The bitter party, Siamak Golshiri عنوان: مهمانی تلخ؛ نویسنده: سیامک گلشیری؛ اصفهان، نقش خورشید، 1380، در 181 ص؛ شابک: 9646941257؛ داستانهای نویسندگان معاصر ایرانی - قرن 21 م چاپ دیگر: تهران؛ قصیده سرا، مهرا؛ چاپ سوم 1384؛ در 184 ص؛ شابک: 9648706077؛ چاپ دیگر: تهران؛ مروارید؛ چاپ چهارم 1388؛ در 181 ص؛ شابک: 9789641910893؛ چاپ دیگر: تهران؛ نشر چشمه؛ چاپ چهارم 1394؛ در 143 ص؛ شابک: 9786002295781؛
سیامک گلشیری در بیستودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبیاش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد. سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستاننویس فقید است.
مهماني تلخ را اگر بخواهيم در دسته بندي ژانري قرار بدهيم بايد در ژانر تريلر،رازالود و اجتماعي قرار دهيم. نويسنده خيلي خوب موفق شده در همان ابتداي داستان كاراكترهايش و به تبع ان خواننده هايش را در موقعيتي نا امن قرار دهد.٣ نفر به همراه راننده تاكسي در حال حركت به سمت مقصدشان هستند.حرف به حرف پيش مي ايد و يكي از مسافرها داستان واقعي تصادفش با فردي مرموز را تعريف ميكند.پس از ان استرس تمام شدن بنزين و گاز تاكسي در وسط بزرگراه بر همه مستولي ميشود و اين اتفاق هم مي افتد.سپس منتظر تاكسي شدن در جايي كه هيچ اميدي به ان نيست.با اين شروع خواننده خود را اماده اتفاقات بدتر ميكند.. يكي از اين مسافران استاد رامين ارژنگ است كه خسته،پس از اتمام كارش و در روزي كه بامداد فردايش عازم سفري به همراه خانواده است،نا اميدانه منتظر تاكسي ست.در نهايت خودرويي برايش مي ايستد و استاد متوجه ميشود كه او يكي از شاگردان سابقش به نام تورج است كه در همان دوران از دانشگاه اخراج شده و استاد ارژنگ نيز دستي در اخراج او داشته.. تورج به استاد ميگويد كه گذشته ها را فراموش كرده،وضع مالي اش خوب شده است و ازدواج كرده است.او سپس با اصرار زياد استاد را به خانه شان دعوت ميكند و پس از ان نيز او را به همراه همسرش به باغشان دعوت ميكند..در ادامه استاد و همسرش و تورج راهي باغ ميشوند تا شيرين همسر تورج نيز به انها بپيوندد. كتاب گلشيري ايرادات زيادي دارد..كاراكترها و به خصوص ارژنگ كه يك استاد دانشگاه است تصميمات عجيب و غير منطقي زيادي ميگيرد كه براي هر كسي عيب نباشد براي يك استاد دانشگاه هست.نويسنده در اين بخش شتابزدگي زيادي به خرج داده است.دوم اينكه نام كتاب بسيار بد انتخاب شده است و از همان ابتدا لو ميدهد كه قرار است اين ميهماني به نحوي خراب شود.يا ميشد كه پايان بندي كه نقطه ضعف داستان است چيز ديگري باشد..داشتم فكر ميكردم چقدر خوب ميشد اگر گلشيري پايان كتاب را با وجود تمام استرس و اضطراب و ادرناليني كه به خواننده اش تزريق كرده بدون هيچ اتفاق خاصي به پايان ميرساند.در اين پايانبندي به خوبي ميشد بحران در روابط جامعه مدرن را كه نوك انتقاد خود نويسنده هم به ان سو است را نشانه گرفت. از نقاط قوت كتاب ميشود به عيان كردن روابط اجتماعي امروزي،عدم باورها،ناهنجاري هاي اخلاقي و اضطرابي كه هر فردي با خودش حمل ميكند اشاره كرد.اين استرس ارام ارام در جريان كتاب رشد ميكند و در اواخر داستان به اوج ميرسد..تعليق كتاب مناسب است و حيف كه گلشيري حسي كه ايجاد ميكند را با ان پايان بندي شهيد ميكند.
