Jump to ratings and reviews
Rate this book

مرده‌های بی کفن و دفن

Rate this book
"Meine Personen stellen sich die Frage, die auf der ganzen Welt so viele Menschen meiner Generation gequält hat: ´Wie würde ich mich bei Folter verhalten ?´" (Jean-Paul Sartre)

146 pages, Paperback

First published January 1, 1946

15 people are currently reading
565 people want to read

About the author

Jean-Paul Sartre

1,094 books12.9k followers
Jean-Paul Charles Aymard Sartre was a French philosopher, playwright, novelist, screenwriter, political activist, biographer, and literary critic, considered a leading figure in 20th-century French philosophy and Marxism. Sartre was one of the key figures in the philosophy of existentialism (and phenomenology). His work has influenced sociology, critical theory, post-colonial theory, and literary studies. He was awarded the 1964 Nobel Prize in Literature despite attempting to refuse it, saying that he always declined official honors and that "a writer should not allow himself to be turned into an institution."
Sartre held an open relationship with prominent feminist and fellow existentialist philosopher Simone de Beauvoir. Together, Sartre and de Beauvoir challenged the cultural and social assumptions and expectations of their upbringings, which they considered bourgeois, in both lifestyles and thought. The conflict between oppressive, spiritually destructive conformity (mauvaise foi, literally, 'bad faith') and an "authentic" way of "being" became the dominant theme of Sartre's early work, a theme embodied in his principal philosophical work Being and Nothingness (L'Être et le Néant, 1943). Sartre's introduction to his philosophy is his work Existentialism Is a Humanism (L'existentialisme est un humanisme, 1946), originally presented as a lecture.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
318 (31%)
4 stars
425 (42%)
3 stars
223 (22%)
2 stars
28 (2%)
1 star
11 (1%)
Displaying 1 - 30 of 114 reviews
Profile Image for kian.
198 reviews66 followers
July 27, 2017
نمايشنامه اي از سارتر... فضا و موضوعش واقعا سياه و اذيت كننده بود... هر چند كلا كتابهايي كه فضاي ملايمتر و اميدبخش تر دارند رو بيشتر ميپسندم، اما هنر نويسندگي سارتر و تكنيك نويسندگيش واقعا جالب بود... شروع و ميانه و پايان داستان، همه شون جذابيت و كشش خاصي داشتند..
Profile Image for Seyed Hashemi.
217 reviews95 followers
January 20, 2024
روایتِ بیشتر، فلسفۀ کمتر؛
وقتی درهم‌تنیدگیِ روایت، فیلسوف را از فلسفه‌پردازی می‌اندازد.


1- تلخی و سیاهی، عینکی است که بر چشمان سارتر است. جهان و مافیها در نظر او جایی است که انسان را از آزادی می‌اندازد و آزادی-به تعریف اگزیستانسی کلمه- وجه تمیز انسان از نظر سارتر است. این نمایشنامه نیز با تصویر یک عده زندانی آغاز می‌شود؛ در ادامۀ نمایش شرایط تکوین آزادی و مقاومت این زندانی‌ها را می‌بینیم.

2- یکی از بزرگترین مشکل‌های من با سارتر، فیلسوف بودن او است. در یک سوم ابتدایی و انتهایی نمایش، سارترِ فیلسوف جلوی چشمانم بود و صحنه اجرا را نمی‌دیدم. اما در بخش میانی نمایشنامه، پیچش‌های داستانی و گویی در رفتن روایت از دست نویسنده، کاری کرد کارستان و نمایشنامه را در دید من نجات داد. توضیح می‌دهم.
مشخص است نویسنده به دنبال بیان ایده‌های اساسی خود در قالب نمایشنامه بوده است. خب، نیک می‌دانیم بین یک مقاله خشک یا یک متن ملال‌آور فلسفی با داستان و نمایش یک تفاوت عمده وجود دارد؛ آن تفاوت، "روایت" است. سارتر را، زندانی شدن در بند روایتِ خود-ساخته‌اش، نجات داد
. پلات داستان ریخته شده است و زیست کاراکترها در درون روایت نسج می‌یابد. هرجا انسان باشد، درهم‌تنیدگی روایت بیشتر می‌شود و بار رواییِ زندگی، بیشتر. یک فردِ خودبنیاد، کم‌تر «داستان» دارد تا آدم آلوده به اجتماع. این شرایط کاری می‌کند گره‌های داستانی که بار عاطفی و حتی معنایی نمایش‌ها را منتقل می‌کند، در میانه نمایش و اوج روایت، ناجی سارتر باشد. وارد شدن روایت کاری می‌کند که فلسفه‌پردازیِ فیلسوف از سمت دیگر خارج شود. بیشترین تاثیر این نمایشنامه را برای من جایی داشت که سارترش کمتر بود :)
البته «مردگان بی‌کفن و دفن» به جرئت نسبت به «دوزخ» روایت بهتری داشت و نمایشی‌تر بود. تو دوزخ که شخصیت‌ها بیست‌چهاری فیلسوف بودند، باز تو مردگان بی‌کفن و دفن هر از چندگاهی، از فیلسوفی کناره می‌گرفتند و «آدم» ساده می‌شدند. واقعا نباید نویسنده به ماهو شخصِ کاتب، بر اتمسفر اثر چنبره داشته باشد.
امیدوارم تونسته باشم نظرم رو شفاف بیان کنم.

3- یکی از مشکل‌های من با سارتر آن است که شخصیت‌ساز نیست.
وقتی با یک اثر نمایشی مواجه می‌شویم، یک نکته مهم که حتی مخاطبی که تفننی تماشاکننده اثر است متوجه آن می‌شود، این است که شخصیت‌ها باید به نیکی در تاروپود اثر «معرفی» شوند. حال نکته مهم از نظر من این است که کاراکترها باید «فردیت/شخصیت» و داستانی قوی پیش از سکانسی از زندگی که ما از ایشان می‌بینیم داشته باشند که بعد «معرفی» شوند. این بزرگترین نقطه ضعف شخصیت‌سازی سارتر است. شخصیت‌ها از پیش ساخته نشده اند و گویا خودِ نویسنده هم همچین با کاراکترهایش آشنا نیست. حدس می‌زنم این مورد نیز به مشکل اصلی رجعت کند؛ همان فلسفه‌پردازی در قالب نمایش.
برای مقایسه، بی‌رحمانه است اما خب، شخصیتِ نورا در عروسکخانۀ ایبسن یا شخصیتِ بلانش در تراموایی بنام هوسِ تنسی ویلیامز را مقایسه کنید با کل شخصیت‌هایی که سارتر در این نمایشنامه می‌سازد. پیشینه بلانش کاری می‌کند که سمپاتی و همدلی‌ای بین ما و بلانش شکل بگیرد که رخداد پردۀ آخر تراموایی بنام هوس، تا عمر دارم در یادم بماند. همین شخصیت‌سازی کاری می‌کند دگردیسی و به نوعی بیداری نورا در آخر عروسکخانه کاری کند که هنوز جرئت نکنم در مورد عروسکخانه صحبت کنم. یعنی در این دو مثال، همگامی روایت و شخصیت‌سازی پرصلابت، کاری می‌کند که در نقطه عطف روایت، تمام وجود خواننده/بیننده معطوف به غم/درد/تغییر کاراکتر باشد. اما در نقطه اوج نمایشنامه سارتر، تنها روایت و «رخداد»ها انسان را به بهت فرو می‌برد؛ امان از وقتی که شخصیت‌ها ساخته می‌شدند، در آن لحظه حالِ مخاطب دیدن داشت. حیف که نشد و حیف شد!

4- هنوز در مورد اگزیستانسیالیسم و ایده‌های اساسی سارتر حرف نمی‌زنم. فعلا دارم از راتلج، مدخل سارتر و از کتاب «فلسفه قاره‌ای و معنای زندگی» بخش سارتر را می‌خوانم. در صورت کشفیات تازه، از همین بستر، اخبار مربوطه را به سمع و نظر بزرگواران می‌رسانیم.

5- نمایشنامهٔ محتاجِ تیمار برای اجرا، وقتی به یک تیم ضعیف می‌افتد، فاجعه می‌آفریند.
جالب بود در هنگام مطالعه اثر، یک نکته ذهنم را درگیر کرد. ضعف‌های شخصیت‌سازی و دیالوگ‌های ثقیل و سخت اثر و دیگر وجوه منفیِ اثر، این ایده را در ذهنم پروراند که کارگردانی و به ویژه دراماتورژی برای نجات اجرای این اثر بسیار مهم است. دراماتورژ را من دایۀ اثر می‌فهمم؛ خلاصه آنکس که تیمار می‌کند.
اجرای موجود و اخیر از این نمایشنامه در ایران، با کارگردانی منوچهر هادی! و تیمی از بازیگرها، به نحو عجیبی ضعیف بود از نظر من. انقدر ضعف داشت که حس می‌کنم چند ایراد اولیه و اساسی که در اجرا چشمم را گرفت، کاری کرد که با سوگیری نمایش را ببینم و در موردش نظر بدهم. باری، آنچه می‌ترسیدم شد، دراماتورژی و کارگردانی ضعیف بود و اجراها تصنعی و غیرواقی شد. اگر به اجرا می‌خواستم نمره بدهم، نهایتا 2 بود سهمش از 5!


