سال ها از آرام گرفتن چمران مي گذرد . روزهاي تكاپو واز پشت صخره اي پشت صخره ديگر پريدن و پناه گرفتن و روزهاي جنگ هاي سرنوشت ساز پايان يافته اند و اكنون در اين روزگاربه ظاهر آرام « غاده چمران » با لحني شكسته داستاني روايت مي كند ؛ « داستان يك نسيم كه از آسمان روح آمد و در گوشش كلمه عشق گفت و رفت به سوي كلمه بي نهايت .»
اين داستان عجيبي است ، شايد چون هنوز هم پس از گذشت اين مدت نمي توان حيرت غاده را دراولين برخوردش با نقاش آن شمع و شاعرآن شعر، كوچك شمرد؛« وكسي كه به دنبال نوراست اين نورهرچه قدركوچك باشد در قلب او بزرگ خواهد شد .»
آن حيرت هنوز هم به همان زندگي وجود دارد و اين سوال كه « چمران كيست؟»
اولین بار یک دختر دبیرستانی بودم که خواندمش. هر روز از کوچه شهید محمدی می پیچیدم داخل خیابان سپهبد قرنی و از سر کوچه شهید فلاح پور رد میشدم تا برسم به میدان فردوسی و هر روز پشت ویترین روایت فتح می ایستادم. دست خودم نبود، کتاب ها مرا جادو می کردند و همسایگی با این کتاب فروشی تاثیر این جادو را در من دوچندان میکرد.
کتاب ها را میخریدم، میخواندم و به دوستانم هدیه میدادم. پول تو جیبی ام به هر دوی شان نمیرسید که هم برای خودم بخرم، هم برای دوستانم! یکی از اولین ها چمران بود...
آن روزها یادم نیست دقیقا چه احساسی به چمران و غاده داشتم؛ به این زن و به رابطه اش با مردی مثل چمران؛ اما میدانم که شیفته چمران بودم، هستم؛ شیفته شهدا و از آنها دانستن... اگرچه این عطش خواندن از شهدا در من فروکش کرده است و زندگی مرا به سمتی سوق داد که دغدغه های بیشتری از آنچه در نوجوانی ام داشته ام داشته باشم، اما حالا در آستانه چهل سالگی و تجربه همسری، غاده را طور دیگری میخوانم، طور دیگری میفهمم، طور دیگری میگریم...
اشک، اشک و اشک... واکنش مشترک آن روزها و این روزهای من است در مواجهه مجدد با این مرد و زندگی اش و راوی این زندگی یعنی غاده چمران؛ رازی در این زن و در این رابطه هست که هرگز فاش نشده و شاید نخواهد شد... ناگفته های بسیاری هست، بسیار بیشتر از آنچه این زن در نیمه پهنان گفته است.
تنها می دانم دوستت دارم مرد! دوستت دارم و هرگز این عشق دیوانه وار را نمی توانم پنهان کنم! عشقی که تنها واکنش بیرونی آن اشک است! همه ی دارایی ام از روزهای ازل؛ چرا ندیدمت؟ چرا در زمانه ای به دنیا آمدم که شور دیدن مردانی چون تو را در سر نمی پروراند؟! کاش در انقلاب 57 یک دختر 18 ساله بودم با همه ی جنون 18 سالگی ام تا به دنیا نشان می دادم جنون 18 سالگی در انقلاب 57 برای پیوستن به همه خوبان عالم یعنی چه...
11/10/99
بعدالتحریر: امروز دوباره این ریویو را خواندم و دیدم یادم رفته است از قلم جعفریان بنویسم. اولین باری که کتاب را خواندم آنقدر ضعف قلم نویسنده به چشمم نیامده بود! حبیبه جعفریان از نویسندگان محبوب من است؛ جعفریانی که نویسنده همشهری جوان بود و بعد در کتاب داستان همشهری می نوشت، نه این جعفریان تازه کار در انتشارات روایت فتح!
