Jump to ratings and reviews
Rate this book

تو مشغول مردن‌ات بودی

Rate this book
چاپ اول: 1387 - چاپ پنجم: 1392


گزیده‌ای از شعر و عکس جهان

208 pages, Paperback

First published January 1, 2009

18 people are currently reading
417 people want to read

About the author

محمدرضا فرزاد

18 books10 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
127 (17%)
4 stars
240 (32%)
3 stars
255 (34%)
2 stars
88 (11%)
1 star
32 (4%)
Displaying 1 - 30 of 52 reviews
Profile Image for Roozbeh.
78 reviews9 followers
October 27, 2015
مردن‌ات
"مارک استرند"

هیچ چیز جلودارت نبود
نه لحظه‌های خوش. نه آرامش. نه دریای مواج.
تو مشغول مردن‌ات بودی.نه درختانی
که به زیرشان قدم می‌زدی، نه درختانی که سایه سارت بودند
نه پزشکی
که بیم‌ات می‌داد. نه پزشک جوان سپیدمویی که یک بار جانت را نجات داد.
تو مشغول مردن‌ات بودی.
هیچ چیز جلودارت نبود. نه پسرت. نه دخترت
که غذایت می‌داد و از تو باز،بچه ای ساخته بود.
نه پسرت که خیال می‌کرد تا ابد زنده خواهی ماند.
نه بادی که گریبانت را می‌جنباند.
نه سکونی که زمین گیرت کرده بود.
نه کفشهایت که سنگین تر می‌شدند.
نه چشم‌هایت که به جلو نگاه نمی‌کردند.
هیچ چیز جلودارت نبود.
در اتاقت می‌نشستی و به شهر خیره می‌شدی و
مشغول مردن‌ات بودی.
می‌رفتی سر کار و می‌گذاشتی سرما بخزد لای لباس‌هایت.
می‌گذاشتی خون بتراود لای جوراب‌هایت.
رنگ صورتت پرید.
صدایت دو رگ شد.
بر عصایت یله می‌دادی
و هیچ چیز جلودارت نبود.
نه دوستانت که نصیحتت می‌کردند.
نه پسرت. نه دخترت که می‌دید نحیف و نحیف تر می‌شوی.
نه آه‌های خسته‌ات
نه شش‌هایت که آب انداخته بود.
نه آستین‌هایت که حامل درد دست‌هایت بود.
هیچ چیز جلودارت نبود. تو مشغول مردن‌ات بودی.
وقتی که با بچه‌ها بازی می‌کردی، مشغول مردن‌ات بودی.
وقتی می‌نشستی غذا بخوری
وقتی که شب، خیس اشک از خواب پا می‌شدی و زار می‌زدی
مشغول مردن‌ات بودی.
و هیچ چیز جلودارت نبود.
نه گذشته
نه آینده با هوای خوش اش.
نه منظره اتاقت،نه منظره حیات گورستان.
نه شهر، نه این شهر زشت با امارت‌های چوبی‌اش.
نه شکست. نه توفیق.
هیچ کاری نمی‌کردی فقط مشغول مردن‌ات بودی.
ساعت را به گوشت می‌چسباندی
حس میکردی داری می‌افتی.
بر تخت دراز می‌کشیدی.
دست به سینه میشدی و خواب دنیای بی تو را می‌دیدی.
خواب فضای زیر درختان.
خواب فضای توی اتاق.
خواب فضایی که حالا از تو خالی‌ست.
و مشغول مردن‌ات بودی.
و هیچ چیز جلودارت نبود.
نه نفس کشیدن‌ات. نه زندگی‌ات.
نه زندگی ای که می‌خواستی.
نه زندگی ای که داشتی.
هیچ چیز جلودارت نبود.
Profile Image for صان.
429 reviews465 followers
December 6, 2018
می‌شه پنج داد.

بعضی شعرها بسیار عالی بودن و بعضی عکس‌ها هم همچنین. انتخاب عکس‌ها جالب بود. ارتباط‌های جالبی می‌شد بین شعر و عکس پیدا کرد.