می‌شه بیشتر بنویسم، ولی پا بر یابوی نفس اماره می‌گذارم تا نفس بکشم!
Profile Image for Harun Ahmed.
1,646 reviews418 followers
June 11, 2023
4.5/5

ভয়ংকর একটা নাটক! কী যে ভয়ংকর একটা নাটক!! কিছু কিছু বই পড়ে কিছু বলার বা লেখার ভাষা থাকে না। "বধ্যভূমি " তেমনই একটা বই। পড়া শেষ কোরে মাথা ফাঁকা হয়ে গেলো। এটা কোনো কথা!
Profile Image for Negin.
116 reviews13 followers
March 31, 2023
" کانوریس: ...من فکر میکنم ما مدت هاست که مرده ایم. درست از آن موقعی که دیگر کاری از دستمان برنیامد. الان برای مان فقط یک تکه کوچک زندگی کاذب باقی مانده و آن همین چند ساعتی است که باید تلف کنیم. تو غیر از وقت کُشی و گپ زدن با بغل دستی هایت کار دیگری نمیتوانی بکنی. بزن به سیم آخر هانری. فکرش را نکن. باید هم فکرش را نکنی چون این جا کاری از ما ساخته نیست. راحت باش.ما دیگر به حساب نمی آییم. ما مرده هایی بی اهمیت هستیم. برای اولین مرتبه است که در زندگی به خودم اجازه میدهم بی فکر و خیال باشم."

ازش خوشم اومد؟ عاشقش شدم!
بله اگر مثل من داستان هارو جدی میگیرید، خودتون رو جای کاراکتر ها میگذارید و براشون غصه میخورید، این داستان یکم ممکنه براتون دارک و شایدم خشن باشه، اما دقیقا بهترین چیزی بود که باید میبود.
اصل داستان، رویارویی شکنجه گر و شکنجه شده است. اما سارتر در اینجا به خیلی چیز های مرتبط دیگه اشاره میکنه که اونهان که این داستان رو عمیق و مخاطب رو در بندِ داستان نگه میدارن.
اگر اعصاب و جرعت برگشتن به پیج اینستام رو داشتم حتما بیشتر ازش اونجا مینوشتم. مینوشتم که این روزا نمایشنامه هان که منو سرِپا نگه میدارن و الحق که امسال نمایشنامه های قشنگی به پستم خوردن.
آه.
Profile Image for Scarlet Cameo.
667 reviews409 followers
September 20, 2016


Cuando iba en la secundaria (hace como tres días) un profesor nos hablo de este libro, mencionó quetrataba sobre prisioneros de guerra, un grupo de individuos encerrados en un sótano esperándo la muerte y yo estaba así



Finalmente hoy lo he leído y puedo decir que tantos años de espera, y otro libro de Sarte de por medio, elevaron las expectativas las cuales cumple y no a la vez. A mis tiernos 13 años me imaginaba que la historia sería violenta y brutal, no con acción pero si con muchos sentimientos, y puedo decir que, en un sentido estricto y explícito, no cumple con ello. Pero logra algo mejor.

Años más tarde comenzaron a hablarme de Sarte como el máximo exponente del realismo,que se alejo de los sentimientos y se centro en la realidad e incluso en la putrefacción del ser humano y aquí presenta eso, nos enfrentamos a la guerra, la tortura, la muerte, la culpa,la traición y la soledad, para ser francos nuestros personajes deben demostrar de que están hechos y que ideales van a defender cuando la muerte ya los espera bajo su ventana, sabiendo que ellos ya están muertos y sólo debe terminar de llevarselos, y cuando su única opción es hablar o no hablar. Cada personaje tiene sus debilidades, sufre un cambio tras su tortura personal y se transforma, incluso olvidando amores o lazos que al inicio consideraban inamovibles.

