بهمن فُرسى به سال ۱۳۱۲ در تبریز به دنیا آمده است. او پس از رها کردن تحصیل و تجربه مشاغل مختلف به استخدام دولت درآمد. فرسى داستان نویسى را در کنار نمایشنامه و نقد در همان دوران جوانى آغاز کرد و به آنها پرداخت. نخستین کتاب او «نبیرههاى بابا آدم» نام دارد که مجموعهاى از نثر آهنگین است پیش از انقلاب مجموعه داستانی با نام «زیر دندان سگ» و یک رمان به نام «شب یک، شب دو» به قلم او به انتشار رسیده بود. فرسى بعد از این کتاب باز به نمایشنامه نویسی و کارگردانى باز مىگردد و آثاری را در این زمینه خلق مىکند تا سال ۱۳۵۳، که رمان معروف او یعنى «شب یک، شب دو» منتشر میشود. او اولین مجموعه داستان خود را در سال ۱۳۳۹ به چاپ رساند اما قبل از آن در نشریات مختلفی قلمفرسایی کرد که از آن جملهاند: «ایران آباد» «نگین»، «آشنا»، «چلنگر»، «اندیشه و هنر» و در روزنامههایی مثل: «آژنگ» و «کیهان» داستانهایی از او منتشر شد بهمن فرسی نمایشهای «چوب زیر بغل»، «صدای شکستن»، «بهار و عروسک»، «گلدان» و «آرامسایشگاه» را در تهران روی صحنه برد. فرسی در آغاز دههٔ چهل کتابهای خود مانند «گلدان»، «با هو»، «چوب زیر بغل»، و «زیر دندان سگ» را منتشر کرد. مجموعه داستان «زیر دندان سگ» در سال ۱۳۳۹ خورشیدی به کوشش شمیم بهار انتشار یافت و دربر گیرندهٔ داستانهایی مانند «استخوان سوختهها»، «آِین عزب» و «در سوگ بستری که چیده شد» از اولین نشانههایی است که آشکار میسازد فرسی نویسندهای است.
زير دندان سگ/بهمن فرسي بهمن فرسي متولد ١٣١٢ تبريز است،مجموعه داستان "زير دندان سگ"در سال ١٣٣٩ چاپ شد،از مهمترين اثار او همين زير دندان سگ و رمان شبْ يك،شبْ دو ميباشد كتاب شامل ٩ داستان با نامهاي:سوزن،it was better than nothing،سايه زنده،بند،استخوان سوخته ها،پات،سنگ رنگي،ايين عزب،مردم چي ها،مهمان و در سوگ بستري كه برچيده شد است فرسي در زمان خودش نويسنده اي پيشرو و جسور بوده و سبك جديدي از داستان نويسي را در ايران اغاز ميكند بسياري از داستانهاي اين مجموعه به صورت جريان سيال ذهن روايت ميشوند..قسمتهايي از بعضي داستانها در عالم خواب پيش ميروند تِم اكثر نوشته هاي فرسي در اين مجموعه ماليخوليايي و بيمار گونه است و همينطور خشونت و تهوع عجيبي در داستانها ساري ست،خشونت در كلام،روابط،احساسات و همچنين خشونت فيزيكي؛ "از زير پوستي كه با دندان از سر انگشتش كند،گوشت تيره اي نمايان شد و بعد از شيارهاي گوشت خون كدري جوشيد.انگشتش را به دهان برد،لب هايش را بست و هواي گرم ريه اش را به ان دميد(بند)" سبك نوشتاري او اعتراضي ست،به نظر ميرسد دغدغه اصلي او فقر فرهنگي مردم است..قهرمانهاي او انسانهايي منزوي،سر در گم و فراري از اجتماع هستند كه قادر به درك انسانهاي اطرافشان نيستند..انها غالبا رازي را از ديگران پنهان ميكنند؛ "نشانيها درست نبود،حرفها سر راست نبود،چيزي ادامه مي يافت كه شايد نامش جستجو بود و همپاي ان چيز ديگري ادامه مي يافت كه شايد نامش گم شدن بود(سوزن)" نكته ديگر داستانهاي او مجهول الهويه بودن اغلب شخصيتهاي داستانهايش است،قهرمانهاي داستانهاي او با جنسيتشان،شغلشان و يا ظاهرشان نامگذاري شده اند مانند؛لاغرو،ميزبان،پاكستاني،زن،راننده تاكسي،ميهمان و.. احتمالا فرسي با اين كار قصد داشته انها را به همه تعميم دهد شخصيتهاي كتاب،انسانهايي هستند كه در بين خيل عظيم ادمهاي دور و برشان تنها هستند؛ "جعفر خان از اينكه تو افتاب كشنده اينهمه پشت در منتظرت گذاشتم عذر نميخواهم.نه خواب بودم و نه كر.با صداي در تا ميتوانستي ازارم دادي ولي نخواستم در را باز كنم.دور از جانت اين دفعه بدجوري زمين خورده ام.اگر بيايي تو و بپرسي چطوري؟ در جواب سكوت خواهم كرد.زيرا ديگر لازم نيست بگويم:هي ميچرخيم..اصل و فرع حالم مثل هميشه زار است.حوصله ديدن كسي را ندارم..اميدوارم همين چند كلمه بس باشد و ديگر در نزني(پات)" دغدغه انها با اطرافيانشان متفاوت است..در يكي از داستانها مردي كه به همراه دوستانش ٢ زن روسپي را سوار ماشين كرده اند،خطاب به يكي از انها ميگويد؛ "نميدوني چقدر دلم برات ميسوزه؟ اگه خيلي دلت ميسوزه بيا روزي بيست تومن خرجيمو گردن بگير،منم ميشينم صبح تا غروب عبادت ميكنم.. اگه يكي نتونه،ازش بر نياد كه روزي بيست تومن كف دستت بذاره،حق نداره دلش برات بسوزه؟ نه!!(سنگ رنگي)" او در داستانهاي استخوان سوخته ها،سوزن،ايين عزب و در سوگ بستري كه برچيده شد انتقادي تند و تلخ به جامعه بيرحم و احساس گريز ميكند.. شخصيتهاي او در يك ترس سيال و واهمه اي گنگ و ممتد اسيرند..در داستان سوزن شخصيت داستان خواب ميبيند كه لباس معشوقه اش پاره شده و سينه هاي او پيداست و او در تلاش براي پيدا كردن نخ و سوزن براي دوختن ان است؛ "هُما انجا ايستاده است،با سينه برهنه.هر گذرنده اي او را خواهد ديد و به هوس خواهد امد.به تو فقط دلهره پوشاندنش رسيده است..سهم تو از اين زندگي فقط دلهره است.از كجا معلوم كه خود هما به اندازه تو به پوشيدگي علاقمند باشد.." از نظر من داستانهاي سايه زنده،پات،ايين عزب و استخوان سوخته ها بهترين هاي كتاب بودند.. به نظرم اسامي انتخاب شده براي نام داستانها ميتوانست بهتر باشد،زيرا اسم يك داستان خود شروع ايجاد حس و هيجان براي خواندن ان است اگر بخواهيم از مشكلات كتاب بگوييم بايد به لنگ زدن در بعضي روايتها(البته خيلي كم) اشاره كرد كه احتمالا به دليل سبك خاصي ست كه فرسي براي نوشتن اتخاذ كرده ديگر اينكه بعضي جاها روايت حالت شعارزدگي به خود ميگيرد و خواننده را از فضاي مناسب و زنده داستان دور ميكند كه اينهمه البته ممكن است دليلش سن كم فرسي در زمان نوشتن كتاب باشد..
““اوه... من همیشه مهمان بودهام! مهمان همهچیز، حتی عشق! یعنی اگر عشقی هم داشتهام، فقط میتوانستهام، مانند یک مهمان، شرم بخرج بدهم و گاهی دزدکی ناخنکش بزنم. اینست که حالا فقط میتوانم نفرت داشته باشم. بهترین و بزرگترین عشق من مثل آن شیرینی بزرگی بوده که وسط یک میز مجلس میهمانی میگذارند و قبل از اینکه کارد یک آدم بزرگ به آن بخورد، هر بیسر و پایی نمیتواند کاردش را به آن نزدیک کند، و... همیشه دلم میخواسته که پوزهی تمام آن آدمهای بزرگ را زیر لگد کنم و شیرینی دلخواهم را کامل و سالم از میدان به در ببرم. وگرنه... از همه شیرینیها یک قاچ، به من هم مثل آنهای دیگر رسیده..““
““پات هرگز پایان بازی نیست. برد یا باختی را مسلّم نمیکند. گواه عقیم بودن تلاش است.پات یعنی بی آن که تهدیدمان کرده باشند، نتوانیم بجنبیم. پات یعنی دست و پای بسته و دهان باز بدون فریاد. یعنی شکلک آزادی و پیروزی.یعنی سقوط در چاه مستراح با روی گشاده و سینهءسپر شده. من شرمندهام که شاهد این سرگذشت هستم. “"
داستانهاش خیلی ثقیلن، هرکدوم تو رو به یه محیط ناآشنا پرتاب میکنن، بهمن فرسی نویسندهی مورد علاقمه، چقدر این بشر چم و خم نوشتن رو بلده، چقدر پره. که من میتونم با کتاب سال سی و هشت ارتباط بگیرم؟توصیفاتش عالیه، فضاها، دیالوگها.. واقعن ارزش خوندن داره.نشر هنوز داره کتابو. توی دستفروش های انقلابم شاید باشه. نسخهی پیدیاف هم که هستش.
