»Immer zu! Immer zu!« wird Woyzeck von seiner Umwelt gedemütigt und ausgenutzt. Basierend auf historischen Kriminalfällen zeigt Georg Büchners Dramenfragment die gesellschaftlichen Hintergründe eines Mordes aus Eifersucht auf.
Klassenlektüre und Textarbeit einfach gemacht: Die Reihe »Reclam XL – Text und Kontext« erfüllt alle Anforderungen an Schullektüre und Bedürfnisse des Deutschunterrichts:
Schwierige Wörter werden am Fuß jeder Seite erklärt, ausführlichere Wort- und Sacherläuterungen stehen im Anhang. Ein Materialienteil mit Text- und Bilddokumenten erleichtert die Einordnung und Deutung des Werkes im Unterricht. Natürlich passen auch weiterhin alle Lektüreschlüssel, Erläuterungsbände und Interpretationen dazu!
Karl Georg Büchner was a German dramatist and writer of prose. He was the brother of physician and philosopher Ludwig Büchner. Georg Büchner's talent is generally held in great esteem in Germany. It is widely believed that, but for his early death, he might have attained the significance of such central German literary figures as Johann Wolfgang von Goethe and Friedrich Schiller.
der arme imagine du schreibst ein theaterstück, stirbst aber bevor du es releasen kannst und 150 jahre später analysieren das irgendwelche opfer in der schule obwohl du noch nicht fertig warst es tut mir leid herr büchner
One tends not to like what highschool teachers have to teach.
However, when I read Woyzeck (and watched the haunting film too) in school, I knew that this was something out of the ordinary, like an honest review of the casual cruelty that people in power indulge in until the cruelty explodes in the face of stunned society, pretending they didn't see it coming because they didn't care to develop empathy while there was still time.
Wind up a human being long enough, and something painful will happen!
Woyzeck is a play that is harsh, often vicious and like most of Georg Büchner's opus, much ahead of its time. Not all that difficult to read and understand if one's level of German is above basic intermediate, Woyzeck tugs at all emotions and provides ample food for thought, reflection and discussion. Highly recommended, and as an adjunct, I also suggest watching the film version of Woyzeck, starring the late, great Klaus Kinski (who for me absolutely epitomises the character of Woyzeck, of a soldier abused and taunted mercilessly until he completely loses his reason, turning violent and deadly against society, against his nearest and dearest). And in fact, in many ways, Georg Büchner has described with and in the character of Woyzeck, a haunted soldier suffering from what can and should now be described as Post Traumatic Stress Disorder (PTSD).
Erzähl mir nichts von Erbsendiät oder ohhh sie hat ihn halt betrogen, das war ein Femizid!! Und das ist extrem problematisch, denn es ist ja nicht so, als ob man kritisch darüber im Deutsch Unterricht reden würde. Hahah nein, wir reden nur über irgendwelche beschissenen Metaphern obwohl das ein FEMIZID ist, ein Mord an einer Frau weil sie eine Frau ist, wie er auch heutzutage noch VIEL ZU OFT passiert!