سرنخ‌هایی می‌داد که آدم بره عکس‌های دیگه‌ی عکاس‌های مورد علاقه‌ای که از این کتاب پیدا می‌کنه رو جست و جو کنه و لذت ببره.

۹ ماه طول کشید خوندنش.
یادمه مشهد بود که شروعش کردم. شاید نیمه شب، دم پنجره، برای سر کردنِ شبِ طولانی و بی‌خوابی.
Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews311 followers
October 22, 2015

سه ستاره با ارفاق

مجموعه شعری است که خواندنش عموما دلپسند است - من بشخصه از اینکه کناری یله دهم و بخوانمش آن هم شباهنگام و هنگام نوشنیدن چای لذت بردم

اما عکس هایش برای من عموما جذابیتی نداشت - البته بعضی ها جالب و بعضی ها کوبنده بودند اما اینها اکثریت نیستند. اصولا نمی دانم چه اصراری بوده اثر یکی را کنار اثر کس دیگری بگذاریم - آن هم یکی در حوزه ی شعر و دیگری عکاسی. بگذریم که عکس ها بعضا به احتمال زیاد نیازمند توضیحی هستند و جدای از بافت مجموعه ی خودشان پا در هوا مانده اند. البته بدون شک حضور عکس آرامش روانی به خواننده می ده و از صرف متن بهتره

اشعاری که من بیشتر پسندیدم اینهایند



Profile Image for Ghazaleh.
160 reviews121 followers
July 21, 2016
خاطره پدرم پیچیده لای کاغذی سفید
مثل لقمه ای که سر کارش میبری ش

درست مثل شعبده بازی که از کلاهش
خرگوش و برج بیرون می کشد
او از تن نحیفش عشق بیرون کشید
و دو نهر دستانش
آکنده از کردار نیک بود
Profile Image for Haman.
270 reviews70 followers
May 27, 2010
بی خیال عشق, میخوام لای موهای طلایی ات بمیرم
Profile Image for Maryam.
28 reviews16 followers
Read
December 12, 2012
از مرگ رسته


هر روز
به مردن فکر می کنم
به مریضی قحطی خشونت تروریسم جنگ
به آخرالزمان
و همین
کمک میکند به هیچی فکر نکنم

راجر مگاف
Profile Image for elham.
8 reviews16 followers
July 1, 2011

به جایی که بدان سفر نکرده ام به جایی دور در ورای هر تجربه
چشمان تو سکوت خود را دارند
در ظریف ترین حالت تو چیزهایی ست که اسیرم می کند
چیزهایی چنان نزدیک که نمی توان بدان دست یافت.

کوتاه ترین نگاهت به آسانی اسیرم می کند
و حتی اگر همچون انگشتان ، خود را بسته باشم
برگ به برگ مرا می توانی بگشایی
به همان سان که بهار نخستین گل سرخ اش را
(به لمسی رازآلود و سبک دست) می گشاید.

یا اگربخواهی مرا بربندی ،من و زندگی ام هر دو
به ناگاه وبه زیبایی بسته میشویم
به همان سان که وقتی دلِ گل به او می گوید :
همه جا دارد دانه دانه برف می بارد.

هیچ چیز این جهان که پیش روی ماست
به ظرافت شگفت تو نمی رسد
ظرافتی که
در هر نفس وامی داردم
با رنگِ مهر ، مرگ و جاودانگی را رنگی دیگر زنم.

نمی دانم چه در توست که می بندد و می گشاید
تنها می دانم چیزی درمن است که می داند
چشمان تو ریشه دار تر از هر گل سرخ است
و حتی باران هم چنین دستان کوچکی ندارد.

Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
August 14, 2016
به جایی که بدان سفر نکرده‌ام
به جایی دور در ورای هر تجربه
چشمان تو سکوت خود را دارند
در ظریف‌ترین حالت تو چیزهایی است که اسیرم می‌کند
چیزهایی چنان نزدیک که نمی‌توان بدان دست یافت

کوتاهترین نگاهت به آسانی اسیرم می‌کند
و حتی اگر همچون انگشتان، خود را بسته باشم
برگ به برگ مرا می‌توانی بگشایی
به همان سان که بهار نخستین گل سرخ اش را
به لمسی راز آلود و سبک دست می‌گشاید

یا اگر بخواهی مرا ببندی، من و زندگی‌ام هر دو
به ناگاه و به زیبایی بسته می‌شویم
به همان سان که وقتی دل گل به او می‌گوید:
همه جا دارد دانه دانه برف می بارد

هیچ چیز این جهان که پیش روی ماست
به ظرافت شگفت تو نمی‌رسد
ظرافتی که
در هر نفس وا می‌داردم
با رنگ مهر، مرگ و جاودانگی را رنگی دیگر زنم

نمی‌دانم چه در توست که می‌بندد و می‌گشاید
تنها می دانم چیزی در من هست که می‌داند
چشمان تو ریشه‌دارتر از هر گل سرخ است
و حتی باران هم چنین دستان کوچکی ندارد

Edward Estlin Cummings
Profile Image for Maryam.
48 reviews20 followers
September 7, 2010
گاهی وقت ها
توی صف کبابی
حس می کنم کشیش هستم
- درست مثل ترشی که دل را سوزن می زند-
این فکر به سرش می زند
که چه خوب بود اگر
برای دو نفر شام می خریدم

راجر مگاف
Profile Image for Pooya Kiani.
414 reviews122 followers
February 24, 2016
ساده و در یک جمله بنویسم. تو مشغول مردنت بودی کتاب خوبیست، اما برخلاف نسخه‌ی قبلی همکاری محمدرضا فرزاد و شهریار توکلی (چیزی تو کشو نیست) عکس‌ها اغلب به طرز محسوس چند سر و گردن از شعرهای انتخاب‌شده سرند.
Profile Image for Mahdi.
21 reviews
January 31, 2014
خوبا اغلب خودشون، خودشونو می کشن
تا خلاص شن
اونائی ام که می مونن
اصلا درست نمی فهمن
چرا همه
می خوان
از دستشون
خلاص شن.
Profile Image for Fahime.
329 reviews257 followers
May 7, 2011
تفاوت این کتاب و "ذن و عکاسی" با کتاب "پرسه حوالی زندگی" در این است که در این دو کتاب (انتشارات حرفه هنرمند)، از میان "عکس های موجود" برای "متن منتخب" عکسی انتخاب شده است. و به همین دلیل در بسیاری موارد عدم ارتباط بین متن و عکس به خوبی مشهود است. در حال در کتاب "پرسه در حوالی زندگی" مصطفی مستور برای عکس انتخاب شده، متنی نوشته است. و در بیشتر موارد نگاه نویسنده به عکس و دیدگاه او خواننده را به حیرت وا می دارد. طوری که کتاب پرسه در حوالی زندگی سواد عکاسی مخاطب را به طور قابل توجهی ارتقا می دهد. اما کتاب های انتشارات حرفه هنرمند صرفا تورقی سطحی می طلبد و در نوع خود اصلا قابل تامل نیستند. پیشنهاد می کنم چه این کتاب را پسندیده اید و چه از آن خوشتان نیامده، حتما کتاب "پرسه در حوالی زندگی" را مطالعه(تماشا) کنید.
67 reviews
Read
October 6, 2016
پشت چیزهای ساده پهنان می شوم که پیدایم کنی
اگر هم پیدایم نکنی، خود چیزها را پیدا می کنی
لمس می کنی هرچه را که من لمس می کنم
و چنین نقش دست هایمان با هم یکی می شود
یانیس ریستوس
Profile Image for Shahrzad.
58 reviews47 followers
December 7, 2015
این سبک کتاب ها رو دوست دارم چون هم زمان به چند زمینه هنری میپردازه و قوه ی ادراکت رو تقویت میکنه.
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
May 16, 2016
می شد اتفاق بیفتد.
بایست اتفاق می افتاد.
زودتر اتفاق افتاد.دیرتر.
نزدیک تر. دورتر.
برایت اتفاق نیفتاد.
زنده ماندی به خاطر این که اولین نفر بودی.
زنده ماندی به خاطر این که اخرین نفر بودی.
به خاطر این که تنها بودی. به خاطرذ ادم ها.
به خاطر این که چپ رفتی. به خاطر این که راست رفتی.
به خاطر این که باران گرفت. به خاطر این که سایه شد.
به خاطر این که افتاب شد.
شانس اوردی – که انجا جنگل بود.
شانس اوردی _ که انجا درختی نبود.
شانس اوردی _ که یک شن کش، یک قلاب، یک تیرچه، یک بیل
یک چاچ.ب در؛ یک چرخش، یک نیم ساعت، یک لحظه...
شانش اوردی _ که درست همان موقع الوار توی اب شناور بود.
روی همین اصل، به خاطر این که، با وجود این که، یه رغم این که.
راستی چه می شد اگر دستی ، پایی
به قاعده یک سانت، یه قاعده یک تار مو
ان طرف تر از یک اتفاق شوم؟
خب حالا اینجایی! هنوز حیران ان گریختنی، در رفتنی
ان رَستنی
ان تعویق مرگ؟
یک توی تور جستی و جَستی؟
گوش کن!
ببین قلبت چطور توی سینه ام می زند.

