Jump to ratings and reviews
Rate this book

Guds tystnad #2

Winter Light

Rate this book
نور زمستانی دومین فیلم از تریلوژی اینگمار برگمان دربارهٔ ایمان به خدا (فیلم اول این سه‌گانه همچون در یک آینه و فیلم سوم سکوت بود) از آثار دشوار استاد بزرگ سینمای سوئد، و مربوط به دورهٔ میانی کارنامهٔ اوست. دغدغه‌های اساسی برگمان که حاصل دوران کودکی و زندگی خانوادگی اوست در این سه‌گانه – و ازجمله در نور زمستانی به شکل برجسته‌ای متبلور شده و البته زمینهٔ بحث و کشاکش، خیلی سرراست، کلیسا و شخصیت یک کشیش است. این دغدغه‌ها از انکار به تردید، و سپس به ایمان و یقین می‌رسد. نور زمستانی یکی از نمونه‌های بارز سینمای دینی است و فیلمنامه‌اش مانند فانی و الکساندر – که آن هم در این مجموعه منتشر شده – به یک اثر ادبی پهلو می‌زند.

First published January 1, 1997

74 people want to read

About the author

Ingmar Bergman

164 books600 followers
Ernst Ingmar Bergman was a nine-time Academy Award-nominated Swedish film, stage, and opera director. He depicted bleakness and despair as well as comedy and hope in his explorations of the human condition. He is recognized as one of the greatest and most influential filmmakers in cinematic history.

He directed 62 films, most of which he wrote, and directed over 170 plays. Some of his internationally known favorite actors were Liv Ullmann, Bibi Andersson, and Max von Sydow. Most of his films were set in the stark landscape of his native Sweden, and major themes were often bleak, dealing with death, illness, betrayal, and insanity.

Bergman was active for more than 60 years, but his career was seriously threatened in 1976 when he suspended a number of pending productions, closed his studios, and went into self-imposed exile in Germany for eight years following a botched criminal investigation for alleged income tax evasion.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
29 (27%)
4 stars
40 (37%)
3 stars
24 (22%)
2 stars
11 (10%)
1 star
3 (2%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
334 reviews88 followers
October 26, 2019
مذهبِ عاشق ز مذهب‌ها جداست

روایت است روزی شیخ و مریدان در حال طی طریق بودند و شیخ در حال وعظ، از محاسن دین و آیین می‌گفت. در راه، برگمان را دیدند.
یکی از مریدان از او پرسید: «مذهب تو چیست برادر؟»
برگمان پاسخ گفت: «مذهب نمی‌دانم من. درگیر جنگِ درونم و در جست‌وجوی ایمان.»
شیخ گفت: «و بهترینِ شریعت‌هاست این!» آن‌گاه رو به مریدان کرد و گفت: «هر چه تا به این‌جا گفته‌ام را رها کنید و از پیِ این مرد بروید.»


فکر می‌کنم هیچ‌کدوم از فیلم‌های برگمان رو به اندازۀ «نور زمستانی» دوست نداشته باشم. خوندنِ فیلمنامه‌ش هم لذتی فراتر از تماشای خودِ فیلم بود. اولین فیلمنامه‌ای بود که از برگمان می‌خوندم و راستش انتظار نداشتم توصیف‌هاش این‌قدر قشنگ باشن. ولی نیمۀ دوم کتاب، حتی بیشتر از خودِ فیلمنامه برام لذت‌بخش بود؛ چند تا یادداشت‌ و بررسی آثار برگمان از زوایای مختلف و به‌خصوص مصاحبه با کارگردان و چگونگی شکل‌گیری فیلم، از ایده تا انتها.
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,029 reviews89 followers
May 24, 2025
در نور زمستانی، برگمان از زبان سکوت حرف می‌زند. نه سکوت به‌مثابهٔ آرامش، بلکه سکوت به‌سانِ خفگی. فیلم نه دربارهٔ ایمان است، نه دربارهٔ بی‌ایمانی. دربارهٔ برهوتی‌ست که وقتی ایمان می‌میرد، بر جان آدمی می‌نشیند؛ بی‌آن‌که چیز دیگری جایش را بگیرد.