Conforme se va yuxtaponiendo cada capa de la obra y cada personaje la historia va adquiriendo mayor trasfondo, los dilemas morales se tornan más grandes y los"juegos"son cada más peligrosos. Definitivamente es una buena obra parainiciar con Sartre porqueno se siente pesada, pero al mismo tiempo toca temas recurrentes del autor.
Profile Image for Hossein Sharifi.
162 reviews8 followers
January 3, 2018
Sartre Jean-Paul
Spoiler Alert!
داستان در مورد گروهی از(پارتیزان ها) چریک های فرانسوی است که در ماموریتی که برای حمله به دهکده ای داشته اند دستگیر شده و حال برای این که محل ژان (رهبرشان) را لو دهند، شکنجه میشوند...
description
سارتر در نمایشنامه خود شخصیت ها را به مثابه نمادهایی در جامعه در نظر می گیرد. برای مثال ژان نمادی ست از حاکمی بی رگ و ریشه که تحت هیچ شرایطی حاضر به پایین آمدن از تخت پادشاهی خود نیست. او نمادی است از تمام حاکمانی است که بر تخت شاهی خود نشستند و به قول معروف نفسشان از جای گرم در می‌آید. او به منظور حفظ قدرت خویش زیردستانش را قربانی می کند. وقتی که رفقا تک به تک ��ه اتاق بازجویی و شکنجه احضار می شوند، ژان حاضر به دفاع از آن ها و تسلیم خود نیست و برای این تسلیم نکردن دلیل قانع کننده ای ندارد. او حتی در راه عشق لوسی، که (در ابتدا) تنها و تنها بخاطر او پا به این مبارزه گذاشته است نیز حاضر به تسلیم خود نمی شود و حتی راضی به این می شود که زن را هتک حرمت کنند و او باز هم دم نزند. همچنین در مقابل تصمیم گروه برای کشتن فروانسوا ذره ای تقلا نمی کند و هنگامی که هانری در حال خفه کردن پسر نوجوان است تنها می نشیند و نظاره می کند و وقتی کار از کار می گذرد تازه سر به شیون و مویه برمی دارد.
description
لوسی نماد عشق است. عشقی که ابتدا عشق زمینی ست و تنها به سبب تعلق جسمانی اش به معشوق تن به چنین شکنجه ای می دهد و آن گاه که حیثیت خود را در راه این عشق فدا می کند ماهیت عشق نیز برای او تغییر می یابد و به عشقی بزرگ تر، شاید به نحوی یک عشق معنوی تبدیل می شود و آن عشق وی به آرمان و عقیده اش است.
ژان پل سارتر به عنوان یک نمایشنامه نویس دست آخر همه ی شخصیت های نمایشنامه را به کام مرگ می‌فرستد تا مبادا زندگی ننگین را به مرگ باشرف ترجیح دهند، حتی کفن و دفنشان هم نمی‌کند، اما ژان را که هم اسمی مشابه با ژان‌پل سارتر دارد به خاطر وفاداری آن کارکترهای محبوب جان سالم به در می‌برد تا شاید انسان‌های دیگری را در زمان و مکانی دیگر به مبارزه ی خشونت آمیز ضد خشونت موجود ترغیب کند. شاید...
description
Profile Image for hosein.
80 reviews27 followers
April 22, 2023
"چرا و تا کجا می‌توان تحمل کرد؟ دلیل این اعمال بی‌رحمانه‌ی شنیع دور از آدمی چیست؟ شکنجه‌گر می‌خواهد شکنجه‌شده را تا سر حد مرگ و جنون از پای درآورد، نه برای به‌دست آوردن اطلاعات لازم، بلکه برای شکستن غرور آن زندانی متمرد‌پررو، تا به او ثابت کند که بزدل است و بی‌غیرت و اعمال وحشیانه‌ی غیر انسانی خود را توجیه کرده باشد. شکنجه‌شده نیز هر بار درد و مشقت را تا سر حد مرگ و جنون تحمل می‌کند تا به خود ثابت کرده باشد به آرمان و شرف انسانی‌اش وفادار است.
در چنین بن‌بست احمقانه‌ی خطرناکی دو راه بیشتر وجود ندارد: مرگ یا زندگی. ولی انسان‌ها نباید برای هیچ و پوچ بمیرند، پس انتخاب زندگی است!"
Profile Image for Haniyeh.
147 reviews75 followers
January 13, 2024
برداشت من از نمایشنامه:

سارتر، اسم نمایشنامه رو مردگان بی کفن و دفن گذاشته. جایی لاندریو، یکی از شکنجه‌گرها، در واکنش به رادیو میگه:«شرح زندگی تو در تاریخ نوشته میشود، ولی زندگی ما به گ.ه کشیده شده.»
چه زندانی ها و چه شکنجه‌گرها از دید سارتر، مردگان بی کفن و دفن هستن؛ کسانی که مرگشون در جایی ثبت نمیشه، کسی اونا رو نمیشناسه و به قول لاندریو بقیه میگن:«گور پدر جزئیات» و این جزئیات همین آدمها هستن که تمام تلاش هاشون بی اهمیت تلقی میشه چون اصلا دیده نمیشن.
بنابراین فکر میکنم از نظر سارتر، مرگ این آدمها بی معنی و بی ارزش تلقی شده که در ادامه هم درباره‌اش توضیح میدم.