اين كتاب شب من رو خراب كرد. با اين ديد بازش كردم كه قراره چيزى مثل اون داستان كه افراد داخل يك مهمونى گير ميفتن و بايد با هم كنار بيتن بخونم، در صورتى كه به سرعت و در اواخر داستان همه چيز حالت ماليخوليايي اون هم نه جذاب بلكه مثل ژانر وحشت به خودش گرفت. خوندنش در ساعت ١:٣٠ شب واقعا ايده خوبى نبود. البته نوشته ها جذابيت داشتند و خط داستان اصلا مبتذل نبود. يك جورهايى من رو ياد فيلم "به رنگ ارغوان" و اون تم مشخص انداخت. من هيچ ايده اى از نويسنده ى اين كتاب يا محركش براى نوشتن اين داستان ندارم و معيار، صرفاً خود داستان هست.
خیلی خوب رازآلودگی رو نشون داد اما انتظار داشتم بیشتر درون روانِ شخصیتها فرو برود. مخصوصا «ماهرخ» که شخصیت پردازی کاملی نداشت. در حد داستان ۱۰۰ صفحه ای خوب بود اما میتونست پایان بهتری داشته باشه
عنوان داستان به ما میگوید که با پایانی ناخوشایند روبرو میشویم، هرچند به نظرم بیشتر از تلخ، وحشتناک بود. بین جزییات ماجرای تاکسی در ابتدای داستان و حادثه اصلی ربطی پیدا نکردم. برخورد اتفاقی و کافه رفتن شخصیت اصلی و تورج قابل قبول بود اما قبول دعوت سفر از طرف استاد برایم باورپذیر نبود. استاد یک برنامه از قبل ریخته شده خانوادگی را با دعوت سفر شاگردی که چند سال پیش باعث اخراجش شده جایگزین میکند درحالی که در تمام مدتی که با وی به کافه و خانهاش میرود به وضوح معذب است و زمانی که دعوت را قبول میکند حتی نام شاگرد را به یاد ندارد. داستان از زبان استاد روایت میشود و مرتب لحظات مشکوکی برای خواننده بازگو میکند. چطور ممکن است حس بدبینی را به خواننده منتقل کرد ولی خود راوی متوجه مشکوک بودن حوادث نشود؟ از آن طرف تورج مرتب از تغییراتی حرف می زند که زندگیش را دگرگون کرده و میگوید که حالا زندگی بسیار خوبی دارد و به نظر میرسد واقعا از گذشته گذر کرده است. اگر واقعا گذر کرده است که انتقام سختی که برنامهاش را ریخته به چه منظور است اگر گذر نکرده و صرفا برای فریب استاد این قصه را سر هم کرده پس چه اتفاقی در زندگیش افتاده که او را به چنین انتقامی وادار کرده؟ عشق زندگیش رهایش کرده اما به نظر نمی رسد این رها کردن ربطی به اخراجش داشته باشد. در کل نتوانستم بین حوادث داستان رابطهای برقرار کنم یا بفهمم انگیزه آدمهای داستان چه بوده که این طور عمل میکنند. نه خشم استاد از رو شدن ماجرای عاشقیاش برایم باورپذیر و قابل فهم بود نه خشم و انتقام تورج از ماجرای اخراجی که به دلیل فروختن سوالات امتحانی بوده. حتی اصرارش به بی گناهی و گفتن این که خیلیهای دیگر هم سوالات را داشتند اما او تنها اخراج شده حس همدردی ایجاد نمیکرد.
کتاب جذابی بود و روایت طوری بود که تعلیق از همان فصلهای ابتدایی شما را مجاب می کند تا پایان آنرا دنبال کنید. کتاب بیشتر بجای اینکه تصمیم محور باشد ، رویداد محور بود و نویسنده اصرار داشت بدون دلایل قانع کننده خواننده را به مقصد مورد نظر خود هدایت کند. تصمیم گیری های شخصیت اول داستان که یک استاد دانشگاه با تجربه بود ، ضعیف بودند و شخصیت اول داستان به طور عجیبی در اولین شب دیدار با یک دشمن دورادور بسیار ساده لوحانه برخورد می کند. قلم نویسنده چه از نظر روایی و چه از نظر منطقی در کتاب جدیدترش "آخرین رویای فروغ" پیشرفت چشمگیری داشته و بعد خواندن این رمان ، خواندن کتاب مزبور را توصیه می نمایم.
