Jamalzadeh was one of the early groundbreakers in Persian literature of the 1920s and early 1930s. Before then, the main emphasis of Persian literature was poetry. Writers like Jamalzadeh led the development of modern Persian fiction, creating a new and socially relevant channel for artistic expression. This novel presents aspects of Persian society at the time. Please note the text is entirely in the Persian (Farsi) language.
مجموعه ای است از چند داستان کوتاه و نمایشنامه با این عناوین: "ثواب یا گناه" (۱۳۳۴)، "نمک گندیده" (۱۳۳۴)، "عقد تمهیدی" (۱۳۳۵)، "خانه به دوش" (۱۳۳۵)، "همزه و لمزه" (۱۳۳۶)، "عالم همقطاری" (۱۳۳۵)، "باج سبیل" (۱۳۳۷) و "دو قلو" (۱۳۳۷). این کتاب نخستین باز در سال ۱۳۳۸ منتشر شده است
از نظر صوری در بعضی از این داستان ها تلاش برای زبانبازی و استفاده از ترکیبات زبان محاوره بیشتر به چشم می آید - مثل "عقد تمهیدی". من که به این نتیجه رسیدم باید مدام قلم - یا چیزهای مشابه - کنار دستم باشه بعضی از این ترکیب ها رو یادداشت کنم و سعی کنم در نوشتار و گفتار ازشون بهره ببرم. البته در مواردی کار جمالزاده به تکلف دچار می شه اما به هر حال این تلاش اون هم برای کسی که اصلا ایران نیست و اکثر عمرش رو خارج از ایران و فضای زبان فارسی گذرونده، ستایش برانگیزه. سوای واژگان و اصطلاحات، به نظرم نوع جمله بندی و نحوه ی بیان جمالزاده اغلب چیز چشمگیری نداره - حداقل برای من
از نظر محتوایی در این مجموعه چند چیز بیشتر به چشم می آد: الف. نگاه تحقیرآمیز به کار دولتی و دولتیان (بی کفایتی، فساد، رشوه و ...) - مثلا در "خانه به دوش" و "عالم هم قطاری"؛ ب. توجه به اختلاف طبقانی، فقر، و منشئیت آن برای جرم - مثلا در "ثواب یا گناه" و "نمک گندیده"؛ ج. نقد نق زدن ها و ناامیدی های عموم مردم و نقد انداختن همه ی مسئولیت ها به دوش حکومت - مثلا در "خانه به دوش" و "نمک گندیده" (خلاصه اینکه از ماست که بر ماست)؛ د. نقد نظام آموزشی - مثلا در "همزه و لمزه"؛ ه. نقد تیپ های تازه ی اجتماعی که در روند مدرن سازی ایران سر برآورده اند مثل دون ژوان ها - مثلا در "عقد تمهیدی" - یا آدم های خشک و خسیس و اتوکشیده - مثلا در "دوقلو"؛ ی. نقد دیکتاتوری رضاخانی - مثلا در "باج سبیل" که شخصیت قلدر و منفی آن رسما نامش "میرپنج" است و آخوندی که در سمت مثبت ماجرا قرار دارد یادآور پدر خود جمال زاده یعنی جمال الدین واعظ است
حاشیه: خواندن توصیفات جمالزاده از حال و هوای باغات و محلات و ... برای من مایه ی اندوه است، وقتی او را تصور می کنم در ژنو که با چه شوقی این ها را به نگارش در می آورده
جمالزاده اگر نه که پلات قوی داستانی نداشته باشه، ولی به شدت داستان رو خوب میشناسه. میشه از نحوهی روایتش، انتخاب راویش فهمید، چه تاثیر زیادی گرفت از داستاننویسی اروپایی دورهی خودش، و چه مشق خوبی میشد برای بعدیها، ولی خیلی وقته کسی از روی دستش چیزی ننوشته، حیفِ طنازی و شیرینی متنهاش.
از خوندن داستانها لذت بردم. طبیعتا بعضی بیشتر از بقیه به دلم نشستند. داستان خانهبهدوش با توصیفهای دقیقش از زندگی کوچنشینی واقعا جذبم کرد. نمایشنامهی باجسبیل هم به دلایل پرواضح روی اعصابم رفت و شاید برام پایینترین کار این مجموعه بود. چیزی که جذبم کرد، زندگینامهی بود به قلم ایرج افشار نهچندان گرامی. احساس کردم کارهایی که جمالزاده برای ادبیات فارسی کرده یک دریاست و من اصلا تو باغ نبودم. خلاصه که اولین کاری بود که ازش خوندم و بهم ثابت شد لقب پدر داستاننویسی ایران پربیراه نیست.
منکر زبان زیبا و قشنگ جمال زاده نمی توان شد.جمال زاده حتی در معمولی ترین داستان هایش هم،استادانه ترین زبان را دارست.این مجموعه شامل چند داستان است که بسیار معمولی اند،هیچ ویژگی خاصی هم ندارند،حتی بعضی جاها،داستان ها فیلم هندی!!!!!میشود.اما نثر آنقدر زیبا و زنده و سیال است که آدم حیفش می آید بگذاردش کنار.از جمال زاده باید فارسی یاد گرفت.