آنچه بیش از همه کتاب را خواندنی و جذاب کرده است شخصیت کاریزماتیک قهرمان است نه قلم نویسنده.
امتیازم به کتاب 4 ستاره و به قلم نویسنده 2 که میانگینش می شود 3 ستاره...
هر چند این چمرانِ اسطوره ایِ بی همتایِ خیلی آسمانیِ شجاع ِ نترسی که غادة تعریف می کنه برایم خیلی ملموس و باورپذیر نیست اما انقدر روایت اش و عشق اش صاف و ساده است که اگر جایی هم، از نگاهم اغراق آميز باشه باز هم ته اش به دل میشينه .
با این حال هنوز هم چمران برایم چمرانِ حاتمی کیاست. چمران پر از ترس، چمران منفعل، چمرانی که از استیصال در تاریکی نماز می خواند ، چمرانی که دستمال خونی را بلند می کند و فریاد می زند ، چمرانی که هنگام پیاده شدن از هلی کوپتر از ترس پاهایش می لرزد ، چمرانی که در اوج استیصال گاری مردگان را می کشد، چمرانی که آدم است، آدم واقعی.
این کتاب، روایت بخشی از زندگی شهید چمران (از لبنان تا شهادت) بود، به روایت همسر لبنانی او، غادة. خیلی دوست داشتم روایت بخش دیگه ی زندگی این شهید رو هم میخوندم (از امریکا تا لبنان) به روایت همسر امریکایی او، پروانه تامسن. چون غادة، به خاطر شیعه بودن و آشنا بودن با فرهنگ تشیع، شاید خیلی از رفتارهای شهید چمران، برایش غیر قابل فهم نبودند، بلکه فقط فراتر از رفتارهاى انسان های معمولی بودن. ولی برای یه امریکایی، خیلی از این رفتارها غیر قابل فهم هستن. میخاستم ببینم واکنش همسر امریکایی شهید چمران در برابر این رفتارهاش چی بوده.
اما نکته ی خیلی خیلی آزار دهنده ی این کتاب، عدم رعایت نکات دستور زبانی و نقطه گذاری بود. خیلی جاهای کتاب علامت مفولى (را) نیومده بود. مثلاً «فلان چیز گرفتم» به جای «فلان چیز را گرفتم». این یکی از شایع ترین اشکالاتش بود. ولی غیر از این، پر بود از اشکالات دستوری. از اشتباه آوردن زمان فعل گرفته، تا جمله بندی اشتباه و پس و پیش آوردن اجزای جمله. انگار این کتاب از روی نوار مصاحبه پیاده و ترجمه شده و همون طور، چاپ شده. بدون این که جملات گفتاری به نوشتاری تبدیل بشن، یا جملاتی که از عربی ترجمه شدن، به فارسی سلیس برگردن.
آقا یه صحبتی دارن که احتمالا شنیدید، میفرمایند که: سعی کنید مثل چمران زندگی کنید و مثل چمران بمیرید. من فکر می کنم خیلی سخت باشه چنین چیزی، من که حتی مثل غاده، همسر چمران هم نمی تونم باشم.
باورم نمیشد این کتاب رو این زمین اتفاق افتاده. نه آرایش ظاهری خاصی داشت نه دست به ساختن ِ دنیای جدیدی زده بود. فقط از قانون "هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند" پیروی می کرد. : ) چه قدر زیااااااد خوب بود.. چه قدر آروم. چه قدر فانتزی.
این کتاب رو توی کلاس سبک زندگی شهدای اردو جهادی بهمون هدیه دادن. کتاب جالبی بود. داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمهی عشق گفت و رفت به سوی کلمهی بی نهایت!
حاج آقائه از روی قسمت هایی از کتاب می خوند بعد برخورد شهید چمران رو توی فضای زندگی مشترک بررسی می کرد. بهترین قسمتش همون بود که غاده تا چند ماه بعد از ازدواج نفهمیده بوده آقا مصطفی کچله:دی چیکار می شه کرد که مردم تورو نبینن؟ خوب بود.