مجموعه داستان کوتاه (زیر دندان سگ) یکی از برترین و درخشانترین مجموعه داستانهای زبان و ادب فارسی است که این کتاب نیز یک بار منتشر گردید و جزو کتابهای نایاب محسوب میشود
فایل پیدیاف این کتاب را گذاشتهام و میتوانید دانلود بفرمایید
درباره زن خیلی کم نوشته بود. اوقاتش تلخ شد که به جنس ماده آنقدر بی التفات بوده است. " نبوغ؟ آه بله نبوغش وقتی مسلم است که در آئین رختخواب ورزیده باشد. شهر ما اسمش دالقوزآباد است و چقدر نابغه ی نر و ماده که نداریم."
«نخست رقتی در سیاهی پدید آمد و سپس دامن پر باد زن با متن نیلی و حاشیهی ارغوانی چون نیلوفری در مدخل ایوان شکفت. سینهاش آزمند و بیتاب هوا را میبلعید و رها میکرد و ساقهای برهنهاش چون دو پرچم عاج که با مهتاب شستشو یافته باشد از چتر نیلی دامنش سر افراشته بود. مرد اندیشید: در ایوان من نیلوفری واژگونه روییده است، نیلوفری که بیدار مانده و این، که در من یا دیگری بیاویزد خوی اوست.» و آنگاه چون نیلوفری در مرد گرایید.
آنقدری که میدانم این اولین مجموعه داستان فرسی است که چاپ شده و برای یک اولین مجموعه بیشتر از خوب است. شخصیتهای بیشتر داستانها پرداخت خوبی دارند، همذات پنداری را در وجودت بیدار میکنند و به راحتی میتوانی خودت را به جای آنها بگذاری و با پای آنها در خیابان قدم بزنی.
مسلط و ناشی. دور و نزدیک. عمیق و سطحی....شاید با خوندن "زیر دندان سگ" بشه تمام این اضداد رو در قلم نویسنده لمس کرد ولی خب فکر میکنم کتاب مهمیه چرا که فکر بزرگی داره هرچند که آنچنان داستان نویسی بلد نیست.
بهمن فرسی منو یاد تو میندازه. واسه همین اونشب که رفته بودم تنهایی قدم بزنم و یاد تو باشم، این کتابو خریدم -- امتیاز دقیقتر: ۳.۵ -- این کتاب شامل ۱۱ داستان کوتاه از بهمن فرسیه که قبل انقلاب نوشته و چاپ شدن. برخلاف نمایشنامههایی که ازش خونده بودم و در فُرم تقریبا سر راست بودن، این داستانها پیچیدگی رو هم در محتوا و هم در فرم داشتن. فضاهای مهآلود و سنگین با مفاهیمی که جا برای تفسیر و تحلیل زیاد دارن. جریان سیال ذهن، عوض شدن راویها، تغییر کردن بستر داستان و چیزهایی از این دست باعث میشن که خوندن داستانها جذاب باشن اما جمعبندی و نتیجهگیری ازشون سخت باشه. پایانبندی بعضی داستانا برام خیلی گنگ بود. همین باعث میشه که داستان انگار توی ذهنم بسته نشده باشه و بلاتکلیف مونده باشه. مثلا داستان "مردمچیها" و "آئین عزب" پایانبندیهای ناخوشایندی داشت به نظرم. هرچند در سبک نویسنده در این کتاب قابل توجیهکردن بود. --