نمایشنامه ویتسک، از نظر تاریخی اهمیت بالایی داره، چون بعنوان اولین نمایشنامه مدرن آلمانی شناخته و معروف شده. تم اصلی اين نمایشنامه، یک ماجرای عاشقانه از نوع کلاسیکه. بوشنر توی این کارش که هرگز کامل نشد، انگار اومده و اتللو از ویلیام شکسپیر رو بازنویسی کرده، بطوریکه ژنرال قهرمان ونیزی رو با یک سرباز پیاده بیاهمیت جایگزین کرده و شکل مدرن بهش داده.نویسنده توی این نمایشنامه اومده و برای اولین بار، فرمول نمایش ارسطویی رو تغییر داده. اون یک جوان فقیر رو که در اصل هیچکس عه، بعنوان قهرمان داستانش انتخاب کرده و اون رو درست در مرکز داستان قرار داده، شخصیتی که از پایین ترین طبقه اجتماعه و تا قبل از این توی نمایشنامه های کلاسیک یکی از شخصیت های به حاشیه رانده شده بود. بوشنر با همون جدیتی به شخصیت پردازی این کاراکتر پرداخته که پیش از این، برای خلق قهرمانان سطح بالای نمایشنامه های تراژدی وقت گذاشته میشد. از طرف دیگه، ویتسک با رویکرد طبیعت گرایی و با الهام از یک ماجرای درام اجتماعی مستند و واقعی نوشته شده، رویکردی که قبلا در ادبیات آلمان مورد توجه نبوده. این نمایشنامه رو یک اثر روانشناسانه هم در نظر میگیرن. چون ساختار تکه تکه اون، تجسمی از حالات روحی و ذهنی تحریف شده شخصیت های اصلیش هستش. این اثر بوشنر، اولین نمایشنامه به معنای واقعی مدرن و متحول کننده ادبیات آلمانی عه. جالب بود :)) راستی نویسنده اش هم جوانمرگ شد
ریویوی دوم، سال ۲۰۲۰ ویتسک یه نمایشنامهس که از لحاظ ساختار متن و لحن دیالوگها و ضربآهنگ و تم، اکسپرسیونیستی به حساب میاد. اما در سال ۱۸۳۶ نوشته شده. ۸۰ سال بعده که تازه چنین نهضتی به وجود میاد و این کلمه معنا پیدا میکنه. برای همین نمایشنامه پیشرویی هست و از لحاظ تاریخی مهم. داستان این نمایشنامه از روی واقعیت نوشته شده اما نویسنده در ۲۳ سالگی بر اثر تیفوس میمیره و نمایشنامه نیمهکاره باقی میمونه. بعد از اون مترجمهایی یا نویسندههایی میان و داستان رو کامل می کنن و گاهی هم نیمهکاره همونطوری که بوده چاپش میکنن. فکر کنم نسخه نشر ققنوس که من خوندم، نیمهکاره رها شده و از روی متن اصلی ترجمه شده.
نمایشنامه از صحنههای کوتاه و پر پرش درست شده. دیالوگها بریده و گاه شاعرانهان (مخصوصا برای ویتسک که از لحاظ روانی دچار مشکل شده) صحنهها به سرعت عوض میشن و آدمهای نمایش رفتارهای خیلی واقعگرایانهای ندارن. ویتسک برای فرماندهاش پیشخدمتی میکنه و برای دکتری نقش نمونهی آزمایشهای پزشکی ایفا میکنه و همهی اینها برای پول. این آزمایشها روی رواناش تاثیر گذاشتن و باعث میشن که دچار توهم بشه. یک طبلزن با معشوقهاش رابطه برقرار می کنه و ویتسک سعی میکنه انتقام بگیره اما نمیتونه. ویتسک شخصیته که از همه نظر تحت فشاره و به نظرم حسادت تلنگری میشه تا بالاخره فروپاشی کنه و دست به قتل بزنه. البته قتلی که به از بین رفتن خودش هم منجر میشه. در یکی از پایانها ویتسک برای شستن اثر خون به دریاچه میره و غرق میشه. پایانی نمادین برای کسی که میخواد خودش رو از گناه پاک کنه. به هرحال با توجه به این که ویتسک از طرف فرمانده و از طرف دکتر بسیار تحقیر شده و انسانیتاش از دست رفته، وقتی دست به قتل میزنه نمیشه خیلی مورد قضاوت قرارش داد. مخصوصا که تعادل روانی هم نداشته. فکر کنم بوشنر میخواسته موقعیتی رو به تصویر بکشه که فرد زیر فشارهای جامعه از بین میره و دست به جنایت میزنه، ولی دیگه اون فرد نیست که دست به جنایت زده بلکه فردیست که انسانیتاش رو از دست داده و مسئولیت این جرم گردن اون رو نمیگیره، بلکه گردن جامعه رو میگیره.
یکی از تمهای فرعی دیگه نمایشنامه، مساله طبیعتگراییه. چندجای نمایش ویتسک اظهار میکنه که تقوا یا وقار یا اخلاق مال پولدارهاست و ما فقط زندگی میکنیم. مثلا یه جایی به یه دیواری شاشیده و دکتر میگه چرا این کارو کردی و جواب میده من از طبیعتم پیروی کردم. جای دیگهای توی بازار مکاره نمایشگری میخونه که انسان از شن و خاک و کثافت درست شده، پس چرا انتظار داری کثافت نباشه؟ اینها همه دنیایی تاریک و خشن و کثیف میسازن که سرباز توش زندگی میکنه و تنهای تنهاست و در نهایت هم از بین میره.
مهرجویی هم فیلمی اقتباسی از این نمایشنامه درست کرده به اسم پستچی که من ندیدم اما پیرنگاش توی ویکیپدیا هست.
