Jump to ratings and reviews
Rate this book

دیوان شهریار

Rate this book
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. شهریار، شاعر پرآوازه پارسى‌گوى آذرى زبان وطنمان در قلمرو ادب و فرهنگ ایران، از چنان اعتبار و خلاقیت شگفت‌انگیز هنرى و مرتبه والاى سخن‌سرایى برخوردار است، که ناشران مجلّدات حاضر نیازى به معرفى آثار وى نمى‌بینند.
امروزه در پهن دشت سرزمین ایران کمتر جایى را مى‌توان یافت که نام و نشانى از سروده‌هاى شهریار در آن نباشد، و شمار اندکى از مردم باسواد را مىتوان دید که بیتى، قطعه‌اى و غزلى از شهریار را بر لوح خاطر نسپرده باشند، و این نشانه‌اى است از نفوذ معنوى کلام شاعر بر سراچه دل آشنا و بیگانه. ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

نمونه‌‌ای از غزل:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

1402 pages, Hardcover

First published January 1, 1958

31 people are currently reading
414 people want to read

About the author

شهریار

9 books51 followers
Seyyed Mohammad Hossein Behjat-Tabrizi (Persian: سید محمدحسین بهجت تبریزی Azerbaijani: Məhəmmədhüseyn Şəhriyar)‎ (1906-September 18, 1988), chiefly known by his pen name as Shahriar (or Shahryar / Shahriyar شهریار), was a legendary Iranian poet.

Born in Tabriz, an ethnic Iranian Azeri, Shahriar came to Tehran in 1921 and continued his studies in the Dar-ol-Fonoun high school and started studying medicine after graduation from Dar-ol-Fonoun in 1924. But he fell in love, left his studies about a year before receiving his M.D. degree, and went to Khorasan. He returned to Tehran in 1935 and started working in the Agricultural Bank of Iran.

Shahriar was the first Iranian to write significant poetry in Azeri. He published his first book of poems in 1929, with prefaces by Mohammad Taghi Bahar, Saeed Nafisi, and Pezhman Bakhtiari. His poems are mainly influenced by Hafez. His most famous poem Heydar-Baabaayaa Salaam, in Azerbaijani, is considered to be among the best modern poems in the language and has been turned into a few plays.