در ابتدای داستان میبینیم که اونا از حمله به دهکده‌ای صحبت میکنن که از نظرشون کار درستی نبوده اما بعد شروع میکنن به توجیه کردنش با این تفسیر که اونا چاره‌ای نداشتن، این یه دستور بوده و اونا باید اجرا میکردن.
در ادامه متوجه میشیم اونا حتی چیزی ندارن که لو بدن و این شکنجه، این درد و این عذاب برای هیچ خواهد بود. و اونا حالشون بده چون نمیتونن مثل یه قهرمان از رازها و آرمان ها محافظت کنن.
به بحث قهرمان میرسیم. میگن اونا نگفته بودن قهرمان نیاز ندارن، گفته بودن برای جنگ به آدم های بیشتری نیاز هست. برای همین هم به جنگ ملحق شدن و حالا توی شرایطی قرار گرفتن که باید بین قهرمان بودن یا ضدقهرمان بودن تصمیم بگیرن، مخصوصا وقتی که بالاخره چیزی برای فاش کردن پیدا میکنن، یعنی لو دادن ژان.
ژان به خاطر بالاتر بودن درجه نظامیش و همینطور به خاطر خبر دادن به باقی رفقا، باید سالم بمونه.
برای زنده نگه داشتن ژان، بقیه میمیرن، به هم پشت میکنن، به هم آسیب میزنن و همدیگه رو میکشن.
این باعث شد به این فکر کنم که واقعا ارزش ژان یا اون باقی رفقا، بیشتر از این آدمها بوده؟ انقدر ارزشمند که بخاطرش نامردی و ناحقی کنن و آزادی هرکس در حفظ یا فاش کردن راز رو ازش بگیرن؟ تا جایی که من فهمیدم سارتر معتقده آزادی انسانها به واسطه سرنوشت ازشون سلب شده و همه چیز تحت کنترلشون نیست و این زندگی رو بی معنی میکنه؛ پس انسانها با تلاش برای داشتن آزادی در اعمالشون میتونن به این زندگی معنا بدن اما توی این داستان، ما فقط با یک انتخاب روبرو هستیم و اون، نگه داشتن رازه، یعنی سلب حق آزادی.

نکته قابل تامل دیگه‌ای هم وجود داره. کدوم ارزش مهمتر بود؟ ارزش فاش نکردن رازها یا ارزش حفظ انسانیت؟ اونا انسانیتشون رو پای رازها فدا کردن و تونستن غرورشون رو حفظ کنن و مثل یه قهرمان به خودشون ببالن که کم نیاوردن. اما در این بین، همدیگه رو از بین بردن و داشتنِ حق انتخاب رو از هم دریغ کردن.

از طرفی بخاطر همه بدی هایی که کردن و در اعماق قلبشون هم میدونستن که بدی بوده، رویِ زنده موندن نداشتن. اما وقتی فهمیدن میتونن زنده بمونن، سعی کردن شانس دوباره‌ای به خودشون بدن اما سارتر به ما اون سمت قضیه یعنی شکنجه‌گرها رو نشون داده بود. کسانی که عقایدشون یکی نبود و از طرفی از زندانیانی که اونا رو بازی دادن عاصی بودن.
اونا زنده موندن رو انتخاب کردن اما زندگی هم انتخابی نبود که بتونن بهش جامه عمل بپوشونن. چون همونطور که قبلتر هم گفتم، همه چیز دست ما نیست.

برای من این داستان، داستان ناقهرمان ها بود. کسانی که در تلاش برای تبدیل شدن به قهرمان، مثل یه ضدقهرمان رفتار کردن.
در مقایسه با دوزخ دیرتر منو تحت تاثیر قرار داد، برای همین یک ستاره کمتر داره.
مطالبی که گفتم، میتونه درست یا غلط یا هیچکدوم باشه. اینا صرفا برداشت من بودن، هرکس میتونه برداشتی متفاوت داشته باشه.
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Nercs.
191 reviews80 followers
November 28, 2025
فاتحان (؟؟؟)
ژان پل سارتر
ترجمه‌ی علی نجیمی
نشر یکشنبه
Profile Image for مهسا.
246 reviews27 followers
December 19, 2017
درباره‌ی نسبی‌بودنِ "هدف" و تفاوتِ بین زندگی‌کردن برای هدفی و مردن برای اون...مفاهیم و موقعیت‌های کلّی و عمیقی هستن، مستلزم تجربه کردن اند و روشن‌ کردنشون تفصیل می‌طلبه و قالب نمایشنامه زیاد براش مناسب به نظر نمیاد، ولی این چیزها سارتر رو محدود نمی‌کنن و البته که یه نمایش چهارپرده‌ای از سارتر هم می‌تونه مثل رساله‌های طولانی‌ش باشه.

دیالوگای شگفت‌انگیر ژان و لوسی توی سن دوم پرده‌ی سوم هم خودش می‌تونست یه نمایشنامه‌ی جدا باشه(اسمشو میذارم «سارتر مقابل سارتر»)؛ فکر کنم یه ده باری خوندمش.
Profile Image for Amene.
814 reviews84 followers
August 4, 2016
مرده های بی کفن و دفن نمایش نامه است در توصیف شرایط فرانسه در دوران جنگ جهانی دوم و دوران حکومت مارشال پتن در ویشی و مبارزه با ارتش سایه ها یا به قولی دولت ملی فرانسه و مبارزان آن.
خلوتگاه: نمایشنامه ای است درباب سه مرده در نوعی برزخ یا جهنم که هرسه گناهکارند
مگس ها: نمایش نامه ای کاملا اگزیستانسیالیستی و بسیار بسیار سمبلیک.
ضمنا من ترجمه آذر صدیق را خواندم که به مراتب از ترجمه صنعوی مشکلات کمتری داشت.
Profile Image for David Sarkies.
1,930 reviews383 followers
August 31, 2016
A Story of Resistance
31 August 2016 - Paris

