19- The Empty House خانه ی خالی 20- The Solitary Cyclist دوچرخه سوار تنها 21- Charles Augustus Milverton چارلز آگوستوس میلورتون 22- The Six Napoleons شش ناپلئون 23- The Golden Pince-Nez عینک دور طلایی 24- The Second Stain دومین لکه
Sir Arthur Ignatius Conan Doyle was a Scottish writer and physician. He created the character Sherlock Holmes in 1887 for A Study in Scarlet, the first of four novels and fifty-six short stories about Holmes and Dr. Watson. The Sherlock Holmes stories are milestones in the field of crime fiction.
Doyle was a prolific writer. In addition to the Holmes stories, his works include fantasy and science fiction stories about Professor Challenger, and humorous stories about the Napoleonic soldier Brigadier Gerard, as well as plays, romances, poetry, non-fiction, and historical novels. One of Doyle's early short stories, "J. Habakuk Jephson's Statement" (1884), helped to popularise the mystery of the brigantine Mary Celeste, found drifting at sea with no crew member aboard.
بهترین داستانش به نظرم چارلز آگستوس میلورتن بود اما حتی اینم چیز دندان گیری نبود
* عالم هولمزی
من وقتی داستان های هولمز رو می خونم بیشتر از خود داستان به نگاه حاکم بر شخصیت هولمز - یعنی نگاه نویسنده و طراح این شخصیت و زمانه ای که اینگونه شخصیتی رو می طلبیده - توجه می کنم. اون چیزی که باعث می شه هولمز دلچسب نباشه، سوای ملاحظات داستانی و تحقیر مدام خواننده - بابت "نفهمیدن" ها و تذکر مدام اینکه "دیدی من چقده زرنگم" - ، ایده ی عقل محور این شخصیته
هولمز یک موجود محاسبه گره، یک ابررایانه ی انسان نما، یک ایده آل عصر روشنگری - به روایت افراطیش البته. کسی که ذهنش مدام درگیر حل مسئله است، درگیر علم تجربیه - مدام آزمایش شیمی می کنه یا آخر عمری می ره دنبال کارای زیست شناسانه یعنی کندوداری و مراقبت از زنبور عسل. موقع تحصیل سرش به کار خودش سرگرم بوده و اهل رفیق بازی نبوده. نتیجه اش میشه اینکه مثلا منظره ها - مثلا وقتی سوار قطاره - از نظر عاطفی و زیبایی شناسانه براش بی ارزشن و نگاهش به یک منظره صرفا از جهت حل مسئله است
اما جالبه که هر قدر هم که اهل اندیشه و تفکر باشیم از جسمانیت رهایی نداریم. نویسنده هم اینو خوب می دونه. برای همینه که هولمز در جوانی اهل بوکس و ... بوده و گاه به گاه نشون می ده که از ورزش های رزمی هم سررشته داره. خوب دنیا فقط با فکر و عقلانیت پیش نمی ره. وقتی مواجهه رودرو بشه جسمانیته که به چشم می آد
شاید نویسنده می دونسته که احتمالا شخصیت تنهایی که خودشو وقف عقلانیت کرده و تازه ورزش های محبوبش هم خشنن، باعث میشه تا حدی ترحم انگیز بشه. لابد شخصیت ناقصی داره که جنبه های عاطفه در زندگیش نیست. اما نویسنده با یه تذکر امید روشنگری رو به حوزه ی عواطف هم گسترش می ده و میگه هولمز می تونست با یک صحبت کوتاه زن ها رو مسحور خودش کنه. اینکه تنها است، خواست خودشه نه یک ضعف. البته صد افسوس که در واقعیت از این خبرا نیست و کسی با عقلانیت صرف افسون نمیشه
البته این عقلانیت تبعاتی هم داره. واتسون که راوی داستان ها است جایی می گه برای گزینش داستان ها اینکه فاجعه چه ابعادی داشته و چه تعداد آدم درش کشته شدن یا صدمه خوردن، اهمینی نداره، اونی که مهمه تبلور زرنگی و ذکاوت هولمزه. اهمیت رخداد به پیچ و تاب های عقلانیشه و نه به جنبه های انسانیش