ریویوی اول، سال ۲۰۱۶ ریت دادن به این کتاب واقعن سخته. داستانش که خوبه. مردیه که عاشق زنشه و برای اون همه کار میکنه و کم کم ضعیف میشه و با تجویز دکتری که ازش به عنوان موش ازمایشگاهی استفاده میکنه دیوونه میشه. و در اخر تراژدی شکل میگیره. وقتی که میفهمه زنش با بقیه رابطه داره و تمام جهان اطرافشو پوچ میبینه و تصمیم میگیره که زن رو بکشه. و در اخر هم اعدام میشه. خوبیش بخاطر داستانشه. داستانی خیلی سیاه که از بین رفتن انسان رو نشون میده و نبودن هیچ منجی برای انسان ( یکسان بودن تاریخ تولد ویتسک و مسیح) ولی شیوه روایت به هیچ وجه دلچسب نیست. پر از صحنه های پاره پاره و دیالوگ های بی ربط. شاید بشه بهش گفت ابزورد. اما نه ابزورد بکت. ابزوردی منحصر به فرد.
از خلال نمایشنامه:
مادر بزرگ : روزی روزگاری پسرکی بود فقیر که نه مادر داشت و نه پدر، همه مرده بودن ، تو دنیا هیچ کسی رو نداشت.همگی مرده بون، پسرک از خونه بیرون رفت و شب روز روز هرچی گشت کسی رو روی زمین پیدا نکرد.بعدش تصمیم گرفت بره به آسمون، چون ماه از اون بالا با مهربونی نگاش می کرد؛ اما پسرک وقتی خودش رو به ماه رسوند، ماه رو دید که یه تیکه چوب کهنه و کثیف بیشتر نیست . بعدش خودش رو به خورشید رسوند، دید خورشید هم چیزی نیست جز یک گل آفتابگردون خشک و پژمرده.بعد وقتی رفت روی ستاره ها، دید اونا فقط پشه های کوچولوی طلایی هستن...بعدش خواست برگرده به زمین، دید زمین هم چیزی نیست جز یک سطل وارونه تو خالی.بعد پسرک خیلی تنها شد، نشست و زد زیر گریه، اون هنوز هم اونجا نشسته و خیلی تنهاست
Oh my God, German, why you gotta be so friggin' difficult? I wanted to cry so many times reading this. First modern drama. Catalyst for German Naturalist movement. Psychological realism. Man is free, but society is corrupted and immoral and fucked up, so we're all fucked up. Stab that bitch dead. Suffering is pointless but inevitable. Oh, life is just bullshit, isn't it?
I admired this play for its brevity (Bücher died before he finished it, but still) and yet its ability to mean so much.
بله جناب سروان . تقوا . ولي هنوز گيرم نيومده . ببينيد ، ما مردم عامي تقوامون كجا بوده ؟ طبيعت اينجوري ميخواد . ولي من اگه يه ارباب بودم با يه كلاه و يه ساعت و يه دست كت و شلوار انگليسي و يک نطق قشنگ و جذاب ، اون موقه ميتونستم آدم با تقوايي باشم . واسه داشتن تقوا آدم بايد خوب و برازنده باشه ، جناب سروان . ولي من يه مرد فقير هستم !
Zanimljivo je koliko fascinantnih nedovršenih dela ima u nemačkoj književnosti – od Kafkinih romana, preko Čoveka bez svojstava, do Feliksa Krula.
Postoje dela za koja smo smatrali da su dovrešena, ali su njihovi delovi izgubljeni (Sapfo, Dundo Maroje). Postoje dela koja najverovatnije nisu ni bila dovršena iako su predstavljena kao da jesu (Osman). Postoje spaljena dela (Mrtve duše). Postoje prekinuta dela (Toma Akvinski prekinuo je nakon prosvetljenja pisanje Summa Theologiae, Dejvid Foster Volas se ubio ostavivši Pale King nedovršenim, zatim, Zebald i Campo Saanto). Postoje i precizni ambiciozni umetnički planovi koji se nisu ostvarili – Balzak nije kompletirao svoju Ljudsku komediju, a Sufjan Stivens nije dovršio svoj 50 states project. Postoje i dela koja su namerno nedovršena – po svemu sudeći, neke Mikelanđelove skulpture. A postoje, ako ste zaista genijalni, koja su nezavršiva – odnosno koja su istovremeno zaokružena, ali nikad dovršena (Prust).