His most famous Azeri work Heydar Babaya Salam, Published in 1954, won the immense affection of the both the Turkic and Iranian speakers.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
135 (47%)
4 stars
70 (24%)
3 stars
45 (15%)
2 stars
18 (6%)
1 star
15 (5%)
Displaying 1 - 30 of 32 reviews
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,095 followers
June 11, 2022
‎دوستانِ گرانقدر، دیوانِ شهریار، از چیزی حدودِ ۱۳۴۰ صفحه تشکیل شده است که این دیوان شاملِ غزلیات، دوبیتی و رباعیات و مثنوی ها، میباشد
‎در زیر به انتخاب از میانِ غزلها و رباعیات، ابیاتی را برایِ شما ادب دوستانِ گرامی، مینویسم
--------------------------------
‎وای چه خسته میکند، تنگیِ این قفس مرا
‎پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه، بَس مرا
‎گرگِ درنده ای به من تاخت به نامِ زندگی
‎پنجه که در جگر زند، نام نَهَد نفس مرا
*************************
‎جوانی شمعِ ره کردم که جویم زندگانی را
‎نجُستم زندگانی را و گُم کردم جوانی را
‎کنون با بارِ پیری آرزومندم که برگردم
‎به دنبالِ جوانی، کوره راهِ زندگانی را
*************************
‎بنال اِی نی که من غم دارم امشب
‎نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
‎اگر رویین تنی باشم به همّت
‎غمی همتایِ رستم دارم امشب
*************************
‎ندارِ عشقم و با دل سرِ قمارم نیست
‎که تاب و طاقتِ آن مستی و خُمارم نیست
‎من اختیار نکردم پس از تو یارِ دگر
‎به غیرِ گریه که آنهم به اختیارم نیست
*************************
‎آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟
‎بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
‎عمرِ ما را مهلتِ امروز و فردایِ تو نیست
‎من که یک امروز مهمانِ تواَم، فردا چرا؟
*************************
‎نه وصلت دیده بودم کاشکی اِی گُل، نه هجرانت
‎که جانم در جوانی سوخت اِی جانم به قربانت
‎تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
‎چقدر آخر تحمل، بلکه یادت رفته پیمانت
*************************
‎پیرم و گاهی دلم یادِ جوانی میکند
‎بلبلِ شوقم هوایِ نغمه خوانی میکند
‎با همه نسیان، تو گویی کز پیِ آزارِ من
‎خاطرم با خاطراتِ خود تبانی میکند
*************************
‎باز با ما سری از نازِ گران دارد یار
‎نکند باز دلی با دگران دارد یار
‎میرود خوانده و ناخوانده به هرجا که رسید
‎تا مرا در به در و دل نگران دارد یار
*************************
‎برو ای تُرک، که ترکِ تو ستمگر کردم
‎حیف از آن عمر که در پایِ تو من سر کردم
‎پس از این گوشِ فلک نشنود افغانِ کسی
‎که من این گوش زِ فریاد و فغان کر کردم
*************************
‎عاشقی درد است و درمان نیز هم
‎مشکل است این عشق و آسان نیز هم
‎جان فدا باید به این دلدادگی
‎دل که دادی میرود، جان نیز هم
*************************
‎تا غمِ هجرِ تو آمد به سراغِ دلِ من
‎خون شد اِی گُل، جگرِ لاله به داغِ دلِ من
‎تازه گلهایِ امیدم سرِ بشکفتن داشت
‎که خزان را گذر افتاد به باغِ دلِ من
*************************
‎ریختم با نوجوانی، باز طرحِ زندگانی
‎تا مگر پیرانه سر، از سر بگیرم نوجوانی
‎زندگانی گر کسی بی عشق خواهد، من نخواهم
‎راستی بی عشق، زندان است بر من زندگانی
*************************
‎تا لاله به کف، شرابِ بی غش گیرد
‎چون لاله، دلم داغِ تو مهوش گیرد
‎بر زلفِ جوانان چو وزد بادِ بهار
‎با یادِ جوانی، دلم آتش گیرد
*************************
‎قدِ تو نه آن سروِ روان است که بود
‎چشمِ تو نه آن آفتِ جان است که بود
‎هرچند که حُسنِ تو نه این بود که هست
‎بازآی که عشقِ من همان است که بود
*************************
‎شبها به ماه دیده تو را یاد میکنم
‎با مه فسانه گفته و فریاد میکنم
‎شاید تو هم به ماه کنی ماهِ من نگاه
‎با این خیال، خاطرِ خود شاد میکنم
---------------------------------------
‎امیدوارم این انتخابها را پسندیده باشید
‎«پیروز باشید و ایرانی»
Profile Image for Nazy mehrara.
5 reviews1 follower
October 7, 2007
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
Profile Image for Iran.
38 reviews1 follower
April 7, 2010
امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی
چه دلی ماند و چه دینی؟ که نبردی از راه
ای سر زلف، ندانم به چه کفر و دینی
کی بر این کلبهٔ طوفان‌زده سر خواهی زد؟
ای پرستو، که پیام‌آورِ فروردینی
شهریارا! اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی
Profile Image for Nazanin.
4 reviews1 follower
Read
September 20, 2018
همه شب سجده بر آرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی...

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش...
Profile Image for ArEzO.... Es.
290 reviews
September 24, 2008
حيدربابا ايلدريملار شاخاندا
سئللر سولار شاققيلديوب آخاندا
قيزلار اونا صف باغليوب باخاندا
سلام اولسون شوكتوزه ائلوزه
منيمده بير آديم گلسين ديلوزه

حيدر بابا كهليك لرين اوچاندا
كول ديبينين دوشان قالخوب قاچاندا
باغچالارين چيچكلنوب آچاندا
بيزنده بير ممكن اولسا ياد ائله
آچيلميان اوركلري شاد ائله
Profile Image for Amir.
17 reviews1 follower
July 7, 2020
با اینک زبان فارسیم خیلی خوب نیست ولی گوزیدەای از شعرهای استاد شهریار خوندم واقعن شعرهای استاد شهریار بی نظیر است