توماس، کشیشی که در سایهٔ ایمان گذشته نفس می‌کشد، دیگر نه صدایی از خدا می‌شنود، نه معنایی از دعا می‌یابد. مرگ خدا برای او نه یک رویداد، که یک روند است. خدای برگمان، اگر زمانی هم بوده، حالا رفته و خلأ او، با هیچ پر نمی‌شود. نه عشق مارتا، نه اعترافات زائران، نه وظیفهٔ کشیشی. همه‌چیز رنگ باخته، حتی خدا.

توماس نمی‌تواند عشق بورزد؛ چون خودش تهی‌ست. نمی‌تواند تسلی دهد؛ چون خودش گم شده. مارتا، زن معلمی که او را دوست دارد، نقش آن انسان زمینی را بازی می‌کند که در برابر طنین نداشتنِ خدا، هنوز می‌خواهد زنده بماند، عاشق شود، لمس کند. اما حتی این تماس انسانی هم در دل سرمای مطلق بی‌معنا می‌شود. این‌جا دیگر حتی رابطهٔ انسانی هم نمی‌تواند پناه باشد.

نور برگمان در این فیلم، نوری سرد است؛ شبیه نوری که از پس شیشهٔ یخ‌زده می‌تابد. هیچ گرمایی در آن نیست، فقط حضورِ خالیِ یک حقیقت: این‌که انسان تنهاست، بی‌هیچ تسلی‌بخشی آسمانی. و این تنهایی، در گفت‌وگوی بی‌رحمانه با سکوت خدا، مثل زخمی باز باقی می‌ماند.

نور زمستانی از آن فیلم‌هاست که نمی‌خواهد امیدی دروغین بدهد. نمی‌خواهد با موسیقی، قاب‌بندی یا نورپردازی آدمی را آرام کند. برگمان، با دوربین ایستاده و بی‌پناهش، فقط نگاه می‌کند، مثل خود خدا ـ اگر خدایی باشد ـ که نگاه می‌کند و سکوت می‌کند.

پایان فیلم، مثل یک نبض بی‌صداست: کشیش، کلیسا را باز می‌کند، با آن‌که می‌داند خطبه‌هایش تهی‌اند. اما همین تهی بودن، شاید انسانی‌ترین چیز باشد. در جهانی بی‌معنا، شاید تنها کاری که می‌توان کرد، ادامه دادن است؛ بی‌وعده، بی‌امید، فقط با شرافتی ساکت.

نور زمستانی فیلمی‌ست که ایمان را از درون پوسیده نشان می‌دهد؛ بدون نفرت، بدون تمسخر، با اندوهی عمیق و درکی بی‌رحمانه از وضعیت انسانی. فیلمی‌ست برای آن‌هایی که از تردیدهای مقدس عبور کرده‌اند، و حالا نشسته‌اند روبه‌روی دیوارهای بلندِ بی‌پاسخی.
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
August 7, 2008

در صورت تمایل، جهت مشخصات فیلمی که بر اساس این کتاب ساخته شده‌ است؛ می‌توانید از لینک زیر استفاده بفرمایید
http://www.imdb.com/title/tt0057358
3 reviews3 followers
April 14, 2023
"This emphasis on physical pain. It couldn't have been all that bad. It may sound presumptuous of me - but in my humble way, I've suffered as much physical pain as Jesus. And his torments were rather brief. Lasting some four hours, I gather? I feel that he was tormented far worse on an other level. Maybe I've got it all wrong. But just think of Gethsemane, Vicar. Christ's disciples fell asleep. They hadn't understood the meaning of the last supper, or anything. And when the servants of the law appeared, they ran away. And Peter denied him. Christ had known his disciples for three years. They'd lived together day in and day out - but they never grasped what he meant. They abandoned him, to the last man. And he was left alone. That must have been painful. Realizing that no one understands. To be abandoned when you need someone to rely on - that must be excruciatingly painful. But the worse was yet to come. When Jesus was nailed to the cross - and hung there in torment - he cried out - "God, my God!" "Why hast thou forsaken me?" He cried out as loud as he could. He thought that his heavenly father had abandoned him. He believed everything he'd ever preached was a lie. The moments before he died, Christ was seized by doubt. Surely that must have been his greatest hardship? God's silence."
Profile Image for عِماد  عبابنة .
231 reviews67 followers
May 8, 2014
through this Movie , Bergman convey the question of Faith , Love and the suffer of Feeling a lone ,, abandoned by all

Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.