too difficult to consider one of the Carver’s short stories as the best one, for me, “they are not your husband” is absolutely one of his masterpieces