It is a shame that I have never seem any of Satre's plays advertised in Australia (or at least as long as I have been going to the theatre), though I am not entirely sure how popular he is in France. I have checked the Paris theatre guide (and also had a nosey at what's playing as I wander around town) and the only playwrights that seem to stand out are Moliere and Racine. Mind you, if he is anything like Bernard Shaw then his plays probably appear every so often, but not to the extent as somebody like Shakespeare (though London does have the Globe Theatre in which about eighty percent of the plays performed there are Shakespeare, and if you don't want to go to the Globe, then there are a multitude of other places to see a performance). The last couple of times I was in London I noted that there were no Shaw productions on at the time (despite there being a Shaw theatre), and I don't think there are any at this time either (though the Globe is playing McBeth and Midsummer Nights Dream, and silly me took my time booking the tickets so that when I actually got around to do it all of the sessions of Midsummer Nights Dream were sold out).

Anyway, if he is not regularly performed in Paris then I suspect I will be even less likely to see one of his plays performed in English, which I have to admit is a real shame because his plays are actually pretty good. However, the problem is that they are plays, which means that they can be difficult to read, and to follow along. Look, I can read plays, but it ends up coming down to how familiar I am with the actual production, and if the answer is 'not much' then I am probably going to find it a little more difficult than normal. Mind you, I have seen some plays by non-Shakespearien, pre-20th century playwrights, performed, but the sad thing is that, at least in Australia, it is either Shakespeare, or something contemporary (and even then the plays by the non-contemporary playwrights tend to be butchered somewhat).

Men without Shadows is the story of a group of French Resistance fighters who have been captured by the occupying forces and are being tortured to find out the location of another resistance fighter who, unknown to them, has already been captured. The play is set in the later years of the war after the Allies had managed to capture Italian Peninsula and are currently launching an invasion of France. True to Satre, the play is about identity, and in particular the identity of people who work in covert operations, namely because in such a field one's identity eventually becomes blurred. There is also the situation that it appears that the war is coming to an end, and this raises the question of what happens after the war and how do these people, who have lived shadowy lives return to a life where they no longer have to live with dual identities.

I guess this is where the title of the play comes in because the idea of the shadow seems to crop up throughout literature. In fact our shadow can also be seen as an aspect of our identity. The fact that we cast a shadow suggests that we have an identity, and a solid one at that – take away our shadow and you take away our identity. However, this is also the case when we are dealing with resistance fighters – the last thing they want is to be casting a shadow, for doing so can put one into danger. However this can lead to problems, particularly when one's identity has become so blurred – as in the case with the other resistance fighter. Here we have somebody who has been captured, but nobody actually knows that he has been captured because nobody knows who he is. In fact, despite the fact that he is a resistance fighter, he seems to live in a shadowy world where identity become subsumed by the cause.

Mind you, I have been rabbiting on about the title of the play, yet everytime I look at the French title I scratch my head and say 'hold it, that doesn't actually mean Men without Shadows'. So, lazy me, entered it into Google Translate (I really should have more confidence in my French because as soon as it spat out the translation – death without burial – I realised that I should have figured that out with my own little noggin. Mind you, it is probably similar to simple arithemtic – because we have calculators we lose our ability to actually do it in our head.

Anyway, Death Without Burial sounds a lot better than Men without Shadows, and captures the essence of the play much better. It is sort of like the idea of being a 'Dead Man Walking' – you are effectively dead, despite the fact that you are still alive. A prisoner in a concentration camp can very much be in a situation – they have already been marked for death, or are simply being left to die, and in effect their life is pretty much over, but they are still playing the waiting game. Mind you, the thing with being a 'dead man walking' or 'dead without burial' is that one never actually knows what the future may hold – while one is still alive anything is possible.

