تاکسی نوشت ها، آمیزه ی خیال و واقعیت ناصر غیاثی است. او در مقاله ای می نویسد: اگر توانسته باشم در داستان های این کتاب، ضمن سرگرم کردن و برانگیختن حس کنجکاوی خواننده و بعد ارضای آن، برخی از ویژگی فرهنگی آلمانی ها و ایرانی های مقیم آلمان و همزیستی یا تقابل آن را نشان بدهم، به مقصودم از نوشتن تاکسی نوشت ها دست یافته ام. تاکسی نوشت ها را که یکی از آثار داستانی ادبیات مهاجرت است هم می شود مجموعه داستان تلقی اش کرد و هم کلیتی به هم پیوسته دارد از وقایعی که میان یک راننده ی تاکسی و مسافرانش می افتد. راننده، مثل دنیای واقعیت، خود ایرانی است و مسافرانش اما از همه جای دنیا، از ایران یا خود آلمان و یا حتی امریکای جنوبی. داستان هایی که در این کتاب آمده ملغمه ای از واقعیت و رویا است و برخی بیانگر مشکلات ایرانیان مهاجر در آلمان و برخی به مسایل دیگر می پردازند. در این کتاب نویسنده برشی از ظاهر مسافر یا حرف های او به خواننده می دهد تا خواننده بتواند با دانستن همان برش به درون شخصیت های داستان نقب بزند.
ناصر غیاثی نویسنده، طنزنویس و مترجم ایرانی زادهی ۱۵ اسفند ۱۳۳۶ در خمام است. او هم اکنون در شهر هایدلبرگ آلمان زندگی میکند. غیاثی از سال ۱۳۶۴ به آلمان مهاجرت کرده است. او در سال ۱۳۸۶ به خاطر مجموعه تاکسینوشتها، برنده جایزه اول داستان نخستین دوره کتاب سال طنز هنری سازمان تبلیغات اسلامی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شد.
نوشتهها: رقص بر بام اضطراب انتشارات کاروان، چاپ اول ۱۳۸۳، چاپ سوم ۱۳۸۶ تاکسینوشتها انتشارات کاروان، چاپ اول ۱۳۸۴، چاپ پنجم ۱۳۹۰ انتشارات کُندر تاکسینوشت دیگر نشر حوض نقره، چاپ اول ۱۳۸۷، چاپ دوم ۱۳۹۰
ترجمهها: سقراط زخمی، برتولت برشت نشر حوض نقره، چاپ اول ۱۳۸۶ نامههای کافکا به پدرومادر و وصیتنامههای کافکا انتشارات ثالث، چاپ اول ۱۳۸۷ داستانکها برگزیدهای از بیست و شش نویسندهی آلمانی زبان، انتشارات ثالث، چاپ اول ۱۳۸۸، چاپ دوم ۱۳۸۹ از نوشتن فرانتس کافکا، نشر ثالث، چاپ اول ۱۳۸۹، چاپ دوم ۱۳۹۰ خاطرات کاناپهی فرویدکریستیان موزر، نشر حوض نقره، چاپ اول ۱۳۸۹ کافکا، مختصر و مفید دیوید مایروویتز، نشر حوض نقره، چاپ اول ۱۳۹۰ کاروان تهِ کوزهی شیر فرانتس هولر، چاپ اول ۱۳۹۰ ترجمههای پراکنده از فرانتس کافکا، هرتا مولر، جیمز جویس، برشت، برنهارد و ...