مهمانی تلخ در ژانر وحشت و تریلر با خورده تصویرهای هالیوودی از ترس- باغ بزرگ خارج از شهر- پسری روانی در رفتاری عادی- جسدی در زیرزمین- انتظار و تعلیق داستانی . برای گروه نوجوانان وآشنایی با این فضا می تواند جذاب باشد. اما حفره ای که در تمام داستان من را آزار می داد - منطق علت معلولی ای بود که چرا استاد به راحتی قبول می کند به خانه ی شاگرد اخراجی برود؟ . ریتم در انتهای داستان واقعا تند بود ووقتی تمام شد من از زمان وتعداد صفحات حیرت زده شدم.
طرح کلی داستان بدک نیست، حداقل برای من تکراری نبود، گرچه پایانش واقعا خیلی به زور سرهم شده و تو ذوق آدم میزنه. انگار نویسنده گفته خب تا همینجا خیلی خوب نوشتم، دیگه کافیه. نگارش هم کیفیت مناسبی داشت از نظر من، ولی قطعا میتونست خیلی هم بهتر باشه، مثلا جزئیات خیلی زیادی توی متن هست که چیزی به مطلب اضافه نمیکنه (به من چه کی چندتا سیخ کباب جوجه میخوره؟ چرا شخصیتها بدون دلیل منطقی همدیگه رو در مراودات کم و بیش دوستانه «شما» خطاب میکنن؟) در هر صورت این اولین کتابی بود که از این نویسنده خوندم، و احتمالا نگاهی به بقیه آثارش هم میندازم.
در طول داستان تعلیق و ترس از اتفاقات احتمالی حس میشد. اگرچه روند اتفاقات بعضا منطقی نمیومد یا دیالوگها بعضا خوب نبود اما داستان جالب بود و پایان غیرمنتظرهای داشت.
سیامک گلشیری ساده می نویسد، ولی با بینشی ژرف و عمیق. با این نگاه تیزبین و عمیق، لحظات رمان را بسیار دقیق و شفاف توصیف می کند. طوری که هر حرکت و واکنش شخصیت های رمان در زیر نگاه عمیق او قرار دارد. برای همین چهان داستانی که سیامک گلشیری میخواهد به راحتی جلوی چشم خواننده ساخته و تصویر می شود. داستان از ای قرار است که استاد دانشگاه سوار تاکسی می شود، در بین راه تاکسی بنزین تمام می کند، استاد پیاده می شود و کمی از مسیر را پیاده می رود، در همین حین با دانشجوی سابق خود که مسبب اخراج او شده بر می خورد، و دانشجو او را به میهمانی دعوت می کند.... در کلیت رمان نوعی دلهره پنهان وجود داشت که برای خواننده اظطراب برانگیز بود... به نظرم رمان خوش ساخت و با ضرب آهنگ بالایی بود، بخاطر همین میشد در طول یک یا دو روز بشه خوند. یک از رمانهای محبوب من از سیامک گلشیری است.
ای کاش سیامک گلشیری چیزی ننویسه😐 بعد از خفاش شب خوندمش و باز هم دوستش نداشتم شخصیت پردازی محدود فضاسازی محدود پایانی که از فهمیدن خلاصه داستانش هم میشد حدس زد داستان مهیج نیست ولی کشش خودش رو داره که بتونه تا صفحه آخر خواننده کتاب رو رها نکنه در کل با نخوندنش چیزی رو از دست نمیدید و با خوندنش چیزی بدست نمی آرید.
باورم نميشه كه نويسنده يهو ده-پونزده صفحه اخر تصميم ميگيره كتاب و زود تمومش كنه، اين همه جزيياتي كه لازم نبود رو خوندم كه بريم به هيجانات اخر داستان، بعد بايد يهو اينجوري همه چي تو ١٠ صفحه خلاصه ميشد و تمام؟! خيلي بهتر از اين حرفا ميتونست باشه
کتاب گلشیری ایراداتی دارد که خود، در کلاسهای داستاننویسیش به آنها اشاره میکند. با توجه به اینکه کتاب چندین سال پیش نوشته شده، میتوان تصور کرد گلشیری خود از این ایرادات یاد گرفته و در کلاسهایش گوشزد میکند. موضوع داستان جالب است، کشش لازم را هم دارد. اولین ایراد داستان، اسم آن است که همه چیز را لو میدهد. تم داستان هیجانی، رازآلود است، اما در بعضی بخشهای داستان واقعاً متوجه نمیشوم قصد نویسنده از ارجاعات ماورایی چیست. پایانبندی داستان هم به نظر از روی عجله است و با توجه به فضاسازی ابتدایی داستان، نیمه دوم داستان زیادی سریع پیش میرود. بعضی انگیزههای شخصیت اصلی هم درست از آب در نیامده. امتیاز واقعی من به کتاب، ۲/۵ است.