What was interesting was having a brief look at Satre's role during World War II. In the opening stages he was captured and placed in a camp, but then later released due to ill health. He continued to write, and even had some books published. While a member of the resistance, he seemed to be more included to be a part of the intellectual resistance as opposed to the actual resistance. However he did remain in France during the war (noting that once the country had become occupied it was probably quite difficult to be able to get out to, say, England). While it seems that Satre never experienced what people went through in some of these camps, the idea of identity probably played on his mind throughout this period.
Profile Image for Kiana.
132 reviews17 followers
July 29, 2025
هردقیقه که بگذرد به خودم می‌گویم خب یک دقیقه‌ی دیگر هم تحمل کن!
Profile Image for Sara Bakhshiani.
234 reviews41 followers
December 3, 2023
متاسفانه هنوز اونقدر با نمایش‌نامه خوندن نتونستم کنار بیام
و این نمایش‌نامه از ژان پل سارتر پر از معنا و مفهوم بود
و به همین دلیل یکم برام طول کشید خوندنش و سعی می‌کردم
وقت‌هایی که مغزم توانایی درکشو داره بخونم.
با این حال تمومش کردم و احساس می‌کنم اونقدری
که باید ازش چیزی متوجه نشدم!!!
ولی از روند داستان خوشم اومد و دوست داشتم
که واقعا می‌تونستم تئاترشو ببینم :).
چون فک کنم با دیدن همچین اثری خیلی بیشتر
می‌تونم ازش یاد بگیرم.
Profile Image for Ashkan Ansari.
Author 1 book87 followers
February 22, 2011
ویژگی های شگفت انگیز نوشته های سارتر آنچنان انسان را برمی انگیزد که گاهی درباره خودم به شدت علاقمند به آموختن زبان فرانسه می شوم. با وجود آنکه این نوشته را دوست داشتم کماکان باور دارم که چرخ دنده زیباترین نوشته سارتر است. ‏
Profile Image for soɥǝıๅɐ📚.
37 reviews8 followers
June 9, 2017
فضای نمایشنامه خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود و پریشانی و استرس رو میشد حس کرد
Profile Image for امیرمحمد حیدری.
Author 1 book73 followers
August 25, 2021
مهندسی اطلاعات سارتر در این نمایشنامه عالی‌ست. در تک‌تک دیالوگ‌ها رگه‌های اگزیستانسیالیسم او یافت می‌شود و در نهایت به‌هم پیوند می‌خورند. همچنین، توصیفات او نیز شایسته‌ی تمجیدند.
Profile Image for Zahra.
255 reviews86 followers
April 20, 2019
فضای نمایشنامه به شدت تلخ و سنگینه. بعد خوندن نقدهای نمایشنامه، خیلی بهتر باهاش ارتباط برقرار کردم چون نمایشنامه کاملا نمادینه.
Profile Image for Mohammadreza.
100 reviews40 followers
March 19, 2020
نمایشنامه بسیار بسیار خوبیه با ترجمه ی خیلی بد. مسئله ای که تو این نمایشنامه خیلی توجه من رو جلب کرد زمانی هست که رنج جسمانی و رنج درونی انسان همزمان ایجادِ بحران میکنن. البته سارتر طبق معمول خیلی خوب تونسته مسئله پوچی و معنا رو در نمایشنامه بگنجونه. گفتنی هارو دوستان گفتن و چیز زیادی نمیمونه که بخوام بگم. فقط اینکه بخونید حتما چون ارزشش رو داره.
Profile Image for Vichy.
753 reviews45 followers
November 17, 2016
Να προδώσεις για να ζήσεις ή να πεθάνεις μένοντας πιστός σε αυτά που πιστεύεις; Κι αν προδώσεις πώς θα ζήσεις; Κι αν διαλέξεις το θάνατο, έχοντας μάλιστα υπομείνει μαρτύρια πώς είναι δυνατόν να θεωρείς ότι νίκησες; Ίσως επειδή διάλεξες τον αξιοπρεπή θάνατο...
Μια παρέα αντιστασιακών ο Σορμπιέ, ο Κανορίς, ο Ερρίκος, η Λουκία και ο 15χρονος αδελφός της Φραγκίσκος είναι αιχμάλωτοι σε μια σοφίτα και περιμένουν τα βασανιστήρια να αρχίσουν για να ομολογήσουν πού βρίσκεται ο αρχηγός τους Ζαν. Ήδη η αποτυχημένη προσπάθειά τους να ακολουθήσουν το σχέδιο που τους δόθηκε να καταλάβουν ένα γαλλικό χωριό κόστισε τη ζωή 300 ανθρώπων. Ο καθένας τους σκέφτεται πώς θα αντιδράσει στον πόνο και αν θα είναι αρκετά στωικοί για να αντέξουν και να επιμείνουν στην ιδέα τους.
Ένα συνταρακτικό θεατρικό για το μωσαϊκό της ανθρώπινης ψυχής με ένταση και συγκινησιακή φόρτιση.
Profile Image for Sadaf.
105 reviews14 followers
December 22, 2020
«کانوریس: یک نفر لازم داری که برایش اقرار کنی؟
هانری: آن یک نفر برود گورش را گم کند. من فقط باید به خودم حساب پس بدهم. »

«مدت‌هاست که ما مرده‌ایم. درست از آن موقعی که دیگر کاری از دست‌مان برنیامد. »

