نویسنده: «احمد اکبرپور»، موضوع: رمان و مجموعه داستان نوجوان، گروه سنی: نوجوان، نوبت چاپ: ۳، تاریخ چاپ: ۱۳۸۷، تعداد صفحات: ۱۲۸ صفحه، قطع: رقعی، نوع جلد: شومیز، شماره شابک: ۳- ۵۲۹-۳۶۹- ۹۶۴- ۹۷۸
نمی دونم هدف از نوشتن این کتاب چی بود !! هیچ مفهوم و پیامی ازش دریافت نکردم جز اینکه ازدواج ازدواج ازدواج همین . فانتزی کیوتی داشت ولی بی سر و ته بود و همه چی قاتی پاتی بود . زیاد چیز خاصی برای گفتن ندارم فقط اینکه صرفا برای کوتاهی رمان خوندمش و حتی میخواستم دراپش کنم ولی خوندم دیگه نمی تونم بگم سرگرم کننده اما بامزه بود 1404/09/17 22*00
اردیبهشتهای یازده-دوازده سال پیش مدرسهمون دمدمای نمایشگاه کتاب بروشور کتابهای نوجوان نشر افق رو بین بچهها پخش میکرد. من با دقت بروشور رو نگاه میکردم و . کتابهایی که خوشم میومد رو علامت میزدم تا یه روز برم نمایشگاه و همشون رو بار بزنم. این کتابه حال و هوای اون روزا رو داشت. لحنش نوجوونپسند بود. طنزش نوجوونپسند بود. «ایول» و «دمت گرم» و «چسناله» و «درپیت» توش داشت که مخاطب نوجوون از شباهت زبانی، یعنی این که کتاب داره شبیه خودش حرف میزنه، خوشش بیاد. شخصیت اصلی و راوی داستان، میناست و کل داستان، روایت زندگی اونه. زندگی مینا دو بخش داره: واقعیت و خیال. این دو بخش چنان در هم تنیده شدهن که معلوم نیست واقعیت از کجا شروع میشه و خیال از کجا. در بخش واقعیت، پدر و مادر مینا از هم جدا شدهن و مینا با پدرش و مادربزرگش زندگی میکنه. مادر مینا داره با آقای فروردین ازدواج میکنه. پدر مینا هم به فکر ازدواج روزنامهای میافته. تو روزنامه آگهی میده به یک همسر نیازمندیم. لطفا واجدین شرایط به این آدرس نامه بفرستند. در بخش خیال اما، تاتا جلبکی رفیق میناست که تو سوراخ انباری زندگی میکنه. تاتا یه دم داره که دراز و سبزه. دماغش قلمیه. دستاش کوچیکه و صورتش کرکهای سبز داره. تاتا به مینا یاد داده هر وقت ناراحت بود سه تا سوت انگشتی بزنه. اون وقت همهچیز گل و بلبل میشه. به طور خلاصهی خلاصه، این داستان، روایت درهمآمیختگی واقعیت و خیال در ذهن مینا خانم، به صورت بامزهست. چیزی که حرصم رو درآورد تصور قالبی زشت آقای نویسنده از زنهاست. تمام زنهای داستان، از پیر و جوون و واقعی و خیالی، دنبال شوهر کردنن و به هر کسی شوهر میکنه حسودی میکنن!
چه صفتی را میتوانم برای این کتاب بهکار ببرم؟ فکر میکنم «خاطرهانگیز» صفت مناسبی باشد. مثل هفتخوان و خردهای، کتاب ساده و سرراست و ظریف و تکنیکداری بود. سخت است جای یک دختر نوجوان فکر کنی و بنویسی. لذت بردم.
نقاط قوت کتاب: نثر قوی، پخته و گیرا و فضای فانتزی کتاب که برای نوجوانان جذاب است. نقطه ضعف کتاب: داستان نقطهی عطف و گره خاصی نداشت. امتیاز: ۴ از ۱۰.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
مینا سنی ندارد، پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. هر کدام پی زندهگی خودشان رفتهاند و دارند دوباره ازدواج میکنند. او در مدرسه از آن بچههای تنها و گوشهگیر است. بعضی وقتها غم عالم دلش را پر میکند و میرود جلوی آینه یا روی برگههای دفترش گریه میکند. ولی هیچکدام از اینها به اندازهی آشنایی با تاتا جلبکی زندهگیاش را عوض نکرده. یک دمِ دراز دارد و صورتش با کرکهای نرم سبزرنگ پوشیده شده. این رفیق شفیق مینا در سوراخ انباری ته حیاط خانهی مادربزرگ زندهگی میکند. موجود خوشگلی نیست، ولی در مجموع بامزه است. مینا بعد از آشنایی با تاتا، یاد گرفت که دیگر غصه نخورد. آخر غصه خوردن که فایده ندارد.
This entire review has been hidden because of spoilers.
وای باورم نمیشه تموم شد! یه کتابی بالغ بر صد و بیست سی صفحه ای که این حرفا رو نداره :)) انقدری که این کتاب تبدیل شده بود به الویت پنجم ششم زندگیم، به همین خاطر. اما در این لحظه باید بگم که خیلی شاد و سرمستم:)