از متن: -------- دور از جانت این دفعه بدجوری زمین خوردهام. چرخهای فکرم اوراق شده و از گردش مانده است. یعنی اگر بیایی تو و بپرسی: "چطوری" در جواب سکوت خواهم کرد. زیرا دیگر ممکن نیست بگویم:"ایه میچرخیم". اصل و فرع حالم مثل همیشه زار است. حوصلهی دیدن کسی را ندارم... -- از این خور و خور و ویژ و ویژ، صدای پا، صدای بوق و بیشمار صداهای کوتاه و بلند خیابان کلافه شدهام. آرزو دارم سقف، دستکم سقف بیتاب بشود، فرو بریزد و کار را یکسره کند. -- اوه... من همیشه مهمان بودهام! مهمان همهچیز، حتی عشق! یعنی اگر عشقی هم داشتهام، فقط میتوانستهام، مانند یک مهمان، شرم بخرج بدهم و گاهی دزدکی ناخنکش بزنم. اینست که حالا فقط میتوانم نفرت داشته باشم. بهترین و بزرگترین عشق من مثل آن شیرینی بزرگی بوده که وسط یک میز مجلس میهمانی میگذارند و قبل از اینکه کارد یک آدم بزرگ به آن بخورد، هر بیسر و پایی نمیتواند کاردش را به آن نزدیک کند، و... همیشه دلم میخواسته که پوزهی تمام آن آدمهای بزرگ را زیر لگد کنم و شیرینی دلخواهم را کامل و سالم از میدان به در ببرم. وگرنه... از همه شیرینیها یک قاچ، به من هم مثل آنهای دیگر رسیده... --
اولین کتابی که از فرسی خواندم و به نظرم جالب بود. سه داستان سایه زنده ، از هیچی بهتر بود و پات با لحن عبوس و بدبينانه، روایت های اول شخص و راویان تلخ و منزجر از جامعه شان یادآور شخصیتهایی مشابه در آثار داستایوسکی بودند. داستان های سوزن، استخوان سوخته ها و آیین عزب هم داستان های تند و تیز و انتقادی بودند که در آن جامعه بی رحم، تحقیرگر و بی گذشت ترسیم شده بود. در کل شامل یازده داستان کوتاه که سوزن و سایه زنده را توصیه می کنم
پیشنوشت: بعضی از داستانها خیلی خوب و بعضی دیگه خیلی معمولی بودن. چیزی که در نثر فرسی جالبه توجه و بازیهایی هست که با مفهوم زمان و وهم و واقعیت میکنه که خب تلاشی از این دست در این مجموعه هم دیده میشد. نکتهی دوم که جالبتوجه بود زنجیرهایی هستن که به جای استفاده از مربع داستان رو به هم وصل میکنه یا از هم جدا میکنه. در مجموع از نثر فرسی در شب یک، شب دو فاصله زیادی داره اما خالی از لطف هم نیست
" هما، هما، چرا باید تو برهنه بمانی؟ چرا آدم این همه می گردد و یک چیز کوچک و کم ارزش برای دوختن پیدا نمی کند: یک تکه نخ! یک دانه سوزن! اما افزارها برای بریدن و دریدن همینطور سر راه ریخته.چرا ما آدم ها ناگهان متوجه می شویم پستان زن دلخواهمان جلو چشم همه است و هر شیرخواره ای را به هوس می آورد؟...چرا ماها در سالن یک سینما،در یک محفل. در یک جمع ناگهان عریان می شویم، ناگهان عریان می مانیم؟ هما چرا؟ چرا؟ "
فرسی نویسندهایه که قلم به شدت پریشانی داره، در سبک سیال ذهن مینویسه ولی به شدت قلم گیجی داره طوریکه شمارو هم گیج میکنه، در بسیاری از داستانهاش وقتی به انتها میرسید میگید خب چی شد؟ که چی الان؟ بسیار بی هدف مینوشته اگرم هدفی درش بوده سر پریشانی قلمش اون هدف یا خودش گم میشده یا شما گمش میکنید، مثل بسیاری از نویسندگان چپ بهش زیادی بها داده شده من اکثر داستانهاشو خوندم و واقعا با نخوندنشون چیزیرو از دست نمیدادم تازه سر بسیاری از داستانها و اشعارش زمانمم الکی رفته باز این کتاب به نسبت خیلی از نوشتههای دیگش قابل تحملتره ولی همچنان نخونید چیزی رو از دست نمیدید