این اثر تاریخی، که به حق باید آن را برجستهترین سند مکتوب دربارهی نهضت مشروطیت و اسناد و مدارک آن دانست، از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی بعدها وقتی انتشار دیگر نوشتههای کسروی ممنوع و اندیشهاش باطل شمرده شد، همچنان جایگاه خود را به عنوان سندی دقیق در بین پژوهشهای تاریخی حفظ کرد و در بیان اهمیتش همین بس که «ایوان سیگل»، آن را به زبان انگلیسی برگرداند و در تمام دنیا منتشر ساخت. کسروی در زمینههای مختلفی فعالیت میکرد و تألیفات او جنبهی مذهبی، انتقادی، اجتماعی، تاریخی و ادبی... داشت، اما مهمترین آثار او در زمینهی تاریخ است که در این خصوص امام خمینی میفرمایند: «کسروی یک آدمی بود، تاریخ نویس، اطلاعات تاریخیاش هم خوب بود. قلمش هم خوب بود. اما غرور پیدا کرد...» ایشان در خصوص جریان کتابسوزی کسروی میفرمایند: «یکدفعه آدم میبیند که کسروی آمد و کتابسوزی..! مفاتیحالجنان هم جزو کتابهایی بود که سوزاند، کتابهای عرفان را هم سوزاند. البته کسروی نویسندۀ زبردستی بود، ولی این آخری دیوانه شده بود... ایشان نمیدانست کتاب مفاتیحالجنان چی تویش است!» از مهمترین کتابهای او در زمینهی تاریخ، «تاریخ مشروطه ایران» و «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» میباشد که تدوین کتاب «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» مربوط به سالهای ۱۳۱۳-۱۳۲۰ خورشیدی و «تاریخ مشروطه ایران» ۱۳۱۹-۱۳۲۳ میباشد. کسروی نام جلد اول این کتاب را «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» گذاشت و پس از چاپ و نشر آن، جلد دوم را به نام «تاریخ مشروطۀ ایران» انتشار داد. این اثر گرانقدر و مستند که دارای ارزش تحقیقی فراوان است، سهم قهرمانان این جنبش را که از میان تودهی مردم برخاسته بودند، معین میکند و نماهایی از جنبش مشروطه را که با وجود اهمیت اساسی در سایه مانده بود، آشکار میسازد. قضاوتهای تاریخی نویسنده منصفانه دقیق و مستند است. باید انصاف داد که این دو کتاب در رابطه با تاریخ مشروطه، از مهمترین منابع در زمینۀ تاریخ است. در ارتباط با انگیزههای کسروی در نوشتن این کتاب میتوان اشاره کرد به بررسی دلایل ناکامی این جنبش، شناساندن قهرمانان، پیشگیری از نوشتهشدن تاریخ میهن به دست بیگانگان، جلوگیری از فراموشی، و در نهایت ماندن این اثر برای آیندگان، که خود در مقدمهی کتابش به آنها اشاره میکند.
اولین نکته ای که به نظرم مهم می نماید پاسخ به این سوال است که: آیا چاپ های چند دهه ی اخیر سانسور شده یا نه؟ دروغ چرا؟ من نسخه ای که نشر هرمس منتشر کرده را مطالعه کرده ام و بعید می دانم که سانسور شده باشد. در این باره با یکی دو نفر از عزیزان گودریدزی که نسخه های قدیمی این کتاب را مطالعه نموده بودند صحبت کردم، ظاهراً فرقی با نسخه ی نشر هرمس ندارد. در نسخه ی هرمس، رسمالخط به روز شده و ناشر در ابتدای کتاب این آگاهی را آورده است. پس با قطعیت نمی توانم بگویم که سانسور دارد یا نه.
نثر کسروی در این کتاب، به غایت شیرین و خواندنی است و کتاب را به یک زبان فارسی پاکی نوشته است. در مروری که برای کتاب زبان پاک نوشته ام نمونه هایی از این نثر را آورده ام. کتاب تاریخ مشروطه ی ایران چند ویژگی برجسته دارد که به اختصار از آنها می نویسم: یک: اینکه نثری پاک و خوشخوان دارد. دو: اینکه نویسنده، سعی کرده نامه ها و عکس های مربوط به وقایع انقلاب مشروطه در کتاب آورده شوند. که هم برای خواننده ی عادی جذاب است و هم برای محققین. سه: اینکه نویسنده بر خلاف رسم آن روزها، در این کتاب به شدت از چاپلوسی کردن و آوردن بیهودهی القاب پرهیخته است. چهار: اینکه وقایع کتاب بر اساس مشاهدات نویسنده، روزنامه های آن زمان(به استثنای روزهایی که بر اثر تعطیلی، اصلاً روزنامه ای منتشر نشده) و بر پایه ی مصاحبه های شفاهی نویسنده با فرادی که در قید حیات بوده اند نگاشته شده است.
اگر چه در کتاب روحیه ی سنّت ستیزانه ی نویسنده به چشم می آید اما اعتبار مدارکی که برای کتابش آورده به قدری زیاد اند که با وجود اینکه اسلوب تاریخ نویسی مکتبی(آکادمیک) در بعضی جاهای آن رعایت نشده، باز هم در دانشگاه ها از آن به عنوان منبعی راجع به تاریخ مشروطه استفاده می شود.