محمدعلی جمالزاده آثار جمالزاده در نثر فارسی و قصه نویسی را نه می شود با آثار بعداز او، و نه با آثار نویسندگان اروپایی همدوره اش در ابتدای قرن بیستم، مقایسه کرد. برای درک بهتر آثار جمالزاده و بدعت هایی که در نثر و قصه نویسی معاصر ما گذاشته باید آنها را با آثار نویسندگان ایرانی همدوره ی او، مثلن نوشته های کسانی چون "اعتمادالسلطنه"، "امین الدوله"، زین العابدین مراغه ای، میززا ملکم خان، آخوند زاده و میرزا آقا تبریزی، یا در نهایت با نثر میرزا حبیب اصفهانی در ترجمه ی "حاجی بابا" مقایسه کرد تا بدعت های او در قصه نویسی و ساده نویسی، و حد تاثیر گذاری اش بر داستان نویسی معاصر فارسی را بهتر دریافت. متاسفانه جمالزاده هم مثل بسیاری از نویسندگان ایرانی، داستان نویسی را از روی خواندن داستان های اروپایی فراگرفته و چندان به نقد و بررسی، به ویژه از نظر آکادمیک آشنا نبوده است. از همین رو با وجودی که آثارش از "پلات"ها و هسته های اصلی زیبایی برخوردار است، اما داستان و شخصیت های آن دچار نارسایی ها و کمبودهایی هستند که بعد از مدتی که از انتشار آنها می گذرد، جذابیت خود را از دست می دهند و از یادها می روند. عیبی که در کار اغلب داستان نویسان ما دیده می شود. در مجموعه ی "یکی بود، یکی نبود"، غیر از "فارسی شکر است"، بقیه ی قصه ها هم از زمینه و هسته ی خوبی برخوردار اند. مثلن "رجل سیاسی" یا "دوستی خاله خرسه" و... نشانه های درک نویسنده از داستان کوتاه معمول زمانه در اروپا را با خود دارند. اما از آنجا که سابقه ی صد و چندین ساله ی داستان نویسی در غرب، هنوز به زبان فارسی راه نیافته بوده و جمالزاده اولین قدم های لرزان این کودک را برداشته، برای کسی که حتی چند داستان خوب خوانده باشد، اضافات و کمبودهای بی دلیل، بسیار دارند و ملال آور بنظر می رسند. بعداز یکی بود، یکی نبود، تقریبن تمامی آثار جمالزاده با همان نثر و همان مضامین تا اوایل دهه ی چهل منتشر شده. "صحرای محشر"، "تلخ و شیرین"، "راه آب نامه"، "دارالمجانین"، "قصه قصه ها"، "کهنه و نو"، "آسمون و ریسمون"، "قنبرعلی" و... همه شامل روایاتی حکایت گونه اند که به زبانی متعلق به همان دوره نوشته شده اند. سر و ته یک کرباس در دو جلد که به یک خود زندگی نامه شبیه است، و همین طور کشکول جمالی در دو جلد، پر اند از شرح سنت ها و شکل و شمایل اتاق و خانه و کوچه و محله های قدیم اصفهان و تهران و... شرح بسیاری از سنت ها و اصطلاحات رایج میان مردم و... مجموعه ی آثار جمال زاده به همان "کشکول" می ماند، انبانی از اصطلاحات معمول در زبان و فرهنگ فارسی در دوران مشروطه تا انتهای دوران قاجار، پر از خاطرات کودکی و نوجوانی و بعضن یکی دو سفری که نویسنده بعدن در سال های رضاخانی و بعد از شهریور بیست به ایران داشته. از نظر آشنایی با برخی سنت های جاری در خانواده و کوچه و خیابان و بازار، آثار جمالزاده خواندنی ست.
در یکی از داستانهای کتاب «کهنه و نو» با عنوان «عقد تمهیدی» میخوانیم:
وقتی جوان بودم پدرم از طرف دولت در شهر مشهد مقدس مأموریت مهمی داشت و لولَهِنگش در آنجا خیلی آب میگرفت. من تازه مو درآورده بودم و پشت لبم سبز و صدایم دو رگه شده بود و خیلی سر و گوشم میجنبید و چون شنیده بودم که در مشهد بازار صیغه دادن و صیغه کردن سخت رواج است در انتظار تعطیلی تابستان بودم که مدارس بسته شود و به بهانۀ تجدید دیدار با پدر هر طور شده خود را به مشهد برسانم. تمام فکر و ذکرم این شده بود هرچه زودتر از میوه شاداب و هرگز نچشیدۀ صیغه و متعه علیهالسلام گلویی تر کنم. تعطیلی شروع شده و نشده خود را به مشهد رساندم. پدرم با پوزخندی گفت فرزند یک مطلب هست که لازم است با تو در میان بگذارم. هشدار مبادا در این شهر در پی صیغه و این قبیلچیزها بروی. چون بدان که هر زن و دختری صیغهات بشود ممکن است مادرت باشد (جمالزاده، ۱۳۸۸: ۷۳-۷۴). منبع: