نامهای به دور، آغاز راه، وای و وای، دیوار و خاطره و اثر، موسیقی بند، کسی آنجاست، هواخوری، یک دریچه، فرار، آزاده در زندان، آی آدمها، چهرهها، پایان راه، ضمائم
Masoud Behnoud, (مسعود بهنود in Persian) a prominent Iranian journalist and writer, was born on July 27, 1947 in Tehran. He started his work as a journalist in 1964. During his long career he worked as an investigating journalist for different newspapers. He founded more than 20 newspapers and magazines, none of them are currently in publication.
Between 1971-79 he was the chief editor of the most influential and popular daily in Iran "Ayandegan". This newspaper was closed in 1979 on the orders of Ayatollah Khomeini and its editor and senior staff were all imprisoned. During 1972-79 he also worked as a producer, writer and speaker for the "National Iranian Radio and Television". In 1979 Massoud Behnoud became the chief editor of the weekly "Tehran-e Mosavvar", which was shut down by the Islamic government after 30 issues during the crackdown of all non-governmental and independent newspapers.
Between 1972 and 1979 Massoud Behnoud was one of the most important and active figures of the trade union of Iranian journalists.
خاطرات مسعود بهنود در زندان است در دوران اصلاح طلبي.در بخشي ازاين كتاب زندگي محسن نامي حكايت مي شود كه در كتاب سالن 6، ابراهيم نبوي به او لقب آش و لاش مي دهد. وقتي حرف هاي اين دو نويسنده را در مورد اين آقا محسن كنار هم مي گذاري به دو نتيجه متفاوت مي رسي. كتاب را كه مي خواني باخود مي گويي شايد زندان هم جاي بدي نباشد. بر خلاف احساسي كه بعد از خواندن سالن 6 پيدا مي كني. آقاي بهنود شاعرانه مي نويسد. اگر كتابهايش را بخواني سرشار از اميد مي شوي .توصيه ام اينست كه اين كتاب را بخوانيد
چشم ها پاسخي نداشتند. انگار در لحظه اي مردان تن پوشيده در آن خواب جامه خاكستري درد خود از ياد بردند. من در اين انديشه كه تو را چه كسي آزاده نام نهاد. چه سرنوشتي را برايت آرزو كرده بود با اين نامگذاري. چه بود كه آن آرزو را چنين از تو دور كرد.
آنها غروب، دوباره به اوين برمي گردند. باز آزاده در بغل نرگس است، مردها از هيبت حكمي كه از آن باخبر شده اند مي لرزند، چه رسد به نرگس. اما او آزاده را دارد كه مدام مي گويد « ماماني گريه نكن. غصه نخور»، ديگران اين را هم ندارند.
دربند اما سبز نوشته مسعود بهنود نویسنده توانمند و روزنامه نگار چیره دست , روزهای گذشته و حال ماست . در عنوان کتاب آمده " یادداشت های زندان" و روایتی از 132 روز زندان بهنود در بگیر و ببندهای ناشی از بستن فله مطبوعات در آن سالها که اوین جایگاه روزنامه نگارانی چون شمس الواعظین , باقی, گنجی , قوچانی و . . . بوده است . (طرفه آنکه باز روزنامه نگاران و فعالا سیاسی اجتماعی در اوین به بند هستند. ) چهل- پنجاه صفحه اول کتاب را چهل -پنجاه روز پیش خوانده بودم و در حالی که از ابتدا قصد داشتم کتاب را دقیق بخوانم و خلاصه برداری کنم تا بتوانم آن را معرفی نمایم ولی باز هم فقط خواندم ! با این حال چند خطی می نویسم . هرچند نمیدانم سابقه آشنایی ام با بهنود به