من تا پیش از اینکه این کتاب را بخوانم، فکر می کردم همان چیزهایی که درباره ی تاریخ معاصر در مدرسه فراگرفته ام برای داشتن اطلاعاتی درباره ی تاریخ معاصر کفایت می کند اما با خواندن این کتاب نه تنها اطلاعاتم به روز رسانی شد، که احساس میهن دوستی و میهن پرستی هم در من بیدار شد و فهمیدم فقط می دانسته ام که "چگونه" اما نمی دانسته ام "چرا"؟
این کتاب از یک مقدمه ی طلایی بر چاپ دوم(مورخه ی 1319) و سه بخش مجزا تشکیل شده است. آوردن مقدمه ی نویسنده در حوصله ی این مرور نمی گنجد اما فهرست کتاب را اینجا می آورم:
بخش اول گفتار یکم: ایرانیان چگونه بیدار شدند؟ گفتار دوم: جنبش مشروطه خواهی چگونه پیدا شد؟ گفتار سوم: تبریز چگونه برخاست؟ گفتار چهارم: چه کشاکشهایی با محمد علی میرزا برخاست؟(کسروی در این کتاب محمد علی را همواره میرزا می خواند. چه در زمان پادشان نبودن و چه در زمان پادشاه بودن) گفتار پنجم: جستجویی از حال مردم
بخش دوم: گفتار ششم: اتابک به چه نیرنگ هایی کوشید؟ گفتار هفتم: نبرد «مشروطه» و «مشروعه» به کجا انجامید؟ گفتار هشتم: چگونه دربار به آرامش گرایید؟ گفتار نهم: چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟ گفتار دهم: جستجو از حال مردم
بخش سوم گفتار یازدهم: چگونه مجلس به توپ بسته شد؟ گفتار دوازدهم: جنگ در تبریز چونه آغاز یافت؟ گفتار سیزدهم: چه جنگ هایی با عین الدوله و سپهسالار رفت؟ گفتار چهاردهم: چگونه مشروطه خواهان به شهرگشایی برخاستند؟ گفتار پانزدهم: چگونه تبریز بار دیگر به تنگنا افتاد؟
در پایان، قسمت هایی از کتاب را برای نمونه می آورم
312 همانا مجتهد باور نمی کرد مردم به یکبار از او رو گردانند و به رفتن شتاب نمی نمود. ولی از این سو مردم پافشاری سختی نشان می دادند. امروز سه تن از ملایان خیابان، تفنگ به دوش آمده بودند که اگر نرفت خود با وی بجنگند. از ایرانیان که سالیان دراز در زیر دست ملایان زیسته و همیشه آنان را جانشینان امام و نمایندگان خدا باور کرده بودند دلیری به چنین کاری گمان نرفتی. 325 فلان چیز در اروپا هست،ما نیز باید داشته باشیم_این بود عنوان کارهای ایشان. این هم اگر از روی بینش بودی باز زیان کم داشتی. افسوس که چنین نمی بود و یک چیزهایی را از کتاب و روزنامه های اروپایی برداشته و فهمیده و نافهمیده می نوشتند، و چیزهایی را هم اروپا رفتگان از رویۀ زندگانی اروپاییان یاد گرفته در بازگشت به ارمغان می آوردند، و این ها یک آشفتگی بزرگی در کار پدید آورد و سرانجام به اروپایی گری رسید که خودْ داستان جدایی است. 851 کونسول به ستارخان پیشنهاد کرد که بیرقی از کونسولخانه فرستاده شود و او(ستارخان) به در خانهی خود زده در زینهار دولت روس باشد و(به ستارخان) نوید می داد که سرقرهسورانی آذربایجان از دولت ایران برای او بگیرد.ستارخان چنین گفت: «جنرال کونسول من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید. من زیر بیرق بیگانه نروم.
به نظرم تاریخ مشروطهی ایران، دو جلدی است. یعنی تاریخ هیجده سالهی آذربایجان هم باید بعد از این کتاب خوانده شود. اگرچه وقایع کتاب دوم در آذربایجان و حوالی آن می گذرد اما امتداد مقاومت تبریز و تاریخ مشروطه ی ایران است.