آمـدي، جـانم به قـربانت ولي حالا چـــــرا
بي‌وفـــــا حالا كه من افـــتاده‌ام از پا چــرا
نوشــدارويي و بعد از مرگ سـهراب آمدي
سنگدل، اين زودتر مي‌خواستي حالا چرا
عـمر ما را مهلت امـروز و فرداي تو نيست
من كه يك امــــروز مـــهمان توام، فردا چرا
نازنينــــــا ما به ناز تو جــــــــواني داده‌ايم
ديگر اكـــنون با جـــوانان ناز كن با ما چــرا
وه كه با اين عـــمرهاي كوته بي‌اعــــــتبار
اينهمه غافل‌شدن از چون مني شيدا چرا
شور‌فرهادم به‌پرسش سربه‌زير افكنده‌بود
اي لب شـــيرين جواب تلخ سر بالا چـــــرا
اي‌شب‌هجران‌كه‌يكدم‌درتوچشم‌من‌نخفت
اين قــــدر با بخت خواب آلود من، لا لا چرا
آسمان ‌چون‌جمع‌مشتاقان‌پريشان‌مي‌كند
در شـــگفتم من نمي‌پاشد ز هم دنيا چرا
درخــزان هجر گل اي بلـبل طبع حـــــــزين خاموشي شرط وفاداري بود، غـــــوغا چرا
شــــهريارا بي‌حبيب خود نمي‌كري ســفر
اين ســـــفر راه قيامت مي‌روي، تنها چــرا

شهریار
This entire review has been hidden because of spoilers.
699 reviews29 followers
April 25, 2021
با اجازه غزلی تازه فدایت کردم
بر سر سجده نه در شعر دعایت كردم

با اجازه از همه دست كشیدم امشب
و تو را از وسط جمع سَوایت كردم

با اجازه تو طبیبی و منم باز مریض
تو بزن بوسه بگو باز دوایت كردم

با اجازه به خیالات خودم می پیچم
مثلا بودی و اين بار صدایت كردم

با اجازه از شما و بی اجازه از همه
بوسه بر شعر زدم باز دعایت كردم

گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید

گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید

**********
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

******

روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار
به امیدی که تو هم شمع شب تار من آیی

******

صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را، هم آرزو کردم

******

پیوند جان جداشدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت

******

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

خواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز
باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست

******

دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام

**********

شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد

******

گر حال مرا حبیب پرسد، گویید
بیمار غمت را نفسی هست هنوز…

******

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را…

******

ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

******

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا، تو چرا بی‌خبر از ما شده‌ای؟!

******

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی

******

چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید
بازآیی و برهانیم از چشم به راهی…

******

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست

******

گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت

******

بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست …

******

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

اما گرفته دور و برش هاله یی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست

در زندگی ما همه جا وول می خورد
هر کنج خانه صحنه یی از داستان اوست

در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم

….

******

او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد

******

کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی…

******

دیدم به آتش‌بازی‌ ات، شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا، گر خود تماشا می‌کنی

******

گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

******

دامن مکش به ناز که هجران کشیده‌ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام

******

به خداکافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم

******

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس
همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی

مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی
که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی

******

به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم
که تا تو باشی و غیری به جای من نگزینی

نگین حلقه رندان شدی که تا بدرخشد
کنار حلقه چشمم به هر نگاه نگینی

******

دل چون آینه اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران

******

شهریارا
دل عشاق
به یک سلسله اند

عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد

******

شرمم کشد
که بی تو نفس می کشم هنوز

تا زنده ام
بس است همین شرمساری ام

******

کس نیست در این گوشه فراموش تر از من
وز گوشه نشینان توخاموش تر از من

هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من

******

آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد
ما ناله کنان و یار نشنیده رود!

یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!