چه زمانی بر می گردد ولی خواندن مقالاتش در اعتماد یا شهروند امروز عادتم بود , شاید هم پالتو و عینکش باشد که او را به چشمم قدیمی می نشاند , البته با خواندن رمان "خانوم" آنجا که تاریخ را روایتی اجتماعی می دهد با او ونوشته هایش بیشتر انس گرفتم . حتما شنیده اید که می گویند " بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی" و شاید بهنود ونثرش را سفرهای بسیار و تجربه های گرانبهایش چنین پخته و دل نشین کرده است , آنگاه که در بخش ضمائم همین کتاب روایت حوادث سال 2000 را می نگارد و یا از ملاقتش با دیکتاتورانی می گوید که همه آنان قدی کوتاه تر از عکسشان داشته اند ( و این را بهنودی می داند که از نزدیک دیده است) و هیچ هم به مخیله شان خطور نمی کرده که همین خبرنگار ایرانی که شرح حال آنان را در روزگار اقتدار می نویسد روزی شرح زوالشان را برای همان نسل یا نسلی دیگر روایت کند . بهنود با انبانی لبالب از تجربه و مشاهده , حضورش در زندان را همراه با " آن که گمشده ای داشت" روایت می کند و این روایت مخصوص بهنود است و به جای مورس گوش تو را به موسیقی بند می نوازد و تو را به یاد شاتقی زندانی دختر عمو طاووس می اندازد و چون اخوان در حیاط کوچک زندان می چرخاند و دریچه های جدیدی از سبزی زندان بر چشمانت می گشاید. این ریویو تیر سال ۸۸ نوشته شده است.
سبز ماندم، سبز خواهم ماند. تا زمان دارم. تا زمين پيداست تا صنوبر هست – يا به قول شاعر كاشان شقايق هست – تا صدايت مي توانم زد تا يكي در كوچه مي خواند. فوق العاده و زيبا. از زماني كه قدرش را ندانستيم.
روایت روزهای زندان از نگاه روزنامهنگاری توانمند که در سال 1380 منتشر شده است. بخش ضمائم کتاب بسیار خواندنی است که شامل آخرین دفاع ایشان در دادگاه در آذر 79، به یاد رفتگان، جهان بود اما و آنکه گمشدهای داشت میشود. جهان بود اما روایت اتفاقات مختلف در جهان در سال 79 که مقارن شده با آغاز هزاره جدید و سال 2000 میلادی است. روایت قهرمانهای آزادیخواه در نقاط مختلف جهان و اوج و فرود دیکتاتورها که گویی تکرار تاریخ را به مخاطب یادآور میشود. این بخش از کتاب از آن جهت برایم جذاب بود که نگاه مرا به دانستن تاریخ و چشماندازی که به آدمی میدهد آگاه کرد. از بالا که نگاه میکنی انگار تاریخ در حال تکرار است. مردان سیاست میروند و دیگرانی میآیند و آنهایی حقیقتا میمانند اهل علم و فضل و فرهنگ هستند.
این کتاب رو تو هواپیما شروع کردم، اولین کتابی که از مسعود بهنود خوندم. انقدر قلمش و ادبیاتش برام دلنشین بود که هیجان زده شده بودم. مخصوصاً فصل های اول، از خوندن تک تک صفحه ها کیف کردم. انگار تو زندان اوین بودم یه مدت، انقدر که توصیف های ملموس و جذاب داشت.
یادداشت های مسعود بهنود از روزهای زندان. این یادداشت ها بیشتر شرح حال و هوای بهنود است تا گزارش روزانه: دریچه ای که از راه آن بتوانیم با کسانی که دربندند هم دلی کنیم و بتوانیم تصور کنیم که روزگارشان چگونه می گذرد. این کتاب در کنارِ "سالن 6" نبوی و "آن گاه به سراغ من آمدند" بهاری، تصویر جدیدی از دنیایی که مرموز و ترسناک و دور از دسترس است برایمان می سازد.
نیمه ی دوم کتاب مقالات پراکنده بهنود است. مقاله ی "به یاد رفتگان..." که مرثیه واری برای شاملو و مشیری را دوست داشتم و خواندش را به شعر نو دوستان توصیه می کنم.