اولین مواجهه من از نزدیک با چمران بود خوندن این کتاب منظور از نزدیک اینکه تنها عکس و نامی از چمران رو دیده و شنیده بودم مشتاق به خوندن بیشتر درباره چمران شدم نمیدونم کتاب برای شما جالب خواهد بود یا نه کتاب کوتاه ، خلاصه مفید بود برای من خوندنش خالی از لطف نبود فقط اینکه چقدر غاده بودن سخت به نظر امد امتیاز 3.6
همیشه راجع به همسر لبنانی دکتر چمران کنجکاو بودم تا این که این کتاب را خواندم. خیلی جالب بود با خواندن این کتاب بیش از پیش به شخصیت شهید چمران علاقه مند شدم
سرباز اسلام کهنه چریک مظلومان لبنان افتخار ایران آقا مصطفی چمران
يك علامت سوال بزرگ در ذهنم روييد كه چمران حقيقتا كيست؟ حس مي كنم روايت فتحي آن قسمت از خاطرات خانم غاده را كه خوش نداشتند سانسور كرده اند.حق خاطرات خانم غاده بيش از 5 ستاره است .2 ستاره به خاطر سانسور روايت فتحي ها كم كردم.
از این کتاب چیزی که برایم خیلی جالب و به یاد ماندنی بود هدیه "مصطفی" به "غاده" بر سر سفره عقد بود...تنها یک شمع کوچک...شمعی که قرار نیست دنیا را روشن کند...چون نمیتواند...اما بقدر توان خود میتواند تفاوت بین نور و ظلمت را نشان بدهد...
شخصیت چمران رو خیلی دوست دارم هر کتابی که راجع ایشون باشه برام جذابیت داره روایتهای کوتاه و مختصر از خاطرات و عاشقانه هاشون دلچسب بود و یک عشق واقعی و ایده آل رو به تصویر می کشه و کلی گویی و تعدد روایت هاش کتاب رو جذابتر می کنه از سری کتابهاییه که دوست داشتم
روایت غاده از چمران به همین کوتاهی اما بسیار عمیق تحولی که چمران در غاده در ناز و نعمت بزرگ شده به وجود آورد، انگار که طوفانی بوده باشد در زندگیش، طوفانی که با خودش باران رحمت آورده... این حجم از پشت کردن به دنیا از چمران را نمیدانستم...
زمان بیشتر از چیزی که حس می کنم، من را احاطه کرده... رهایی ازش مشکل است، اینکه دنیا را با اعداد کمتر بسنجی و بیشتر به فکر محتوایش باشی...اینکه روح آدم ها را نمی شود با خط کش سن و سال و اعدادی از این دست اندازه گرفت... زمان ما را احاطه کرده و گاهی از این در بند بودن، رنج می بریم... اما "هم زمان" شدن هدیه گرفتن این کتاب از دوستانم، با فکر هایی که درگیرشان هستم، اتفاق مبارکیست... در اصل جاهایی هم هست که وجود مفهومی بنام زمان، گاهی دوست داشتنی هم هست(و متعاقبا مفهوم هم زمانی:) ) شاید برداشتم به کتاب ربط چندانی نداشت، اما شاید گفتن این که تفاوت در اعداد زندگی غاده و شهید مرا دوباره در گیر چالش زمان کرد، این نوشتار بی ربط را کمی موجه جلوه دهد :) اما فقط کمی :)
این کتاب تسکین یکی از نیمهشبهای گرمم بود که از روی خواب غریبی که دیده بودم، سرگشته از خواب بلنده شده بودم و بیقرار اشک میریختم. رفتم سراغ خاطرات غاده و آن وقت، اینترنتی خواندمشان. آرام گرفتم و به بستر بازگشتم. فکر میکنم این روایات نهایت چیزیست که میتواند در قالب «جمال» و زیبایی در این دنیا اتفاق بیفتد. "دنیا طاقت نور را ندارد".