کار سترگ کسروی در تاریخ مشروطه آنجاست که لااقل بحث پیرامون طرفداری از مشروطه و دیدگاههای موافق با آن با استناد به اسناد تاریخی زمان خود را بست، از ابتدای نهضت و امضای حکم توسط مظفرالدین شاه، تا پایان محاصره تبریز. یعنی هرچقدر هم که این اثر مفصل، بوی سوگیری به نفع مشروطه خواهان دهد، اما همچنان ارزش تاریخی خود را در جمع آوری منابع دست اول و بیان دیدگاههای مشروطه خواهانی چون کسروی حفظ می کند. از لابلای این سطرها می توان به ریشه های دشمنی کسروی با بسیاری از اندیشه های ملاها و روحانیون درباری شیعه هم پی برد، آنجا که دست آنها را آلوده به منافع طبقه حاکم و قدرت طلبی می داند. اما در طرف مقابل، با احترام از روحانیون پیشرو مشروطه یعنی طیاطبایی و بهبهانی یاد می کند
بر این اساس، بخش زیادی از متن کتاب، داستان دشمنی های محمدعلی شاه، پیش از رسیدن به مقام سلطنت، تا دشمنی آشکار در زمان پادشاهی است که در نهایت به ماجرای به توپ بستن مجلس ختم می شود و از آنجا به قائله بزرگ تبریز و تلاش دوباره برای زنده مردن مشروطه به فرماندهی ستارخان و باقرخان می پردازد که منجر به محاصره تبریز می شود و با شکسته شدن محاصره توسط روس ها کتاب پایان می یابد. شخصا بعد از مطالعه کتاب، مردم تبریز وجهه تاریخی متفاوتی می یابند و در طرف مقابل، کردها انگار که در تمام این مدت مشغول به غارت و حمله به نفع حاکمیت بوده اند، مساله ای که شاید جواب به آن را باید در کتابهای دیگر جستجو کرد. از نکات جالب دیگر مخالفتهای کسروی با شخصیت های مهم تاریخی همچو تقی زاده و دهخدا است که انگار بر سبیل عافیت نشسته بوده اند و در قائله ها پیدایشان نمی شد
اما در بیان ضعف ها، علاوه بر دیدگاه غیربی طرفانه کسروی در نحوه روایت که آشکارا به سود مشروطه خواهان و به طور کلی بر ضد محمدعلی شاه و خاندان قاجار است، نکته دوم تاکید بیش از اندازه بر اتفاقات در تبریز است. گرچه این کتاب به نوعی شکل تکمیل شده تاریخ هجده ساله آذربایجان است و اتفاقات تبریز نیز سهم بزرگی در تاریخ مشروطه دارند، اما به نظر می رسد سهم شهرها و شخصیت های دیگر به درستی درنظر گرفته نشده است. در جاهایی تعریف از تبریز به اوج خود می رسد و اغراق آمیز می شود؛ مثلا در جایی از دیدوبازدیدهای مردم تبریز از کوی یکدیگر به عنوان یکی از روزهای درخشان تبریز یاد می کند که دلیل اهمیت آن چندان روشن نیست
در نهایت، به عنوان اثری کلاسیک در تاریخ مشروطه، کتاب را باید خواند. بعد از صدسال، در تهران بزرگراهی به نام شیخ فضل الله داریم و خیابانی به نام ستارخان. حرف از کودتای 32 میزنیم که مشروطه را به باد داد و حرف از مشروعه خواهان در کار نیست. در هر صورت باید تاریخ را خواند تا تاریخی پر از قربانی شدن مردمان، ظلم حاکمان، سواستفاده های صاحبان قدرت و جهل توده های مردم همواره پیش چشممان باشد
این حرکت عظیم و قابل ستایش، شاید در آن زمان فقط از کسروی بزرگ ساخته بود... دوستان اگر برای اطلاع از تمام اطلاعات زمان مشروطه و اتفاق های اون، نیاز به منبعی دارید که تحریف در اون دخیل نباشه، من این کتاب رو پیشنهاد میکنم... در مورد مشروطه منابع زیادی رو مطالعه کردم.. ولی این کتاب به معنای واقعی کلمه من رو ارضاء کرد در مورد هر مساله ای حتی کوچک، با توضیحات کامل شمارو در چند و چون کار قرار داده.. به عنوان مثال: در مورد دستخط یا همون نامه ای که مظفرالدین شاه، خطاب به صدراعظم صادر کرده بود، در مورد موافقت با تشکیل مجلس که به دست روحانیون در قم برسه... کسروی به طور کامل از جزئیات صحبت میکنه، حتی توضیح رو تا آنجا ادامه میده که چطور جواب روحانیون به تلگراف شاه، به دست خط یا نامه سوم شاه ختم شد که جوابیه توسط مشیرالملک قرائت شد در کل مطمئنم از خواندن این کتاب لذت میبرید ... چون کسروی بزرگ ( یادش گرامی) به زبانی شیرین و قابل فهم شمارو در جریان امر قرار میده پیروز باشید و ایرانی
در تاریخ هر ملتی، لحظاتی هست که دیگر صرفا مربوط به «گذشته» نیستند، بلکه زخمی باز روی وجدان جمعیاند. برای ایران، یکی از آن زخمها، انقلاب مشروطه است. زخمی که احمد کسروی با قلمی تیز، صادق و گاه بیرحم آن را کاوید تا به قول خودش «دروغ را از تاریخ بزداید».
او نه در کتابخانه، که در میدان بود؛ در تبریز محاصرهشده، در شهری که نان نبود اما هنوز صدای آزادی میآمد. و از همین نزدیک بودن به واقعیت است که تاریخ مشروطهی ایران از ورای یک قرن هنوز میتپد، هنوز خون دارد.
کسروی این کتاب را نه برای ستایش نوشت، نه برای نفرت؛ بلکه برای حسابکشی از ملتی که خوابیده بود و میخواست بیدار شود. او در برابر تاریخ ایستاد و گفت: «ایران اگر دانا میبود، گرفتار نمیگشت.» این جمله خلاصهی روح تمام اثر است؛ تلاشی برای فهمیدن چرایی سقوط، نه صرفاً توصیف آن. در جهانی که قدرت و مذهب دست به یکی کرده بودند تا مردم را در جهل و خرافه نگه دارند، قلم کسروی همچون تبری بود که ریشهی هر دو را نشانه رفت.
کتاب، روایتی است از فروپاشی تدریجی سلطنت مطلقهٔ قاجار، از گرسنگی و بیسوادی، از دخالت روس و انگلیس، و از مردمی که در میان این همه تباهی، به دنبال «قانون» برمیخیزند. و همین واژهی قانون، که در نگاه نخست ساده است، در قرن سیزدهم خورشیدی به معنای انقلابی تمامعیار بود: انقلابی علیه قداست سلطنت و علیه قدرت بیپاسخ روحانیت.