-ویسلاوا شیمورسکا

***

تو مشغول مردنت بودی
هيچ چيز جلو دارت نبود
نه لحظه های خوش.
نه آرامش.
تو مشغول مردنت بودی.
نه درختانی
كه به زيرشان قدم زدی، نه درختانی كه سايه سارت بودند.
نه پزشكی كه بيمت می داد
نه پزشك جوان سپيد مويی كه يكبار جانت را نجات داد.
تو مشغول مردنت بودی.
هيچ چيز جلودارت نبود.
در اتاقت می نشستي و به شهر خيره می شدی و
مشغول مردنت بودی.
مي رفتی سر كار و می گذاشتي سرما بخزد لای لباس هات.
ميگذاشتي خون بتراود لای جوراب هایت
و هيچ چيز جلودارت نبود.
نه آه هاي خسته ات
نه شش هايت كه آب انداخته بود.
نه آستين هايت كه حامل درد دستهايت بود.
هيچ چيز جلو دارت نبود.
تو مشغول مردنت بودی.
نه گذشته.
نه آينده با هوای خوش اش.
نه شكست. نه توفيق.
هيچ كاری نمی كردی فقط مشغول مردنت بودی.
ساعت را به گوشت می چسباندی
حس مي كردی داری می افتي.
بر تخت دراز می كشيدی.
دست به سينه می شدی و خواب دنيای بی تو را می ديدی.
و تو مشغول مردنت بودی.
و هيچ چيز جلودارت نبود....

-مارک استرند
Profile Image for Nastaran.
57 reviews102 followers
June 22, 2015
ژائو، ترزایی رو دوست داره که ریموندی رو دوست داره که
ماریایی رو دوست داره که ژوآکینی رو دوست داره که
لی لی رو دوست داره که هیچ کس رو دوست نداره
ژائو می ره امریکا
ترزا می ره صومعه
ریموند تو تصادف می میره
ماریا پیر دختر میشه
ژوآکین خودش رو می کُشه
و لی لی با ژ. پینتو فرناندسی عروسی میکنه
که اصلاً به دنیا نیومده.