چند سال قبل مصاحبهای با ناصر غیاثی توی چلچراغ یا همشهری جوان دیده بودم. آن موقع تاکسینوشتها تازه منتشر شده بود. من کتاب را نخریدم آن موقع، ولی اسم کتاب یادم ماند. تا این که فیدیبو را نصب کردم و این شد اولین کتابی که با موبایل خواندهام. البته فیدیبو نوشته که کتابی که من خواندم، ترکیب کتابهای تاکسینوشتها و تاکسینوشت دیگر و چند داستان دیگر است. کتاب ساده و روان نوشته شده. داستانها به نظر ساختگی میآیند و حتا جایی در کتاب نویسنده این که داستانها ساختگی هستند را ذکر میکند، ولی حاصل جز گیجی بیشتر نیست: چطور میشود داستان ساختگی نوشت و منتشر کرد؟ من که نمیتوانم. در یکی از داستانها میگوید که یک مسافر که با نویسنده جر و بحث میکند و آخر سر سوار تاکسی دیگری میشود، موبایل گرانقیمتش را توی ماشین جا میگذارد و نویسنده هم با خیال راحت موبایل را برای خودش برمیدارد. امیدوارم که این یکی ساختگی باشد. کلن خواندن این کتاب را توصیه میکنم.
به اين كتاب سه و نيم امتياز مي دهم؛ در نوع خودش برايم جالب و بديع بود؛ تاكسي نوشت ها و خاطرات راننده و نويسنده اي ايراني در برلين؛ مسافراني چند مليتي و خاطراتشان خواندني ست. آسمان و حال و هوايش راوي را مدام راهي رشت و دريايش مي كند، روي هم رفته با توجه به حجم اندك كتاب و بديع بودنش به همراه فرهنگ ايراني-آلماني برايم خواندني بود.
مجموعه ای است از تاکسی نوشت ها که در خیابان های برلین اتفاق افتاده اند و چند ماجرا هم در ایران (تهران و خمام) رخ می دهد برخی از نوشته ها کاملاً ماجرا محور هستند، اما در برخی نوشته ها در حال خواندن اندیشه های غیاثی هستیم و ماجرا چندان ربطی به اتفاق درون تاکسی ندارند. در واقع ماجراهایی هستند که در تاکسی نوشته شده اند یکی از نکات خوب کتاب این است که به طور غیر مستقیم با فرهنگ مردم آلمان و اختلافات فرهنگی کشورهای مختلف آشنا میشویم
هر چند مقایسه صحیح نباشد، اما شخصاً اگر قرار باشد کتابی درباره ماجراهای درون تاکسی بخوانم، مأمور سیگاری خدا را به «تاکسی نوشت ها» ترجیح میدهم من نسخه دیجیتال رو مطالعه کردم که از سایت فیدیبو خریده بودم. و خب اتفاقی که افتاد این بود که کتاب را هم توی تاکسی خواندم : )
تاکسی نوشت برای من مثل دیدن یه فیلم آلمانی قشنگ با زیر نویس خوب و درست فارسی بود.همه چیز درست و به جا و سر جای خودش بود.واقعیت و خیال مانند یک فیلم زیبا به درستی در کنار هم قرار گرفته بودند. در نگاه کلی ,شناخت فرهنگ یک کشور دیگه از نگاه یک ایرانی که به هر دو فرهنگ اشراف داره. شاید اگر " ناصر غیاثی " یک کافه من و یا کشیش هم بود, باز میتوانست سنگ صبور مراجعه کنندگانش باشد و این تجربیات را با ما تقسیم کنه.