******

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
********

اگر سفر بروی بی خبر، زبانم لال

بمانده آهِ دلم پشت در، زبانم لال

 

هزار سال گذشت از قرار دیدنمان

تو رفته ای كه نیایی مگر؟ زبانم لال

 

مگر نه اینكه تو خورشید آسمان منی

چگونه شبم بی تو شد سحر؟ زبانم لال

 

هنوز مانده بفهمم تو شاعرم كردی

نگفتم از تو، از این بیشتر؟ زبانم لال

 

بگو كه دل بكنم از تمام آدم ها

نگو فقط ز تو، ... تو یك نفر، .... زبانم لال

 

زده ست چوب حراج این غزل به احساسم

تو را اگر كه نبینم؟...... اگر...؟ زبانم لال

*****

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت

هرکسی غصه اینکه چه می کرد نداشت

چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید

خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت

*****

دوری ز منو زدوریت می سوزم

نزدیک منی ز آتشت می سوزم

پس من چه کنم چه خاک بر سر ریزم

از دیدن و از ندیدنت می سوزم
Profile Image for Mohamad asgari.
35 reviews4 followers
August 22, 2007
شهريار خيلي آدم جالبيه
به نظرم بهترين شاعر معاصره
Profile Image for Naele.
195 reviews72 followers
Read
February 6, 2016
آنکه عیب لسان غیب کند
زبان به غیبت ما هم گشود و عیب کند
Profile Image for Hessam.
60 reviews1 follower
November 23, 2020
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا..
1 review
March 4, 2018
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن/گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست/عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایه دولت همه ارزانی نو دولتان/من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
Profile Image for Rez.
168 reviews4 followers
November 14, 2019
مرد از این تازه جوانان نتواند برخاست
چاکی ای گور که مردی کهن آید بیرون

خیلی از شعرا رو دو بیت اول و می‌خوندم رد می‌شدم ولی بعضی از شعرها عالی بودن. (3.5)
9 reviews
September 4, 2025
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست

من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار

خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

همه بگریه ابر سیه گشودم چشم

دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست

به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم

دریغ و درد که این انتحار آنی نیست

نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس

به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست

ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند

به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست

ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس

که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست
Profile Image for میثم موسوی نسیم‌آبادی.
492 reviews1 follower
Read
March 30, 2025


با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ
تا خون خلق هست ننوشد شراب را
(شهریار، ۱۳۴۲: ج ۱، ۱۳۶)

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷)، متخلّص به شهریار، از شاعران نامدار ایران است که دکتر شفیعی کدکنی معتقد است باآن‌که ارادتی ویژه به حافظ داشت، سخت تحت تأثیر ادبی از ایرج‌میرزا بود و او را باید نمایندۀ کامل و شایسته‌ترین شاعر مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی دانست (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۲: ۴۷۶-۴۷۸). هوشنگ ابتهاج نیز غزل شهریار را در سرتاسر تاریخ غزل ایران بی‌نظیر دانسته و بر آن باور است که شهرت شهریار قبل از انقلاب بی‌مانند بود و هیچ‌کس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشته است (عظیمی و طَیّه، ۱۳۹۱: ج ۱/ ۱۳۹-۱۴۴). چنان‌که نیما یوشیج هم به بزرگ‌داشت او پرداخت و شهریار را تنها شاعری خواند که در ایران دیده است (یوشیج، ۱۳۸۸: ۳۳۸).

آمـدی جـانم بـه غـربانـت ولـی حالا چـرا
بـی‌وفـا حالا کـه مـن افـتـاده‌ام از پـا چرا

نوشـدارویـی و بعد از مـرگ سهراب آمدی
سنـگدل ایـن زودتر می‌خواستی حالا چرا
عـمـر ما را مـهلت امروز و فردای تو نیست
مـن که یـک امـروز مـهـمان توام فردا چرا
نـازنـیـنـا مـا بـه نـاز تــو جـوانـی داده‌ایم
دیـگر اکـنـون با جـوانان نـاز کن با ما چرا
وه کـه بـا ایـن عـمـرهای کـوتـه بی‌اعـتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شـگـفـتم من نمی‌پاشد ز هم دنـیا چرا (شهریار، ۱۳۹۱: ۷۹-۸۰)

از ویژگی‌های منفی این شاعر تبریزی، که دیوان او تا کنون بیش از پنجاه مرتبه تجدید چاپ شده است، اعتیاد او به مواد مخدّر بود. لطف‌الله زاهدی، دوست صمیمی شهریار، متذکر شده است که شهریار پس از سی سال اعتیاد سنگین، خود را از این بیماری نجات بخشید (همان: ۲۴). چنان‌که سایه متذکر شده است:

من روزها ساعت دو دوونیم بعدازظهر می‌رفتم خونۀ شهریار. او معمولاً خواب بود. کم‌کم بیدار می‌شد... یه دقیقه یه ربع شیره می‌کشید و بعد چشمش باز می‌شد می‌گفت: سلام. من جوابش رو نمی‌دادم. دوباره نیم ساعت یه ساعت شیره می‌کشید و بعد می‌نشست و می‌گفت: سلام. می‌گفتم سلام شهریارجان... بعد هم مرتب شیره می‌کشید و تریاک می‌کشید... انصافاً حتی یک‌بار به من تعارف نکرد. هرگز (عظیمی و طَیّه، ۱۳۹۱: ج ۱/ ۹۹-۱۰۰).

