این کتاب، حاوی دو بخش است. بخش «اندوهیاد»های نو و بخش «اندوهیاد»های کهن. «اندوهیاد»های نو شامل شعرهای نیمایی و اشعار سپید و «اندوهیاد»های کهن شامل قصیدهها و قطعهها و مثنویها، که سرانجام صلاح چنان دیده شد که از گروه اول، از شعرهای نیمایی همچون «مرثیه رباب» و «مرثیه جلال» و مراثی «بهرام صادقی» و «محمد علی صفریان» (با نامهای «گنبد هشتم» و «سَفَر صَفَر») بهدلیل چاپهای متعدّد در اینجا و آنجا و نیز در کتابهای «فصلهای زمستانی» «گریزهای ناگزیر» «از بامداد نقره و خاکستر» و «سبدها» صرفنظر و تنها به چاپ شعرهای سپید ـ که بیشتر با حال و هوایی همسان هستند ـ اکتفا شود. و از گروه دوم هم، از میان قطعات سنّتی (همچون مراثی استادان: «جلالالدین همایی» و «عبدالحسین زرینکوب») تنها چهار مثنوی که هر کدام از نظر شکل ظاهری و شیوه بیان و چگونگی فضا از مثنویهای متداول، متمایزند، باقی بماند و بقیه حذف گردد: سه مثنوی در بحر متقارب، که در «اندوهیاد» سه استاد مهرْ بنیادِ «مکتب ادب» سه پروردگار و آموزگار بزرگ شهر ماست. و مثنوی آخرین در بحر خفیف، «اندوهیاد» حریفا حریف: «مهدی اخوان ثالث»، که تنها بیان خاطره سفر اصفهان و یک ماه افتخار مصاحبت با اوست.
محمد حقوقی در سال ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد و فعاليتهای ادبی خود را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد. او در بيش از پنج دهه کار مستمر در حوزه شعر و ادب، نام خود را به عنوان يکی از شناخته شده ترين شاعران و منتقدان معاصر ايران تثبيت کرد.
حقوقی، در اوايل دههی چهل خورشيدی، به همراه شماری از روشنفکران، مترجمان، نويسندگان و شاعران اصفهان، از جمله هوشنگ گلشيری، ابوالحسن نجفی، جليل دوستخواه، محمد کلباسی، احمد گلشيری، فريدون مختاريان، اميرحسين افراسيابی، اورنگ خضرايی، روشن رامی، مجيد نفيسی، رضا فرخفال، احمد ميرعلايی، ضياء موحد، هرمز شهدادی، محمدرضا شيروانی، يونس تراکمه، منصور کوشان و ابوالحسن نجفی نقشی مهمی در انتشار مجله «جنگ اصفهان» داشت. نخستين مقاله مفصل محمد حقوقی، با نام «کی مرده کی بجاست» در سومین شماره «جنگ اصفهان» مورد توجه بسيار قرار گرفت.
وی در آن مقاله نوشته بود که از تمام شاعرانی که تا آن دهه به عنوان شاعر نوپرداز شهرت یافتهاند و همه خود را از «نیما یوشیج» متأثر میدانند، تنها هفت نفر را میتوان موفق خواند و شعرشان را ماندگار دانست: «احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، منوچهر آتشی، فروغ فرخزاد، م. آزاد، یدالله رؤیایی و سهراب سپهری.»
کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» يکی از مهمترين و شناخته شدهترين آثار محمد حقوقی، تا سالها به عنوان تنها آنتولوژی معتبر شعر نو شناخته میشد. اين کتاب نخستين بار در دهه چهل خورشيدی منتشر شد، اما بعدها با تجديد نظر در دو مجلد مفصل انتشار یافت و شعر دهههای ۵۰ و ۶۰ را نیز دربر گرفت.
حقوقی، بعد از انقلاب چند سالی فعالیتی نداشت. او خود دربارهی شروع دوبارهی فعاليتهايش نوشته است: «خود من تا سال ۵۹ قضایا را مینگریستم، تا اینکه با شروع جنگ، اضطراب به نهایت شدت خود رسید، اضطراب تجزیه وطنم. تا سرانجام که یک شب تا صبح در یک حالت انفجار، شعر بلند «خروس هزار بال» را نوشتم.»
محمد حقوقی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۸۰ نزدیک ۳۰ جلد کتاب شعر و نقد شعر منتشر کرد: «زوایا و مدارات»، «فصلهای زمستانی»، «شرقیها»، «گریزهای ناگزیر»، «با شب، با زخم، با گرگ»، «خروس هزار بال»، «شب ناشب»، «دالانهای بلند عصر»، «از بامداد نقره و خاکستر»، «سبدها»، «از دل تا دلتا»، «گیلاسها و گنجشکها»، «اندوهیادها» از جمله مجموعه شعرهای محمد حقوقی است.
از آقای حقوقی پنج جلد کتاب نیز با عنوان «شعر زمان ما» به ترتیب درباره شعرهای «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث»، «سهراب سپهری»، «فروغ فرخزاد» و «نیما یوشیج» به چاپ رسيده است.
*محمد حقوقی؛ اندوهیادها* . . با اینهَمه چگونه اَشک نَبارَم در هوای ِتو خطيب ِخلوتی ِنوميد اُميد ِناپَديد در قاف شَطّ ِشيهه و رمهی رَمَنده بر دامَنهی خاكِستَرين باران ِدم ِاسب وَ جهان در بغل ِسمند ايستاده تا آذرخش كمندَش زند و تندرش هی كند . از گذشته چه بگويم كه با گوشی هنوز كنده از قهقههی تو هر روز پراكندهترم . گذشتی گذشتی گذشتی روز روز روزها بيدارا بر خاك ، من خوابا در خاك، تو دريغا كه تا آن روز ديگر نيستم روزی كه نسيم ذرات تو را خواهد پراكند . خوابا كه تويی چه به رويا چه به كابوس . گوشی نداشتم که اندوهم را از آن بیاویزَم . تو همهی چهرههایی و هیچیک از آنها . آه ... كه نخستين كلمات رو به كدام خاطرهی غمناك ِپنجرهی تو باز شد . تو ! باگريهی گاهگاهیات كه تنها خدات میديد و گاه نيز ما كه چه تاريك چه تلخ بود . و و اين رعشهی ناگهان آخرين بارگی َت كه امروز بامگاهان دوباره خواندمش آه ... كه چه شيههای میكشيد . هم جدا شده بوديم با قلبی كه مدام با شعر میتپيد و هر سال زخمی تازه بر میداشت و از آن همه ، زخمی با دهان باز در آخرين شعر خستهی تو در خيال آخرين ديدار در كنار همان جوی با درختان دو سوش كه گوش به آواز آب داشتی و چشم بر گذر عمر بی كه بدانی از فردا پگاه همهی مرتعها از صدای گامهای اسبان تو بيدار میشوند . كه زندگیاش بيش از آن پيرانه بود كه آرزويی داشته باشد . ته ماندهی واژهها را جارو كنم كه هنوز هم ، همهی واژه ها به دور تو میگردند .