~کارلوس دروموند دِ آندراده



!
Profile Image for Arezoo Azarafza.
10 reviews19 followers
November 16, 2018
یکی از موضوعاتی که اخیرا هنگام خوندن کتاب های شعر نظرم رو جلب میکنه،فانتزی بودن کتاب و کاغذش هست متاسفانه حجم کاغذ مصرف شده اکثر کتاب های فانتزی یک نکته ی خیلی منفی هستش که ای کاش بهش رسیدگی بشه مهم درون کتابه نه جنس و حجم و نوع کاغذ،
Profile Image for Azadeh.
3 reviews8 followers
September 13, 2009
دستمال گلدوزی شده، بوی هندوانه/ نرمای کف رودخانه/ پیچکهای روی پنجره/ دست روی پیشانی ات در روزهای سخت زندگی، همه را/ جهان را باید به جان پناه های زیرزمینی برد "تورگای فیشکچی" ص 128
1 review1 follower
December 15, 2012
يك پيشنهاد : 12 شعر از مجموعه " تو مشغول مردن ات بودي" در قالب سي دي صوتي با صداي "احمد رضا احمدي" و موسيقي "ميلاد موحدي" با عنوان " ميهماني طولاني غمناك " توسط نشر ني داوود منتشر شده است
Profile Image for mohamad jelvani.
284 reviews63 followers
July 8, 2020
جالب و تاثیرگذار بود
اما با خوندنش احساس می کردم دچار افسردگی شدم
Profile Image for Zahra Saedi.
366 reviews21 followers
August 17, 2017
نمی‌دانم مجموعه‌ی شعر و عکس در کنار هم اولین بار در ایران ابتکار خود محمدرضا فرزاد بوده یا نه اما به‌نظر من خلاقیت خوبی بود. هرچند بعضی عکس‌ها با شعرها ارتباط نداشتند. شعرها بیشتر تم غمگین داشتند. در کل اگر انتخاب شعر و عکس درست و هماهنگ باشد و شعرها کمی شادتر باشند برای خوب کردن حال، یک داروی موثر است. انتهای کتاب هم بیوگرافی کوتاهی از شاعران آورده شده که زحمت آدم برای سرچ را کم می‌کند و هم آشنایی مختصری با شاعر است.
Profile Image for Roshan Dinparast.
7 reviews2 followers
September 19, 2015
شعر هاي كوتاه همراه عكس هاي معني دار كه اغلب از كشورهاي اروپاي شرقي جمع شده......
Profile Image for Parnian.
104 reviews92 followers
January 7, 2013
معمولاً از چیزای گزیده خوشم نمیاد و دوست دارم خودم چیزا رو گزیده کنم نه این که گزیده ها رو بخونم. اما این یه مجموعه ی فوق العاده ست از بهترین اشعار 40شاعر.
مدل شعرا هم خب شعر خاجیه! و با توجه به این که ترجمه شده دیگه اصلاً نباید دنبال زیبایی قالب گشت. اما تو این شعرا، محتوا واقعاً جای خالی قالب زیبا رو پر کرده.
شعرها کوتاه هستن و عکس ها مفهوم اونا رو کامل یا تثبیت میکنن. شاید اگه این دوتا رو از هم جدا کنیم و ببینیم/بخونیم انقدر که از با هم دیدن/خوندنشون لذت میبریم، لذت نبریم.
مترجم رسالتش رو به خوبی انجام داده بود و ترجمه از نظر من کمبودی نداشت.
آخر کتاب خلاصه ای از زندگی اون 40شاعر اورده شده که کار جالبی بود.
اگه از لحن بیخیال و طنزِ دردناک شعرای خارجی خوشتون میاد این رو از دست ندید.
کیفیت صفحه ها هم خیلی خوبه و کتاب راحت تا آخر عمر براتون میمونه!
Profile Image for javad aarabi.
19 reviews4 followers
June 7, 2011
هواي خوب
مثل
زن خوبه
هميشه پيش نمي آد
وقتي هم بياد
برا هميشه
نمي مونه

مرد اما
قرص تره:

اگر بده
بخت اينکه همونطور بمونه بيشتره
اگر هم خوبه
که خب خوب مي مونه

ولي زن
عوض مي شه
با
بچه
سن و سال
رژيم غذايي
حرف
ماه
بود و نبود آفتاب
يا لحظه هاي خوش.