«شما به من گفتید: نهضتِ مقاومت به آدم احتیاج دارد. نگفتید نهضت قهرمان می‌خواهد. من قهرمان نیستم. من قهرمان نیستم.»
Profile Image for Parisa.
150 reviews298 followers
May 14, 2013
آدم خوبه خودشو تصور کنه تو موقعیتی که قراره شکنجه بشه چقد به شرافت ،دوستی ،هدف و .. اهمیت میتونه بده؟
Profile Image for AmirHossein Obbohat.
18 reviews6 followers
February 6, 2019
روایت یک فیلسوف از چند زندانی که در خلال جنگ جهانی اسیر شده‌اند و تفسیر اشتباهی آن‌ها از آرمان‌هایشان که حتی از رهبر خود به شکل افراط گونه‌ای پیشی می‌گیرد که حتی در مقابل رهبر می‌ایستند و دست به جنایتی هولناک می‌زنند. که این رفتار نه تنها باعث رستگاری آن‌ها نمی‌شود بلکه تباهی آن‌ها را در پی دارد...
شاهکاری از ژان‌پل سارتر که به شدت توصیه می‌کنم آن را به لیست خرید کتابتان اضافه کنید.
Profile Image for Peymanjafari.
212 reviews8 followers
July 29, 2022
نسبت به سایر کارهای سارتر خیلی ضعیفتر بود
این ترجمه نیاز به ویراستاری و ویرایش داره
شاید هم بخاطر ترجمه بدی بود که قاسم صنعوی انجام دادن
به دوستان توصیه میشه از این ترجمه برای خواندن این کتاب استفاده نکنن
ترجمه نشر قطره قطعا بهتر است
با ترجمه پری صابری
Profile Image for Partussis.
41 reviews1 follower
August 22, 2021
کتاب مردگان بی کفن و دفن ،اولین تجربه من در خوندن نمایشنامه بود.داستان دردناک ولی قابل تاملی بود که خواندن آن را پیشنهاد میکنم‌.
Profile Image for Leila.
136 reviews51 followers
June 25, 2024
اگر بخت اندکی یاری کند، شاید بتوانم به خودم بگویم که مردنم بخاطر هیچ نیست‌.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
December 2, 2022
مشابهِ نمایشنامه‌ی "صالحان" از کاموی عزیزم بود.
با اینکه زیاد "تهوع" رو دوست نداشتم، اما این نمایشنامه حکمِ فرصتِ دوباره به سارتر رو داشت 😌
Profile Image for Jaq.
329 reviews37 followers
Read
April 1, 2024
CANORIS: Io non sono nulla. Vivevo per la causa e mi sono sempre aspettato una morte come questa.

HENRI: Tu vivevi per la causa, sì. Ma non venirmi a dire che muori per questa causa. Forse, se fossimo riusciti e fossimo morti mentre la realizzavamo, forse, allora... Moriamo perchè ci sono stati ordini idioti, perchè li abbiamo eseguiti male e la nostra morte non è utile a nessuno. La causa non aveva bisogno che attaccassimo questo villaggio. Non ne aveva bisogno perchè il progetto era irrealizzabile. La causa non dà mai ordini, non dice mai nulla: siamo noi che stabiliamo ciò che abbisogna. La causa troverà altri che la serviranno: a Tours, a Lilla, a Carcassone, delle donne stanno facendo i figli che ci sostituiranno. Noi abbiamo cercato di giustificare la nostra vita e abbiamo fallito. Oria stiamo per morire e saremo dei morti senza giustificazione.
Profile Image for Niuosha.
414 reviews
Read
February 5, 2016
ما برای آنکه همیشه در حدود نهایی خودمان زندگی کنیم ساخته نشده ایم . در دره ها هم راه هایی وجود دارد .
Profile Image for Melika Khoshnezhad.
467 reviews100 followers
July 11, 2025
همیشه به این فکر می‌کنم که در طول تاریخ و در طول جنگ‌های بی‌شماری که در بیشتر مواقع به دلایل احمقانه‌ای شروع شده‌اند، چند نفر بی‌نام و نشان و بدون اینکه کوچکترین سرنخی از آن‌ها باقی بماند، شکنجه و کشته شده‌اند؟ و همیشه با فکر کردن به این موضوع قلبم سنگین سنگین سنگین می‌شود.

هر وقت عبارت «بی کفن و دفن» را می‌شنوم یاد گورستان‌های دسته‌جمعی می‌افتم و به نظرم این نهایت بی‌احترامی به کرامت یک انسان است که حتی به جنازه‌اش هم رحم نکنم و بی‌نام و نشان و با نهایت اهانت پرتش کنیم در گودالی و خاکی رویش بریزیم. از فکر کردن به تمام این گورهای دسته‌جمعی که شاید خیلی‌هایشان دیگر الان به دست فراموشی سپرده شده باشند، مو بر تنم سیخ می‌شود.
Displaying 1 - 30 of 114 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.