سفری که تابستان سال 1393، در بیستوپنج سالگی، حدود یک ماه بهطول انجامید تا طی آن بهصورت داوطلبانه به کودکان زبان انگلیسی درس بدهم و در کنارش مراکش را کمی بیشتر از یک گردشگر معمولی بشناسم. این حدود یک ماه زندگی در مراکش به سفری گرانقدر و پر از مشاهده بیواسطه این کشور سرخآبی بدل گشت. از پیادهروی در بازارهای شهر مراکش تا روستای آبیرنگ شفشاون، از طنجه غرق در شکوه تا کازابلانکای افسونگر و از فاس کهن تا رباط این پایتخت مدرن مراکش. تمامی آن روزها و شبها به تجربهای بیهمتا تبدیل شدند. اکنون پس از هشت سال، نوشتهها و عکسها را با کمترین تغییر و با تلاشی دشوار برای وفادار ماندن به متن آن جوان بیستوپنج ساله، در این کتاب گردآوری شده است.
به خاطر علاقه ام به سفرنامه،سفرنامه های زیادی خوندم.اولین چیزی که در این کتاب نظرمو به خودش جلب کرد صفحه آرایی متفاوت کتاب بود،اکثر سفرنامه هایی که تا الان خوندم از نظر صفحه آرایی یه جورایی تقلیدی ناشیانه از سفرنامه های منصور ضابطیان بودن ولی این یکی صفحه آرایی خاص خودش رو داشت. پیمان یزدانی رو از طریق صفحه اینستاگرامش میشناختم که بیشتر عکس هاش رو در صفحه اش منتشر میکنه،حقیقتا توقع اینکه در نوشتن هم به خوبی عکسهاش باشه نداشتم! نکته جدیدی که ازش لذت بودم کدهای آخر هر فصل کتاب بود که با اسکن کردنش میتونستی عکسهای مربوط به همون روز رو بببینی...با اینکه تعداد عکسها به نظرم کم بود ولی با توجه به مصیبتهایی که نویسنده بخاطر عکاسی در مراکش میکشه قابل درکه!
زیاد نپسندیدم. شاید بخاطر اینکه سفرنامه ژانر مورد علاقه م نیست. بخاطر مراکش که برام جالبه انتخابش کردم که اونم با این اوصافی که تو کتاب رفت خصوصا از مردمش دلزده شدم