هوشنگ ابتهاج در قسمت دیگری از کتاب پیر پرنیان اندیش اذعان می‌کند که شهریار نماز نمی‌خواند (همان: ج ۱/ ۱۰۹). خیلی مهربان و عاطفی‌ای بود. همه‌چیزش عجیب بود؛ مثلاً همین نیمه‌کار ماندن درسش [دانشجوی پزشکی بود] و قصۀ آن خانم که زنش نشد (همان: ج ۱/ ۱۱۶-۱۱۸). او تخیّل عجیب و غریبی داشت. خیلی آدم لطیفی بود، ولی خُب گاهی خُل می‌شد. می‌گفت: شب‌ها وقتی سه‌تار می‌زنم، پری‌ها با من خوب‌اند؛ من ساز می‌زنم این‌ها می‌آیند تو استکانم می‌رقصند، رو طاقچه می‌رقصند، رو دوشم می‌رقصند. بعضی شب‌ها هم با من لج هستند (همان: ج ۱/ ۱۳۱). شهریار آدم بدبینی هم بود تا جایی‌که فکر می‌کرد روس و انگلیس دست‌به‌دست هم داده‌اند و می‌خواهند او را بکشند (همان: ج ۱/ ۱۲۴). توبۀ مضحکی هم کرد. از عاشق بودن و موسیقی و تریاک توبه کرد و گفت این‌ها مانع رسیدن به حق است. او از وقتی که از تهران به تبریز برگشت، دیگر افول، بلکه سقوط شعرش شروع شد. بعد از توبه شعر را هم به یک معنا کنار گذاشت و دیگر شعر عاشقانه نگفت. می‌گفت این‌ها همه حجاب است (همان: ج ۱/ ۱۳۲ الی۱۳۴).

هـمیشه جـنـگِ پـیغمبر جهاد است
دفاع است و هجوم ��ز بد نهاد است...
بـجـز تــبــلـیـغ حـق کـاری نـدارد
بـه کـس اکـــراه و اجـــبـاری نـدارد
در ایران هم شکست ما عجب نیست
که از دین است مُعجز از عرب نیست
تـو مـو می‌بـیـنـی و مـن پـیچش مو
تــو ابـــرو مــن اشــارتـهای ابــرو

وگر دینی بماند این چند مدت

هـمـانـا از خــدا دان و حــقـیـقـت
                                                    
وگرنه ایـن سـخن در گـوش جان گیر    
                                              
که کس ایـمـان نمی‌آرد به شـمـشـیر   
                                  (شهریار، ۱۳۹۱: ۷۹۲-۷۹۳)
         
سرایندۀ منظومۀ مشهور «حیدربابا»، قبل از انقلاب در غزل «روسیاهی حجاب» و «دم بزن ای زن» به نقد حجاب و چادر پرداخت و در ادامه متعرض روحانیان شد. روسیاهی حجاب، که یکی از ابیات آن در ابتدای ای�� یادداشت آمد، بعد از انقلاب از دیوان اشعار شهریار حذف شد. چنان‌که بیت آخرِ دم بزن ای زن هم مورد سانسور قرار گرفت.  