Postoje dela koja su bila izgubljena pa su pronađena (roman Volta Vitmena, Kurosavini filmovi, ili prvi srpski film „Život i dela besmrtnog vožda Karađorđa” iz 1911, pronađen početkom dvehiljaditih).
Svašta postoji. A postoji i Bihner i njegov Vojcek. Arhetipski lik – ekspresionizam pre ekspresionizma – dramski fragment celovitiji od čitavih opusa. I na tragu spomenutih nemačkih dela, drama koja dobija na svojoj nezavršenosti. Izuzetan komad o izrabljivanju, (ne)ljudskosti, ljubomori, razočaranju, čak o apsurdu. Sad mi je jasniji i značajniji „Golmanov strah od penala”, ali i „Limeni doboš”. Nešto suštinsko se propusti kada se čitaju ova dela, a ne zna se za Bihnera. Srećom, krpim rupe.
I Bihnerov je život nedovršeno delo, koje je trajalo 23 godine. Kosovel je umro sa 22 godine i napravio revoluciju u slovenačkoj poeziji i sam prošavši od romantičko-sentimentalističkog pevanja, preko ekspresionizma i dadaizma do konstruktivizma.
A Bihner se revolucionarno ušunjao u svetski teatar.
Uzgred, nisam znao da jedna pesma Toma Vejtsa „Children’s Story” predstavlja odlomak iz drame:
BAKA: Hajde, dođite, male moje švrće! Bilo jednom jedno siroto dijete, koje nije imalo ni oca ni majku, sve je bilo mrtvo i nikoga više nije bilo na svijetu. Sve je bilo mrtvo, a ono je lutalo i tražilo danju i noću. I kako na zemlji nikoga više nije bilo, dijete poželi da ode na nebo, odakle se mjesec tako ljupko osmjehivao. I kada je najzad stiglo do mjeseca, bijaše to komad trulog drveta. Onda je krenulo ka suncu, i kada je dospjelo do sunca, bijaše to uvenuo suncokret. A kada je došlo do zvijezda, bijahu to male, zlatne bubice, koje su visile, kao svračci na trnjini. I kada je poželjelo da se opet vrati na Zemlju, ona bijaše prevrnuti nokšir. Bilo je sasvim samo, samo. Sjelo je i plakalo, i još uvijek sjedi i sasvim je samo.
۱۵ سالم بود. روی نیمکت آخر کلاس نشسته بودم، کنار مهدی. زنگ دینی بود، یادم نمیاد اسم معلم چی بود ولی یادمه لقبی که بچهها براش گذاشته بودن رو. اومد. شروع کرد. هیچوقت از روی کتاب درس نمیداد. داشت از خدا و زندگی میگفت، نگو چی میگفت که یادم نیست. منم برآشفته از حال جوونی و کتابهایی که خونده بودم و بحثهایی که سر اینجور چیزا با وحید، کتابفروشی که لائیک بود، کرده بودم، از سر اینکه احساس میکردم خیلی میفهمم، بلند شدم به اعتراض، به مقابله با حرفهای معلم، درباره خدا، دین. اولین و آخرین باری بود که سر یک معلم داغ کردم. فقط نطق با فریاد معلم رو یادمه: گمشو بیرون مرتیکهی عنترِ کافر، کثافت من میام اینجا تا شما رو بسازم بعد تو میای اَد میشاشی توی همهی حرفایی که من این مدت زدم. گمشو بیرون و دیگه نبینمت توی کلاسم. رفتم. نرفتم دیگه. خوشحالم.
فرانتس، بزار دلم برای ماری بیشتر بسوزه، بزار ماری رو بغل کنم بجای تو، بزار سر ماری رو بزارم روی شونهم تا حداقل من صدای گریههاش رو توی این بیکسیش بشنوم، تو که خودت درگیری، میدونم، میفهمم، ولی ناراحت نشو، تو کارد داری، من ندارم. همیشه دلم میخواست این خاطرهای که برات بالا تعریف کردم واقعیت داشت، اما نداره، همیشه ترسیدم. من بیشتر شبیه ماریم تا تو، فرانتس ویتسک.