زن حياتش
به تيمار عاشقانه ي توئه
در حالي که مرد را
اگه بهش نفرت بدي
قوي تر مي شه

چارلزبوکوفسکي
Profile Image for Tandis Toofanian.
91 reviews193 followers
January 17, 2012
زنم با لباس هایش غیب شده
فقط دو جوراب به جا گذاشته و
برسی که پشت تخت افتاده

باید جوراب های خوشگلش را نشانتان دهم
و این موی سیاه سفت راکه لای دنده های برس گیر کرده

جوراب ها رادر کیسه زباله می اندازم
برس را نگه میدارم و استفاده می کنم
فقط تخت است که غریب افتاده و نمی شود بی خیالش بود

Profile Image for Mahdi Bigdeli.
58 reviews22 followers
May 22, 2014
دست یاری به علف دادیم و
ذرت شد
دست یاری به آتش دادیم و
موشک شد.
مردد و
محتاط
دست یاری میدهیم
به آدم ها
بعضی آدم ها.

میروسلاو هولوب
Profile Image for Mana Zaman.
20 reviews9 followers
February 20, 2021
نمی‌دونم واسه این بود که از آدمی گرفتمش که دیگه باهاش دوست نیستم یا چی، ولی واقعاً ۱ از ۵ برام جالب بود نهایتاً.
Profile Image for Arezu Wishka.
269 reviews253 followers
April 9, 2014
در هر صورت/ویسوا واشیمبورسکا
میشد اتفاق بیفتد.
بایست اتفاق میافتاد.
زودتر اتفاق افتاد. دیرتر.
نزدیکتر. دورتر.
برایت اتفاق نیفتاد.
زنده ماندی به خاطر اینکه اولین نفر بودی.
زنده ماندی به خاطر اینکه آخرین نفر بودی.
به خاطر اینکه تنها بودی. به خاطر آدمها.
به خاطر اینکه چپ رفتی. به خاطر اینکه راست رفتی.
به خاطر اینکه باران گرفت. به خاطر اینکه سایه شد.
به خاطر اینکه آفتاب شد.
شانس آوردی - که آنجا جنگل بود.
شانس آوردی _ که آنجا درختی نبود.
شانس آوردی _ که یک شن کش، یک قلاب، یک تیرچه، یک بیل
یک چرخش، یک نیم ساعت، یک لحظه...
شانش آوردی _ که درست همان موقع الوار توی آب شناور بود.
روی همین اصل، به خاطر اینکه، با وجود اینکه، یه رغم اینکه.
راستی چه میشد اگر دستی، پایی
به قاعده یک سانت، یه قاعده یک تار مو
آن طرفتر از یک اتفاق شوم؟
خب حالا اینجایی! هنوز حیران آن گریختنی، در رفتنی
آن رَستنی
ان تعویق مرگ؟
یک توی تور جستی و جَستی؟
گوش کن! ببین قلبت چطور توی سینه ام می زند.

"خوبا اغلب خودشون ، خودشونو میکشن تا خلاص شن، اونائی ام که میمونن اصلا درست نمیفهمن چرا همه میخوان از دستشون خلاص شن. "علت و معلول" چالز بوکوفسکی"


مجموعه شعر خوبی بود. اگه می شد بهش سه و نیم می دادم. یک سوم کتاب واقعا به سلیقه ام می خورد و شاعرهای خوبی رو معرفی کرده بود.
از قیمت کتاب راضی نبودم، برای همین نخریدمش و طی چند جلسه توی شهر کتاب(فرهنگ، مرکزی و ابن سینا) خوندمش. کتابی نیست که چند بار بخونمش اما شعرهایی داره که چند بار بخونمشون. همین نت هایی که برداشتم برام کافیه. کتابی بود که شاعرهای مختلف خوبی رو بهم شناسوند و بهم سر نخ داد که از چه شعر و شاعرهایی ممکنه خوشم بیاد تا برم دنبال کتاب ها و آثارشون.

15 reviews1 follower
November 13, 2011
Maybe poems should not be translated
Displaying 1 - 30 of 52 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.