یـکدم ز حـقـوق مـدنـی دم بزن ای زن  
                                           
ویـن دام سـیـه‌سلسله برهم بزن ای زن

ایـن جامـۀ ماتم به دل ما زده صد چاک    
                                        
صد چاک در این جامۀ ماتم بزن ای زن

آبـسـتـن عـیـسـای تـکامل تـویـی آخر     
                                      
پس چاک به پـیـراهـن مریم بزن ای زن        
      
بگشای چو خـورشـیـد رخ و تـیر تجلی     
                                       
بر دیـدۀ نامـحـرم و مـحـرم بزن ای زن       
   
تـا زخــمــۀ سـازت بـدرد پـردۀ اوهـام     

این نغمه گهی زیر و گهی بم بزن ای زن

با سـعی و عمل پـرچم اقـبال و شرف را

مـردانـه بـه سـرتـاسـر عالم بزن ای زن             

بر برگ گلت شبنم اشک اینهمه بس نیست؟ 

دیگر به سـر و سـینۀ خود کم بزن ای زن

تـو ماه مقنّع به سر خود چه زنی مشت؟  
      
آن مـشـت سـرِ شـیـخ معمّم بزن ای زن
(شهریار، ۱۳۴۲، ج ۱، ۱۳۵-۱۳۶)
    
سرایندۀ غزل مشهور «علی ‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را»، پس از انقلاب به ستایش بسیاری از شخصیت‌های سیاسی ایران ازجمله محمد بهشتی، مرتضی مطهری، روح‌الله خمینی، محمود طالقانی، محمدجواد باهنر، علی شریعتی، محمدعلی رجایی، مصطفی چمران، میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای پرداخت. 

ایـن رهـبـر کـبـیر، خمینیِ بـت‌شـکن   
                                       
خـط امـان خـود از امـام زمـان گـرفـت      
                     
گــــوهــر شــبــچـراغ رفـسـنـجـان   
                                         
ای چـــراغ تــــو رهـــنــمــونِ دلــم           
                     
کــــفّــه‌یـی هــم‌تــراز خــامــنـه‌ای      
                                    
در تــــــرازوی آزمــــــــون دلـــم...        
               
در رکــــوع و ســـجــود خــامـنـه‌ای      
                                     
مــن هــم از دور ســــرنــگـون دلــم          
          
خــاصـه وقــت قـنوت او کـز غـیـب          
                                   
دســـتـهـا مــی‌شــود ســتـون دلـــم            
(شهریار، ۱۳۹۱: ۱۱۴۵-۱۱۴۶)

منابع:

_ شهریار، محمدحسین، ۱۳۴۲، دیوان شهریار، تهران، کتابفروشی خیام.

_ شهریار، محمدحسین، ۱۳۹۱، دیوان شهریار، تهران، نگاه.

_ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ۱۳۹۲، با چراغ و آینه، تهران، سخن.

_ عظیمی، میلاد و طَیِّه، عاطفه، ۱۳۹۱، پیر پرنیان‌اندیش: در صحبت سایه، تهران، سخن.

_ یوشیج، نیما، ۱۳۸۸، یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج، به کوشش شراگیم یوشیج، تهران، مروارید.
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
July 9, 2018
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب

تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه من می نالد

بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب

زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است

بیم آنست که از پرده فتد راز امشب

گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان

پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب

گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز

می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب

کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز

بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب

شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک

به گدایی تو ای شاهد طناز امشب
3 reviews1 follower
February 18, 2008
kheili ahle sher nistam amma shahriyar az un shaerayiye ke az bachegi laagal zemzemeye sheraye zibaye torkisho az zabune pedar o madar shenidam va in baes shode ye moghehayi ye negahi be divane ashare farsisham bendazam va be "NALEYE SETARE SHAER" gush bedam.
This entire review has been hidden because of spoilers.
122 reviews1 follower
March 24, 2023
مجموعه اشعار محمد حسین بهجت تبریزی معروف به استاد شهریار کتابی عالی که حتما باید تمامی افراد که ادبيات را دوست دارند
بخوانند «دیوان شهریار» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/815
150 reviews2 followers
September 28, 2022
شهریار محمد حسین بهجت تبریزی شعرهای زیبا همه دلی عاشقانه عارفانه مایه افتخار ایران و تبریز
اشعار روان و بی نظیر ... علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدارا ...
https://taaghche.com/book/815
Profile Image for Borus.
69 reviews12 followers
February 27, 2024
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت

.اگر شعر های مذهبی-آخوندی دیوانش اینقدر زیاد نبود خیلی بیشتر به دلم می نشست
1 review
March 15, 2008
mybook
This entire review has been hidden because of spoilers.
Displaying 1 - 30 of 32 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.