🟫پروژهی آخر ترم کلاس تحلیل نمایشنامهی ترم چهارم در باب این نمایشنامه: (امتیاز کمم بخاطر باب سلیقه نبودنِ بندهست که صرفا از "خوندن" اینجور نمایشنامهها لذت خاصی نمیبرم مگرنه اثر قطعا اثر مهم و ارزشمندیه همونطور که در پروژه مواردش رو تحلیل کردم)
مقدمه و خلاصه: (⚠️برای اسپویل نشدن این قسمت رو کامل خونید) نمایشنامه ویتسک اثر برشت، یکی از مهمترین آثار تئاتر قرن بیستم است که به نقد وضعیت اجتماعی و روانشناختی شخصیتها پرداخته. داستان مردی به نام ویتسک است که در یک جامعه قشر پایین و فقیر زندگی میکند. او به عنوان سرباز در خدمت فرمانده ای ظالم و بی رحم است و از طرفی دیگر، تحت فشار اجتماعی و روانی شدیدی قرار دارد. در طول نمایشنامه هم ویتسک به طور مداوم درگیر مشکلاتی از جمله بی عدالتی، فشارهای اقتصادی، ظلم اجتماعی و بحران های روانی است. در نهایت ویتسک در برابر این فشارها تاب نمیآورد پس از یک بحران روانی شدید همسرش را به قتل می رساند..
تفکرات برشت: برشت شخصا در تلاش بود تا تئاتر را به ابزاری برای انتقاد اجتماعی و سیاسی تبدیل کند. او با نظریه ی "تئاتر فاصلهگذاری" شهرت یافت که هدفش دور کردن تماشاگر از همذاتپنداری عاطفی با شخصیت ها و ایجاد فضای انتقاد کردن مخاطب بود. این فاصله به تماشاگران اجازه می دهد که به جای غرق شدن در داستان به منظور کلاسیک و سنتی خودش که عادت کردیم، آن را تحلیل کنیم و در مورد پیامهای اجتماعی و سیاسی نمایشنامه به فکر فرو برود.
نماد هر کدام از شخصیت ها: از آن جایی که در این نمایشنامه شخصیتها به شکلی نمادین و نمایشی پرداخته شدهاند می توانیم آنها را به این شکل تقسیم کنیم:
ویتسک: خود به عنوان یک شخصیت برجسته نقش فردی را بازی می کند که در برابر فشارهای اجتماعی و اقتصادی خرد میشود و از خود در می آید. او نه تنها قربانی ظلم است، بلکه به دلیل شرایط اجتماعی و روانی به عنوان یک موجود فشرده و در هم شکسته شناخته می شود.(از نظر من نمادی کامل و از پیش گفته شده از انسان مدرن.). او که شخصیت اصلی نمایشنامه است که به دلیل شرایط سخت اجتماعی، اقتصادی و روانی در حالت افسردگی دائمی ای قرار دارد. او هیچ راهی برای رهایی از این وضعیت ندارد و به خاطر بیعدالتیهایی که به او می شود به یک نقطه ی بحرانی میرسد. رفتار او بیشتر تحت تأثیر شرایط بیرونی است تا انگیزههای درونی و شخصی.(اصلا اگر آنها را به یاد داشته باشد.) در واقع، ویتسک نماد فردی است که قربانی محط خود می شود و نمی تواند کنترل خودش را به دست بگیرد..
ماریا: (همسر ویتسک در نمایشنامه نیز نشاندهنده ی زنانی است که در برابر مشکلات اجتماعی و اقتصادی در جستجوی رهایی از شرایط خود هستند. رابطه او با ویتسک به نوعی تضادهایی که در طبقات پایین وجود دارد را نشان می دهد. ماریا با داشتن یک رابطه با دکتر، نماد تضادهای اجتماعی و بیوفاییهای موجود در طبقات پایین را نشان می دهد که خیلی کشهود نیست و خواننده را شگفت زده و به فکر فرو می برد/.
دکتر: در نمایشنامه نماد طبقات بالای جامعه است که از قدرت و موقعیت خود همیشه سوء استفاده میکنند. او از ویتسک به عنوان یک نمونه آزمایشی برای تحقیقات علمی خود به کار می برد، بدون آنکه توجهی به وضعیت روحی روانی او داشته باشد. صرفا چون او از طبقه ی پایین است او را وسیله یا خدمتگزار خود می بیند..
