Jump to ratings and reviews
Rate this book

کتاب بی نام اعترافات

Rate this book
گفته بودند من سیزیف این ماجرایم و تا آخر عمر کارم غلتادن سنگ بیهودگی است. البته بعدها فهمیدم که منظورشان همین بیهودگی نوشتن بوده. اما من خودم راستش اسطوره را از روی عکس قوطی پنج کیلویی روغن نباتی به یاد دارم. یعنی کنجکاو شده بودم که این مرد کیست که یک‌تنه همه‌‌ی جهان را بر دوش دارد. به گمانم نُه یا ده سالم بود...‏

304 pages, Paperback

First published January 1, 2009

39 people want to read

About the author

داوود غفارزادگان

27 books19 followers
داوود غفارزادگان متولد ۱۳۳۸ دراردبیل، بیش از دو دهه است که برای گروه سنی بزرگسال و نوجوان می‌نویسد. رمان جنگی «فال خون» این نویسنده در امریکا ترجمه شده و مجموعه داستان «ما سه نفر هستیم» از کتاب‌های برگزیده بیست سال ادبیات داستانی است. از آثار بزرگسال این نویسنده می‌توان به کتاب‌های «راز قتل آقا میر»، «دختران دلریز»، «شب ایوب» و «کتاب بی‌نام اعترافات» و در حوزه نوجوان از «پرواز درناها»، «سنگ اندازان غار کبود» و «آواز نیمه شب» و کتاب‌های دیگر نام برد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
8 (20%)
4 stars
8 (20%)
3 stars
14 (35%)
2 stars
5 (12%)
1 star
5 (12%)
Displaying 1 - 10 of 10 reviews
Profile Image for Hanie Ghaderi.
4 reviews18 followers
March 16, 2015
خواندنش بيش از حد انتظار طول كشيد. ايراد نه كه از كتاب، كه از سرِ شلوغ من بود كه پنج شش صفحه خواندنش را ميان بدو بدو هايم جا ميدادم :)
كتاب بدي نيست انصافا؛ و خوبي هاي خاص روايتي خودش را دارد. از آن هاييست كه آخر كتاب ضربه اش را ميزند و مدتي در شوك ميگذاردت. يعني سراسر كتاب فكر ميكني با كليشه ي حال و هواي انقلاب بچه هاي هفده ساله طرفي و بعد ميفهمي ماجرا بازي ديگريست.
Profile Image for Milad Ghezellu.
102 reviews3 followers
November 22, 2015
داستان در سه سطح روایت می‌شود. سطح ۱ زمان جنگ سطح ۲، زمان قبل از انقلاب، سطح ۳ دفترچه خاطرات. و البته راوی هر سه روایت متفاوت و همینطور فضای هر کدام با دیگری متفاوت است.
در سطح ۱ روایت پسر را می‌بینیم که در دوران جنگ باید کاغذهایی را که از پدرش به جا مانده و با نخ قند پیچیده شده را بازنویسی کند و در حقیقت سطح ۲ که در زمان قبل از انقلاب و خاطرات پدر این پسر را از بازنویسی‌های پسر می‌خوانیم. در حین بازنویسی‌های پسر به رابطه‌اش با مادرش می‌پردازد. و سطح ۳ نیز خاطراتی است که پدر از دیگران نقل کرده و آنها را نیز در بازنویسی پسر می‌بینیم.
داستان در اردبیل اتفاق می‌افتد و بیشتر صفحات کتاب متعلق به روایت پدر است، از کودکی‌اش و زندگی‌اش که به وضع اجتماعی و سیاسی آن زمان می‌پردازد.
برای اینکه خواننده در حین رفت و برگشت این روایت‌ها دچار سردرگمی نشود، نویسنده هر کدام از روایت‌ها را با یک نوع خط و یک میزان حاشیه‌ی متفاوت در کتاب آورده است.