دكتر چمران رو فوق العاده دوست دارم. اعتراف مي كنم در اين كتاب چيزهايي از همسرشون شنيدم كه برام تعجب آور بود. دست نوشته هاي دكتر سرشار از احساس هست. به خصوص وصيت نامه اشون خطاب به امام موسي صدر عزيز تكان دهنده است. به حال كساني كه دكتر مصطفي چمران رو درك كردند غبطه مي خورم. يكي از فوق العاده هاي سري كتاب هاي نيمه پنهان ماه هست كه بايد حتما خوندش دكتر در وصيت نامه اش جمله اي دارن كه خيلي جاي تامل داره نوشتن كه من اصلا از اينكه دنياي علم رو فراموش كردم و اين مسير رو انتخاب كردم پشيمون نيستم و اين حرف دكتراي فيزيك دانشگاه بركلي آمريكاست كه تمام زندگيش رو وقف انقلاب اسلامي ايران كرد
گریه کردم باهاش و قلبم به درد اومد از فهمیدن این که چه قدر کوچیک م در برابر همچین آدم هایی. چمران رو دوست داشتم، الان بیشتر دوستش دارم. :) باید هزاران بار خوند روایت این عاشقانه های بی انتها رو. کسایی که عشق واقعی رو فهمیدن و بهش رسیدن. :) "آن قدر عشق در وجودش بود که مثل یک روح لطیف میخواست در پرواز باشد."
سه سال بعد نوشت: همیشه به ایمان چمران حسادت میکنم. ایمان به هرچیزی، اونم انقدر قوی، آدم رو امیدوار و زنده نگه میداره.
قصد داشتم به هیچ کتابی 5 تا ستاره ندم.ولی برای این کتاب نتونستم کمتر از این بدم. گرچه هنوز هم از لحاظ تئوری با 5 تا ستاره مخالفم،ولی این بار حس کردم اینطوری باید باشه. این کتاب به نظر من ارزش بیشتر از یکبار خوندن رو داره.
یک عاشقانه با جنس متفاوت. این.کتاب را بخوانید و عاشقانه موجود در آن را با عشق های آبکی این روز ها مقایسه کنید. عشق هایی که در رمان ها و قصه ها هم فراوان هستند. این.کتاب انگار یک.عشق بهشتی را روایت میکند. بی نظیر است.
آدم می ماند در این همه عرفانی که در چمران موج می زند ، و اینکه چگونه یک دختر اشرافی را تبدیل به زنی می کند از وسایل زندگی به یک مسواک و شانه قناعت می کند
آدم اگر دهلاویه رفته باشد که از قضا نامش به قرائتی رنگ و بویی از عشق دارد گیرم که به زبان بیگانه ای... با خودش فکر میکند که چه چیزی انسانی را از دانشگاه برکلی به بیابانهای جنوب ایران میکشاند و آنجا ابدی می کند... این کتاب یک فرق اساسی با بقیه کتابهای سرداران شهید به روایت همسرانشان دارد و آن این است که همسر شهید چمران غیر ایرانی بوده و ملاحظات و خودسانسوری های رایج بین زنان ایرانی در ایشان دیده نمی شود...آن سالی که این کتاب را خواندم آه کشیدم که چرا او...الان فکر میکنم شهادت با آن شیوه...اجر مجاهدت عاشقانه ی او بوده...
کتاب، خاطرات همسر لبنانی شهید دکتر چمران از زندگی با ایشان است.
من چیزی از شهید چمران به جز فیلم آقای حاتمی کیا نمیدانستم. خصوصیات بسیار جالبی از دکتر چمران در این کتاب برای من هویدا شد که قبل تر نمی دانستم. ایراد و همزمان مزیت کتاب، کوتاه بودن اون هست. ای کاش طولانی تر بود و با این ادبیات دل انگیز مشخصات بیشتری از این شهید دست گیرم می شد. خیلی کتاب وارد جزئیات تاریخی نشده و کتاب صرفا زندگی و احساسات خصوصی همسرشون هست.
کتاب کوتاه و تاثیر گذاری است. اگر فرصت دارید از دست ندهید.