قصه ای که برای تو تمام شده ممکنه برای کسی یا کسانی دیگه ای هنوز ادامه داشته باشه .ممکنه بعد از سال ها هنوز کسایی درگیر قصه باشد هنوز به این فکر کنند که پایین داستان منصفانه ای نداشته که میشه قصه رو رو یه جور دیگه تموم کرد. سیامک گلشیری در کتاب مهمانی تلخ داستان رامین ارژنگ رو می گه که استاد دانشگاه ست و به صورت اتفاقی با تورج دانشجویی که خودش اخراج کرده روبه رو میشه و بقیه داستان رو هم که اسم کتاب رحمتشون می کشه . برای من به اندازه ای جالب بود که نیمه کاره بمونه و اینقدری جالب نبود که به کسی معرفیش کنم
اولین کتابی بود که از سیامک گلشیری خوندم. راستش خیلی با فاکتورهای رمان نوجوان آشنا نیستم ولی فکر میکنم این رازآلودی و ترس سطحی با پایانبندی عجولانه، نوجوانپسند باید باشد. داستان، فضاسازی خوبی داشت ولی به نظرم در شخصیت پردازی ضعیف بود؛ این وادادگی اغراقآمیز استاد در قبول هر پیشنهادی که حتی وقتی برای پذیرش خواهش آخر، بهانهی بیعلاقگیش به دوستان پدرزنش رو در دلش آورد باز هم باورپذیرش نکرد یا اینکه تا قبل از گفتنِ استاد، من اصلا ماهرخ رو حتی یک زن تحصیل کرده تصور نمیکردم چه برسد به استاد دانشگاه یا.....
رامین ارژنگ که استاد دانشگاه است روزی در اتوبان منتظر ماشین است که یکی از شاگردان قدیمش به نام تورج را می بیند . تورج از دانشگاه اخراج شده بوده و یکی از عاملان اخراج نیز استاد ارژنگ بوده است . تورج توضیح می دهد که گذشته ها را فراموش کرده و اکنون زندگی خوب و مرفهی دارد و با دختر زیبایی به نام شیرین نیز ازدواج کرده و با اصرار از استاد می خواهد که همراه با همسرش فریماه آن شب را به باغ تورج و شیرین بروند .
سیامک گلشیری جزو نویسنده هایی که بین نویسنده های صرفا تجاری و طیف نویسندهای دارای تفکر گیر کرده.سینمایی می نویسد و توصیفاتش عملامثل دکوپاژ سینمایی است و گاه حتی با انگار زاویخ دوربین را هم تغییر می دهد. مهمانی تلخ با وجود اینکه نامی لو دهنده است و هم اینکه اصرارهای دانشجوی سابق هم شک برانگیز است ولی با زهم جاذب است.ارزش یکبار خواندن را دارد.البته سادگی و یا بهتر ساده لوحی یک استاد دانشگاه تا این حد هم نوبر است.توصیه می کنم نسخه صوتی این کتاب را با صدای علی عمرانی و فریبا متخصص گوش کنید
مهمانی تلخ سیامک گلشیری را با ذوقِ خواندن داستان ایرانی خوب خریدم و مدت زیادی طول نکشید تا تمام شد. کتابی که تنها شخصیت آن که اصطلاحا درآمده بود ماهرخ بود که ماهرخ هم چیزی بیشتر از شخصیت تیپیک حاکم بر ذهنمان نداشت. مهمانی تلخ کشش نداشت و تعلیق (آن هم تعلیقی پوچ) بیش از اندازهی ادامه پیدا کرد در حالی که دست نویسنده از همان ابتدا برایمان رو بود.
کتاب رو صوتی گوش دادم داستان استادی که اتفاقی با دانشجوی قدیمی خود که باعث اخراجش شده است برخورد میکند و ادامه ماجرا اینکه انقدر راحت همراه همسرش به باغ شاگردش رفت برام عجیب بود از شخصیت استاده خوشم نیومد و خوب آخر داستان هم خیلی عجله ای بود داستان میشد خیلی قوی تر و بهتر نوشته شود و ماندگارتر شود.
کتاب رو نپسندیدم! سوژهی داستان به محض آنکه استاد به خانهی دانشجوی سابقش رفته و پیشنهاد او را برای رفتن به باغش میپذیره، لو میروه. علاوه بر این، پایان داستان، فضایی خیالی ایجاد میکنه نه صرفا پایان جذاب و منحصربفرد.