فرمانده: به طور مستقیم نشاندهنده ی اقتدار نظامی و بی رحم بودن طبقات بالای جامعه است که بویی از انسانیت و رحم نبرده است. سبک: همانطور که گفتیم برشت سعی کرده است تا تماشاگر را از احساس همذاتپنداری با شخصیتها دور کند و با سبک غیر خطی نمایش را نوشته است که با این تکنیک تماشاگر از داستان جدا بشه و بیشتر فکر کند.همچنین، در این نمایشنامه، برشت از نمایشنامهنویسی بهطور معمول فاصله میگیرد و به جای استفاده از پردههای طولانی و جزئیات دراماتیک، از اپیزود های کوتاه و پرتنش استفاده میکند. این تکنیکها به شکلی فشرده اند که به طور ناگهانی برمخاطب تأثیر میگذارند..
اجتماع و سیاست: بیعدالتی اجتماعی یکی از مهمترین تمهای نمایشنامه است که به شکلهای مختلفی در طول نمایشنامه به نمایش درمیآید. ویتسک به عنوان یک انسان فقیر و بیپناه تحت ظلم و فشار سیستم اجتماعی قرار دارد و او در واقع نماینده ی تمام کسانی است که در برابر قدرتهای اجتماعی نمیتوانند از خود دفاعی کنند و به راحتی در نظام اجتماعی و اقتصادی له میشوند.در نهایت هم این فشارها به یک بحران روانی شدید منتهی میشود تا حدی که ویتسک همسر خودش را می کشد که باز هم نمادی است از اثرات منفی ای که جامعه بر روح انسان می تواند بگذارد و نکته ی دیگر این است که هیچکس برای حل این مشکلات روانی راهی نمی دهد و تنها راه حل پزشکی است که برعکس به جای بهبود وح و روان را بهم می زند چرا که فکر می کند انسان یک موش ازمایشی بی روح است. ویتسک خودش سعی می کند خودش را نجات دهد اما از آنجایی که همه چیز بر می گردد به طبقه ی اجتماعی فرد، کاری از دستش بر نمی آید و فرو می ریزد. (دی ۱۴۰۳)
«تو از گرد و خاک آفریده شدهای، از شن، و از کثافت. اون وقت میخوای بیشتر از گرد و خاک و شن و کثافت باشی؟»
Woyzeck habe ich das erste Mal in der Schule gelesen und bis zum heutigen Tag finde ich es total interessant, dass es verschiedenen Versionen des Werkes gibt. Der Autor verstarb, bevor er das Werk vollenden konnte und hat keine eindeutige Reihenfolge der Szenen hinterlassen. Ich finde die Entstehungsgeschichte also durchaus interessant. Zudem basiert das Buch unter anderem auf einem Kriminalfall aus dem 18. Jahrhundert, welcher sich in Leipzig zugetragen hat. Da ich gebürtig aus der Gegend komme, wurde die Lesung des Dramas mit einem entsprechenden Schulausflug verbunden. Ich habe also jede Menge persönliche Verbindungen zum Buch.
Die Erzählung ist aufgrund des fragmentarischen Charakters recht kurz geraten und irgendwie bleibt immer das Gefühl zurück, dass da noch mehr kommen müsste. Trotz der Kürze behandelt das Buch viele Themen, die ich spannend finde: bspw. das Erbsexperiment und damit verbunden die Frage, ob man Menschen für Experimente (aus-)nutzen darf, weil derjenige sein eigenes Leben sonst finanziell nicht stemmen kann. Und die Auswirkungen dessen auf einen Menschen, der eh schon Stimmen hört und ein Problem zu haben scheint.
Schlussendlich ist das Stück schnell gelesen und zumindest mir gut im Kopf geblieben. Für mich gehörte es zu den spannenderen Diskussionsgrundlagen in der Schule.
Auch beim zweiten Mal lesen, habe ich mehrmals den Sinn des Buches hinterfragt und bin auf keine Antwort gekommen. Trotzdem hat sich das Buch nun so fest in mir verankert, dass ich Woyzeck nun lebe und atme, denn ich weiß einfach zu viel über das Buch.
Viel zu viele Wörter 🙂
Hätten wir das Buch wieder nicht für die Schule lesen müssen, wäre es nie in meine Hände gelangt. Es war verwirrend und ich habe fast nichts verstanden. Alles ging zu schnell und Woyzecks Gedanken waren noch einmal was für sich. Der Schluss war komplett offen und hat noch mehr Fragen aufgeworfen. Also Nein Danke zu dem Buch :)