اما نکته‌ی جالبتر این کتاب، روایت خود نویسنده از نوشتن کتاب است که پس از به پایان رسیدن داستان اصلی قرار دارد. نویسنده در این بخش به می‌نویسند که در یکی از جلسات داستان‌خوانی یک زنی را می‌بیند و... و پس از پایان این بخش خواننده شک می‌کند که آیا این داستان واقعی است یا تخیلی؟! آیا نویسنده خواننده را دست انداخته است؟!
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
July 2, 2024
موضوع خوب وحتی تکه های بسیارخوب و درخشان داشت ولی برای من گیج کننده بود و این موضوع سیالیت زمانی اگر خوب پرداخت نشود صدمه زیادی به کارمیزند . شاید هم اشکال ازمن باشد . اگرحجم اضافات و حرفهای بیهوده ، حذف میشد ارزش بیش از سه ستاره داشت .
فضای سیاه داستان مثل بسیاری از داستانهای همشهریهای آذربایجانی من است علی الخصوص فضاهای شهری کوچک و روستاها. . .شاید به دلیل شباهت تاریخی و جغرافیایی .
Profile Image for Kowsar.
118 reviews40 followers
May 3, 2018
اصلا نمیدونم راجع به این کتاب چی بنویسم. یک شلم شوربایی نویسنده درست کرده با کلی واژه های سخیف ، نمیدونم چرا اینقدر لحن بد و فحش و فضیحت بین نویسندگانمون باب شده، دلم نمیخواد توهین کنم ولی هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چی بود آخه؟؟؟؟؟؟
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 22, 2016
این جمعه با مادر به ملاقات دایی ایوب رفتم. قیافه دایی ایوب همیشه راه راه در نظرم می آید. من شناسنامه ام را برده بودم اما پاسبان ها راهم ندادند، گفتند فقط بستگان درجه اول؛ من ندانشتم درجه ام چندم است. دایی ایوب جز ما خواهرزاده ی دیگری ندارد. فامیل های دایی ایوب فقط ما هستیم. مادر درجه یک بود برای همین گذاشتند توی زندان برود و برادرش را ببیند. مادر توی زندان رفت من بیرون ماندم.
یک مرد با کلاه شاپو آمد کنارم ایستاد و سیگار کشید. به من گفت بابات آن تو است؟ من نگفتم بابا ندارم. گفت داداش ات چاقو کشیده؟ من نگفتم خودم داداش ام. گفت من پسرم را گرفتند بی همه چیزها تو چرا آمدی؟ من گفتم چه کار کرده مگر چاقو کشیده؟ به عمد این طور گفتم تا تلافی حرف بی خودش را درآورده باشم.
Profile Image for منصوره رضایی.
1 review
October 18, 2020
کتابی که دو روزه، تمامش کردم. دست‌نوشته‌هایی که از پدری نویسنده به پسری که به ادبیات و نوشتن، تمایل دارد می‌رسد و روایت پسرِ آن داستان با زندگی پسر نویسنده، آمیخته می‌شود. یعنی در آنِ واحد، دو داستان می‌خوانیم. خلاقیتهای روایی و لحنی نویسنده، استفاده از بینامتنیتهای ادبی و تاریخی و زبانی و اساطیری، از دیگر نقاط جالب این کتاب است.
10 reviews
March 13, 2019
اگه آقای رضا امیرخانی پارسال در برنامه "کتاب باز" از این کتاب به عنوان یکی از رمانهای خوبِ نگارش شده در حالِ حاضر، نام نمیبردند، شاید هیچ وقت اسمش هم به گوشم نمیخورد!

برای اونایی که میخوان جدی داستان بنویسند، خوندنش بد نیست: روایت موازی - یکجا جمع شدنِ شیوه های متفاوت نگارش (به خصوص قسمتی که مثلِ فیلمنامه نوشته بودند)

متاسفانه محتوا ضعیف!

* در صفحه 336 (اشاره به راویِ بی نام و نشان)، دو صفحه ای که ارجاع داده میشود در ویرایش جدید کتاب توسط نشر "کتاب نیستان" تغییر پیدا کرده که اصلاح نشده است.

