دوستانِ گرانقدر، این کتاب از 138 صفحه و 60 شعر تشکیل شده است به انتخاب ابیاتی از این کتاب را در زیر برایِ شما بزرگواران مینویسم ------------------------------------------------------------------------------ رازِ «عشقِ» سینه سوزم را، کدامین فاش کرد لرزشِ گویایِ لب؟ یا خواهشِ خاموشِ چشم؟ روزِ رسوایی مگر در پیش دارم کاینچنین نقشِ رویایِ تو امشب خفته در آغوشِ چشم ------------------------------------------------------------------------------ ای «عشق» بسوز هستی ام را با یک نگهش که شعله وار است خاکسترِ من به راهِ او ریز برگوی که، بر منش گذار است برگو که به دولتِ قدمهات از منّتِ هرچه هست وارست ------------------------------------------------------------------------------ شبی به امنِ حریمِ تو راه خواهم برد به زینهارِ دوچشمت، پناه خواهم برد بدین شکوه و نوازش، که دیدگانِ توراست نیازِ خویش بدان پیشگاه خواهم برد شبی کنارِ تو تا بامداد خواهم خفت چنان برهنه که، که شرم از پگاه خواهم برد ------------------------------------------------------------------------------ دوستت میدارم و بیهوده پنهان میکنم خلق میدانند و من انکارِ ایشان میکنم عشقِ بی هنگامِ من تا از گریبان سرکشید از غمِ رسوا شدن، سر در گریبان میکنم این من و، این دامن و این مستیِ آغوشِ تو تا چه مستوری، منِ آلوده دامان میکنم زان نگاهِ کهربائی، چاره فرمان بردن است هرچه میخواهی بگو، آن میکنم، آن میکنم ------------------------------------------------------------------------------ وان جوجه هایِ بی پرِ پرواز و خانه پای با چشم، در مسیرِ کرک ها روانه اند آتش گرفته گوشۀ نیزار و غافلند آن مغزها که دستخوشِ موریانه اند این شعله ها که در دلِ نیزار می دوند ویرانگرِ هزار هزار آشیانه اند ------------------------------------------------------------------------------ با چنین قانونِ سربی، خاموشی را ناگذیرم هرچه زشتی می پسندم، هرچه خواری می پذیرم با سکوتی، بی کلامی، گر توان گفتن پیامی جامِ تلخِ شوکران کو تا به شیرینی بگیرم؟ ------------------------------------------------------------------------------ بروید تا بمانم، بروید تا بمانم که من از وطن جدایی، بخدا نمی توانم به امیدِ روزِ بهتر، پیِ گام، گامِ دیگر زده ام به سویِ باور، بروید تا بمانم ------------------------------------------------------------------------------ امیدوارم این انتخاب ها را پسندیده باشید «پیروز باشید و ایرانی»
خطی ز سرعت و از آتش در آبگینه سرا بشکن! بانگ بنفش یکی تندر در خواب آبی ما بشکن: خوابی به نرمی ابریشم، در کوهپایه آرامش - ای سیل، ضربت سیلی شو، بر چهر این خنکا بشکن! مرداب خفته ذهنم را پوشانده جلبک غفلتها - ای سنگپاره آگاهی، در قلب دایره ها بشکن! ای دل چه کوچک و مسکینی با این تپیدن خاموشت! طبل تلاطم دریا شو، آرامِ عرش خدا بشکن! تندیس یخ شده ای، ای جان، بس کن تبلور و جاری شو؛ چون رود، بر سر هر شیبی، آزاد و شاد و رها بشکن! آواز گرم تحرک را اوجی بساز و، به تحریری، دُرجی ز گوهر غلتان را در کوچه باغ صدا بشکن! ای سینه، قوس حقارت را طاق بلند حقیقت کن: اینجاست جای نماز، ای دل، محراب رنگ و ریا بشکن!¨ من با دو آینه رویارو، تکرار بیهده خویشم: آغاز قصه به پایان بر، بشکن مرا و مرا بشکن!
اشعار همه جذابیتی درشون بود که منو به خوندن وادار می کرد. شاید این جذابیت ریشه در این داشت که در عین غزل بودن حس نمی کردم کشیده می شم به وادی غزل های کهن یا غزل های زورکی امروزی. البته ورای این جذابیت، اشعار، جز اندک مواردی، مسحور کنندگی برای من نداشتن.تا اونجا که الان در ذهن دارم اولین مجموعه ی غزل امروزی ایه که جالب یافتمش
آنها که بهتر یافتمشان: نیزارها، شبی همرهت گذر، شبی به امن حرین تو، هنوز موی بسته را، و کویر بی برگی را
* بار سیاسی اشعار
اشعار دو بخش دارن: "تا جمعه ی سیاه" ( همون 17 شهریور ) و "از جمعه سیاه". پیدا است که با این اسامی باید انتظار دلالات سیاسی در اشعار رو داشت. در بخش دوم صراحتا اشعاری در ترغیب جنگجویان ایرانی جنگ هشت ساله با عراق وجود داره. اما در عین حال دید منفی شاعر نسبت به حکومت بعد از انقلاب رو هم میشه آشکارا مشاهده کرد - تبلور آشکارش در مخالفت با اعدام های انقلابی است. شاعر با خشونت مخالف است و می گوید خشونت فقط تا آنجا باید باشد که حکومت ظالم برانداخته شود بعدش باید از این رفتارها حتی در قبال مسئولان پیشین احتراز کرد. حمایتی اگر از جنگجویان ایرانی هست صرفا برای اینه که اولا جنگ تحمیلیه و ثانیا "ایران" و وطن رو باید حفظ کرد و حتی برای حفظش با مخالفان داخلی هم همراه شد - که یعنی همان حکومت
نام ایران بود شناسه من اینچنینم جهان، شناسا هست زنده و مرده ام بدین خاک است غیر از اینم کجا پذیرا هست؟ استخوان پدر نهان اینجاست تن مادر، به گور، تنها هست _____________________________________________ دوستت میدارم و بیهوده پنهان میکنم خلق میدانند و من انکار ایشان میکنم از غم رسوا شدن، سر در گریبان میکنم _____________________________________________ گویمش که:《نباشد، غیر کینه عدویم من نه آتش سربم، کز کمانه بر آیم من نه شاخهدودم، کز شراره برویم جنگ و کینه ندانم، بلکه بر سر آنم کز صحیفه گیتی، این دو واژه بشویم من نسیم بهشتم، هر کجا که گذشتم مهربانی دستی، در گشوده بهرویم تا ز ساغر سیمین، مست باده عشقم دیگر از چه فریبی، با شکسته سبویم؟》
در اول کتاب هم خانمِ بهبهانی ذکر کردند که در اولین برخورد با غزل های این کتاب برای خواننده نا آشنا بنظر میرسند، و غالبا با یک بار خواندن، به معنای دقیق این اشعار پی نمیببریم. و خب این اشعار بی سابقه، کتاب رو خاص تر میکنه. و دفتر دوم، از جمعه سیاه(نصف دیگری از کتاب) باعث شد با شوق بیشتری کتاب رو ادامه بدم. چون شاعر در آن حال و هوای انقلاب و جنگ بوده و از نظرم این هم میتونه دلیلی باشه برای اینکه کتاب رو خواندنی تر کنه. ولی فعلا که دو آثار از خانمِ بهبهانی خوندم (مرمر و این کتاب) اشعار کتاب مرمر رو ترجیح میدم. شاید به علت وزن هایی که رعایت شده. در کل خواندنش خالی از لطف نیست.