کسروی در این میان، خود را «مورخ» صرف نمیداند؛ او قاضی است. تاریخ را به محکمه میبرد، شاهد میآورد، و مجرمان را با نام میخواند. او از آن دسته نویسندگانی است که میان حقیقت و مصلحت، همیشه حقیقت را برمیگزیند — حتی اگر نتیجهاش دشمنی همهٔ جناحها باشد. در مشروطه، قهرمانان بسیاری هست: ستارخان، باقرخان، دهقانان گرسنه، روحانیون آزادیخواه، و البته خائنان. ولی کسروی بیش از آنکه به چهرهها بپردازد، به «وجدان تاریخی» ملت نظر دارد؛ همان نیروی خاموشی که میان خواب و بیداری، سرنوشت یک کشور را رقم میزند.
او مینویسد از تبریزی که در آتش گرسنگی سوخت ولی تسلیم نشد. از شهری که در میان محاصره، با نان خشک و مرگ هر روزه، هنوز باور داشت آزادی ارزش جان دارد. و در این روایتها، لحن کسروی نه حماسی است نه رمانتیک؛ او از درون مردم حرف میزند، از رنجشان، نه برای ستایش بلکه برای تذکر. در واقع، تاریخ مشروطهی ایران نوعی کتاب « عبرت ملی» است، نه صرفاً یک اثر تاریخی.
کسروی در نوشتن این اثر، بر آن بود تا به مردمش یاد دهد که آزادی بدون دانایی، فریبی بیش نیست. او در میان دو جبههٔ قدرتمند ایستاد: فاشیسم نوپای دولتی و ارتجاع مذهبی. در زمانهای که روحانیون میکوشیدند مشروطه را در لباس دین جا بزنند، و حاکمان، قانون را در خدمت سلطنت میخواستند، او بر یک اصل پافشاری کرد: مشروطه یعنی عقل. و این شاید بزرگترین پیوند کسروی با عصر روشنگری غرب است؛ همانجایی که اندیشمندان اروپایی از قرن هجدهم میگفتند آزادی تنها در سایهٔ خرد دوام میآورد، نه ایمان کور.
نثر کسروی، برخلاف مورخان پیش از او، بیتکلف، صریح و عاری از تعارف است. او میخواست تاریخ را از زبان مردم بنویسد، نه از زبان دربار. برای همین، زبانش پر از واژههای فارسی و عامیانه است؛ زبانی که میخواهد به گوش هر ایرانی برسد، نه فقط به گوش فرهیختگان. این سادگی در بیان، همزمان قدرتی عظیم دارد؛ زیرا او وقایع را چنان شرح میدهد که گویی همین دیروز رخ دادهاند. گرسنگی، خرافه، ترس، رشوه و خیانت، همه چنان زندهاند که خواننده احساس میکند در کوچههای تبریز قدم میزند.
اما فراتر از تاریخنگاری، در عمق کتاب، روحی شورشی و اصلاحگر میتپد. کسروی از معدود روشنفکرانی بود که هم نقد دین میکرد و هم نقد سیاست؛ هم با ارتجاع مذهبی درافتاد و هم با فساد دولتی. برای همین هم، نه مذهبیها تحملش کردند، نه سیاستمداران. او را تکفیر کردند، آثارش را سوزاندند، اما حقیقتی که نوشت ماندگار شد.
او بارها میگوید که «دین اگر از خرد جدا شود، دشمن انسان میشود.» و در نگاهش، انقلاب مشروطه تنها نبردی سیاسی نیست، بلکه تلاشی برای بازگرداندن انسان به عقل و شرافت انسانی خویش است. از همین منظر است که تاریخ مشروطهی ایران، نه فقط یک گزارش از وقایع ۱۲۸۴ تا ۱۲۸۸، بلکه آینهای است از چرخهٔ تکرارشوندهٔ تاریخ ایران: شور، امید، خیانت، سقوط.
خواندن این کتاب امروز، در قرنی که هنوز همان جهل، همان فریب و همان اتحاد دین و قدرت ادامه دارد، تجربهای تلخ و در عین حال بیدارکننده است. انگار هر سطرش دارد به ما هشدار میدهد که «اگر مردم ندانند، تاریخ دوباره تکرار میشود.» و واقعاً تکرار شد. از استبداد قاجار تا جمهوری اسلامی، از خرافهٔ منبر تا شعارهای پوچ سیاسی، همه همان بازی قدیمیاند با چهرهای تازه.
کسروی در پایان کارش تنها میماند، اما پیروزمندانه؛ چون حقیقت را نوشت، نه آنچه خوشایند بود. و شاید همین تنهایی، بزرگترین میراث اوست برای هر نسلی که بخواهد از تاریخ بیاموزد. تاریخ مشروطهی ایران فقط کتابی دربارهٔ گذشته نیست، بلکه پرسشی است دربارهٔ امروز ما:
چقدر از آزادی میفهمیم؟ و چند بار دیگر باید همان راه را برویم تا بفهمیم بدون خرد، هیچ انقلابی ماندگار نیست؟
این کتاب سند درد است، اما دردی آگاهکننده؛ یادآور اینکه آزادی، مثل نان و مثل شراب، با رنج و صبر به دست میآید و با غفلت از دست میرود.