+ واقعاً نویسنده ی داستان کی بود؟ :)
Profile Image for Nezhla Motamedi.
50 reviews6 followers
August 11, 2015
"من اتفاقی فهمیدم؛ الابختکی یا مثلا تقدیر این بود-اگر بشود اسمش را گذاشت تقدیر یا هر چیز دیگر. مثل هر آغازی پایانی باید می داشت و لابد فرجام کار رسیده بود. هرچند حالا بعد از گذشت سالها خرده واقعه ها را می گذاریم کنار هم، می بینیم جای بعضی قسمتها خالی است. درست مثل چند قطعه گمشده از یک جور جورک بزرگ. این جاهای خالی را هر کس هر طور که دلش خواست می تواند پر کند. در اصل ماجرا هیچ فرقی نمی کند. درست کاری که مردم هم کردند.هر کدام چیزی ساختند و در آخر ما روایتهای مختلفی داشتیم. از ماجرایی که آدمهای اصلی اش خودمان بودیم.همه چیز پیشاپیش مشخص شده بود و هر کدام از ما نقش خود را حفظ بود. مثل این مکالمه های شبیه خوانی که حرف و حدیث هر کسی مشخص است و مکالمه، چروک و خون آلود سالهاست دست به دست می شود؛ بی آنکه تغییری بکند. هر چند ممکن است آدمها تغییر کرده باشند؛ اما مکالمه ها همان است که بود و سرنوشت ها لا یتعییر. همین طور سرنوشت ما هم مقدر شده بود. خوب ها و بد ها میان ما معلوم بودند- هرچند آنکه نقش یهودا داشت بعدها مشخص شد-اما گویا مردم از اول می دانستند، یعنی تعیین کرده بودند که او کدامیک از ماست. اغراق نمی کنم و الان هم همان کاری را می کنم که باید می کردم: نوشتن. من نقش ام همین بود."
واقعا ایده خوبی برای نوشتن داستان این ملت است و نویسنده بسیار هنرمندانه و حرفه ای انرا به تحریر در آورده. شخصیت اصلی : مردی که هر چه یک عمر ... یا پسری که هر چه... یا قاسم یا چلغوز یا حتی خود ما هر کس باشد نقشی است که مدتها دارد بازی می کند مثل تعزیه خوانی.
داستان با دوران ممنوعیت تعزیه خوانی شروع می شود و همه دروان ها ممنوعیت ها و انقلابها را در دل خود جای می دهد. و در اخر می گوید زندگی ما تعزیه خوانی است که هر کس نقش خود را دارد چه بخواهد و چه نخواهد درست مثل همان بچه ای که به تعزیه خوانی می برند.
نویسنده چه ماهرانه داستان را در اوج قطع می کند و سیلی به گوش خواننده می زند که: اهای فلانی این قصه ماست. قصه ما که مثل سیزیف سنگ بیهودگی را می غلتانیم.
کتابی متفاوت و نگارشی متفاوت -که مناسب فضای سانسور کشور ماست -که برای من خیلی گوارا بود.
Profile Image for Nasrin.
60 reviews8 followers
April 17, 2020
کتاب را به واسطه تنوع تکنیک های نوشتنش دوست داشتم اما شاید این همه تنوع در یک جا لازم نبود
تنوع راوی، تنوع زمانی، شکستن مرزهای زمان و مکان، و سرسری گذشتن از ماجراهاییکه هریک میتوانست خود در قالب یک داستان بیاید گاهی به کار لطمه زده اما در کل من را جذب کرد.
علیرغم این که به گفته نویسنده بسیار سانسور شده است اما باز هم به نظرم فرصت خوبی به آن داده اند که توانسته در شرایط غریب این روزها مجوز بگیرد و چاپ بشود

نسخه الکترونیکی اش را از فیدیبو خریدم ودر این روزهای کرونا زده خواندمش
Displaying 1 - 10 of 10 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.