چندی پیش مجموعه داستان تاکسی نوشت به نویسندگی ناصر غیاثی را تمام کردم. داستانهای این مجموعه تماماً در محدوده زندگی یک راننده تاکسی ایرانی در غربت روایت میشد. اگر چه همهی آثار به نگارش خاطرات روزانه نزدیک است اما نویسنده سعی کرده در گزینش اتفاقات آنهایی را برای این مجموعه انتخاب کند که حداقل یک «آن» داشته باشد. یک آن که هر کدام پتانسیل تبدل شدن به داستان کوتاه را دارد. با همین حال نویسنده توانسته با روایتهای داستانی خودش را از خاطره نویسی دور کند. اگر چه اکثر داستانها در مورد روابط بین راننده و مسافر است اما در پسزمینه ما با بخش هر چند کوچکی از فرهنگ و جامعه مردم آلمان (جایی که اکثر داستانها در آن رخ میدهد) هم آشنا میشویم. نویسنده در جایی گفته بود: «اگر توانسته باشم در داستانهای این کتاب، ضمن سرگرم کردن و برانگیختن حس کنجکاوی خواننده و بعد ارضای آن، برخی از ویژگی فرهنگی آلمانیها و ایرانیهای مقیم آلمان و همزیستی یا تقابل آن را نشان بدهم، به مقصودم از نوشتن تاکسی نوشتها دست یافتهام.» که به نظرم نویسنده توانسته به این مهم دست یابد. ما در خلال رفتار مسافرها تا قسمتی با برخورد اروپاییها با خاورمیانهایها و حتی خاورمیانهایها با خودشان آشنا میشویم. کمی حال و هوای خیابانهای شهری که نویسنده در آن رانندگی میکند، نگاه گاه با محبت و حتی نگاه تحقیرآمیز برخی مسافرها که نماینده بخشی از جامعه خودشان هستند نیز در این آثار منعکس شده است. مجموعه داستان تاکسینوشت به علت کوتاه بودن داستانها میتواند پیشنهاد مناسبی برای سرگرم شدن پیش از خواب باشد.
لذت بخش است، چون بی ریاست. اگرچه خالی از فلسفه بافی نیست اما برخلاف اکثر فارسی نویسان، برای "جایزه" ننوشته، بلکه نوشته تا نیاز به نوشتن را در خود ارضاء کند، صمیمی و صادق. راوی اهل شمال است، راننده ی تاکسی، ساکن برلین، از حال و هوای هر مسافر برلینی، روایتی دارد از نگاه یک شمالی، با چاشنی نوستالژیک یک ایرانی ساکن غربت. مسافران اغلب "تنهایانند"، غمگین از چیزی در گذشته، یا شادمان از دیداری در پیش رو، به دنبال فرصتی برای "گفتن"، همین قدر که هم صبحتی باشد در فاصله ی "رسیدن". در بخش دوم راوی سفری به ولایت دارد و این بار خود مسافر تاکسی ست، و روایت هایش "مسافرنوشت" بجای "تاکسی نوشت". در مجموع، نگاهی ست به دو سرزمین و دو فرهنگ، با زبانی ساده و شیرین. خواندن روایات های غیاثی شیرین تر است اگر بی ادعا و با اعتماد کنارش بنشینی، و از پنجره ی او شهر را، آن گونه که راوی خلق می کند، تماشا کنی!
روایت ها ساده، بی آلایش و بعضا دلنشین هستند. روایت ها از زبان نویسنده هستند که بجز ۲ روایت مسافرنوشت که ایشان مسافر تاکسی در ایران است، بقیه به عنوان راننده در آلمان روایت میشوند.
چند سال پیش بود که دیدم سروش صحت داستان کوتاه بامزه و جالبی گذاشته و نوشته از کتاب «تاکسی نوشتها» از ناصر غیاثی. کتاب را نیافتم، اما اسم کتاب در یادم ماند. سال ۱۴۰۰ دیدم کتاب چاپ شده، بیدرنگ برداشتمش و بلافاصله شروع کردم به خواندن، اولش کمی تو ذوقم خورد چرا که تمام داستانها از کیفیت یکسان برخوردار نبودند و آن داستانی که سالها پیش خوانده بودمش، جزو بهترینهایشان بوده. اما بطور کلی کتاب خوبی بود، برای وقت بیحوصلگی و انحراف افکار بسیار مناسب بود.
جلد دوم این کتاب رو ده سال پیش خوندم و عمیقا لذت بردم و ماه پیش که بالاخره جلد اول رو پیدا کردم، برام باورکردنی نبود. تاکسی نوشت ها و تاکسی نوشت دیگر نمونه هایی جذاب و متفاوت از ادبیات مهاجرت هستن که به خوبی به مقوله تفاوت فرهنگی، دلتنگی و ... پرداختن