ما ، نیک آگاهیم که حیدرخان عمواوغلی ها و علی مسیوها و..درراه استقلال وآزادی این کشوربه هرگونه جان فشانی آماده بودند. آنان دریک جااشتباه میکردند ، ازگرفتاری ها و آلودگی های توده ها ناآگاه بودند ومی پنداشتند اگرریشه ی استبدادکنده شود وقانون اساسی به کارافتد، توده ی مردم به راه پیشرفت می افتند ، درحالیکه درداصلی جهل وناآگاهی مردم بود.
این کتاب یک حس غرور بی نظیری داره حس وطن پرستی حس ملی گرایی حس با هم بودن تا پای جان. تاریخ رشادت آذربایجان استاد کسروی ابتدای سخن را با تاسیس مدارس نوین در آذربایجان و تهران و چند نقطه دیگر ایران شروع میکند که به واقع همین علم و دانش بود که باعث اتحاد ، هم دلی، و بیداری ایرانیان در دوره مشروطه و سینه سپر کردن مقابل زورگویی های محمد علی میرزا شده بود ، بیداریی که قبل از این،ایرانیان جلو دیکتاتور های دیگر نداشتند ، تا قبل از خواندن کتاب با چند سروده و متن کوتاه با دوران مشروطه آشنا شده بودم سروده هایی مانند سروده معروف عارف قزوینی که در زمانه حال نیز از آن بسیاد استفاده میشود: از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده و یا ترانه ای که با صدای داریوش اقبالی خوانده شده و به یادبود شهید آمریکایی هوارد باسکیول و سیصد تن از یارانش سروده شده : سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده میترسانی؟ ما گر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم نکته قابل توجه ای که نظرم رو در کتاب جلب کرد حضرت شیخ فضل الله نوری بوده که این آخوند چه ها نکرد که مشروطه به سرانجام نرسد ، و همدستی ها با محمد علی میرزا کرد و با شعار مشروطه باید مشروعه باشد چه مخالفت هایی که از مشروطه نکرد.
مدتها بود که میخواستم کتاب تاریخ مشروطه را بخوانم. خواندن کتاب برایم خیلی لذت بخش بود. قسمتی از تاریخ ایران معاصر که هنوز هم ایران ما وامدار این برهه از تاریخ است. برایم بسیار عجیب هست که حدود 120 سال پیش عدهای در ایران و تبریز برای رسیدن به دموکراسی و قانون، جنگ و تحصن و اعتصاب میکردند. این بازه تاریخی با دلاوریهای مردم تبریز عجین و همراه است. خودم قبل از خواندن این کتاب خیلی کم در مورد مشروطه میدانستم و الان هم ترغیب شدم که بیشتر در مورد این بازه تاریخی بخوانم. به نظرم عدهای درست میگویند که ما هنوز هم به نتایج انقلاب مشروطه نرسیدهایم. متن کتاب سخت و پیچیده نوشته شده است و کتاب روانخوانی نیست ولی اطلاعات خوبی دارد در بعضی جاها خیلی وارد جزئیات شده است حوصله خواننده را سر میبرد
من چاپ قبل انقلاب رو خوندم. بعضی از جاهای کتاب کاملا جانبدارانه و علیه روحانیت بود، ولی در کل، همین که جزئیات رو خیلی دقیق گفته بود خیلی خوب بود. قسمت هایی که از درگیری های تبریز (خصوصاً گروه ستارخان) نوشته بود، اشکم رو درآورد که چه مردانی برای این کشور زحمت کشیده اند
هربار که بخشی از تاریخ رو میخونم به این نکته فکر میکنم که چه حیف از اونهمه تلاش، رشادت و جانهایی که از دست رفت.. افسوس از تکرارها.. |یونجه خورده و مشروطه را گرفتهایم که کسی به کسی زور نگوید|
تلاش و همت آقای کسروی برای نوشتن این کتاب، روایت دقیق اتفاقات بر اساس دیدههاش، اسناد تاریخی و اخبار روزنامهها(که تصویرشون در کتاب آورده شده)، واقعا ستودنیه. علاوه بر این، نثر کتاب فوق العاده روان و شیرینه انگار داری یه رمان تاریخی میخونی که در کنار علاقه به دانستن تاریخ معاصر، به جذابیت کتاب اضافه میکنه.
تاریخ مشروطه مثل هر بخش دیگهای از تاریخ ایران داستانی پر از فداکاری و وطنپرستیه. داستان پیرمردی که زیر رگبار گلولهها خودشو به توپ رها شده رسوند و کشون کشون آوردش تو سنگر و تا آخرین نفس جنگید، داستان حسین خان مرد جوونی که روزها و شبهای پیاپی سنگرو خالی نکرد و به خونهاش نرفت و آخرش بجای اینکه برگرده و نوزادش رو واسه اولین بار ببینه خبر کشته شدنش به خونهاش رسید، قصه شبی که سعید سلماسی گفت "خونبهای ما پایداری مشروطه است و نام نیک ما را در تاریخ خواهند نوشت" و فرداش کشته شد و حالا نام نیکش اینجا نوشته شده، از مادری که تو عزای پسر جوونش با سنگ توی سر خودش زد تا بمیره، از زنهایی که زیر شلیک گلوله مشغول چیدن یونجه میشدن تا بچههاشون رو از گرسنگی نجات بدن درحالی که النگو و تنها داراییشون رو داده بودن تا رویای استقلال و آزادی ایران حقیقت پیدا کنه... و هزاران نفر دیگه تو طول هزاران سال که جسمشون دفن شد و تبدیل به خاک شدن ولی عشقی که به ایران داشتن هرگز دفن نشد تو دونه دونه ذرات خاک و آب و هوا پخش شد و ما هرروز اونو نفس میکشیم و جزوی از وجودمون میشه شاید واسه همینه که عشق به وطن عمیقترین و عجیبترین عشق دنیاست چون نه فقط با قلب خودمون بلکه با قلبهای بیشمار آدمهای از خودگذشته بهش عشق میورزیم.
عبدالحسین نوائی دانشنامه جهان اسلام : از امتیازات تاریخ مشروطه ایران عکسهای فراوان آن است که با توجه به امکانات آن روزگار از کارهای ارزنده و کم نظیر به شمار میرود. با این همه این کتاب از کاستیها و سستیها خالی نیست گهگاه گرایشهای جانبدارانه کسروی در ذکر وقایع انقلاب و نقش افراد در آن به چشم میخورد. او بیشتر به نقش مردم گمنام کوچه و بازار و مجاهدان پرداخته و از کسانی که در تصمیم گیریهای عمده مشارکت داشتند، نام نبرده یا چندان بخوشی از آنان یاد نکرده است. دقتها و ریزبینیهای کسروی را بیشتر در بخش تبریز و آذربایجان میتوان دید ولی در شرح وقایع انقلاب در تهران و دیگر شهرها اطلاعات وی چندان دقیق و موشکافانه به نظر نمیرسد او در این موارد بیشتر از کتاب تاریخ بیداری ایرانیان بهره برده است و علت این امر به گفته خود کسروی نداشتن اطلاعات کافی از اوضاع و چگونگی انقلاب در آن بلاد است. کسروی در ذکر وقایع تبریز و حوادث مشروطیت در آن شهر شیفتگی فراوان نشان میدهد و در موارد متعدد به ستایش انجمن تبریز و رشادتها و فداکاریهای مجاهدان آن شهر چه آذربایجانی و چه قفقازی میپردازد. همچنین کسروی در این کتاب برای پرهیز از به کار بردن کلمات عربی از واژههای برساخته که غالبا در هیچ فرهنگ و لغتنامهای نیامده استفاده بسیار کرده است. در نتیجه این اصرار کسروی به ساخت لغات تازه نثر کتاب صورتی ساختگی پیدا کرده است که کمتر کسی را خوش میآید. http://www.ketabnews.com/detail-4871-...
تاریخ مشروطه ایران به روایت احمد کسروی را خواندم. کسروی راوی حضور مردم عادی و عامی و مجاهدتهای آنان در انقلاب مشروطه است. تبریزی بودن کسروی هم منجر به ارادت ویژهاش یه سردار است که ستارخان، واقعا جانفدا است. بالعکس، شاهزادگان قجر و سیاستمدارانی مثل ناصرالملک، مطعوناند. نسبت به بهبهانی و طباطبایی برخورد مثبتی دارد، هرچند به دلیل نداشتن روحیهی تمامکنندگی نقدشان میکند. از مراجع نجف هم قدردانی میکنه اما خب، نسبت به دفتر و دستک ملاها منتقده. نکته مهم دیگه هم اینه که بسیاری از آخوندها اول کار نفهمیدند مشروطه چیست که ابتدائا هواداری کردند. حکایت بمباران مجلس واقعا تلخه و میشه باهاش گریه کرد. تقیزاده هم جالبه، کسروی نقد میکنه که ترسو در این قضیه فرار کرد، به انگلیس پناهنده شد و بعد هم که در جریان مقاومت به تبریز برگشت، خشکهمذهبی بود که چرا فلانی مشروب میخورد؟ قابل توجه آنان که به تقیزاده غربگرا میگویند.
"تاریخ مشروطه" برای چند دهه تنها ماخذ و منبع مستند در مورد وقایع جنبش مشروطه بود. از آنجا که کسروی و خانواده اش از آزادیخواهان مشروطه در آذربایجان بودند، نویسنده خود در کودکی و نوجوانی شاهد بسیاری از وقایع بوده. کتاب نیز از شرح وقایع اواسط دوران ناصرالدین شاه شروع می شود، به گشایش تبریز در پایان مقاومت یازده ماهه معروف به استبداد صغیر در دوران محمدعلی شاه، به پایان می رسد. از آنجا که نویسنده در جای جای کتاب، به "شرح در آینده" حواله می دهد، بنظر می رسد جلد دومی هم برای کتاب در نظر گرفته بوده که شاید مرگ او این کار را نیمه تمام گذاشته است. با این همه در سال های اخیر، از زبان این و آن "تاریخ مشروطه ایران" را خلاف واقع قلمداد کرده اند و حتی از زبان تقی زاده و ناظم الاسلام (تاریخ بیداری ایرانیان) و ملک زاده (تاریخ مشروطیت) از او به زشتی یاد کرده اند.