آخرین مجموعه از چهارگانه ترجمه مرحوم کریم امامی از داستانهای کوتاه شرلوک هولمز از همه کتابها بهتر بود به نظر من این شش داستان از سیزده داستانی است که کانن دویل بعد از وقفه ای که در داستانهای شرلوک هولمز ایجاد کرد، نوشت. سیزده داستانی که تحت عنوان بازگشت شرلوک هولمز در زبان اصلی منتشر شده است. باری به نظر من هر شش داستان این مجموعه در اوج پختگی و زیبایی نوشته شده و حتی ضعف در پیرنگ داستانی که در داستانهای دیگر مشاهده میشد در این داستانها چندان به چشم نمیخورد به این ترتیب چهارگانه کریم امامی تمام شد ولی گمان نکنم شرلوک هولمز به این شادگیها دست از سرم برداره احتمالا در اینده ای نه چندان دور به سراغ ترجمه های خانم دقیقی و آقای صباغی که توسط نشر هرمس منتشر شده میرم و باز از ذکاوت و شخصیت منحصر به فرد این کاراگاه دوست داشتنی لذت خواهم برد
این هم جلد چهار از شرلوک که مترجم کلاسیک کارهای کانن دویل کریم امامی. عالی بود و حقیقتا خوش گذشت خوندنش. ولی من یکی دست نمی کشم از خوندن کاراش هفت هشت جلد دیگر هم نشر هرمس اکثرا با ترجمه مژده دقیقی بیرون داده که حتما باید خواندنی باشه
بعد از خواندن چندجلد ازاین کتابای سیاه،بقیه شون دیگه خیلی جذاب نیستن.داستان همیشه یه چیزه،معمایی که گفته میشه و جناب سوپرمن شرلوک قراره حلش کنه.استعداد عجیب و غریب سر آرتور در ساختن چنین ماجراهایی روانکار نمیکنم،ولی هرچیزی که زیادی تکرار بشه خسته کننده میشه. فیلماش روبیشتر میپسندم.چون شرلوکش باورپذیرتره.با رفتار و احساسات کمی انسانی.ضمن اینکه توی چهل صفحه داستان نمیشه کلی دیالوگ گنجوند که این اتفاق در فیلم افتاده و بخش عظیمی از علاقه م به فیلمها از دیالوگهاشون ناشی می شه.
ضمنا،هرداستان نهایتا در چهل دقیقه خونده میشه-نظر به اینکه کلی هم عکس داره و همش متن نیست!-و چهل دقیقه کافی نیست برای درگیر شدن.راهش اینه که آدم یه داستان رو یه روز تعطیل یواش یواش بخونه و فرصت هضمشو پیدا کنه و بعد یه لذت طولانی مدت به دست میاره.ولی برای منی که آخرشب و اول صبح تندتند باید بخونمش تا بتونم به موقع پس بدم یا به کارای دیگه م برسم،فرصت این کارا نیست.اما فیلم این فرصت رو فراهم میکنه و گاهی وقتا تا چندروز با یه دیالوگ شیرین مشغولم و توی ذهنم تکرارش میکنم.مثل فرق تندخوردن با استرس یه غذای خوشمزه با آرام و درکنار ا عضای خانواده خوردنشه.چون به شخصه هدفم از خوندن چنین کتبی صرفا لذت است،اینجوری خوندنش خیلی برام دلچسب نیست. شاید احساس غلطی باشه،ولی الان که گتسبی رو هم دارم با ترجمه ی کریم امامی میخونم حس میکنم زیاد از حد لفظ قلم ترجمه کرده.الان توی ذهنم نیست،ولی لغتها و عباراتی که به کار می برد،خیلی خوب نیست.ولی چون خیلی روان ترجمه کرده و کتابخونه هم فقط همین مدل رو داره،پس ملالی نیست!
من تک داستان عینک دور طلایی رو در قالب کتاب صوتی گوش دادم ، ناشر صوتی کتاب هم ماه آوا بود. کوتاه بود و جذاب ♡U♡ شروع خوب ، پیچش جذاب و پایانی دوست داشتنی خیلی دوست دارم بقیه ی داستان های این کتاب رو هم مطالعه کنم ،پس انشاالله به زودی این ریویو ویرایش میشه^-^
مجموعه داستانهاي سر آرتور كانن دويل كه دانشگاه آكسفورد در سال 2000 با ويرايشي خوب چاپ كرد را جزو بهترين آثار ادبيات داستاني پليسي دنيا ميدانم. نزديك به 51 داستان اين مجموعه را مرحوم كريم امامي ترجمه و انتشارات طرحنو چاپ كرد. شرلوك هولمز بنابر آخرين نظر سنجيها محبوبترين شخصيت پليسي در ادبيات جهان به شمار ميرود