در دومین شماره از مجموعه آثار نمایشی یون فوسه ـ نمایشنامه نویس نروژی ـ دو نمایشنامه با عنوان بچه و یک روز تابستانی به طبع رسیده است. در این نمایشنامه گوشه هایی از زندگی سه ولگرد خیابانی به نام فردریک، آروید و اگنس به تصویر کشیده شده است. فردریک و اگنس در اولین روز آشنایی تصمیم به ازدواج میگیرند و....
Jon Olav Fosse was born in Haugesund, Norway and currently lives in Bergen. He debuted in 1983 with the novel Raudt, svart (Red, black). His first play, Og aldri skal vi skiljast, was performed and published in 1994. Jon Fosse has written novels, short stories, poetry, children's books, essays and plays. His works have been translated into more than forty languages. He is widely considered as one of the world's greatest contemporary playwrights. Fosse was made a chevalier of the Ordre national du Mérite of France in 2007. Fosse also has been ranked number 83 on the list of the Top 100 living geniuses by The Daily Telegraph.
He was awarded The Nobel Prize in Literature 2023 "for his innovative plays and prose which give voice to the unsayable".
Since 2011, Fosse has been granted the Grotten, an honorary residence owned by the Norwegian state and located on the premises of the Royal Palace in the city centre of Oslo. The Grotten is given as a permanent residence to a person specifically bestowed this honour by the King of Norway for their contributions to Norwegian arts and culture.
بعضى از اهالى نمايش اعتقاد دارند كه اثر نمايشى مطلوب، اثرى است كه در اجرا پرمايه تر باشد. بعضى ديگر نيز بر اين باورند كه نمايشنامه بايد به همان قوت اجراى آن اثر باشد. آثار نمايشى يون فوسه اما از دسته اول است. چيدمان عناصر نمايشى در آثار او به نحوى است كه مطمئناً در اجراى روى صحنه پررنگ تر و جذاب تر خواهد بود.
این کتاب شامل دو نمایشنامهی بچه و یک روزِ تابستانی است. اول درباره بچه: در این نمایشنامه در پردهی اول شاهد جمع شدن سه نفر در ایستگاه اتوبوس به دلیل بارش باران هستیم، این سه از یکدیگر آشنایی قبلی دارند و در پایان پرده اگنس و فردریک را میبینیم که برای ابراز عشق به یکدیگر به کلیسا میروند و در پرده دوم متوجه میشویم که این دو در کلیسا باهم رابطه جنسی برقرار میکنند و حاصل این رابطه بارداری اگنس است؛ یعنی به وجود آمدن بچهای که نقش اصلی نمایشنامه است و هیچوقت به دنیا نمیآید. در هر پردهی این نمایشنامه ما انتظار اتفاق دیگری داریم اما هیچ اتفاق خاصی در پردههای بعد نمیافتد، حرفهای تکراری زده میشود، زندگی کسلکننده است، هر سه کاراکتر نمایشنامه تنها هستند و همواره در انتظار. گویی میخواهد نشان دهد که زندگی بشر همین است؛ تنهایی و انتظار برای پایان این تنهایی. یک زندگی روزمرهی بینتیجه. یک امید واهی. تکرار. انتظار. چیز جالب دیگری که توجه من را جلب کرد حضور پررنگ ایستگاه اتوبوس است، برداشت من از این مسئله این است که ایستگاه اتوبوس همین زندگی است، جایی که در آن انتظار میکشند. اما به طور کلی این نمایشنامه زیاد سلیقهی من نبود از این رو تنها ۲ ستاره به آن میدهم. حالا دربارهی یک روز تابستانی: این قاطی شدن زمان حال و گذشته بسیار برایم جالب بود، هرچند بنظرم چیز جدیدی نبود. زن پیر داستان کسی را تعریف میکند که تا ابد برایش انتظار میکشد اما هیچوقت نمیآید؛ در اینجا میتوان کمی شباهت بین نمایشنامه بچه و یک روزِ تابستانی پیدا کرد، در هردو منتظر شخصیت اصلی هستند اما هیچوقت نمیرسد. به طور کلی این نمایشنامه نسبت به نمایشنامه بچه بهتر بود، چیزی که میخواست بگوید مشخصتر بود و اتفاقات بیربط در آن نمیافتاد (که خب فکر میکنم دلیل این کار یون فوسه نشان دادن ابزورد بودن زندگی است که زیاد در آن موفق نبوده) از این روز به این نمایشنامه ۳ ستاره میدهم.