احمد کسروی نمونه ی یک آذربایجانی دانشمند و در عین حال دلسوز مردم و ایران بود. شیوخ و اولیای خدا حکم به ارتداد و قتلش دادند و "فدائیان اسلام" او را در کاخ "دادگستری" تکه تکه کردند. در دهانش گلوله زدند چرا که یک زبان ساده می توانست "نظام مدعی رستگاری بشر" را بلرزاند. از همین رو بعد از 1357 هم سخت مورد بی مهری قرار گرفته و هرجا هم از او یادی شده، از او و آثارش با زشت گویی و تحریف یاد کرده اند. بسیاری از کتاب های کسروی سال ها در محاق سانسور بود و در سال های حول و حوش انقلاب (1356 و 1357)، بصورت "جلد سفید" چاپ شد، و قابل دسترسی.
کتابی که با خوندنش هم اطلاعات تاریخی میگیری هم از نثرش با اینکه با نثر معمول امروز فاصله داره لذت میبری. نکته برجسته کتاب اینه که تلاش کرده برای کوچکترین وقایعی که ذکر کرده منبع بیاره و این نشون میده چقدر نویسنده برای نوشتنش زمان و انرژی گذاشته, اونهم در زمانی که پژوهشهای تاریخی به شکل امروز بین نویسنده های ایرانی رایج نبود.
نکته غم انگیزی که منو در سراسر خوندنش اذیت میکرد این بود که کسروی در جای جای این کتاب اشاره میکنه به این نکته که بیشتر روحانیون دوره مشروطه نگران دستگاه قدرت سنتی خودشون بودن و به صورت غیرمستقیم خدارو شکر میکنه که قدرت دست اونها نیفتاد, درحالیکه خبر نداشت چند دهه بعد از مشروطه این اتفاق میافته و تقریبا همه اونچیزی که اون در مورد به قدرت رسیدن این گروه پیش بینی کرده بود میافته.. شاید اگه مردم ایران یه کمی بیشتر تاریخ معاصرشون رو مطالعه کرده بودن با احتیاط بیشتری جلو میرفتن..
کسروی با چه شور و حالی این کتاب را نوشته! قسمتهای مربوط به تحسنها و اعتراضات و بعد هم امضای فرمان مشروطه واقعا خواندن دارد. به خدا، هر بچه مدرسهای باید بخواند۰
نویسنده سعی کرده روز به روز تاریخ مشروطه را با بررسی روزنامه ها و کتاب های متفاوت و نقل های موجود به دست تحریر درآورد و حقایقی را بازگو کند که بخش خاکمیت الان ناخشنود از برملا شدن آنست و ختی بخشی از این کتاب در چاپ ها جدید حذف شده . زمانی که شیخ فضل الله نوری با تمام وجود سعی در براندازی مشروطه در کنار محمد علی شاه شاه می کند . مهمترین علتی که در شکست مشروطه می توان ذکر کرد برداشت عامی مردم از آنست که فکر می کنند مشروطه یرای دین و اصلاح رفتار خارج از دین مسئولین به وجود آمده اما غافل از اینند که هدف مشروطه برای اصلاح تمام امور کشور به دست عالمان است و اصولن گاهی در تضاد دین قرار می گیرد که می توان سرچشمه آن را از بحث هایی که برای تصویب قانون نظارت بر آرای مجلس توسط مراجع مدهبی شروع می شود گاهی مشابهت ها با زمان الان بسیار زیاد است جایی که مخمد علی شاه برای توجیه سرکوب مجاهدین آنها را خارج شده از دین و بابی می نامد و ختی روحانیون الان هم به آن اعتقاد دارند در خالی که احمد کسروی اثبات می کند بابیون بیشتر به مخمد علی شاه میل داشتند تا مشروطه و درآخر تراژدی تبریز که با دلاوری های سردار و سالار ملی به پیروزی می رسد جزو زیباترین و اندوهگین ترین بخش های کتاب است
و این خاکِ سِفلهپرورِ نخبه کُش.... تمامِ حسرتم پس از اتمامِ کتاب این بود که چرا احمدِ کسروی بیشتر نماند تا بیشتر از تاریخ بنویسد، چرا باید قربانیِ تعصب و کوردلیِ اجدادِ ما میشد... خواندنِ این کتاب باعث شد جنبشِ مشروطه از منظرِ کیفیت در ذهنِ من چند پله بالاتر از انقلابِ 57 تثبیت گردد...یک شورشِ تام و تمام و یکدست...یک ستارخانِ وطنپرست، یک تبریزِ مثالزدنی...یک ایرانِ آزادیخواهِ حسرتبهدلمانده!
احمد کسروی میگوید: «در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود باز میماند.». کسروی در ادامه می افزاید:«اینان خود کاری نمی کردند و دیگران را هم نمی گذاردند. در زمان محمدشاه میرزا ابوالقاسم قایم مقام وزیرکاردانی بود و به شایندگی کارها را پیش می برد ولی محمد شاه او را کشت و جایش را به حاجی میرزا آقاسی داد. در زمان ناصرالدین شاه میرزاتقی خان امیرکبیر به پیراستن و آراستن ایران می کوشید و... ناصرالدین شاه او را کشت... سپس هم حاجی میزاحسین خان سپهسالار به کارهایی برخاست... ولی ناصرالدین شاه او را نگه نداشت و مردم نیز ارج او و کارهایش را ندانستند».از اوائل پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار ناخشنودی مردم از ستم وابستگان حکومت رو به افزایش بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی، اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید.
nemidoonam khoondane in ketab baraye ye bacheye 5ebtedayi monasebe ya na,vali man az khooondanesh too oon sen pashimoon nistam.hanoozam daghighan yadame ,ba oon vajehayi ke fagaht kasravi too neveshtehash be kar mibare:)
این کتاب شرح اتفاقاتی را میدهد که منجر به پذیرش مشروطه از جانب مظفر الدین شاه شد و در ادامه ماجرای سرکشی محمد علی شاه از مشروطه و به توپ بستن مجلس را شرح میدهد و اینکه چگونه تبریز در روزهایی که مشروطه از تمام شهرها رخت بربسته بود با بیداری و غیرمتندی به مبارزه با استبداد میپردازد و شور مشروطه خواهی را در دیگر شهرها زنده میکند؛ در نهایت تبریز بعد از ۱۱ ماه مبارزه، به کمک شهرهای دیگر شاه را مجبور به دادن دوباره فرمان مشروطه میکند. بیشتر اتفاقات نقل شده در کتاب در تبریز و اطراف آن رخ داده اند، به این سبب که نویسنده در آن روزگار در آن شهر زندگی میکرده. از تهران هم اتفاقات بسیاری روایت شده ولی از شهرهای دیگر به ندرت مطلبی اشاره شده.
زبان نوشتاری احمد کسروی بسیار سنگین است او تلاش دارد که تنها از واژگان فارسی در نوشتار بهره بگیرد بنابراین خواندن نوشته های او را کمی دشوار می کند. از دیدگاه تاریخ نگاری کتابی بسیار ارزشمند است و خواندن آن را به دوستداران تاریخ ایران به ویژه تاریخ مشروطیت توصیه می کنم اما کافی نمی دانم
سترگ بود و بی طرفانه به نظر میآمد. ولی دلیل تاکید مکرر بر نبش قبر لغات فراموش شدهی فارسی با توجه به سابقهی زبانشناسی کسروی که کمی آزاردهنده بود رو نفهمیدم. و کاش به قول خودش دو جلد تاریخ مشروطهی ایران و مشروطهگری تبریز را جدا میکرد، که ریز اتفاقات تبریز برای خوانندهی ایرانی کمی کسلکنندهست.
This book is a complete sample of Iranian political society during 20th century.Social identity of iranians can't be perceived without reading this book.
کتاب تاریخ مشروطه ایران کسروی کتاب جامع و کاملی برای بررسی نحوه شروع شکل گیری مشروطه و اتفاقات بعد از اون تا زمان جنگ تبریز هست.مثل تمام کتاب های تاریخ این کتاب هم نقاط قوت و ضعف خودش رو داره. کسروی به عنوان یک روشنفکر و طرفدار مشروطه بدون مشروعه، کتاب رو بر مبنای داشتن حق ازادی برای هر ایرانی نوشته.در جای جای کتاب لحن نویسنده در مقابل کشته شدگان طرفدار مشروطه دلسوزانه و در مورد طرف مقابل با حب و بغض هستش.سعی کرده راوی بدون غرضی باشه. تا حد زیادی هم موفق شده.شاید بزرگترین نقطه حسن کتاب اشاره کامل به اتفاقات ریزی که در اخلال اون سالها اتفاق افتاده و جز در این کتاب جای دیگه ای نمیشه سراغی از اونها گرفت. اما اصرار نویسنده بر اتفاقات زادگاهش تبریز از ارزش جامع الجغرافیا بودن کتاب کمی میکاهه.تقریبا تمام کتاب بر تهران و تبریز متمرکز هست و از شهرهای دیگه ای که اتفاقا در مشروطه و اتفاقات بعدش فعال هم بودن مثل گیلان و غرب کشور جز اشاراتی چیز زیادی گفته نمیشه.درسته که دسترسی به اون مناطق و اخبارشون کار راحتی نبوده ولی هیچ اشاره ای به احوالات مهم اون دیار ها حداقل تا بعد از به توپ بستن مجلس نکردن هم باعث میشه خواننده مدام از خوش سوال کنه که مگر چقدر سخت بود که یک فصل هم به اون نواحی اختصاص داده میشد. خدا رو شکر به رسم تاریخ نویسی از زمان پهلوی دوم تاریخ ها به شمسی نوشته شده نه قمری و اگر کمی سلیقه به خرج داده میشد و عکس های هر صفحه متناسب با متن اون صفحه انتخاب میشد،میزان شکیل بودن کار تا حد زیادی افزایش پیدا میکرد. در هر صورت تاریخ مشروطه ایران کتاب کاملی در مورد یکی از مهم ترین برهه های تاریخ ایران معاصره که حتی برای کسی که قبل از این کتاب، کتاب دیگه ای در مورد مشروطه نخونده هم خوندنش جذابه و دید کاملی به اتفاقات اون دوره برای ذهن مخاطب کنجکاو در مورد انقلاب مشروطه به دست میده. بخش جذابش برای خود من به شخصه دیدن انصاف کسروی در مورد روحانیت بود.جایی که اون از روحانیون طرفدار مشروطه و آزادی به نیکی یاد میکنه و افراد طرف مقابل مثل شیخ فضل الله نوری رو رسوا و دلیل اصلی مخالفت این افراد رو منفعت شخصی نام میبره.فقط ایکاش این بخش رو بیشتر واکاوی میکرد تا بشه ادامه سرچشمه اون فساد رو تا رسیدن به حکومت الان و خبط و ربط اون نوع طرز فکر رو به جیب های مبارک افراد سر کار الان با عقبه تاریخی مورد بررسی قرار داد.